در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 239

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 239)

مقدمه

این نوشتار، بازنویسی و تدوینی است جامع از درس‌گفتار 239 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، برگرفته از شرح عرفانی «مصباح الانس» (صفحه ۸۳، سطر ۱۰)، که به کاوشی عمیق در مفهوم علم ربوبی و پیوند آن با سر الهی مشترک در میان همه موجودات اختصاص دارد. متن حاضر، با رویکردی عرفانی، علم را نه‌تنها وصول به معلوم، بلکه اتحاد با آن می‌داند و معیار عالم بودن را اتصال به سر الهی قرار می‌دهد.

بخش نخست: مبانی نظری علم ربوبی و سر الهی

سر الهی: جوهره مشترک وجود

در میان تمامی اشیا، سری الهی وجود دارد که مشترک، مطلق و غیرمتعین است. این سر، تجلی ذاتی احدی حق تعالی است که به‌منزله جوهره وجودی همه موجودات عمل می‌کند. این سر الهی، در عین حضور با متعینات، خود از هرگونه تعین مبراست و در مقام ذات حق، عین‌السر محسوب می‌شود. به تعبیری، این سر همچون نوری است که در همه آینه‌های هستی بازتاب می‌یابد، بی‌آنکه خود در قالب آینه‌ها محصور گردد.

درنگ: سر الهی، جوهره مشترک همه موجودات است که به تجلی ذاتی احدی حق اشاره دارد. این سر، در عین حضور با متعینات، غیرمتعین است و در ذات حق، عین‌السر محسوب می‌شود.

این دیدگاه، وحدت وجودی اشیا را در پرتو تجلی حق تبیین می‌کند. هر موجود، از ذره‌ای ناچیز تا افلاک عظیم، به‌واسطه این سر الهی، به حق متصل است و این اتصال، مبنای تسبیح ذاتی همه موجودات قرار می‌گیرد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ (جمعه: ۱)؛ «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می‌گویند.» این تسبیح، لسان سر الهی است که در همه موجودات جاری است، هرچند فهم آن برای بسیاری غایب باشد: «لا يفقهون تسبيحاً».

علم و اتحاد: تعریف عرفانی علم

علم، در نگاه عرفانی، نه صرف ادراک صوری، بلکه وصول به معلوم و اتحاد با آن است. تمایز میان عالم و معلوم، به معنای جهل است، زیرا علم حقیقی، در اتحاد با معلوم محقق می‌شود. هر عالم، به قدر اتحادش با معلوم، عالم است و به قدر تمایزش، جاهل. به تعبیری، اتحاد، چونان ظرفی است که علم را در خود جای می‌دهد، و تفرق، ظرفی است که جهل را در بر می‌گیرد. این دیدگاه، علم را از سطح ادراکات ظاهری به مرتبه‌ای متعالی ارتقا می‌دهد، جایی که عالم و معلوم در وحدتی وجودی به هم می‌پیوندند.

درنگ: علم، وصول به معلوم و اتحاد با آن است. تمایز میان عالم و معلوم، نشانه جهل است. اتحاد، ظرف علم و تفرق، ظرف جهل است.

این تعریف، در مقابل علم حصولی فلسفی قرار می‌گیرد که به شناخت اسباب و علل ظاهری محدود است. علم ربوبی، که به معرفت عله حقیقی اشیا می‌رسد، از این منظر، تنها علم حقیقی محسوب می‌شود. به‌مثابه رودی که به دریا می‌پیوندد، عالم با اتحاد به معلوم، در اقیانوس علم ربوبی غرق می‌شود.

دو چهره موجودات: صوری و ربوبی

هر موجود، دارای دو چهره است: چهره صوری، که به کثرت ظهوری اشیا، مانند زمین، آسمان، آب و آتش اشاره دارد، و چهره ربوبی، که همان سر الهی مشترک با همه موجودات است. چهره صوری، به تعدد و ظواهر خلقی مربوط است، در حالی که چهره ربوبی، به وحدت وجودی با حق تعالی اشاره دارد. این دوگانگی، مانند سایه و نور است: سایه، نمود کثرت است و نور، حقیقت وحدت.

درنگ: هر موجود، دو چهره دارد: صوری، که به کثرت ظهوری اشاره دارد، و ربوبی، که سر الهی مشترک با همه موجودات است.

این دیدگاه، مبنای معرفت عرفانی است که سالک را به عبور از ظواهر صوری و وصول به حقیقت ربوبی دعوت می‌کند. سالک، با شناخت سر الهی، همه موجودات را مظهر حق می‌بیند، چنان‌که دیوار، رسول‌الله و زمین، کربلا می‌شود.

بخش دوم: علم حق و مراتب معرفت

علم حق: حضوری و بی‌واسطه

علم حق تعالی، به سر الهی اوست و از طریق اسباب، عقل اول یا مبادی دیگر حاصل نمی‌شود. این علم، حضوری و بی‌واسطه است، به‌گونه‌ای که معلوم، عین علم حق است. حق، با احدیت تجلی خود، همه چیز را به عین علم خود می‌داند، بدون آنکه مانعی در علم او متصور باشد. این علم، مانند نوری است که همه تاریکی‌ها را در خود محو می‌کند و هیچ ذره‌ای از آن پنهان نمی‌ماند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:
﴿وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ﴾ (سبأ: ۳)؛ «و هیچ ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از او پنهان نیست.»

درنگ: علم حق، حضوری و بی‌واسطه است. حق، با احدیت تجلی، همه چیز را به عین علم خود می‌داند، بدون مانع یا واسطه.

این علم، کامل و مستوفی است و هیچ جزئی از آن عزب نمی‌کند. به تعبیری، علم حق، مانند اقیانوسی است که همه قطرات هستی را در خود جای داده و هیچ قطره‌ای از آن گم نمی‌شود.

معیار علم: آگاهی از سر الهی

میزان علم هر عالم، به آگاهی او از سر الهی وابسته است. بدون این آگاهی، حتی دانش ظاهری، علم حقیقی محسوب نمی‌شود. معصوم، به دلیل وصول کامل به سر الهی، عالم به «ما کان، ما یکون، و ما هو کائن» است. این علم، ریشه در اتحاد با حق دارد و از هرگونه محدودیت صوری مبراست. اولیاء الهی، به‌واسطه این وصول، مظهر اسماء حسنی و صفات عليا، مانند یدالله، عین‌الله و اسدالله، می‌شوند.

درنگ: معیار علم، آگاهی از سر الهی است. معصوم و اولیاء، به دلیل وصول به سر الهی، عالم به همه مراتب وجود و مظهر اسماء حسنی‌اند.

این دیدگاه، علم را به معرفت عرفانی پیوند می‌زند و از علم صوری، که به اسباب و علل ظاهری محدود است، متمایز می‌کند. به‌مثابه باغبانی که ریشه درخت را می‌شناسد، عارف با معرفت به سر الهی، حقیقت اشیا را درمی‌یابد.

تقوا و کرامت: ظرف صعود و نزول

تقوا، ظرف صعود به سوی کرامت است، در حالی که قرب حق، ظرف نزول است. قرآن کریم می‌فرماید:
﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ (حجرات: ۱۳)؛ «گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» این آیه، تقوا را معیار کرامت و راه صعود به سوی حق معرفی می‌کند. از سوی دیگر، قرب ذاتی حق به خلق، چنان‌که در آیه ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ (ق: ۱۶)؛ «و ما به او از رگ گردن نزدیک‌تریم» آمده، ظرف نزول الهی است.

درنگ: تقوا، ظرف صعود به سوی کرامت، و قرب حق، ظرف نزول است. این دو، راه وصول به علم ربوبی را هموار می‌کنند.

این دو ظرف، مانند دو بال‌اند که سالک را به سوی معرفت و وصول به سر الهی پرواز می‌دهند. تقوا، قلب را از حجاب‌ها پاک می‌کند و قرب حق، نور معرفت را در آن می‌تاباند.

بخش سوم: معرفت سالک و وحدت وجودی

سالک و وصول به سر الهی

سالک، با وصول به سر الهی، عالم، عارف و مؤمن می‌شود. بدون این وصول، دانش ظاهری، هرچند فراوان، کافی نیست. معرفت سالک، همه چیز را مظهر حق می‌بیند: دیوار، رسول‌الله؛ زمین، کربلا. این معرفت، مانند کلیدی است که قفل‌های کثرت را می‌گشاید و وحدت وجودی اشیا را آشکار می‌کند. سالک، با تطهیر قلب، به هر جزء هستی دست می‌زند، زیرا همه را ظهور حق می‌داند.

درنگ: سالک، با وصول به سر الهی، عالم و عارف می‌شود و همه چیز را مظهر حق می‌بیند. معرفت او، کثرت را به وحدت بازمی‌گرداند.

این دیدگاه، علم حصولی را نفی می‌کند و علم حضوری را تنها علم حقیقی می‌داند. علم حصولی، مانند سایه‌ای است که از نور حقیقت جدا افتاده، در حالی که علم حضوری، خود نور است.

اعجاز و وحدت: مظهریت حق

اعجاز، به اتصال به حق وابسته است، نه به ابزار. عصای موسی، دم عیسی یا دم گوساله، اگر مظهر حق باشند، در اعجاز برابرند. این دیدگاه، وحدت وجودی را در مرتبه عمل نیز تبیین می‌کند. به‌مثابه آینه‌ای که نور را بازمی‌تاباند، هر موجود، با اتصال به حق، می‌تواند مظهر اعجاز شود.

درنگ: اعجاز، به اتصال به حق وابسته است. هر موجود، با مظهریت حق، می‌تواند اعجازآفرین باشد.

این معرفت، سالک را به دیدگاهی وحدت‌بین می‌رساند که در آن، همه اشیا، از ذره تا کل، مظهر حق‌اند و هیچ چیز از او جدا نیست.

احاطه حق: مصدریت و رحمت

حق تعالی، مصدر همه چیز است، نه به‌صورتی که فعل از او صادر شود، بلکه خود مصدر است. او به همه چیز احاطه دارد و هیچ چیز را دور نمی‌ریزد، برخلاف مخلوق که آنچه به کارش نیاید، کنار می‌گذارد. قرآن کریم می‌فرماید:
﴿وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾ (فصلت: ۵۴)؛ «و خدا به همه چیز احاطه دارد.» این احاطه، به جود و رحمت حق بازمی‌گردد.

درنگ: حق، مصدر همه چیز است و به همه چیز احاطه دارد. هیچ چیز از رحمت و علم او عزب نمی‌کند.

این احاطه، مانند مادری است که همه فرزندانش را در آغوش می‌گیرد، بی‌آنکه میان آنها تبعیض قائل شود. حتی گناهکار نیز از این رحمت محروم نمی‌ماند، چنان‌که حق، پیامبر را به دنبال او می‌فرستد.

جمع‌بندی

درس‌گفتار 239 «مصباح الانس»، با تمرکز بر علم ربوبی، معرفت را به وصول و اتحاد با سر الهی مشترک در همه اشیا تعریف می‌کند. علم حقیقی، حضوری و بی‌واسطه است و به آگاهی از سر الهی وابسته است. همه موجودات، به دلیل این سر، تسبیح حق می‌کنند، اما فهم آن نیازمند وصول است. حق تعالی، با علم جامع و بی‌مانع خود، همه چیز را در بر دارد و هیچ ذره‌ای از او پنهان نمی‌ماند. سالک، با معرفت به این سر، عالم، عارف و مؤمن می‌شود و از خوف و غفلت رها می‌گردد. این متن، با نقد علم حصولی و تأکید بر علم حضوری، دیدگاه عرفانی را از فلسفی متمایز کرده و نقش اولیاء و معصومین را در مظهریت اسماء حسنی برجسته می‌سازد. این اثر، مانند مشعلی است که راه معرفت را در تاریکی کثرت روشن می‌کند و سالک را به سوی وحدت الهی هدایت می‌نماید.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، مفهوم وجود از نظر شیخ چگونه تعریف می‌شود؟

2. طبق متن، ظهورات وجود چه تفاوتی با حقیقت وجود دارند؟

3. بر اساس متن، چرا اشکال مطرح‌شده درباره معلوم یا مجهول بودن حق پاسخ داده می‌شود؟

4. طبق درسگفتار، مبدئیت حق به چه چیزی نسبت داده می‌شود؟

5. در متن، چرا پاسخ شیخ به اشکال تشکیک وجود از پاسخ خواجه متمایز است؟

6. حقیقت وجود اقتضای عروض دارد و ظهورات وجود فاقد این اقتضا هستند.

7. حق از حیث ظهور معلوم است و از حیث حقیقت مجهول است.

8. مبدئیت حق به دلیل ترکیب وجود و سلب است.

9. شیخ در پاسخ به اشکالات، به نظریه تشکیک وجود قائل است.

10. وحدت حقیقت وجود با تعدد ظهورات آن منافاتی ندارد.

11. تفاوت اصلی بین حقیقت وجود و ظهورات وجود چیست؟

12. چرا اشکال معلوم یا مجهول بودن حق در متن رفع می‌شود؟

13. چرا مبدئیت حق به ظهورات آن نسبت داده می‌شود؟

14. چرا شیخ نیازی به پاسخ تشکیکی خواجه ندارد؟

15. چگونه افتقار در مظاهر وجود ایجاد می‌شود؟

پاسخنامه

1. وجود یک حقیقت واحد است که اقتضای عروض ندارد.

2. ظهورات وجود اقتضای عروض دارند، برخلاف حقیقت وجود.

3. چون ظهور حق از حقیقت حق متمایز است.

4. به ظهورات وجود و نسبت علمیه آن

5. چون شیخ مراتب را در ظهورات وجود قرار می‌دهد، نه در ذات وجود.

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. حقیقت وجود اقتضای عروض ندارد و غنی عن العالمین است، اما ظهورات وجود اقتضای عروض دارند و به نسبت‌های علمیه وابسته‌اند.

12. زیرا معلوم بودن به ظهور حق و مجهول بودن به حقیقت حق مربوط است، و این دو متمایزند.

13. مبدئیت حق به نسبت علمیه و ظهوراتش وابسته است، نه به ذات وجود که غنی از ظهور است.

14. چون مراتب در ظهورات وجود است، نه در ذات وجود، و تشکیک در ذات وجود لازم نیست.

15. افتقار در مظاهر به دلیل نسبت و کمال اسماء حق است، نه در ذات حقیقت وجود.

فوتر بهینه‌شده