متن درس
علم ذاتی و ظهوری حق: تبیین عرفانی وحدت علم و معلوم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 240)
مقدمه
این نوشتار، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتار 240 از مجموعه مصباحالانس، برگرفته از تعالیم عمیق آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که با رویکردی تخصصی برای پژوهشگران و مخاطبان آکادمیک در حوزه الهیات، فلسفه و عرفان نظری تدوین شده است. محور اصلی این درسگفتار، تبیین علم ذاتی و ظهوری حق و پاسخ به اشکال تجدد علم الهی است که از خلط میان مفهوم تبعیت در فلسفه و عرفان ناشی میشود.
بخش اول: اشکال عقلانی تجدد علم حق
صورتبندی اشکال
اشکال مطرحشده در این درسگفتار، به وابستگی برخی علوم حق به معلوماتی با شرط یا سبب متجدد اشاره دارد. مستشکل مدعی است که اگر علم حق به معلوم وابسته باشد و معلوم به سبب یا شرطی متجدد شود، علم نیز متجدد خواهد شد. این تجدد، مستلزم آن است که حق، محل حوادث، جاهل به برخی امور، یا مستکمل به علم جدید باشد، که هر یک نقضی در صرافت، وحدت و وجوب ذاتی حق به شمار میرود.
تمثیل: این اشکال، مانند آن است که عقل، چونان مسافری گمگشته در بیابانی بیکران، بخواهد نور خورشید را در کوزهای کوچک محصور کند و از تغییر سایهها، به تغییر ذات خورشید حکم دهد.
درنگ: اشکال تجدد علم، از خلط میان تبعیت انفعالی در فلسفه و تبعیت ظهوری در عرفان ناشی میشود، که به نقص در وحدت و وجوب حق میانجامد.
ریشههای فلسفی اشکال
این اشکال، ریشه در برداشت فلسفی از تبعیت علم دارد که آن را انفعالی و متأثر از معلوم میداند. در فلسفه، علم تابع، به معنای انفعال و تأثیرپذیری از معلوم است، که به تجدد و نقص منجر میشود. این دیدگاه، با قیاس علم حق به علم محدود مخلوق، محدودیتهای عقل قیاسی را به ذات حق تسری میدهد.
تمثیل: عقل فلسفی، مانند چراغی کمنور است که تنها گوشهای از حقیقت را روشن میکند و از درک بیکرانگی علم الهی بازمیماند.
بخش دوم: مفهوم علم در حکمت و عرفان
علم در حکمت
در حکمت، علم به انکشاف معنا تعریف میشود، یعنی گشوده شدن حقیقت معلوم بر عالم. این تعریف، بر فرآیند ادراک مبتنی است که در آن، عالم، علم و معلوم متمایزند. علم در این چارچوب، به واسطه ابزارهای ادراکی و قیود وجودی، محدود است.
تمثیل: علم در حکمت، مانند نقشی است که بر لوح ذهن نگاشته میشود، اما این نقش، به قلم و لوح محدود است و نمیتواند همه حقیقت را بازتاب دهد.
علم در عرفان
در عرفان، علم کامل آن است که میان عالم، علم و معلوم هیچ تمایز و تمیزی نباشد. این وحدت، به معنای فقدان هرگونه واسطه یا غیریت میان آنهاست. علم عرفانی، به وحدت ذاتی میان حق و ظهوراتش اشاره دارد، که در آن، همه اشیاء، ظهورات فعلی و تنزیلی حقاند.
تمثیل: علم عرفانی، مانند آینهای است که نور حق را بیواسطه بازمیتاباند، بدون آنکه سایهای از کثرت یا غیریت در آن راه یابد.
درنگ: علم کامل در عرفان، به وحدت عالم، علم و معلوم اشاره دارد، که هرگونه غیریت یا واسطه را نفی میکند و با نظریه وحدت وجود همخوان است.
بخش سوم: علم ذاتی و وجوبی حق
وحدت علم و معلوم
علم حق، ذاتی، وجوبی و حقیقی است، زیرا هیچ واسطهای میان عالم (حق) و معلوم (ظهورات) وجود ندارد. همه مخلوقات و اشیاء، ظهورات فعلی و تنزیلی حقاند، و ظهور شیء، عین خود شیء است. از اینرو، هیچ غیریت، تباعد یا تعددی در کار نیست، و علم حق، به دلیل وحدت با معلوم، کامل است.
تمثیل: علم حق، مانند اقیانوسی است که همه امواج، از خروشان تا آرام، در ذات او یکیاند و هیچ جدایی میان موج و اقیانوس نیست.
جهل و تمایز
جهل، به میزان تمایز و مفارقت از معلوم بستگی دارد. هرچه جدایی از معلوم بیشتر باشد، جهل افزونتر است. جاهل، کسی است که با معلومات مفارقت دارد و از موجودات جدا افتاده است. این جدایی، به قیود کثرت و محدودیت ادراک بازمیگردد، که در علم حق منتفی است.
تمثیل: جهل، مانند سایهای است که در غیاب نور معرفت پدید میآید، اما علم حق، چونان خورشیدی است که هیچ سایهای در آن راه ندارد.
درنگ: جهل، به مفارقت از حقیقت و قیود کثرت وابسته است، اما علم حق، به دلیل وحدت با معلوم، از هر قید و نقصی مبراست.
بخش چهارم: مراتب علم در موجودات
علم ناقص مخلوقات
اهل علم ممکن است از حیثی عالم و از حیثی جاهل باشند، زیرا علمشان به اسباب، شرایط و خصوصیات خاصی وابسته است. این علم، به دلیل محدودیت، ناقص است و نمیتواند همه مراتب حقیقت را دربرگیرد.
تمثیل: علم مخلوق، مانند جویباری است که تنها بخشی از زمین را سیراب میکند، اما از سیراب ساختن همه دشتها ناتوان است.
علم کامل الهی
علم کامل، منحصر به علم ربوبی و وجوبی حق است که از هر قید و محدودیتی مبراست. این علم، به دلیل اطلاق و شمول، همه مراتب وجود را دربرمیگیرد و هیچ نقصی در آن راه ندارد.
تمثیل: علم الهی، مانند آسمانی بیکران است که همه ستارگان وجود در آن میدرخشند، بدون آنکه نورش کاستی گیرد.
علم اولیا و معصومین
علم اولیا و معصومین، تنزیلی و وجوبی است، اما در ظرف تنزیل قرار دارد و با علم وجوبی الهی تفاوت دارد. چنانکه قرآن کریم فرمود: «لَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا هُوَ» (الأنعام: ۵۹، : «غیب را جز او نمیداند»). علم معصومین، در مقام تنزیل، به علم الهی وابسته است، اما علم وجوبی، منحصر به ذات حق است.
تمثیل: علم اولیا، مانند پرتوهایی است که از خورشید حق ساطع میشود، اما نور ذاتی، تنها از آن خورشید است.
درنگ: علم کامل، منحصر به علم ربوبی حق است که از قیود تنزیل مبراست، درحالیکه علم معصومین، در ظرف تنزیل قرار دارد.
بخش پنجم: شمول علم حق
علم به کل شیء
حق، عالم به کل شیء است، شامل علل، معلولات، شرایط، اسباب، خصوصیات، زمان، مکان، آثار و عوارض. این شمول، به دلیل اطلاق علم الهی، همه مراتب و شئون معلوم را دربرمیگیرد، بدون آنکه به قید یا محدودیتی مقید شود.
تمثیل: علم حق، مانند شبکهای بیانتها است که همه ذرات وجود را در خود جای داده و هیچچیز از دایره احاطهاش بیرون نمیماند.
علم به سقوط ورقه
حق، عالم به سقوط ورقه است، قبل، بعد و همراه با سقوط، چنانکه در قرآن کریم فرمود: «وَلَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» (الأنعام: ۵۹، : «و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه آن را میداند»). این علم، حصری حقیقی است و حتی معصومین، در ظرف تنزیل، به آن دسترسی کامل ندارند.
تمثیل: علم حق به سقوط ورقه، مانند نگاه باغبانی است که هر برگ درخت را، پیش از افتادن، در حال افتادن و پس از آن، در همه احوال میبیند.
درنگ: علم حق، به دلیل اطلاق، همه مراتب معلوم را دربرمیگیرد، از جمله سقوط ورقه در همه احوال، که حصری حقیقی است.
بخش ششم: علم تابع و متبوع در عرفان
تمایز تبعیت عرفانی و فلسفی
در عرفان، علم تابع معلوم، به معنای ظهور فعلی معلوم در ظرف علم است، نه انفعال فلسفی. تبعیت در فلسفه، به انفعال و تأثیرپذیری علم از معلوم اشاره دارد که نقص و تجدد را نتیجه میدهد، اما در عرفان، تبعیت، به ظهور علم در ظرف معلوم اشاره دارد که تجدد را به معلوم نسبت میدهد، نه علم.
تمثیل: علم تابع در عرفان، مانند آینهای است که چهره معلوم را بیواسطه بازمیتاباند، اما در فلسفه، مانند نقاشی است که با قلم محدود، چهره را ترسیم میکند.
دشواری فهم علم تابع
فهم علم تابع در عرفان، به دلیل تفاوت با مفهوم انفعال فلسفی، دشوار است. این دشواری، از پیچیدگی تمایز میان علم ظهوری و علم انفعالی ناشی میشود که نیازمند تبیین خاص عرفانی است.
تمثیل: فهم علم تابع، مانند تلاش برای شنیدن نغمهای آسمانی است که گوشهای زمینی از درک آن ناتواناند.
درنگ: علم تابع در عرفان، به ظهور فعلی معلوم در ظرف علم اشاره دارد، نه انفعال فلسفی، و این تمایز، دشواری فهم آن را نشان میدهد.
بخش هفتم: پاسخ به اشکال تجدد علم
نفی تجدد در علم حق
علم حق، به دلیل فقدان قیود زمانی و مکانی، متجدد نیست. تجدد، به معلوم مربوط است که در ظرف وجود متعین میشود، اما علم، بلاتعین و در همه ظروف ثابت است. این پاسخ، اشکال مستشکل را که علم تابع را انفعالی میداند، رد میکند.
تمثیل: علم حق، مانند خورشیدی است که نورش همه زمین را فرا میگیرد، اما سایههای اشیاء، به خود اشیاء بازمیگردد، نه به خورشید.
مثال رؤیت از بام
برای تبیین ثبات علم حق، مثالی آورده شده است: عالمی که بر بام نشسته، به همه معلومات احاطه دارد، بدون آنکه علم او با تجدد معلومات تغییر کند. معلومات، در حال حرکت و تجددند، اما علم عالم، ثابت است.
تمثیل: عالم بر بام، مانند نگهبانی است که از فراز قلعه، همه آمدوشدهای شهر را میبیند، اما نگاهش از حرکت شهر متأثر نمیشود.
درنگ: تجدد، به معلوم متعین مربوط است، نه علم حق که بلاتعین و در همه ظروف ثابت است.
بخش هشتم: وحدت علم و کثرت ظهورات
وحدت امر الهی
امر حق، واحد است، چنانکه در قرآن کریم فرمود: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحِ الْبَصَرِ» (القمر: ۵۰، : «و امر ما جز یکی نیست، مانند چشمبرهمزدن»). این وحدت، به بساطت و اطلاق فعل حق اشاره دارد که کثرت و تجدد را نفی میکند.
تمثیل: امر حق، مانند قلمی است که با یک حرکت، همه نقشهای وجود را بر لوح هستی نگاشته است.
کل یوم هو فی شأن
آیه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹، : «هر روز او در کاری است») به علم ظهوری فعلی حق اشاره دارد. «یوم» در این آیه، به دم ایجاد اشاره دارد، نه زمان مادی. علم حق، در همه ظروف، همراه معلوم است و کثرت شئون، به وحدت علم بازمیگردد.
تمثیل: علم حق، مانند رودی است که در هر لحظه، در بسترهای گوناگون جاری است، اما ذاتش یکی است.
درنگ: وحدت امر الهی و کثرت شئون در علم ظهوری فعلی حق جمع میشود، که تجدد را به معلوم محدود میکند.
توفیق میان آیات
توفیق میان دو آیه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» و «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحِ الْبَصَرِ» در علم ظهوری فعلی نهفته است. این توفیق، وحدت و کثرت را در علم حق جمع میکند و فقط در چارچوب عرفان نظری قابل تبیین است.
تمثیل: این توفیق، مانند نغمهای است که از یک ساز برمیخیزد، اما در هر گوش، آهنگی متفاوت مینوازد.
بخش نهم: نقد فلسفه صدور
تمایز ظهور و صدور
مفاهیم صدور و صادر اول، متعلق به فلسفه مشائیاند و در عرفان، جای خود را به ظهور و مظهریت میدهند. در عرفان، ظهور، جایگزین صدور میشود و کثرت و تجدد را به معلوم محدود میسازد، نه علم.
تمثیل: ظهور در عرفان، مانند انعکاس نور در آینه است، اما صدور در فلسفه، مانند تراشیدن سنگ برای ساختن مجسمهای محدود است.
نقد ابنسینا
ابنسینا، به دلیل انکار علم جزئی حق، دچار اشکال شد، زیرا علم جزئی را متجدد و مستلزم نقص میدانست. این دیدگاه، از خلط میان علم انفعالی و علم ظهوری ناشی میشود. غزالی نیز، به دلیل عدم فهم علم و معلوم، نتوانست نقد درستی بر ابنسینا ارائه دهد.
تمثیل: ابنسینا، مانند معماری بود که بنای علم را با مصالح محدود فلسفه ساخت، اما عرفان، این بنا را در آسمان بیکران حقیقت برافراشت.
درنگ: عرفان، با جایگزینی ظهور به جای صدور، تجدد و کثرت را به معلوم محدود میکند و علم حق را از نقص مبرا میداند.
بخش دهم: احاطه علم حق و تفاوت معلومات
احاطه علم حق
حق، محيط به کل است و همه وقایع را با اسباب، شرایط، و خصوصیاتشان میداند، چنانکه در قرآن کریم فرمود: «وَلَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا». این احاطه، به شمول علم حق بر همه مراتب و شئون اشاره دارد و نقص را نفی میکند.
تمثیل: علم حق، مانند آسمانی است که همه ستارگان و کهکشانها را در خود جای داده، بدون آنکه چیزی از دایره دیدش بیرون بماند.
تفاوت اسباب و شرایط
اسباب و شرایط معلومات، متفاوتاند. برخی موجودات، به سبب قدمت یا انات خاص، شرایط متفاوتی دارند، اما علم حق، به همه آنها احاطه دارد. این تفاوت، به کثرت ظهوری معلومات اشاره دارد که در وحدت علم حق حل میشود.
تمثیل: معلومات، مانند درختانیاند که هر یک در خاک و زمانی خاص میرویند، اما علم حق، چونان بارانی است که همه را یکسان سیراب میکند.
مثال صلاة
نماز در اول وقت و بین وقت، به دلیل تفاوت انسان و شرایط، متغیر است. هر انسان و هر صلاة، به سبب شرایط و اسباب، هویتی متمایز دارد، اما علم حق، به همه این شئون احاطه دارد و ثابت است.
تمثیل: صلاة، مانند نغمهای است که هر نوازنده در زمانی خاص مینوازد، اما گوش حق، همه نغمهها را در یک سمفونی الهی میشنود.
درنگ: علم حق، به همه شئون و اسباب معلومات احاطه دارد و تفاوتهای ظهوری را در وحدت خود جمع میکند.
بخش یازدهم: ظهور و قابلیت
تعلق واحد علم
علم حق، با تعلق واحد، همه امور را دربرمیگیرد و به قابلیتهای متعلقات وابسته است. این تعلق، به وحدت علم و کثرت ظهورات اشاره دارد که در ظرفهای مختلف، بر اساس قابلیتها متجلی میشود.
تمثیل: علم حق، مانند نوری است که بر آینههای گوناگون میتابد و هر آینه، به فراخور صیقل خود، آن را بازمیتاباند.
ظهورات و انبیا
قابلیتهای متعلقات، مانند ترتیب انبیا و امتها، ظهورات علم حقاند. هر نبی، ظهور اسمی از اسماء حق است و امت او، مظهر آن نبی. این تفاوت، به قابلیتهای ظهوری بازمیگردد، نه به علم حق.
تمثیل: انبیا، مانند ستارگانیاند که هر یک در آسمان الهی میدرخشند و امتها، چون پرتوهای آن ستارگان، جلوهای از نورشاناند.
درنگ: ظهورات، به قابلیتهای متعلقات وابستهاند، اما علم حق، با تعلق واحد، همه کثرتها را در وحدت خود جمع میکند.
بخش دوازدهم: جامعهشناسی عرفانی و علم فراست
رابطه امت و نبی
امت، ظهور نبی است و نبی، ظهور اسماء حق. رفتار مردم یک جامعه، نشاندهنده علما، اطبا، اقتصاد و تربیت آن جامعه است. این اصل، عرفان را به جامعهشناسی پیوند میدهد و از ظهورات، حقیقت مظاهر را آشکار میسازد.
تمثیل: مردم یک شهر، مانند آینههاییاند که چهره علما و حکمایشان را بازمیتابانند، و هر رفتار، جلوهای از حقیقت آنهاست.
علم فراست و اضغاث احلام
علم فراست و تعبیر خواب (اضغاث احلام)، از ظهورات رفتار و احوال افراد، حقیقت را نشان میدهد. خوابها، به دلیل فقدان تستر و پنهانکاری، حقیقت درون را آشکار میکنند و ابزار تشخیص امراض روانیاند.
تمثیل: علم فراست، مانند کلیدی است که قفلهای پنهان دل را میگشاید و خواب، چونان دریچهای است که حقیقت درون را بیپرده نشان میدهد.
درنگ: علم فراست و تعبیر خواب، از ظهورات رفتار، حقیقت را آشکار میسازد و عرفان را به تحلیل اجتماعی پیوند میدهد.
جمعبندی
درسگفتار 240 مصباحالانس، چارچوبی عمیق برای تبیین علم ذاتی و ظهوری حق ارائه میدهد. اشکال تجدد علم، از سوء فهم تبعیت عرفانی و قیاس آن با انفعال فلسفی ناشی میشود. علم حق، به دلیل وحدت با معلوم و فقدان غیریت، از هر قید و نقصی مبراست. این علم، در ازل و ابد، همه مراتب و شئون را دربرمیگیرد، بدون تجدد یا تعین. تمایز میان علم تابع و متبوع، وحدت امر الهی و کثرت شئون را نشان میدهد، که در آیات «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» و «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ» متجلی است. ظهورات، به قابلیتهای متعلقات وابستهاند، اما علم حق، با تعلق واحد، همه کثرتها را در وحدت خود جمع میکند. این متن، با زبانی فاخر و علمی، دریچهای به سوی فهم عمیق علم الهی، ظهورات و مراتب عرفانی میگشاید.
با نظارت صادق خادمی