در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 251

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 251)

دیباچه

کتاب مصباح الانس، اثری گران‌سنگ در عرفان نظری، به مثابه آیینه‌ای است که نور حقیقت الهی را در مراتب ظهور و مظاهر بازمی‌تاباند. این اثر، با نگاهی ژرف و استدلالی، به تبیین وحدت ذاتی حق تعالی و کثرت ظهوری آن در عالم هستی می‌پردازد. درس‌گفتار چهل و هفتم، که برگرفته از این اثر ارزشمند است، به بررسی وحدت ذاتی حق، کثرت ظهوری در مظاهر، مراتب نزول و صعود، صفات ثبوتیه و سلبیه، و جایگاه حیات به‌عنوان علت‌العلل صفات اختصاص دارد.

بخش یکم: وحدت ذاتی و کثرت ظهوری

وحدت ذاتی حق و احدیت الهی

حق تعالی، به مثابه نوری بی‌کران، دارای وحدت ذاتی و احدیت است که هیچ‌گونه کثرت یا تعینی در آن راه ندارد. این وحدت، نه تنها از هرگونه تقید و تمایز مبراست، بلکه مبنای تمامی ظهورات و مظاهر عالم هستی است. در عرفان نظری، برخلاف حکمت متعالیه که کثرت را به تشکیک در وجود نسبت می‌دهد، وجود واحد است و کثرت، نتیجه ظهورات الهی در مراتب مظاهر است. این دیدگاه، وجود را چون دریایی بی‌کران می‌بیند که امواج ظهورات، بدون تغییر در ذات آن، بر سطحش پدیدار می‌شوند.

درنگ: حق تعالی دارای وحدت ذاتی و احدیت است، و کثرت، نه در وجود، بلکه در ظهورات مظاهر پدید می‌آید.

کثرت ظهوری در ظرف مظاهر

در ظرف ظهور، مراتب متعدد موجودات پدیدار می‌شوند، گویی نور واحد الهی در آیینه‌های گوناگون مظاهر، به رنگ‌ها و صورت‌های مختلف تجلی می‌یابد. این کثرت، نه کثرت تشکیکی حکمت متعالیه است که وجود را متکثر می‌داند، بلکه کثرتی است ظهوری که در مراتب نزول و صعود متجلی می‌شود. ظرف نزول، سیر فیض الهی از ذات به مظاهر است که بالحق صورت می‌گیرد، و ظرف صعود، سیر کمال عبد به سوی حق از طریق تخلق به صفات الهی است. این دو سیر، چون دو بال پرنده‌ای، عبد را به سوی کمال ربانی رهنمون می‌سازند.

درنگ: کثرت ظهوری در ظرف مظاهر، نتیجه تجلی نور واحد الهی در مراتب نزول (بالحق) و صعود (بالعبد) است.

تمایز عرفان نظری از حکمت متعالیه

در حکمت متعالیه، تشکیک وجودی بر مراتب وجود تأکید دارد، گویی وجود چون نردبانی است که هر پله‌اش مرتبه‌ای متفاوت از شدت و ضعف وجود را نشان می‌دهد. اما در عرفان نظری، وجود واحد است و کثرت، به ظهورات نسبت داده می‌شود. این تمایز، به مثابه تفاوت میان نگریستن به دریا و امواج آن است: حکمت، دریا را متکثر می‌بیند، اما عرفان، امواج را متعدد و دریا را واحد می‌داند. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود ابن‌عربی همخوانی دارد، جایی که کثرت، نتیجه تعینات اسما و صفات در مظاهر است.

درنگ: عرفان نظری، برخلاف حکمت متعالیه، کثرت را به ظهورات نسبت می‌دهد و وجود را واحد می‌داند.

جمع‌بندی بخش یکم

بخش یکم، به تبیین وحدت ذاتی حق تعالی و کثرت ظهوری در مظاهر پرداخت. حق، دارای احدیت ذاتی است و کثرت، نه در وجود، بلکه در ظهورات پدید می‌آید. مراتب نزول و صعود، به‌عنوان دو سیر مکمل، رابطه پویای حق و خلق را نشان می‌دهند. تمایز عرفان نظری از حکمت متعالیه، بر وحدت وجود و کثرت ظهوری تأکید دارد، که این دیدگاه، انسان را به تأمل در وحدت الهی و نقش ظهورات در عالم دعوت می‌کند.

بخش دوم: صفات ثبوتیه و سلبیه الهی

صفات ثبوتیه: احاطه وجودی و علم الهی

صفات ثبوتیه، چون نوری از ذات الهی، به احاطه وجودی، علم و اولیت در وجود اشاره دارند. این صفات، مقتضای ذات‌اند و از مظاهر کونی ناشی نمی‌شوند، گویی چشمه‌ای زلال از ژرفای ذات الهی سرریز می‌شود و عالم را سیراب می‌سازد. علم الهی، نه تنها احاطه‌ای کامل بر کلیات و جزئیات دارد، بلکه مبنای وجودی ظهورات است، چنان‌که نور خورشید، هم روشنگر است و هم مبنای حیات.

درنگ: صفات ثبوتیه، مانند احاطه وجودی و علم، مقتضای ذات الهی‌اند و مبنای ظهورات عالم هستند.

صفات سلبیه: تنزیه ذات از نقص

صفات سلبیه، چون سپری در برابر نقص‌های ممکنات، ذات الهی را از تقید، تمایز و انحصار مبرا می‌سازند. حق تعالی، نه محدود به مکان است و نه مقید به زمان، گویی نسیمی است که هیچ دیواری آن را در بند نمی‌کشد. این صفات، مقتضای ذات‌اند و از ظهورات کونی مستقل‌اند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: وَاللَّهُ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (سوره آل‌عمران، آیه ۹۷، : «و خدا از جهانیان بی‌نیاز است»).

درنگ: صفات سلبیه، ذات الهی را از تقید، تمایز و انحصار مبرا می‌سازند و مقتضای ذات‌اند.

نفی اولیت و آخريت زمانی

حق تعالی، اول و آخر است، اما اولیت و آخريتش مانند ممکنات نیست. او اول است بدون پیشینی و آخر بدون پسینی، گویی نوری است که آغاز و انجامش در بی‌کرانگی ذاتش مستتر است. قرآن کریم می‌فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (سوره حدید، آیه ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزی داناست»). این آیه، اولیت و آخريت الهی را به‌عنوان احاطه وجودی تبیین می‌کند، که با دعای امام سجاد (ع) در صحیفه سجadie همخوانی دارد.

درنگ: اولیت و آخريت الهی، از تقیدات زمانی مبراست و به احاطه وجودی ذات اشاره دارد.

وجوب وجود و وجوب ثبوت

وجوب وجود، ضرورت ذاتی حق تعالی است، گویی کوهی استوار که هیچ‌گاه از جای خویش نمی‌جنبد. وجوب ثبوت، به اعیان ثابته در علم الهی اشاره دارد که وجود علمی دائمی دارند، اما ظهورات خارجی آن‌ها متجدد است. این تمایز، چون تفاوت میان چشمه‌ای ثابت و جویبارهای متغیر است که از آن سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: وجوب وجود، ضرورت ذاتی حق است، و وجوب ثبوت، به اعیان ثابته در علم الهی اشاره دارد.

نقد تقسیم کلامی صفات

تقسیم کلامی صفات به ثبوتیه و سلبیه، در عرفان نظری ناکافی دانسته شده و جای خود را به تقسیم‌بندی جمال و جلال می‌دهد. صفات ثبوتیه، به مثابه جمال الهی (رحمت، علم)، و صفات سلبیه، به مثابه جلال الهی (قهاریت، عزت)، در صفات برزخی به کمال جمع می‌شوند. این دیدگاه، چون آینه‌ای است که هر دو وجه نور و سایه را در خود متحد می‌سازد.

درنگ: در عرفان نظری، صفات ثبوتیه (جمال) و سلبیه (جلال) در صفات برزخی به کمال جمع می‌شوند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به تبیین صفات ثبوتیه و سلبیه الهی پرداخت. صفات ثبوتیه، مانند علم و احاطه وجودی، و صفات سلبیه، مانند نفی تقید و انحصار، مقتضای ذات‌اند. اولیت و آخريت الهی، از تقیدات زمانی مبراست، و وجوب وجود و ثبوت، تمایز ذات و مظاهر را نشان می‌دهد. نقد تقسیم کلامی، بر وحدت جمال و جلال در صفات برزخی تأکید دارد، که این تبیین، انسان را به تنزیه و تسبیح ذات الهی دعوت می‌کند.

بخش سوم: حیات به‌عنوان علت‌العلل

نقد شرطیت حیات

دیدگاه کلامی که حیات را شرط علم می‌داند، چون کوششی است برای محدود ساختن بی‌کرانگی ذات الهی، در عرفان نظری ناکافی است. حیات، نه شرط، بلکه علت‌العلل صفات است، گویی ریشه‌ای است که شاخه‌های علم و قدرت از آن می‌رویند. ذات حق، حی بالذات است، و علم و قدرت، ظهورات حیات‌اند، نه مشروط به آن.

درنگ: حیات، نه شرط، بلکه علت‌العلل صفات است، و علم و قدرت، ظهورات حیات الهی‌اند.

حیات به‌عنوان اول الصفات

حیات، به مثابه نوری که همه صفات را روشن می‌سازد، اول الصفات است. حق تعالی، با حیات ذاتی خویش، همه اسما و صفات را بالفعل داراست، گویی خورشیدی است که پرتوهای علم، قدرت و کلام از آن ساطع می‌شوند. این دیدگاه، با مکتب ولایت شیعی همخوانی دارد، که حیات را مبنای وجودی همه ظهورات می‌داند.

درنگ: حیات، اول الصفات است و مبنای ظهور همه اسما و صفات الهی است.

تمایز جزء و شرط

جزء، داخل و محکوم است، و شرط، خارج و حاکم، گویی جزء چون عضوی در پیکر و شرط چون قانونی بر آن حاکم است. اما در ذات حق، نه جزء جای دارد و نه شرط، زیرا هر دو نقص‌اند و ذات الهی از نقص مبراست. علم حق، ذاتی است و مشروط به حیات نیست، چنان‌که نور خورشید به شعله مشروط نیست.

درنگ: ذات حق، از جزء و شرط مبراست، و علم الهی، ذاتی و غیرمشروط است.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد شرطیت حیات، آن را به‌عنوان علت‌العلل و اول الصفات معرفی کرد. حیات، مبنای ظهور همه صفات است، و ذات حق، از هرگونه جزء و شرط مبراست. این تبیین، با تأکید بر مکتب ولایت، انسان را به فهم ژرف‌تر اسما و صفات الهی و نقش حیات در ظهورات دعوت می‌کند.

بخش چهارم: مراتب بندگان و عبادات

مراتب بندگان در قرآن کریم

قرآن کریم، بندگان برگزیده را به سه مرتبه تقسیم می‌کند: ظالم لنفسه، مقتصد، و سابق بالخیرات. این تقسیم‌بندی، چون نردبانی است که هر پله‌اش، مرتبه‌ای از قرب الهی را نشان می‌دهد. آیه شریفه می‌فرماید: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (سوره فاطر، آیه ۳۲، : «سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیدیم به میراث دادیم؛ پس برخی ستمکار به خودند، برخی میانه‌رو، و برخی به اذن خدا پیشگام در خیرات‌اند»).

درنگ: بندگان برگزیده در سه مرتبه‌اند: ظالم لنفسه (در عصيان)، مقتصد (میانه‌رو)، و سابق بالخیرات (پیشگام در خیرات).

عبادات متناسب با هر مرتبه

هر مرتبه از بندگان، عباداتی متناسب با مقام خویش دارد. سابقون، با عبادات نهاری، مظهر نور غیب‌اند، گویی پرتو خورشید در روز روشن. ظالم لنفسه، با عبادات لیلی، در پی جلا دادن قلب‌اند، چون ستارگانی در شب تاریک. مقتصد، با عبادات جمعی (مغرب و صبح)، در برزخ لیل و نهار، جمع جلال و جمال را متجلی می‌سازند.

درنگ: عبادات نهاری برای سابقون، لیلی برای ظالم لنفسه، و جمعی (مغرب و صبح) برای مقتصد متناسب است.

عبادات جمعی و رفع غفلت

عبادات جمعی، چون نماز مغرب و صبح، در ظرف برزخی لیل و نهار متجلی می‌شوند، گویی پلی است میان تاریکی و روشنایی. این عبادات، با رفع غفلت، عبد را به سوی جمع جلال و جمال هدایت می‌کنند. ذکر «سبحانک إنی کنت من الظالمین» در نماز غفیله، چون کلیدی است که قفل غفلت را می‌گشاید.

درنگ: عبادات جمعی، مانند نماز مغرب و غفیله، با رفع غفلت، جمع جلال و جمال را متجلی می‌سازند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، مراتب بندگان و عبادات متناسب با هر مرتبه را تبیین کرد. ظالم لنفسه، مقتصد، و سابق بالخیرات، هر یک با عباداتی متناسب (لیلی، جمعی، نهاری) به سوی قرب الهی سیر می‌کنند. عبادات جمعی، با رفع غفلت، عبد را به جمع جلال و جمال رهنمون می‌سازند، که این تبیین، انسان را به معرفت نفس و عبادت متناسب دعوت می‌کند.

بخش پنجم: ظرف برزخی و فیض عمایی

عماء: برزخ غیب و شهادت

عماء، به مثابه برزخی میان غیب و شهادت، محل ظهور فیض الهی است، گویی آیینه‌ای است که نور غیب را در شهادت بازمی‌تاباند. این ظرف، هم ادراک می‌شود و هم با آن ادراک می‌شود، چنان‌که پلی است میان دو ساحل بی‌کران. ظهورات الهی، در این ظرف متجدد می‌شوند، اما اعیان ثابته، در علم الهی ثابت‌اند.

درنگ: عماء، برزخ غیب و شهادت است که ظهورات الهی در آن متجدد می‌شوند.

تجدد ظهور در ظرف فیض

تجدد امور، در ظرف فیض عمایی رخ می‌دهد، گویی امواجی بر سطح دریای وجود پدیدار می‌شوند. اعیان ثابته، چون گوهرهایی در ژرفای علم الهی، ثابت‌اند، اما ظهوراتشان در عماء متجدد است. این تجدد، نه در ذات، بلکه در مظاهر است، چنان‌که نور خورشید در آیینه‌های گوناگون به رنگ‌های مختلف تجلی می‌یابد.

درنگ: تجدد ظهورات، در ظرف فیض عمایی است، اما اعیان ثابته در علم الهی ثابت‌اند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، ظرف برزخی و فیض عمایی را به‌عنوان محل ظهورات الهی تبیین کرد. عماء، برزخ غیب و شهادت است که تجدد ظهورات در آن رخ می‌دهد، اما اعیان ثابته ثابت‌اند. این تبیین، انسان را به تأمل در پویایی فیض الهی و نقش برزخ در ظهورات دعوت می‌کند.

بخش ششم: عصمت و مکتب ولایت

عصمت معصومان و مرجعیت حقیقی

مکتب ولایت شیعی، تنها معصومان را مرجع حقیقی معرفت می‌داند، گویی آنان چون ستارگان هدایت‌اند که در آسمان حقیقت می‌درخشند. سخن امام صادق (ع) که فرمود: «کلما لم یخرج من هذا البیت فهو زخرف»، چون آیینه‌ای است که ظاهر بدون باطن را زخرف می‌نامد. غیر معصوم، هرچند عارف و حکیم، از نقص مبرا نیست.

درنگ: تنها معصومان مرجع حقیقی معرفت‌اند، و غیر آن، زخرف (ظاهر بدون باطن) است.

کتمان در سلوک عرفانی

کتمان، چون سپری در برابر نقص اظهار، سالک را از پراکندگی حفظ می‌کند. معصومان، با عصمت خویش، حقیقت را بی‌نقص آشکار می‌سازند، اما غیر معصوم، در معرض خطاست، گویی نسیمی است که گاه در گردباد گرفتار می‌شود. کتمان، سالک را به سوی تمرکز بر حقیقت رهنمون می‌سازد.

درنگ: کتمان، سالک را از نقص اظهار حفظ کرده و به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با تأکید بر عصمت معصومان و برتری مکتب ولایت، تنها آنان را مرجع حقیقی معرفت دانست. کتمان، به‌عنوان شرط سلوک، سالک را از نقص حفظ می‌کند. این تبیین، انسان را به تمسک به اهل بیت (ع) و پرهیز از زخرف دعوت می‌کند.

جمع‌بندی کل

درس‌گفتار 251 مصباح الانس، به مثابه نوری در مسیر معرفت الهی، وحدت ذاتی حق و کثرت ظهوری در مظاهر را تبیین کرد. صفات ثبوتیه و سلبیه، مقتضای ذات‌اند، و حیات، به‌عنوان علت‌العلل، مبنای ظهور همه صفات است. مراتب بندگان (ظالم لنفسه، مقتصد، سابقون) با عبادات متناسب، سیر کمال را نشان می‌دهند. ظرف برزخی (عماء)، محل تجدد ظهورات است، و مکتب ولایت، با تأکید بر عصمت معصومان، مرجعیت حقیقی را معرفی می‌کند. این تبیین، انسان را به معرفت نفس، شناخت رب، و تسلیم در برابر فیض بی‌کران الهی دعوت می‌کند، گویی سفری است از ظلمت کثرت به سوی نور وحدت.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، تفاوت اصلی بین دیدگاه حکمت متعالیه و عرفان در باب تعدد مراتب چیست؟

2. بر اساس متن، صفات سلبيه حق تعالی چه ویژگی‌ای دارند؟

3. طبق متن، کدام دسته از عبادات به مقام سابقون نسبت داده شده است؟

4. در متن، مرتبه برزخی و جمعي با چه عنوانی توصیف شده است؟

5. بر اساس متن، چرا حیات به عنوان شرط صفات حق تلقی نمی‌شود؟

6. طبق متن، ظهورات در ظرف اعیان ثابته تجدد و تحول ندارند.

7. متن بیان می‌کند که صفات سلبيه حق در واقع صفات نقص هستند.

8. بر اساس متن، مرتبه غیب مطلق به نور محض نسبت داده شده است.

9. متن اشاره دارد که عبادات لیليه برای ظالم لنفسه مناسب‌تر است.

10. طبق متن، علم دینی حیات را به عنوان صفتی مستقل از علم و قدرت می‌داند.

11. تفاوت اصلی بین ظرف نزول و ظرف صعود در ظهورات چیست؟

12. چرا طبق متن، حق تعالی از تقید، تمایز و انحصار منزه است؟

13. منظور از صفات جمعي در مرتبه برزخی چیست؟

14. چرا در متن، حیات به عنوان علت ظهور صفات حق معرفی شده است؟

15. طبق متن، چرا مقتصد به مقام وسط نسبت داده شده است؟

پاسخنامه

1. حکمت متعالیه وجود را متکثر می‌داند، اما عرفان ظهور را متکثر می‌بیند.

2. از مقتضیات ذات حق‌اند و نقص محسوب نمی‌شوند.

3. عبادات نهاریه

4. مرتبه ضیاء و عماء

5. چون حیات خود عین همه صفات و علت ظهور آن‌هاست.

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. درست

10. نادرست

11. ظرف نزول بالحق و با تجلی حق است، اما ظرف صعود بالعبد و با تخلق عبد صورت می‌گیرد.

12. زیرا این‌ها صفات نقص‌اند و از مقتضیات ذات حق نیستند.

13. صفات جمعي صفاتی‌اند که هم جهت حقي و هم جهت خلقی دارند و در ظرف فیض عمائی ظاهر می‌شوند.

14. چون حیات عین همه صفات است و ظهور علم و قدرت از آن ناشی می‌شود.

15. زیرا مقتصد قائم در وسط است و حقوق همه چیز را به تناسب ادا می‌کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده