در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 257

متن درس

 

وحدت شخصی وجود و ظهورات شئونی در مصباح الانس

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 257)

دیباچه

کتاب مصباح الانس، چونان مشعلی فروزان در آسمان عرفان نظری، به تبیین وحدت ذاتی حق تعالی و ظهورات شئونی آن در مظاهر هستی می‌پردازد. این اثر، با نگاهی عمیق و استدلالی، مفاهیم وحدت شخصی وجود، اطلاق و تقید، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان را در ذات الهی جمع کرده و خلقت را ظهور حب ذاتی حق می‌داند، نه فعلی غایتمند برای تکامل. درس‌گفتار پنجاه و سوم، با تمرکز بر این مفاهیم، به بررسی ظهورات شئونی، صفات جلال و جمال، و احکام ناشی از تجلی ذات در مظاهر پرداخته و نقدهایی بر دیدگاه‌های فلسفی ارائه می‌دهد.

بخش یکم: وحدت شخصی وجود و ظهورات شئونی

وحدت شخصی وجود: حقیقت واحد و مظاهر

وحدت شخصی وجود، چون نوری بی‌کران، حقیقتی واحد است که مظاهر، ظهورات شئونی آن‌اند، نه موجوداتی مستقل. این وحدت، کثرت ذاتی را نفی کرده و مظاهر را شئون حق می‌داند، گویی امواجی بر سطح دریای بی‌انتهای وجود پدیدار می‌شوند، بی‌آنکه ذات دریا را متکثر سازند. در این دیدگاه، نه مظاهر نفی می‌شوند و نه کثرت اثبات، بلکه کثرت، ظهوری است که در ظرف مظاهر متجلی می‌گردد.

درنگ: وحدت شخصی وجود، حقیقتی واحد است و مظاهر، ظهورات شئونی آن‌اند، نه موجودات مستقل.

این تبیین، با نظریه وحدت شخصی وجود ابن‌عربی همخوانی دارد، که مظاهر را تجلیات حق دانسته و کثرت را شئونی، نه وجودی، می‌بیند. وجود، چون خورشیدی است که پرتوهایش در آیینه‌های گوناگون به رنگ‌ها و صورت‌های مختلف تجلی می‌یابد، اما ذاتش واحد باقی می‌ماند.

سريان تجلی حق در همه اشیاء

تجلی حق، چون نوری ساری، در همه اشیاء جریان دارد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ [مطلب حذف شد] : «خدا نور آسمان‌ها و زمین است»). این نور حقیقی، حقیقت همه مظاهر است و وحدت ذاتی را در کثرت ظهوری متجلی می‌سازد. اشیاء، چون آیینه‌هایی‌اند که نور واحد الهی را بازمی‌تابانند، و هر مظهر، جلوه‌ای از آن حقیقت بی‌کران است.

درنگ: تجلی حق، در همه اشیاء ساری است و نور حق، حقیقت همه مظاهر است.

آیه نور، وحدت نور الهی را در همه مظاهر تأیید می‌کند. این سريان تجلی، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، که اشیاء را مظاهر نور حق می‌داند، و کثرت را به ظهورات نسبت می‌دهد، نه به ذات.

جمع‌بندی بخش یکم

بخش یکم، به تبیین وحدت شخصی وجود و ظهورات شئونی آن پرداخت. وجود، حقیقتی واحد است که مظاهر، شئون آن‌اند، نه موجودات مستقل. تجلی حق، در همه اشیاء ساری است و نور الهی، حقیقت مظاهر را تشکیل می‌دهد. این دیدگاه، انسان را به تأمل در وحدت ذاتی حق و نقش ظهورات در عالم هستی دعوت می‌کند.

بخش دوم: اطلاق و تقید در ذات حق

اطلاق صفات حق و عبد

به دلیل وحدت وجود، صفات حق و عبد متقابلاً اطلاق‌پذیرند. حق، در همه ظروف و تعینات، بی‌تعین و بی‌کثرت است، و صفات عبد، مظهر صفات الهی‌اند، گویی آیینه‌ای است که نور حق را در خود متجلی می‌سازد. این اطلاق متقابل، وحدت ذات را حفظ کرده و کثرت را به ظهورات نسبت می‌دهد.

درنگ: صفات حق و عبد، به دلیل وحدت وجود، متقابلاً اطلاق‌پذیرند و صفات عبد، مظهر صفات الهی‌اند.

این مفهوم، با نظریه تجلی در عرفان نظری سازگار است. عبد، مظهر حق است و صفاتش، ظهور صفات الهی‌اند، که وحدت ذاتی را در کثرت ظهوری نشان می‌دهد.

جمع اطلاق و تقید در ذات

حق تعالی، در هر حال، قابل اطلاق و تقید، وحدت صرفه و کثرت مظهريه، و وجوب و امکان است. این احکام، که به ظاهر متضاد می‌نمایند، در ذات حق جمع‌اند، گویی نوری است که هم بی‌رنگ است و هم در رنگ‌های گوناگون متجلی می‌شود. این جمع اضداد، به دلیل اطلاق مطلق و وحدت ذاتی حق است.

درنگ: حق، قابل اطلاق و تقید، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان است و این اضداد در ذات او جمع‌اند.

این تبیین، با توحید عرفانی همخوانی دارد، که ذات حق را فراتر از تعینات و قیود می‌داند، اما قادر به ظهور در همه مظاهر می‌بیند.

نقد تضاد اطلاق و تقید

اطلاق و تقید، متضاد نیستند، بلکه رابطه‌ای چون عدم و ملکه دارند. تضاد، به قید یا عدم قید (خصوصیت) بازمی‌گردد، نه به ذات حق. حق، قابل اطلاق و تقید است، بدون تعارض، گویی دریایی است که امواجش قید می‌شوند، اما ذاتش بی‌قید باقی می‌ماند.

درنگ: اطلاق و تقید، متضاد نیستند، بلکه عدم و ملکه‌اند و تضاد، به قید یا عدم قید بازمی‌گردد.

این نقد، با منطق عرفانی سازگار است، که اطلاق مطلق (مقسمی) را فراتر از اطلاق قسمی و تقید می‌داند و تضاد را در ذات حق نفی می‌کند.

اطلاق مقسمی و قسمی

اطلاق بر دو نوع است: مقسمی، که مطلق حقیقی و غیرمتقید به اطلاق و تقید است، و قسمی، که متقید در مقابل تقید است. اطلاق مقسمی، ذات حق است که هر دو را دربرمی‌گیرد، گویی نوری است که فراتر از رنگ‌ها، همه رنگ‌ها را در خود دارد.

درنگ: اطلاق مقسمی، ذات حق است که غیرمتقید به اطلاق و تقید بوده و هر دو را دربرمی‌گیرد.

این تمایز، با احدیت ذات همخوانی دارد و نقد فلسفی تضاد را تکمیل می‌کند، که اطلاق مقسمی را فراتر از تعینات می‌داند.

قابلیت ذاتی حق

قابلیت حق برای اطلاق و تقید، ذاتی است، نه زاید، چنان‌که قابلیت انسان برای نوشتن، ذاتی است، نه عرضی. این قابلیت، در مظاهر ظاهر می‌شود، گویی گوهر ذات در صدف مظاهر متجلی می‌گردد.

درنگ: قابلیت حق برای اطلاق و تقید، ذاتی است، نه زاید، و در مظاهر ظاهر می‌شود.

این تمثیل، ظهور ذاتی حق را در مظاهر نشان می‌دهد و با نظریه تجلی سازگار است، که مظاهر را غیرزاید بر ذات می‌داند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی اطلاق و تقید در ذات حق پرداخت. صفات حق و عبد، متقابلاً اطلاق‌پذیرند و اطلاق و تقید، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان، در ذات حق جمع‌اند. اطلاق و تقید، متضاد نیستند، بلکه عدم و ملکه‌اند، و اطلاق مقسمی، ذات حق است که فراتر از تعینات است. این تبیین، انسان را به تأمل در وحدت ذاتی و اطلاق مطلق حق دعوت می‌کند.

بخش سوم: جامعيت و احکام تجلی

جامعيت حق: جمع اضداد

حق تعالی، وجود مطلق و جامع همه اضداد است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ [مطلب حذف شد] : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»). او حاضر و غائب، وارد و صادر، اول و آخر، ظاهر و باطن است، گویی نوری است که همه سایه‌ها و پرتوها را در خود جمع می‌کند.

درنگ: حق، وجود مطلق و جامع همه اضداد (حاضر و غائب، اول و آخر، ظاهر و باطن) است.

این جامعيت، با توحید عرفانی همخوانی دارد، که ذات حق را جامع همه احکام و صفات می‌داند، بدون اشتغال به شأنی خاص.

احکام تجلی: مشیت ذاتی

حق، با مشیت ذاتی، در هر صوره‌ای ظاهر می‌شود، و اگر نخواهد، ظاهر نمی‌گردد. این «لم یشاء»، به مظاهر (عباد) مربوط است، نه مظهر (حق)، که دائم‌المشیت است، گویی چشمه‌ای است که فیضش بی‌وقفه جاری است، اما ظروف، گاه از آن بهره‌مند نمی‌شوند.

درنگ: حق، با مشیت ذاتی، در هر صوره‌ای ظاهر می‌شود و عدم ظهور، به مظاهر بازمی‌گردد، نه ذات حق.

مشیت ذاتی، با دائم‌الظهور بودن حق سازگار است، و عدم ظهور، به محدودیت مظاهر نسبت داده می‌شود.

تشخص حق و اتصاف به صفات

تشخص حق در صوره‌ای خاص، با اتصاف به همه صفات منافاتی ندارد. کمال ذاتی، احدیت، و اطلاق او، مانع اشتغال به شأنی خاص است، گویی خورشیدی است که در هر آیینه‌ای تجلی می‌یابد، بی‌آنکه ذاتش محدود شود.

درنگ: تشخص حق در صوره‌ای خاص، با اتصاف به همه صفات منافاتی ندارد.

این دیدگاه، با نظریه تجلی و وحدت صفات الهی همخوانی دارد، که تشخص را ظهور شئونی، نه محدودیت ذات، می‌داند.

ظهور بی‌تقید و علوّ حق

ظهور حق، با قیود اشیاء منافاتی ندارد، زیرا او متعالی از قیود است. علوّ و اطلاق او، با تعینات همراه است، بدون تقید ذاتی، گویی نسیمی است که در همه جا وزیدن می‌گیرد، اما به هیچ دیواری مقید نمی‌شود.

درنگ: ظهور حق، با قیود اشیاء منافاتی ندارد و او متعالی از قیود است.

این مفهوم، با «عالٍ فى دنوه» همخوانی دارد، که حق را در عین ظهور در مظاهر، متعالی از قیود می‌داند.

احاطه حق بر حقایق

حق، محيط به همه حقایق، اعم از متکثر، متباین، و متصاد است. تماثل و تخالف، در ظرف ظهور (تعین اول) پدید می‌آید، نه در ذات، گویی آیینه‌ای است که همه صورت‌ها را در خود جای می‌دهد، بی‌آنکه ذاتش متکثر شود.

درنگ: حق، محيط به همه حقایق است و تماثل و تخالف، در ظرف ظهور پدید می‌آید، نه در ذات.

این احاطه، با احدیت ذات سازگار است و کثرت را به مظاهر نسبت می‌دهد، نه به ذات.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به جامعيت حق و احکام تجلی پرداخت. حق، جامع همه اضداد است و با مشیت ذاتی، در هر صوره‌ای ظاهر می‌شود. تشخص او، با اتصاف به همه صفات منافاتی ندارد، و ظهورش، با قیود اشیاء سازگار است. احاطه او بر حقایق، وحدت ذاتی را در کثرت ظهوری نشان می‌دهد.

بخش چهارم: تعینات و نشئه روحانی

تعین اول و عالم عقول

تعین اول، که ظهورات کملین و عقول است، منشأ نشئه روحانی است. تماثل و تخالف، در این مرتبه ظاهر می‌شود، نه در احدیت ذات، گویی اولین پرتو نور الهی است که در آیینه عالم عقول متجلی می‌گردد.

درنگ: تعین اول (ظهورات کملین و عقول)، منشأ نشئه روحانی است و تماثل و تخالف، در این مرتبه ظاهر می‌شود.

این مرتبه، با عالم عقول در فلسفه و عرفان همخوانی دارد و آغاز کثرت ظهوری را نشان می‌دهد، بدون غیریت ذاتی.

ارواح و تناسب

ارواح، چون لشکری به‌هم‌پیوسته، در ظرف ظهور متجلی‌اند. آن‌ها که تعارف (تماثل یا تناسب) دارند، ائتلاف می‌کنند، و آن‌ها که تباین دارند، اختلاف می‌یابند، گویی ستارگانی‌اند که در آسمان وجود، گاه هم‌رنگ و گاه متباین می‌درخشند.

درنگ: ارواح، لشکری به‌هم‌پیوسته‌اند که با تماثل یا تناسب، ائتلاف، و با تباین، اختلاف می‌یابند.

این دیدگاه، با حدیث «ارواح جنود مجنده» و روان‌شناسی عرفانی (فراست مؤمن) همخوانی دارد، که ائتلاف و اختلاف را شئونی، نه ذاتی، می‌داند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به تعینات و نشئه روحانی پرداخت. تعین اول، منشأ عالم عقول است و تماثل و تخالف، در این مرتبه ظاهر می‌شود. ارواح، با تناسب یا تباین، ائتلاف یا اختلاف می‌یابند، که این تبیین، پویایی ظهورات را در ظرف مظاهر نشان می‌دهد.

بخش پنجم: تخلیق، ترزیق و قبض و بسط

تخلیق و ترزیق: ظهور وجود و صفات

تجلی وجودی (تخلیق)، ظهور آثار حقیقی است، و تجلی اسمایی (ترزیق)، منشأ برکات، گویی تخلیق، اعطای وجود است، چون کاشتن بذری در خاک، و ترزیق، اعطای صفات، چون بارور ساختن آن بذر. تخلیق، از اسماء مبدئ و باسط، و ترزیق، از اسماء خالق، باری، و مصور ناشی می‌شود.

درنگ: تخلیق، ظهور آثار وجودی، و ترزیق، منشأ برکات است، که از اسماء الهی ناشی می‌شوند.

این تمایز، با نظریه انبساط وجود در عرفان نظری سازگار است، که تخلیق را اعطای وجود و ترزیق را اعطای صفات می‌داند.

قبض و بسط: فنای مظاهر

قبض (انعدام ظاهری موجودات) و بسط (ظهور)، تحت اسماء قابض و معید‌اند. انعدام، فنای مظاهر در ذات است، نه عدم حقیقی، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ [مطلب حذف شد] : «ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم»). این رجوع، فنای مظاهر در احدیت است.

درنگ: قبض و بسط، تحت اسماء قابض و معید، فنای مظاهر در ذات را نشان می‌دهند.

این تبیین، با رجوع الی‌الله همخوانی دارد، که فنای مظاهر را ظهور احدیت می‌داند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به تخلیق، ترزیق، قبض و بسط پرداخت. تخلیق، اعطای وجود، و ترزیق، اعطای صفات است، که از اسماء الهی ناشی می‌شوند. قبض و بسط، فنای مظاهر در ذات را نشان می‌دهند، که این تبیین، پویایی فیض الهی را متجلی می‌سازد.

بخش ششم: صفات جلال و جمال و حب ذاتی

صفات جلال و جمال: غفور و ودود

غفور، ساتر اعیان اغیار و مظهر جلال، اعیان غیر را در احدیت مست مصرف می‌کند، گویی پرده‌ای است که نقص‌های ممکنات را می‌پوشاند. ودود، مظهر جمال، با میل اصیل و ظهور در انسان کامل متجلی می‌شود، چون گلی که در باغ وجود شکوفا می‌گردد.

درنگ: غفور، ساتر اعیان اغیار (جلال)، و ودود، ظهور در انسان کامل (جمال) است.

جلال و جمال، دو وجه ظهور حق‌اند، که غفور با احدیت و ودود با انسان کامل همخوانی دارد.

حب ذاتی و خلقت

خلقت، از حب ذاتی حق ناشی می‌شود، نه غرض عرضی مانند تکامل. حب ذاتی، عین ظهور ذات است، گویی چشمه‌ای است که از ژرفای ذات جوشیده و عالم را سیراب می‌سازد.

درنگ: خلقت، ظهور حب ذاتی حق است، نه فعل غایتمند برای تکامل.

این دیدگاه، با نقد غایت‌مندی فلسفی و حدیث «كنت كنزاً» همخوانی دارد، که خلقت را تجلی حب ذاتی می‌داند.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، به صفات جلال (غفور) و جمال (ودود) و حب ذاتی پرداخت. غفور، اعیان اغیار را در احدیت مست مصرف می‌کند، و ودود، در انسان کامل ظهور می‌یابد. خلقت، ظهور حب ذاتی است، که این تبیین، انسان را به شناخت وحدت ذات و معرفت شئونات دعوت می‌کند.

جمع‌بندی کل

درس‌گفتار 257 مصباح الانس، چون نوری در مسیر معرفت الهی، وحدت شخصی وجود و ظهورات شئونی را تبیین کرد. مظاهر، شئون حق‌اند و اطلاق و تقید، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان، در ذات او جمع‌اند. خلقت، ظهور حب ذاتی است، نه فعلی غایتمند. صفات جلال (غفور) و جمال (ودود) در مشیت ذاتی متجلی‌اند، و تخلیق و ترزیق، از اسماء الهی ناشی می‌شوند. این تبیین، انسان را به معرفت وحدت ذات، شناخت شئونات، و سلوک در مسیر فنای در حق دعوت می‌کند، گویی سفری است از ظلمت کثرت به سوی نور وحدت.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، وحدت شخصی وجود چگونه توصیف می‌شود؟

2. بر اساس متن، اطلاق و تقید در حق تعالی چگونه با هم جمع می‌شوند؟

3. مطابق متن، چرا اطلاق و تقید متضاد یکدیگر نیستند؟

4. طبق متن، تجلی وجودی حق چه اثری دارد؟

5. بر اساس متن، صفت غفور بودن حق تعالی به چه معناست؟

6. مطابق متن، تمام صفات عبد به صفات حق اطلاق می‌شود و بالعکس.

7. بر اساس متن، اطلاق و تقید دو امر وجودی متقابل هستند که نمی‌توانند در حق جمع شوند.

8. طبق درسگفتار، تجلی اسمایی حق سبب ظهور برکات در حقایق است.

9. مطابق متن، حق تعالی در ظرف مظاهر فاقد اطلاق و تقید است.

10. بر اساس متن، محبت ذاتی حق غرض اصلی خلقت موجودات است.

11. تفاوت اصلی بین اطلاق قسمی و اطلاق مقسمی چیست؟

12. چرا طبق متن، تضاد بین اطلاق و تقید وجود ندارد؟

13. منظور از تجلی وجودی و تجلی اسمایی در متن چیست؟

14. چرا در متن گفته شده که حق در هر وقت و حال قابل احکام نسبی اطلاق و تقید است؟

15. طبق متن، چرا محبت ذاتی حق غرض اصلی خلقت است؟

پاسخنامه

1. حقیقتی واحد با مظاهر متعدد که همه ظهورات آن حقیقت‌اند

2. اطلاق و تقید به ذات حق پذیرفته می‌شوند بدون تضاد

3. چون اطلاق و تقید به صورت عدم و ملکه‌اند

4. سبب ظهور آثار حقیقی برای حقایق است

5. ستر حقایق برای استهلاک اعیان اغیار

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. اطلاق قسمی در مقابل تقید است و خود مقید می‌شود، اما اطلاق مقسمی قابل تقید و اطلاق نیست.

12. زیرا اطلاق و تقید به صورت عدم و ملکه‌اند، نه دو امر وجودی متقابل.

13. تجلی وجودی سبب تخلیق و ظهور آثار حقیقی است، و تجلی اسمایی سبب ترزیق و ظهور برکات است.

14. زیرا حق به ذات خود پذیرای اطلاق و تقید است بدون اینکه مقید شود.

15. زیرا خلقت برای کمال غرض بالعرض است، اما محبت ذاتی حق علت اصلی ظهور موجودات است.