متن درس
محبت ذاتی و صفاتی در عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 259)
مقدمه: حقیقت محبت و تجلی الهی
محبت، چونان نوری الهی، در دل هستی میدرخشد و پیوند میان محب و محبوب را به وحدتی عمیق میرساند. این حقیقت، که در عرفان اسلامی جایگاهی والا دارد، در درسگفتار 259 از مجموعه مصباح الانس، به قلم و بیان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با ژرفایی بیمانند بررسی شده است. محور اصلی بحث، تقسیمبندی محبت به اقسام ذاتی و صفاتی، تبیین ارتباط آن با تجلی حق در ظروف احدیت و واحدیت، و بررسی وحدت شخصی وجود است که در پرتو آیات قرآن کریم و اشعار رابعة عدویه روشن میگردد.
بخش نخست: حقیقت محبت و اقسام آن
محبت: اتحاد محب و محبوب
محبت، بهمثابه حکمی است که از مناسبت میان محب و محبوب سرچشمه میگیرد و به اتحادی وجودی میان آن دو میانجامد. این اتحاد، ظهور محب در محبوب و بالعکس است، گویی آینهای که نور را در خود بازمیتاباند. در ذات حق، این اتحاد، رؤیت ذاتی است که در آن، حق خود را در خود میبیند، و در مظاهر، ظهور شئونی است که چونان جلوههای نور الهی در کثرت پدیدار میشوند. این مفهوم، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، زیرا محبت، نه رابطهای میان دو موجود مستقل، بلکه تجلی ذات در مظاهر است، چونان چشمهای که از سرچشمه خود به سوی جویبارها جاری میشود.
درنگ: محبت، حکم مناسبت و اتحاد میان محب و محبوب است که در ذات حق، رؤیت ذاتی و در مظاهر، ظهور شئونی است. این اتحاد، ریشه در وحدت وجود دارد و محبت را به تجلی ذات در مظاهر تبدیل میکند. |
تقسیمبندی محبت: دو قسم اصلی و پنج قسم فرعی
محبت، در نگاه عرفانی، به دو قسم اصلی تقسیم میشود: محبت ذاتی، که تجلی ذات حق به ذات خویش در ظرف احدیت است، و محبت صفاتی، که ظهور حق در صفات و مظاهر در ظرف واحدیت است. این تقسیم دوگانه، ریشه در تمایز میان احدیت (وحدت مطلق) و واحدیت (وحدت در کثرت) دارد. با این حال، به لحاظ خصوصیات ظهوری، محبت به پنج قسم فرعی تقسیم میگردد:
- ذاتی: رؤیت ذات به ذات، بدون غیریت.
- صفاتی: ظهور در صفات، با اشتغال به ذکر حق.
- فعلی: ظهور صفت به غیر، چون خالق و مخلوق.
- حالی: صفت بدون دوام، چون وجد در سماع.
- مرتبی: صفت با دوام و غلبه، چون حب فیالله مؤمنان.
این تقسیمات، شئون مختلف ظهور حق را نشان میدهند، گویی نوری که در منشورهای گوناگون به رنگهای متفاوت تجلی مییابد.
اشعار رابعة عدویه: تبیین دو قسم محبت
رابعة عدویه، با بیانی شاعرانه و عارفانه، محبت را در دو بیت به دو قسم تقسیم کرده است:
أحبك حبين: حب الهوى * وحبا لأنك أهل لذاكا
فأما الذي هو حب الهوى * فذكرك في السر حتى أراكا
وأما الذي أنت أهل له * فشغلي بذكرك عمن سواكا
حب هوى (حب انا)، ذکر حق در باطن سالک است که به رؤیت او میانجامد، چونان عاشقی که در خلوت، معشوق را در دل میجوید. حب اهل (حب ك)، اشتغال به ذکر حق است که سالک را از غیر حق خالی میکند، گویی دل او چون آینهای صیقلیافته، تنها نور حق را بازمیتاباند. این دو قسم، با آیه شریفهای از قرآن کریم همخوانی دارد:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
: «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» (سوره فاتحه، آیه ۵).
این آیه، عبودیت و استمداد را مختص حق میداند، که با حب انا (سلوک سالک) و حب ك (فنای در حق) همراستاست. حمد در هر دو قسم، از آنِ حق است، زیرا فاعل و غایت محبت، ذات اوست، چونان خورشیدی که نورش هم از اوست و هم به سوی او بازمیگردد.
درنگ: رابعة عدویه محبت را به حب هوى (ذکر در سر برای رؤیت) و حب اهل (اشتغال به ذکر حق، خالی از غیر) تقسیم میکند. این با آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» همخوانی دارد و حمد را مختص حق میداند. |
محبت ذاتی: رؤیت ذات در احدیت
محبت ذاتی، رؤیت ذات حق به ذات خویش در ظرف احدیت است، جایی که غیریتی وجود ندارد و حق، خود را در خود میبیند، چونان اقیانوسی که موجهایش در خویشتن محو میشوند. این محبت، بدون سبب و اصل معلوم است، زیرا در ظرف علم حق (ظهوری و اظهاری) رخ میدهد. این مفهوم، با حدیث قدسی «كنت كنزاً مخفياً فأحببت أن أعرف» همخوانی دارد، زیرا محبت ذاتی، منشأ ظهور صفات و مظاهر است، گویی بذری که شکوفههای هستی از آن میروید.
محبت صفاتی: اشتغال به ذکر حق
محبت صفاتی، اشتغال سالک به ذکر حق و رفع غیریت است. سالک، با ذکر حق، از اغیار خالی میشود و به اصول اسمائی و مدارج اسرار میرسد، چونان مسافری که در راه وصال، همه بارهای غیر را فرومینهد. این محبت، فنای سالک در حق را به دنبال دارد، جایی که او خود را ذاکر و مذکور مییابد، گویی در آینه وجودش، تنها حق جلوهگر است.
اقسام فرعی محبت صفاتی
محبت صفاتی، به سه قسم فرعی تقسیم میشود:
- فعلی: ظهور صفت به غیر، چون رابطه خالق و مخلوق یا رازق و مرزوق. این محبت، غیریت را در بر دارد، گویی نوری که بر اشیاء میتابد و سایهها را پدید میآورد.
- حالی: صفت بدون دوام، چون وجد در سماع عارف که چون بارانی بهاری، ناگهان میبارد و فرومینشیند.
- مرتبی: صفت با دوام و غلبه، چون حب فیالله مؤمنان که چون درختی ریشهدار، استوار و پایدار است.
این اقسام، شئونات محبت صفاتیاند که هر یک به مرتبهای از ظهور حق اشاره دارند.
سماع عارف: ذکر قلبی و وحدت
سماع عارف، شنیدن ذکر حق در دل یا طبیعت است، چون «سبوح قدوس» که در کوه و دشت طنینانداز میشود. این سماع، برخلاف موسیقی کثرتی، ظهور وجد و رفع غیریت است، گویی سالک در خلوت دل، نغمه حق را میشنود و در او محو میشود. این ذکر قلبی، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد و سالک را به فنای در حق میرساند، چونان قطرهای که در دریا غرق میشود.
درنگ: سماع عارف، شنیدن ذکر حق در دل است که با وحدت وجود همخوانی دارد و سالک را به فنای در حق میرساند، برخلاف سماع کثرتی که در ظرف غیریت است. |
جمعبندی بخش نخست
محبت، در عرفان اسلامی، اتحاد محب و محبوب است که در ذات حق، رؤیت ذاتی و در مظاهر، ظهور صفاتی است. این حقیقت، به دو قسم ذاتی و صفاتی و پنج قسم فرعی (ذاتی، صفاتی، فعلی، حالی، مرتبی) تقسیم میشود. اشعار رابعة عدویه، این تقسیم را با بیانی شاعرانه تبیین میکند، و سماع عارف، راهی به سوی فنای در حق میگشاید. این مفاهیم، ریشه در وحدت وجود دارند و محبت را به تجلی نور الهی در هستی پیوند میزنند.
بخش دوم: وحدت شخصی وجود و تجلی الهی
وحدت شخصی وجود: حقیقت واحد و مظاهر
وحدت شخصی وجود، حقیقتی است که همه مظاهر، شئون آناند و نه موجوداتی مستقل. حق، در همه تعینات، بیتعین و بیکثرت است، چونان نوری که در آینههای بیشمار جلوه میکند، اما خود یکی است. این مفهوم، با آیه شریفهای از قرآن کریم تأیید میشود:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
: «خدا نور آسمانها و زمین است» (سوره نور، آیه ۳۵).
این آیه، مظاهر را ظهورات نور حق میداند، گویی هستی، آینهای است که نور الهی در آن بازمیتابد.
درنگ: وحدت شخصی وجود، حقیقتی واحد است که مظاهر، شئون آناند. این با آیه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ» همخوانی دارد و هستی را ظهور نور حق میداند. |
جمع اطلاق و تقید در ذات حق
حق، قابل اطلاق و تقید، وحدت صرفه و کثرت مظهريه، وجوب و امکان است. این اضداد، در ذات حق جمعاند، بدون تضاد، چونان رودی که هم آرام است و هم خروشان، اما در ذات خود یکی است. اطلاق مقسمی (مطلق حقیقی)، فراتر از اطلاق قسمی و تقید است و تضاد را نفی میکند. این جمع، با احدیت ذات همخوانی دارد، جایی که حق، منزه از هر قید و حد است.
نقد تضاد اطلاق و تقید
اطلاق و تقید، متضاد نیستند، بلکه عدم و ملکهاند. تضاد، به قید و عدم قید مربوط است، نه ذات حق که منزه از هر دو است. اطلاق مقسمی، فراتر از این دو است و چونان خورشیدی است که نورش هم در روشنایی و هم در سایهها جلوه میکند، اما خود از هر دو منزه است.
جامعیت حق: جمع اضداد
حق، جامع اضداد است: حاضر و غائب، وارد و صادر، اول و آخر، ظاهر و باطن. این جامعيت، فعلی و متحقق است، چونان درختی که شاخههایش در آسمان و ریشههایش در زمین است، اما خود یکی است. این مفهوم، با آیه شریفهای از قرآن کریم تأیید میشود:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ
: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» (سوره حدید، آیه ۳).
این آیه، جامعيت ذاتی حق را نشان میدهد و با توحید عرفانی همخوانی دارد.
درنگ: حق، جامع اضداد (حاضر و غائب، اول و آخر) است که با آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» تأیید میشود و توحید عرفانی را نشان میدهد. |
احکام تجلی: مشیت ذاتی و ظهور
حق، با مشیت ذاتی، در هر صورهای ظاهر میشود، چونان نقاشی که هر نقش را به دلخواه بر بوم هستی مینگارد. «لم یشاء» به مظاهر (عباد) مربوط است، نه ذات حق که دائمالمشیت است. این مشیت، با دائمالظهور بودن حق سازگار است و عدم ظهور را به محدودیت مظاهر نسبت میدهد.
تخلیق و ترزیق: ظهور وجود و صفات
تخلیق، تجلی وجودی است که اعطای وجود و آثار حقیقی را به دنبال دارد، چونان آفرینشی که هستی را از عدم به وجود میآورد. ترزیق، تجلی اسمایی است که رزق و برکات را عطا میکند، گویی بارانی که زمین را سیراب میسازد. این دو، از اسماء باسط، مبدئ، خالق، و باری ناشی میشوند و انبساط وجود را نشان میدهند.
قبض و بسط: فنا و ظهور
قبض، فنای مظاهر در حق است که تحت اسماء قابض و معید رخ میدهد، چونان رجوع قطره به دریا. بسط، ظهور حق در مظاهر است، گویی نور که از خورشید به سوی آینهها میتابد. این مفهوم، با آیه شریفهای از قرآن کریم تأیید میشود:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
: «ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم» (سوره بقره، آیه ۱۵۶).
این آیه، رجوع به احدیت را نشان میدهد و با نظریه فنای در حق همخوانی دارد.
درنگ: قبض و بسط، تحت اسماء قابض و معید، فنای مظاهر و ظهور حق را نشان میدهند که با آیه «إِنَّا لِلَّهِ» همخوانی دارد. |
صفات جلال و جمال: غفور و ودود
غفور، ساتر اغیار در احدیت است که کثرت را در وحدت محو میکند، چونان پردهای که عیوب را میپوشاند. این صفت، جلالی است. ودود، ظهور در مظاهر است که در انسان کامل، میل جمعی و مظهري دارد، گویی نسیمی که گلها را نوازش میکند. این صفت، جمالی است. این دو، با عرفان نظری سازگارند و جلال را فنای کثرت و جمال را ظهور وحدت میدانند.
جمعبندی بخش دوم
وحدت شخصی وجود، حقیقتی واحد است که مظاهر، شئون آناند. حق، جامع اطلاق و تقید، وحدت و کثرت، وجوب و امکان است. احکام تجلی، از مشیت ذاتی تا تخلیق و ترزیق، ظهور وجود و صفات را نشان میدهند. قبض و بسط، فنا و ظهور را تبیین میکنند، و صفات جلال و جمال، وحدت و کثرت را در ذات حق جمع مینمایند.
بخش سوم: محبت الهی و خلقت
حب ذاتی: منشأ خلقت
خلقت، ظهور حب ذاتی حق است، نه فعل غایتمند برای تکامل. حب ذاتی، عین تجلی ذات است، چونان آتشی که از ذات خود شعلهور میشود. این دیدگاه، با نقد فلسفی غایتمندی و حدیث «كنت كنزاً» همخوانی دارد، زیرا خلقت، ظهور ذاتی است و نه انگیزهای خارجی.
درنگ: خلقت، ظهور حب ذاتی حق است، نه غرض عرضی مانند تکامل. این با حدیث «كنت كنزاً» همخوانی دارد و خلقت را تجلی ذاتی میداند. |
نجابت عرفانی: مقدمه سلوک
علاقه به عرفان، نشانه نجابت باطنی است، چونان گوهری که در صدف دل نهان است. عارف خبیث، نادر است، زیرا عرفان، انسان را به وحدت و محبت حق میکشاند. این دیدگاه، با روانشناسی عرفانی و تأکید بر فراست مؤمن همخوانی دارد، گویی نجابت، کلیدی است که درهای سلوک را میگشاید.
جمعبندی بخش سوم
حب ذاتی، منشأ خلقت است و نه غرضی عرضی. این محبت، تجلی ذات حق است که هستی را از نیستی به وجود میآورد. نجابت عرفانی، مقدمه سلوک است و انسان را به سوی محبت و وحدت با حق رهنمون میشود.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار 259 مصباح الانس، محبت را بهمثابه تجلی ذاتی و صفاتی حق تبیین کرد. محبت، در دو قسم ذاتی و صفاتی و پنج قسم فرعی، ظهور نور الهی در هستی است. وحدت شخصی وجود، جامعيت حق در جمع اضداد را نشان میدهد، و احکام تجلی، از تخلیق تا قبض و بسط، شئونات این ظهور را روشن میسازند. خلقت، از حب ذاتی سرچشمه میگیرد و نجابت عرفانی، راه سلوک به سوی حق را هموار میکند. این متن، انسان را به تأمل در حقیقت محبت و سلوک در مسیر وحدت با حق دعوت مینماید، گویی سفری است از کثرت به وحدت، از خویشتن به سوی معشوق ازلی.
با نظارت صادق خادمی |