متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 260)
مقدمه: درآمدی بر محبت الهی
محبت، چونان نوری ساری و جاری، جوهره هستی و انگیزه خلقت است که در عرفان اسلامی، بهویژه در اندیشههای عمیق عرفانی، جایگاهی بنیادین دارد. این کتاب، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره ، به تبیین حقیقت محبت الهی و کونی میپردازد و با رویکردی عرفانی و فلسفی، مراتب، اقسام و نقش محبت را در ظهور هستی و سلوک عرفانی کاوش میکند. محبت، در این دیدگاه، نهتنها انگیزه خلقت، بلکه محور احکام الهی، ظهورات وجودی و سیر و سلوک سالک بهسوی حق تعالی است. در این راستا، متن به بررسی مراتب محبت، از حب ذاتی در مرتبه احدیت تا حب کونی در ظرف مظاهر، پرداخته و با بهرهگیری از تمثیلات و اشارات ادبی، عمق این حقیقت را برای مخاطب روشن میسازد.
بخش اول: حقیقت محبت الهی
مفهومشناسی محبت در عرفان اسلامی
محبت الهی، چونان آیینهای زلال، روایت حق از ذات خویش است که در مرتبه احدیت، عین ذات و در مراتب پایینتر، جلوهگاه اسما و صفات الهی میشود. این محبت، بهمثابه علتی ذاتی برای خلقت، ظهور هستی را رقم زده و تمام موجودات را در پرتو حب الهی به میدان وجود میآورد. در عرفان نظری، محبت الهی بهعنوان حب ذاتی حق به ذات خویش تعریف میشود که بینیاز از غرض زائد یا غیر، خود را در مظاهر خلقی متجلی میسازد. این دیدگاه، با استناد به حدیث قدسی «كنت كنزآ مخفيآ فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف»، محبت را انگیزه بنیادین خلقت و ظرف ظهور معرفت الهی معرفی میکند.
درنگ: محبت الهی، حب ذاتی حق به ذات خویش است که ظهور هستی را در پرتو تجلیات ذاتی و اسمایی رقم میزند. این حب، فارغ از غرض زائد، جوهره خلقت و محور معرفت الهی است. |
محبت کونی، در مقابل، جلوهای از محبت الهی در ظرف مخلوقات است که هر موجود، اعم از انسان، حیوان یا نبات، با حب خلقی خود، مظهر حب ربی میشود. این حب، چه در ادراک موجود باشد و چه نباشد، ساری در تمام ظهورات هستی است و موجودات را بهسوی کمال ذاتیشان هدایت میکند.
فاعلیت حق و مراتب آن
فاعلیت حق تعالی در خلقت، در مراتب مختلف معرفتی تبیین شده است. در نگاه ظاهری، حق بهعنوان فاعل بالاختیار معرفی میشود که با اراده و اختیار، عالم را خلق کرده است. در فلسفه، این فاعلیت به مرتبه تجلی، رضا و عنایت ارتقا مییابد، جایی که حق با فیض ذاتی خود، هستی را به وجود میآورد. اما در عرفان، فاعلیت حق در ظرف حب تعریف میشود؛ حق، فاعل بالعشق و بالحب است که خلقت را نه به غرض زائد، بلکه بهعنوان ظهوری از حب ذاتی خود رقم میزند. این دیدگاه، خلقت را جلوهای از جلوات حب ذاتی حق میداند که در آن، هیچ غیریتی میان محب و محبوب راه ندارد.
بهمثابه خورشیدی که نورش را بیمنت بر همه عالم میتاباند، حب الهی نیز بینیاز از غرض، ظهورات هستی را در بر میگیرد. این حب، نهتنها در مرتبه ذات، بلکه در مرتبه اسما و صفات نیز جاری است و هر اسم الهی، چونان رحمتی بیکران، مظاهر خود را در پرتو محبت به وجود میآورد.
محبت و ظهور هستی
ظهور هستی، در حقیقت، فعلیت محبت حق است. مخلوقات، بهمثابه آیینههایی که نور حق را بازمیتابانند، هم محبوب حقاند و هم محب او. این پیوند دوسویه، که در آن محب پیش از محب بودن، محبوب است و محبوب پیش از محبوب بودن، محب است، وحدت میان حق و خلق را در ظرف محبت آشکار میسازد. در این دیدگاه، خلقت نه امری ماضی یا مضارع، بلکه نفس روایت حق از ذات خویش است که در ظرف خلقی، بهصورت مظاهر و موجودات تجلی مییابد.
«فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (قرآن کریم، بقره: ۱۱۵، ) این آیه شریفه، به جامعیت محبت الهی اشاره دارد که در هر جهت و هر مظهری، وجه الله را متجلی میسازد. تمام ظهورات هستی، از عرش تا ثری، در پرتو این حب الهی به وجود آمده و در مسیر کمال خود سیر میکنند.
بخش دوم: مراتب و اقسام محبت
مراتب محبت در سلسله وجود
محبت الهی، در مراتب مختلف وجودی، از احدیت تا عالم ناسوت، ظهور مییابد. در مرتبه احدیت، محبت عین ذات است و هیچ کثرتی در آن راه ندارد. این مرتبه، چونان اقیانوسی بیکران، فارغ از هر حدیث غیریت، تنها روایت ذات از خویش است. در مرتبه واحدیت، محبت با اجتماع اسمایی همراه میشود، اما هنوز از کثرت عینی بهدور است. در مرتبه اعیان، کثرت علمی پدیدار میگردد و در عالم خارج، کثرت عینی به ظهور میرسد.
درنگ: محبت الهی در مرتبه احدیت، عین ذات و بیغیریت است؛ در واحدیت، با اجتماع اسمایی و در اعیان، با کثرت علمی ظهور مییابد؛ و در عالم خارج، کثرت عینی را در بر میگیرد. |
این سلسله مراتب، چونان نردبانی است که سالک را از کثرت ظاهری به وحدت باطنی رهنمون میشود. انسان کامل، بهعنوان مظهر جامع اسما، در این سلسله، جایگاه ویژهای دارد و حقیقت حقایق الهی را در خود متجلی میسازد.
اقسام محبت: ذاتی، صفاتی و فعلی
محبت، بر اساس مراتب وجودی و کارکرد آن، به اقسام مختلفی تقسیم میشود. در یک تقسیمبندی، محبت به دو قسم ذاتی و صفاتی تقسیم میگردد. محبت ذاتی، همان حب حق به ذات خویش در مرتبه احدیت است که هیچ تمایزی از ذات ندارد. محبت صفاتی، در مرتبه واحدیت و اسما ظهور مییابد و با کثرت اسمایی همراه است. در تقسیمبندی دیگر، محبت به سه قسم ذاتی، صفاتی و فعلی تقسیم میشود. محبت فعلی، به دلیل ارتباط با غیر، زیرمجموعه محبت صفاتی محسوب میشود و در ظرف مظاهر، بهصورت عمل و ظهورات خارجی متجلی میگردد.
همچنین، محبت میتواند رتبی یا حالی باشد. محبت رتبی، به مراتب وجودی و سلسلهمراتب اسما اشاره دارد، درحالیکه محبت حالی، به حالات آنی و بیدوام سالک در سلوک عرفانی مربوط است. این تقسیمبندیها، چارچوبی جامع برای تحلیل محبت در مراتب نظری و عملی فراهم میآورد.
محبت حجابی و بلا حجاب
محبت، در ظرف مظاهر، به دو گونه حجابی و بلا حجاب ظاهر میشود. محبت حجابی، عشقی است که به مظاهر دنیوی، مانند مال، مقام، یا اهل و عیال، معطوف است و به دلیل جهل به حقیقت مظهر، سالک را در خسران فرو میبرد. «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (قرآن کریم، عصر: ۲، ) این آیه، به خسران ناشی از محبت حجابی اشاره دارد که انسان را از حقیقت الهی دور میسازد.
در مقابل، محبت بلا حجاب، عشقی است که به حق و ایمان معطوف است و سالک را به عمل صالح برای حق رهنمون میشود. این محبت، چونان نسیمی که زنگار از آیینه دل میزداید، سالک را به معرفت و وحدت با حق میرساند. عشق بلا حجاب، خاص مؤمنان، کاملان و اهل دل است که با صفا و خلوص، جز حق نمیبینند.
درنگ: محبت حجابی، به مظاهر دنیوی وابسته و عامل خسران است، درحالیکه محبت بلا حجاب، به حق معطوف و راهگشای معرفت و وحدت است. |
جمعبندی بخش دوم
محبت الهی، در مراتب مختلف وجودی، از احدیت تا ناسوت، ساری و جاری است و به اقسام ذاتی، صفاتی و فعلی تقسیم میشود. محبت ذاتی، عین ذات و بیغیریت است، درحالیکه محبت صفاتی و فعلی، در ظرف اسما و مظاهر ظهور مییابد. تمایز میان محبت حجابی و بلا حجاب، راهنمای سالک در سلوک عرفانی است که او را از خسران به سوی معرفت و وحدت هدایت میکند. این مراتب و اقسام، چونان نقشونگارهایی بر لوح وجود، حقیقت محبت را در سلسله هستی آشکار میسازند.
بخش سوم: محبت و سلوک عرفانی
محبت در عرفان نظری و عملی
در عرفان نظری، محبت بهصورت مفهومی و شهودی درک میشود و سالک، با تأمل در حقیقت حب الهی، به شهود آن نائل میگردد. اما در عرفان عملی، محبت در سمع، بصر و افعال سالک ظهور مییابد. سالکی که به مقام «بالحب یسمع و یری و یأکل و یقول» میرسد، در ظرف سلوک رشد کرده و زندگیاش تجلیگاه حب الهی شده است. این مرتبه، چونان گلی که در بهار محبت شکوفا میشود، اوج وصول عملی است که سالک را به وحدت با حق میرساند.
تفاوت میان شهود و وصول، در این است که شهود، آگاهی نظری از حقیقت محبت است، اما وصول، تحقق عینی آن در وجود سالک است. سالک واصل، جز حب نمیبیند و نمیشناسد و تمام هستیاش در پرتو محبت الهی معنا مییابد.
دل و محبت
دل، چونان ظرفی زلال، محل تجلی محبت است و هیچ موجودی بدون دل معنا نمییابد. تمام امور هستی، از حرکت ذرات تا جوانه زدن گیاهان، به حب و دل بازمیگردد. دل، آیینهای است که حقایق الهی را بازمیتاباند و محبت، نوری است که این آیینه را روشن میسازد. در این دیدگاه، هستی، چونان باغی است که هر گل و برگی در آن، با نسیم محبت به رقص درمیآید.
درنگ: دل، ظرف محبت و آیینه حقایق الهی است که تمام ظهورات هستی را در پرتو حب الهی معنا میبخشد. |
تفکر و عشق
تفکر در آلاء الله، چونان چراغی است که راه معرفت به مظاهر الهی را روشن میکند، اما در ذات الله، جای تفکر نیست. «تَفَكَّرُوا فِي آلَاءِ اللَّهِ وَلَا تَفَكَّرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ» (حدیث نبوی) این کلام نورانی، سالک را به تأمل در نعمات الهی دعوت میکند، اما ذات حق را ظرف عشق و حضور میداند. ذات، چونان اقیانوسی بیکران، از دسترس تفکر خارج است و تنها با عشق و فنا میتوان به آن رسید.
سالک، در این مرتبه، چونان پروانهای است که خود را در شعله عشق فنا میکند و جز نور معشوق نمیبیند. تفکر، در ظرف مظاهر، چونان کاوشگری است که زیباییهای عالم را میستاید، اما در ذات، جای سوز و گداز عاشقانه است.
ترنمات نفسانی و نقش شعر
شعر و ذکر، چونان نسیمی که زنگار از دل میزداید، در خلوت سالک، نقش دعا و زا را ایفا میکنند. این ترنمات نفسانی، بهویژه در غزلهای عرفانی فارسی، دل را صفا بخشیده و سالک را به تأمل در حقیقت محبت دعوت میکنند. شعر، چونان جویباری است که روح را سیراب میسازد و در مواقع خستگی و تنهایی، بهترین تفرجگاه نفسانی است.
شعر «أحبك حبين، حب الهوى و حبا لأنك أهل لذاكا»، به زیبایی، تمایز میان حب هوى (محبت به مظاهر) و حب ذاتی (محبت به حق) را بیان میکند. این شعر، چونان آیینهای است که دو چهره محبت را در برابر سالک قرار میدهد و او را به انتخاب حب بلا حجاب دعوت میکند.
جمعبندی بخش سوم
محبت در سلوک عرفانی، از شهود نظری به وصول عملی سیر میکند و دل، بهعنوان ظرف محبت، نقش کلیدی در این مسیر دارد. تفکر، در مظاهر الهی جایز است، اما ذات حق، ظرف عشق و فناست. ترنمات نفسانی، چون شعر و ذکر، ابزار تهذیب نفس و تقویت ارتباط با حقاند که سالک را در خلوت به سوی معرفت رهنمون میشوند. این بخش، محبت را چونان نوری میداند که سالک را از کثرت به وحدت هدایت میکند.
بخش چهارم: محبت و احکام الهی
محبت و اوامر و نواهی
محبت الهی، چونان چشمهای زلال، احکام الهی را سیراب میکند. اوامر و نواهی، همگی از حب الهی سرچشمه میگیرند و به خیر بندگان هدایت دارند. همانگونه که پدر، از سر محبت، فرزند را امر یا نهی میکند، حق تعالی نیز با اوامر و نواهی، بندگان را تربیت میسازد. این احکام، چونان نردبانیاند که سالک را به سوی کمال الهی بالا میبرند.
بهمثابه باغبانی که شاخههای اضافی را هرس میکند تا درخت بارور شود، نهیهای الهی نیز بندگان را از انحراف بازمیدارند و اوامر، چونان بذری نیکو، رشد و بالندگی را به ارمغان میآورند.
تنبیه و تربیت الهی
تنبیه در ظرف ظهورات، چونان ابزاری برای تربیت، لازمه رشد است. حق تعالی، با تنبیهاتی چون بیماری، فقدان، یا مصیبت، بندگان را به سوی معرفت و توبه هدایت میکند. این تنبیهات، اگر در ظرف معرفت و عدالت باشند، چونان بارانیاند که زمین دل را سیراب و بارور میسازند. اما افراط و تفریط در تنبیه، چه در تربیت انسانی و چه در فهم احکام الهی، به انحراف میانجامد.
مثال کودکی که از چوب معلم گریزان است، اما در آن خیر خود را میبیند، نشاندهنده درک محبتآمیز تنبیه است. در مقابل، جهل به خیرخواهی معلم، حجابی است که مانع رشد میشود.
درنگ: تنبیهات الهی، در ظرف معرفت و عدالت، ابزار تربیتاند که بندگان را به سوی کمال و معرفت هدایت میکنند. |
جمعبندی بخش چهارم
محبت الهی، محور احکام اوامر و نواهی است که بندگان را به سوی خیر و کمال هدایت میکند. تنبیهات الهی، در ظرف ظهورات، ابزار تربیتاند که با معرفت و عدالت، دل را به سوی حق رهنمون میسازند. این بخش، محبت را چونان جریانی میداند که احکام و تنبیهات الهی را در مسیر تربیت بندگان به کار میگیرد.
بخش پنجم: نقد فلسفه و تبیین عرفانی شر
وجودی بودن اسما و شر
تمام اسمای الهی، وجودیاند و هیچ مظهری از عدم در هستی راه ندارد. شر، برخلاف دیدگاه فلسفه ارسطویی و صدرایی که آن را عدمی میداند، در عرفان، وجودی است و فاعل آن حق تعالی است. این دیدگاه، شر را مظهر اسمایی چون مضل یا جبار میبیند و با نسبت دادن فاعلیت آن به حق، مسئله شرک را منتفی میسازد.
بهمثابه نقاشی که با سایه و روشن، زیبایی اثر خود را کامل میکند، حق تعالی نیز با اسمای جلالی و جمالی، عالم را به کمال میرساند. شر، در این دیدگاه، نه نقص، بلکه جلوهای از حکمت الهی است.
نقد فلسفه ارسطویی و صدرایی
فلسفه ارسطویی، با فرض واحد بودن خدا بهصورت عددی، در تبیین شر وجودی دچار مشکل میشود و برای اجتناب از شرک، شر را عدمی میداند. این دیدگاه، به توجیهات پیچیدهای نیاز دارد که با وجدان عادی سازگار نیست. فلسفه صدرایی نیز، گرچه در این مسیر پیشرفتهایی داشته، همچنان در دام عدمی دانستن شر گرفتار است. در مقابل، عرفان، با پذیرش فاعلیت الهی برای شر، این مسئله را بدون نیاز به توجیهات عدمی حل میکند.
عرفان، چونان چراغی است که تاریکیهای فلسفه را روشن میسازد و با تبیین وجودی شر، وحدت فاعلیت الهی را حفظ میکند.
درنگ: عرفان، برخلاف فلسفه ارسطویی و صدرایی، شر را وجودی و مظهر اسمای الهی میداند و با نسبت فاعلیت آن به حق، مسئله شرک را منتفی میسازد. |
جمعبندی بخش پنجم
عرفان، با تبیین وجودی بودن اسما و شر، برتری خود را بر فلسفه در حل مسئله شر نشان میدهد. شر، در این دیدگاه، نه عدمی، بلکه مظهر حکمت الهی است که در پرتو فاعلیت حق، به کمال عالم کمک میکند. این بخش، عرفان را چونان نوری میداند که محدودیتهای فلسفه را برطرف کرده و وحدت الهی را در تمام ظهورات تبیین میکند.
بخش ششم: شعر و زیباییشناسی محبت
شعر «أحبك حبين»
شعر «أحبك حبين، حب الهوى و حبا لأنك أهل لذاكا»، چونان گوهری درخشان، دو گونه محبت را به تصویر میکشد: حب هوى، که به مظاهر دنیوی معطوف است، و حب ذاتی، که به حق و به دلیل شایستگی اوست. این شعر، سالک را به تأمل در تفاوت میان عشق حجابی و بلا حجاب دعوت میکند و راه را به سوی محبت الهی هموار میسازد.
شعر «تعالی العشق»
شعر «تعالی العشق عن ههم الرجال، و عن وصف التفرق والوصال»، عشق الهی را ورای همت و وصف بشری میداند. این عشق، چونان پرندهای است که در آسمان بیکران احدیت پرواز میکند و از دسترس ذهن و مثال خارج است. در مرتبه فنا، سالک به بینشانی میرسد و جز معشوق نمیبیند.
شعر «کل الجهات»
شعر «كل الجهات لشمس حسنك مشرق»، جامعیت محبت الهی را به تصویر میکشد که در تمام جهات هستی، چونان خورشیدی، نورافشانی میکند. این شعر، وحدت در کثرت را در پرتو محبت الهی نشان میدهد و سالک را به تأمل در حضور حق در همه مظاهر دعوت میکند.
جمعبندی بخش ششم
شعر، چونان زبانی لطیف، حقیقت محبت را در قالب زیباییشناسی عرفانی بیان میکند. اشعار «أحبك حبين»، «تعالی العشق» و «کل الجهات»، هر یک بهنحوی، مراتب و جلوههای محبت را به تصویر میکشند و سالک را به تأمل در حقیقت عشق الهی دعوت میکنند. این بخش، شعر را چونان آیینهای میداند که زیباییهای محبت را بازمیتاباند.
نتیجهگیری کلی
محبت الهی و کونی، چونان نوری ساری در هستی، جوهره خلقت و محور سلوک عرفانی است. این کتاب، با تبیین مراتب محبت از احدیت تا ناسوت، اقسام آن از ذاتی تا فعلی، و نقش آن در احکام، تربیت و ظهورات، چارچوبی جامع برای فهم این حقیقت ارائه داده است. عرفان، با تبیین وجودی شر و نقد فلسفه، برتری خود را در حل مسائل بنیادین نشان میدهد. شعر و ذکر، بهعنوان ابزار تهذیب نفس، سالک را به سوی معرفت و وحدت هدایت میکنند. انسان کامل، بهعنوان مظهر جامع اسما، محل تحقق اوج محبت است که در آن، حق خود را میشناسد. این متن، با زبانی فاخر و آکادمیک، دعوتی است به تأمل در وحدت وجود و نقش محبت در سیر بهسوی حق تعالی.
با نظارت صادق خادمی |