متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 264)
مقدمه
حقیقت عشق، چونان نوری ساری و جاری در همه مراتب هستی، محور تأملات عرفانی و فلسفی در شناخت رابطه میان حق و خلق است. در این اثر، که برگرفته از درسگفتار آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، به تبیین این حقیقت وجودی پرداخته شده است. عشق، نه تنها به مثابه جوهرهای هستیبخش، بلکه به عنوان رابط میان طالب و مطلوب، در تمامی سیرهای نزولی و صعودی عالم، نقشآفرینی میکند.
بخش نخست: حقیقت عشق و جایگاه آن در هستی
عشق، جوهره هستی
عشق، حقیقتی است که چونان روحی در کالبد هستی جریان دارد و تمامی موجودات را در بر گرفته است. این حقیقت، که در بیانات عرفانی آیتالله نکونام قدسسره به تفصیل تبیین شده، محور تمامی طلبها و مطلوبهاست. هر طالب، در پی مطلوب خویش است، اما در باطن، این طلب جز به سوی عشق الهی سوق نمییابد. عشق، در ظرف مظاهر و مُظهرات، به صورتهای گوناگون ظهور میکند، اما سرچشمه همه آنها حبّ حق است.
| درنگ: عشق، جوهرهای وجودی است که تمامی مراتب هستی را فرا گرفته و هر طلب و مطلوب، در نهایت، به سوی حبّ الهی هدایت میشود. |
این حقیقت، در سیر نزولی (بسط) که ظهور وجودی است، و در سیر صعودی (قبض) که بازگشت به اصل است، نمود مییابد. بسط، چونان گشایش سفره وجود از جانب حق است، و قبض، چونان جمعآوری آن به سوی او. در هر دو سیر، عشق، چونان نخ تسبیح، تمامی دانههای وجود را به هم پیوند میدهد.
جهتگیری عشق: از عاشق، معشوق، یا هر دو
عشق، گاه از جانب عاشق (طالب) آغاز میشود، گاه از جانب معشوق (مطلوب)، و گاه از هر دو در ظرفی واحد. اگر از عاشق باشد، «توجه» نامیده میشود؛ اگر از معشوق، «تدلی» است؛ و اگر از هر دو، «محب و محبوب» یا «منازله» خوانده میشود. محب، با تلاش و سلوک به سوی معشوق میرود، در حالی که محبوب، به آسانی مورد پذیرش قرار میگیرد، مانند اولیای کامل، ائمه معصومین علیهمالسلام، و انبیای مرسلین.
توجه، سیر عبد به سوی حق است که با سلوک و تهذیب نفس همراه است. تدلی، نزول حق به سوی عبد است که گاه با تحبب (افزایش حب) و گاه با اجابت همراه میشود. تحبب، عالیترین مرتبه اجابت است، زیرا در آن، حق، حب خویش را در دل عبد افزون میکند. منازله، مقام وحدت متقابل است که در آن، عاشق و معشوق، هر یک، هم محب و هم محبوباند.
| درنگ: عشق، در سه جهت متجلی میشود: توجه (از عاشق)، تدلی (از معشوق)، و منازله (از هر دو)، که هر یک، مرتبهای از رابطه عاشقانه میان حق و خلق را نشان میدهد. |
این تقسیمبندی، چونان آینهای است که پویایی رابطه عاشقانه را در مراتب مختلف عرفانی بازمیتاباند. مانند دو مرغ عاشق که گاه یکی به سوی دیگری بال میگشاید، گاه دیگری به سوی او پر میکشد، و گاه هر دو در آسمان عشق به هم میرسند.
جمعبندی بخش نخست
عشق، حقیقتی وجودی است که تمامی مراتب هستی را در بر گرفته و محور سیرهای نزولی و صعودی عالم است. این حقیقت، در جهتگیریهای گوناگون (توجه، تدلی، و منازله) متجلی میشود و در هر مرتبه، جلوهای از رابطه میان حق و خلق را نشان میدهد. شناخت این حقیقت، کلید فهم عمیق عرفان نظری است.
بخش دوم: سیر عشق در مراتب وجودی
بسط و قبض: دو سیر وجودی
عشق، در دو سیر بنیادین هستی، یعنی بسط و قبض، محوریت دارد. بسط، سیر نزولی است که در آن، حق، سفره وجود را میگشاید و کائنات را از فیض خویش پدیدار میکند. قبض، سیر صعودی یا رجوع است که در آن، خلق به سوی اصل خویش بازمیگردد. این دو سیر، چونان دم و بازدم هستی، با عشق حیات مییابند.
در بسط، عشق، چونان نوری است که از سرچشمه ذات الهی بر مظاهر تابیده و آنها را به ظهور میرساند. در قبض، عشق، چونان میلی است که خلق را به سوی مبدأ خویش میکشاند. این سیر، گاه به درجات (برای متوسطین)، گاه به عروج (برای کاملین)، و گاه به درکات (برای اهل انحطاط) منتهی میشود.
| درنگ: بسط، سیر نزولی ظهور وجود، و قبض، سیر صعودی بازگشت به اصل است. عشق، در هر دو سیر، عامل محرکه و جوهره حیاتبخش است. |
معراج: اوج سیر عشق
در مراتب صعودی، عشق به معراج تبدیل میشود که عالیترین مرتبه کمال است. معراج، دو گونه است: ترکیبی و تحلیلی. معراج ترکیبی، مقام جمع میان حق و خلق است، جایی که عاشق و معشوق در وحدتی وجودی به هم میرسند. معراج تحلیلی، سیر صعودی و نزولی در مراتب وجودی است که در آن، سالک، میان مراتب کمال در حرکت است.
معراج ترکیبی، چونان رسیدن به قلهای است که در آن، تمامی کثرتها در وحدت ذوب میشوند. معراج تحلیلی، مانند سفری است که سالک در آن، میان آسمانها و زمینهای وجودی در نوسان است، اما همواره به سوی حق در حرکت است.
| درنگ: معراج، اوج سیر عشق است که در آن، سالک به وحدت با حق (معراج ترکیبی) یا پویایی در مراتب کمال (معراج تحلیلی) میرسد. |
دروج، عروج، و درکات
سیر صعودی، به سه مرتبه تقسیم میشود: دروج، عروج، و درکات. دروج، مرتبه متوسطین است که در آن، سالک به درجات کمال میرسد. عروج، مرتبه کاملین است که به معراج منتهی میشود. درکات، مرتبه اهل انحطاط است که در آن، سیر به سوی تنزل است. هر یک از این مراتب، جلوهای از اعاده (رجوع) است که با میل و عشق همراه است.
دروج، مانند پلههایی است که سالک با تلاش بر آنها گام مینهد. عروج، چونان بال گشودن به سوی آسمان بیکران حق است. درکات، مانند فروافتادن در چاهی است که از نور حق دور میماند. اما حتی در درکات، میل به سوی اصل وجود دارد، گرچه به صورت نازل.
جمعبندی بخش دوم
سیر عشق در مراتب وجودی، از بسط (ظهور) تا قبض (رجوع)، تمامی هستی را در بر میگیرد. این سیر، در مراتب دروج، عروج، و درکات متجلی میشود و اوج آن، معراج است که در آن، سالک به وحدت یا پویایی در مراتب کمال میرسد. عشق، در تمامی این مراتب، جوهره حرکت و حیات است.
بخش سوم: مناسبت و وحدت در عشق
اصل مناسبت در طلب
هیچ طلبی بدون مناسبت میان طالب و مطلوب صورت نمیگیرد. هر طالب، به دنبال همجنس خویش است، و این مناسبت، حقیقتی جامع است که طالب و مطلوب را به هم پیوند میدهد. این حقیقت جامع، همان عشق است که چونان پلی میان فاقد (طالب) و واجد (مطلوب) قرار دارد.
مانند دو آهنربا که به سبب همجنس بودن به سوی هم کشیده میشوند، طالب و مطلوب نیز در امر جامع عشق به هم میرسند. این امر جامع، دوئیت را به قدر اشتراک رفع میکند و عاشق و معشوق را در وحدتی وجودی متحد میسازد.
| درنگ: هر طلبی، مبتنی بر مناسبت میان طالب و مطلوب است، و این مناسبت، جلوهای از حقیقت جامع عشق است که دوئیت را رفع میکند. |
رقیقه: رابطه لطیف الهی
هر مناسبت میان طالب و مطلوب، با رقیقهای (رابطهای لطیف) همراه است که حقیقت آن، حق تعالی است. این رقیقه، مجرای احکام مناسبت و صورت امر جامع است. مانند مصافحه دو مؤمن که در آن، دست خدا میان دستهایشان قرار دارد، این رقیقه، ظهوری از حضور الهی است.
در قرآن کریم آمده است:
يَدُ اللَّهِ [مطلب حذف شد] : «دست خدا بالای دستهای آنهاست»، سوره فتح: 10). این آیه، به حضور رقیقه الهی در روابط عاشقانه میان مؤمنان اشاره دارد.
| درنگ: رقیقه، رابطهای لطیف میان طالب و مطلوب است که حقیقت آن، حق تعالی است و مجرای ظهور احکام عشق الهی است. |
وحدت عاشق و معشوق
امر جامع، به قدر اشتراک میان طالب و مطلوب، امتياز (دوئیت) را رفع میکند. عاشق و معشوق، در این امر جامع، به وحدت میرسند، گرچه نه به صورت مطلق، بلکه به میزان اشتراک در حقیقت عشق. هر کس به قدر عاشقی خویش، معشوق خود را مییابد.
مانند دو رود که در دریای بیکران به هم میپیوندند، عاشق و معشوق در اقیانوس عشق الهی یکی میشوند. این وحدت، نه تنها در رابطه میان حق و خلق، بلکه در میان مخلوقات نیز صادق است.
جمعبندی بخش سوم
عشق، با ایجاد مناسبت میان طالب و مطلوب، دوئیت را به وحدت تبدیل میکند. رقیقه الهی، مجرای این مناسبت است و امر جامع، عامل رفع امتياز. این اصول، چارچوبی برای درک وحدت وجودی در عرفان نظری ارائه میدهند.
بخش چهارم: خلقت و محبت الهی
محبت جماليه: مبدأ خلقت
کائنات، با محبت جماليه حق که در حدیث قدسی «أحببت أن أعرف» متجلی است، ابداع میشوند. این محبت، ظهور کائنات را به عنوان جلوههای کمالات اسمایی حق ممکن میسازد. حق، عاشق ظهور مظاهر خویش است، زیرا ظهور عبد، ظهور خود اوست.
مانند نقاشی که اثر خویش را به عشق نمایش زیبایی خلق میکند، حق نیز کائنات را به عشق ظهور اسمای خویش پدید آورده است. این ظهور، نه برای تکامل حق، بلکه برای تجلی معرفت او در مظاهر است.
| درنگ: محبت جماليه حق، مبدأ خلقت کائنات است که در آن، ظهور مظاهر، جلوهای از معرفت الهی است. |
تفسیر عبادت در قرآن کریم
در قرآن کریم آمده است:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ [مطلب حذف شد] : «جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه مرا بپرستند»، سوره ذاریات: 56). این آیه، به ظهور معرفت الهی از طریق عبادت اشاره دارد. عبادت، ظرف ظهور حق در عباد و عباد در حق است، نه هدفی زائد.
عبادت، مانند آینهای است که در آن، حق، خویش را در خلق، و خلق، خویش را در حق میبیند. این رابطه، جلوهای از محبت دوجانبه میان حق و خلق است که در آن، هر یک، دیگری را در خویش متجلی میسازد.
حیات و ضرورت عشق
حیات، ذاتاً ضرورتی است که یأس و حیرت را نفی میکند. هر نفسکشیدنی، جلوهای از عشق الهی است، و هیچ موجودی بدون حبّ حق نمیتواند حیات یابد. موت، به دو نوع ضروری و اختیاری تقسیم میشود، اما حیات، به دلیل ضرورت وجودی، همواره در جریان است.
حیات، مانند رودی است که از سرچشمه عشق الهی جاری است و هیچ مانعی نمیتواند جریان آن را متوقف کند. یأس، چونان سایهای است که در برابر نور حیات رنگ میبازد.
| درنگ: حیات، ضرورتی است که با عشق الهی پیوند دارد و یأس و حیرت را نفی میکند، زیرا هر موجودی، جلوهای از حبّ حق است. |
جمعبندی بخش چهارم
خلقت، با محبت جماليه حق آغاز شده و عبادت، ظرف ظهور این محبت است. حیات، ضرورتی است که با عشق الهی پیوند دارد و تمامی کائنات را در بر میگیرد. این اصول، به رابطه عمیق میان حق و خلق در چارچوب عرفان نظری اشاره دارند.
بخش پنجم: اسما و نعوت محبت
اسما و اوصاف محبت
محبت، دارای اسما و اوصافی چون عشق، هوى، اراده، و هوس است. این اسما، همگی به حقیقتی واحد بازمیگردند، گرچه به دلیل تفاوت در طبقات و اعتبارات نسبی، متمایز به نظر میرسند. حتی هوس، که صورتی نازل از محبت است، در باطن، جلوهای از حبّ الهی است.
مانند نوری که در منشور به رنگهای گوناگون تجزیه میشود، محبت نیز در مراتب مختلف، به اسمای متفاوت ظاهر میشود. اما سرچشمه همه این اسما، حقیقت واحد عشق الهی است.
| درنگ: تمامی اسما و اوصاف محبت، از عشق تا هوس، به حقیقتی واحد بازمیگردند که جلوههای متفاوت آن، به حسب مراتب وجودی متعین میشوند. |
اختلاف در طبقات محبت
اختلاف در محبت، مانند تفاوت میان حبّ و هوس، به طبقات وجودی و اعتبارات نسبی بازمیگردد. این اختلافات، رقایقی از محبتاند که بر حسب حالات و استعدادهای محبین متعین میشوند. هر محبی، به قدر استعداد خویش، محبت را دریافت میکند.
مانند خاکی که گاه گلی زیبا و گاه خاری تلخ میرویاند، استعدادهای محبین نیز محبت را به صورتهای گوناگون متجلی میسازد. اما در همه این صورتها، حقیقت محبت الهی جاری است.
جمعبندی بخش پنجم
محبت، با اسما و اوصاف گوناگون، حقیقتی واحد است که در مراتب مختلف وجودی متجلی میشود. اختلافات ظاهری در محبت، به استعدادها و حالات محبین بازمیگردد، اما سرچشمه همه آنها، عشق الهی است.
نتیجهگیری کلی
حقیقت عشق، چونان نوری الهی، تمامی مراتب هستی را در بر گرفته و محور رابطه میان حق و خلق است. این حقیقت، در سیرهای نزولی (بسط) و صعودی (قبض)، در مراتب دروج، عروج، و درکات، و در جهتگیریهای توجه، تدلی، و منازله متجلی میشود. معراج، اوج این سیر است که در آن، سالک به وحدت یا پویایی در مراتب کمال میرسد. خلقت، با محبت جماليه حق آغاز شده و عبادت، ظرف ظهور این محبت است. حیات، ضرورتی است که با عشق الهی پیوند دارد و تمامی اسما و اوصاف محبت، به حقیقتی واحد بازمیگردند. این اثر، با تبیین این اصول، چارچوبی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان ارائه میدهد که در آن، عشق، کلید فهم رابطه میان حق و خلق است.
| با نظارت صادق خادمی |