متن درس
مراتب ظهور و تعین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 284)
مقدمه: درآمدی بر عرفان نظری و مراتب ظهور
در منظومه عرفان نظری، هستی بهمنزله آینهای است که تجلیات حق تعالی را در مراتب گوناگون بازمیتاباند. درسگفتار حاضر، که از بیانات آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 284 استخراج شده، به تبیین دقیق و عمیق ظهورات الهی، تعینات اسمای حسنای حق، و پیوند وحدتمند میان خالق و مخلوق میپردازد.
این بخش، بهعنوان بخشی از کتاب با عنوان «مراتب ظهور و تعین» به بررسی چیستی ظهور موجودات در مراتب وجود، نقش اسمای الهی در این ظهور، و رفع غیریت ظاهری میان خالق و مخلوق اختصاص دارد. با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و تبیینات عرفانی، این متن بهدنبال آشکارسازی وحدت وجودی در پس کثرت ظاهری عالم است.
بخش نخست: چیستی ظهور و مراتب تعین
ظهور موجود در مرتبه تعین
هر موجود در مرتبهای خاص، که اقتضای تعین وجودش را فراهم آورده، مبدأ ظهورش را مشاهده میکند. این مرتبه، بهمنزله ظرفی است که اسمای الهی در آن تجلی یافته و موجود را به هستی میرساند. همانگونه که نور در آینهای متجلی میشود، حق تعالی در مراتب وجود، بهواسطه اسمای خویش ظهور مییابد. این ظهور، ابتدایی است که هم بهصورت جمعی، یعنی در ترکیب اسما، و هم بهصورت تفصیلی، یعنی در تعین خاص هر اسم، رخ میدهد.
درنگ: مرتبه تعین، ظرف ظهور موجود است که در آن، مبدأ تجلی اسمای الهی بهصورت جمعی و تفصیلی مشاهده میشود. |
این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری دارد که مراتب وجود را واسطههای تجلی حق میداند. هر مرتبه، چونان منزلگاهی است که موجود در آن، به نسبت اسم یا اسمای حاکم بر آن، تعین مییابد. برای مثال، مرتبهای که تحت سلطه اسم «رحمان» است، ظهور رحمت عام الهی را در موجودات متجلی میسازد.
جمع و ترکیب اسمای متعینه
ظهور موجودات، نتیجه ترکیب و تعامل اسمای الهی است که در مرتبهای خاص متعین شدهاند. اسمای الهی، نه بهصورت منفرد، بلکه در تعامل پویا با یکدیگر، به خلق ظهورات گوناگون میانجامند. همانگونه که در طبیعت، ترکیب عناصر به پدید آمدن موجودات جدید منجر میشود، در عالم معنا نیز ترکیب اسما، منشأ ظهور موجودات است. برای نمونه، اسم «رحمان» در تعامل با «رزاق»، ظهوری را پدید میآورد که در آن، رحمت با رزق درهمتنیده است.
درنگ: اسمای الهی در مرتبه تعین، بهصورت ترکیبی عمل کرده و ظهور موجودات را رقم میزنند. این ترکیب، نشاندهنده سلطه و دولت اسما بر یکدیگر است. |
این ترکیب، که در اصطلاح عرفانی «دولت اسما» نامیده میشود، بیانگر سلطه برخی اسما بر دیگران است. مثلاً، اسم «رحمان» بر «رزاق» و «ظاهر» بر «رحمان» دولت دارد، اما «رزاق» بر «رحمان» سلطهای ندارد. این تعاملات، به ظهورات متنوع عالم منجر میشود.
بخش دوم: وحدت وجود و رفع باینونت
هستی بهعنوان ظهور حق
تمامی موجودات، از عالی تا دانی، چه بهصورت اختیاری و چه بهصورت جبری، ظهورات اسما و صفات الهیاند. هستی، چونان پردهای است که نقشهای گوناگون حق را به نمایش میگذارد. این دیدگاه، بر اصل وحدت وجود استوار است که در آن، هیچ موجودی خارج از دایره تجلی حق نیست.
درنگ: هستی، تجلی حق است و تمامی موجودات، ظهورات اسما و صفات الهیاند، فارغ از مرتبه عالی یا دانی. |
در این نگاه، مخلوقات، سایههای حقاند که در مراتب گوناگون به ظهور میرسند. این اصل، هرگونه جدایی یا باینونت میان خالق و مخلوق را نفی میکند و مخلوق را مظهر و جلوه حق معرفی مینماید.
عدم باینونت میان خالق و مخلوق
برخلاف تصور عوام یا اهل ظاهر، هیچ جدایی واقعی میان خالق و مخلوق وجود ندارد. مخلوق، ظهور و تعین حق است، و این ظهور، تنزیل واجبالوجود در مراتب مختلف است. همانگونه که موج از دریا جدا نیست، مخلوق نیز از حق جدایی ندارد، بلکه تجلی اوست.
درنگ: مخلوق، ظهور خالق است و هیچ باینونتی میان آنها نیست. این ظهور، تنزیل حق در مراتب وجود است. |
این دیدگاه، مخلوق را بهمنزله آینهای میداند که نور حق در آن متجلی شده است. تعینات مخلوقات، نتیجه فعل الهی در تنزیل است، و هر موجود، به نسبت مرتبهاش، جلوهای از اسمای حق را نمایان میسازد.
حق، عالی و دانی در عین حال
حق تعالی در ظرف وجوب، عالی و در ظرف تنزیل، دانی است. این دوگانگی ظاهری، نه نقص، بلکه کمال حق را نشان میدهد، که هم متعالی است و هم در مراتب نزول، بهصورت دانی ظهور مییابد. همانگونه که خورشید در آسمان بلند است و در عین حال نورش بر زمین میتابد، حق نیز در عین تعالی، در مراتب دانی حاضر است.
درنگ: حق تعالی، هم عالی در وجوب و هم دانی در تنزیل است، و این نزول، نشانه کمال اوست. |
این ویژگی، حق را از محدودیتهای مکانی و مرتبهای مبرا میداند. او در هر مرتبه، به اقتضای آن، ظهور مییابد، و این تنزیل، نه کاهش شأن، بلکه تجلی کمال الهی است.
بخش سوم: توحید در عبادت و معرفت
وحدت در عبادت و استعانت
آیه شریفه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ (سوره فاتحه، آیه ۵) به معنای «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» ()، بر وحدت میان عبد و معبود تأکید دارد. این آیه، هرگونه باینونت میان خالق و مخلوق را نفی میکند و عبادت را در وحدت با حق میبیند.
درنگ: آیه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، وحدت توحیدی میان عبد و معبود را آشکار میسازد و هرگونه جدایی را نفی میکند. |
تصور جدایی میان عبد و معبود، به کثرت و شرک میانجامد. عارف، با درک این وحدت، عبادت و استعانت را در ظرف توحید میبیند، جایی که «ایاک» تنها به حق اشاره دارد و هیچ کثرتی در آن راه ندارد.
دو مقام عرفان: تقریر و تخلق
عرفان در دو مقام تعریف میشود: مقام تقریر، که به بحث نظری و اثبات حقایق الهی میپردازد، و مقام تخلق، که وصول عملی و تمثل به صفات الهی را در بر میگیرد. همانگونه که دانشمند در آزمایشگاه به نظریهپردازی میپردازد و سپس آن را در عمل میآزماید، عارف نیز در مقام تقریر، حق را ادراک کرده و در مقام تخلق، به او متصل میشود.
درنگ: عرفان در دو ساحت تقریر (نظری) و تخلق (عملی) تعریف میشود، که اولی به ادراک حق و دومی به وصول به او میانجامد. |
این تقسیمبندی، دو جنبه عرفان نظری و عملی را روشن میسازد. عرفان نظری، به فهم مراتب وجود و اسمای الهی میپردازد، درحالیکه عرفان عملی، سالک را به تخلق به صفات حق و وصول به لقای او هدایت میکند.
معرفت نفس و معرفت رب
حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بیان میدارد که شناخت نفس، به شناخت پروردگار منجر میشود. انسان با درک جایگاه خود بهعنوان مظهر اسمای الهی، چون رحمان، رحیم، جبار، یا قهار، به معرفت رب دست مییابد. همانگونه که آینه با شناخت خویش، نور را بازمیتاباند، انسان نیز با خودشناسی، حق را میشناسد.
درنگ: شناخت نفس، کلید معرفت رب است، زیرا انسان با درک مرتبه تعین خود، به اسمای حاکم بر وجودش و در نهایت به حق میرسد. |
این اصل عرفانی، خودشناسی را محور توحید قرار میدهد. انسان با شناخت مرتبه خویش، درمییابد که مظهر کدام اسم الهی است و از این طریق، به وحدت با حق نائل میشود.
بخش چهارم: طهارت عالم و حرمت ذکر
عدم وجود ناحق و باطل
در نگاه عارف، تنها حق وجود دارد و هیچ ناحق یا باطلی جز در ظرف عدم نیست. هر نقص یا باطل، نتیجه نواقص نفسانی و سوء اختیار انسان است، نه ذات عالم. عالم، چونان باغی پاک است که هر گل و گیاهش، جلوهای از فعل حق را نمایان میسازد.
درنگ: عالم، مطهر و ظهور فعل حق است. هر نقص، ناشی از سوء اختیار انسان است، نه ذات هستی. |
این دیدگاه، عارف را از ستیز با دیگران بازمیدارد، زیرا باطلی نیست که با آن درگیر شود. عالم، لقای مطهر حق است، و هر موجود، در جای خویش، تجلی اوست.
حرمت ذکر الهی
انسان باید حرمت حق، خلق حق، و ذکر حق را حفظ کند. ذکر الهی، مانند ﴿لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ یا تسبیحات اربعه، باید با حضور قلب و آگاهی ادا شود تا به تطهیر نفس منجر گردد. همانگونه که دارویی گرانبها با دقت مصرف میشود، ذکر نیز باید با حرمت و توجه ادا گردد.
درنگ: ذکر الهی، ابزار تطهیر نفس است، اما بدون حضور قلب و حرمت، به اهمال و غفلت میانجامد. |
ذکر بدون آگاهی، چونان ریختن آب بر خاک خشک است که هیچ ثمری ندارد. عارف، با ادای ذکر با حضور قلب، به تطهیر نفس و تقرب به حق نائل میشود.
خطر اهمال در ذکر
ذکر بدون حضور قلب، نهتنها اثر معنوی ندارد، بلکه به پریشانی و ضعف روحی میانجامد. همانگونه که مصرف نادرست دارو به بیماری میانجامد، ذکر مکانیکی نیز به اختلالات نفسانی منجر میشود.
درنگ: ذکر بدون آگاهی، به پریشانی میانجامد. کیفیت در ذکر، بر کمیت آن برتری دارد. |
عارف، با ادای ذکر با دقت و حضور، از این خطر مصون میماند و ذکر را بهمنزله کلیدی برای گشودن درهای معرفت به کار میبرد.
حرمت قرآن کریم و ذکر
قرآن کریم در آیه شریفه ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ (سوره مزمل، آیه ۲۰) به معنای «آنچه از قرآن برایتان میسر است بخوانید» ()، بر قرائت با یسر و آگاهی تأکید دارد. قرائت شتابزده یا استیجاری، از جوهر معنوی خالی است و اثری ندارد.
درنگ: قرائت قرآن کریم باید با یسر و حرمت باشد تا به تطهیر نفس و تقرب به حق منجر شود. |
قرآن کریم، چونان چشمهای زلال است که تنها با جام حضور قلب میتوان از آن نوشید. قرائت با شتاب، این چشمه را تیره میسازد و از برکت آن میکاهد.
بخش پنجم: استقراض حق و ربوبیت
استقراض حق
آیه شریفه ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ (سوره بقره، آیه ۲۴۵) به معنای «کیست که به خدا وامی نیکو دهد» ()، بیانگر آن است که قرض به حق داده میشود، نه به مخلوق. عبد در ظرف تنزیل، خود حق است، و این قرض، استقرار برای اوست.
درنگ: قرض به حق، در ظرف تنزیل، استقرار برای اوست، زیرا عبد و حق در وحدت توحیدی یکیاند. |
این آیه، بر وحدت وجودی تأکید دارد. همانگونه که قطره در دریا یکی میشود، عبد نیز در تنزیل، جلوه حق است و هر عمل او، به حق بازمیگردد.
رب العالمین و جمع حقیقی
عنوان «رب العالمین» در قرآن کریم، جمع حقیقی است، نه شبهجمع. هر ذره، عالمی است و ربی دارد که تحت تربیت آن حرکت میکند. همانگونه که هر ستاره در کهکشان، نظامی خاص دارد، هر ذره نیز تحت ربوبیت خاص خویش است.
درنگ: «رب العالمین» جمع حقیقی است، زیرا هر ذره، عالمی است با ربوبیت خاص خویش. |
این دیدگاه، کثرت عوالم را در وحدت ربوبیت الهی میبیند. هر موجود، تحت تربیت رب خویش است، و این تربیت، قوت ایمان را در مؤمن تقویت میکند.
قوت ایمان با رب
آیه شریفه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (سوره منافقون، آیه ۸) به معنای «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است» ()، قوت مؤمن را در اتصال به رب نشان میدهد. مؤمن با اتکا به رب، از تزلزل مصون میماند.
درنگ: عزت مؤمن، در اتصال به رب است، که او را از تزلزل و ضعف مصون میدارد. |
مؤمن، چونان درختی است که ریشه در خاک ربوبیت دارد و از هر طوفانی در امان است. این قوت، نتیجه توحید و اعتماد به رب العالمین است.
عدم تزلزل سالک
عارف و سالک، به دلیل اتصال به رب، از تزلزل و ترس مصوناند. این قوت، نتیجه ایمان به ربوبیت و توحید است، که سالک را از هراس و امید به غیر خدا آزاد میسازد.
درنگ: سالک با اتکا به رب، از تزلزل مصون است و در مسیر توحید استوار میماند. |
سالک، چونان کوهی است که در برابر بادهای کثرت، پابرجاست. این استواری، از ایمان به رب العالمین سرچشمه میگیرد.
بخش ششم: رفع کثرت و وحدت توحیدی
عدم اصالت طوایف صوری
عارف، هویت خود را در طوایف صوری، مانند قومیت یا ملیت، نمیبیند، بلکه خود را مظهر اسمای الهی، چون رحمان، جبار، یا جمال، میداند. همانگونه که رود به دریا میپیوندد و نام خویش را از دست میدهد، عارف نیز در اسمای الهی محو میشود.
درنگ: عارف، هویت خود را در اسمای الهی میبیند، نه در طوایف صوری، که فاقد اصالتاند. |
این دیدگاه، اصالت را به تعینات الهی میدهد و هویتهای صوری را در برابر وحدت حق، بیاعتبار میداند.
جنگ هفتاد و دو ملت
جنگ هفتاد و دو ملت، صوری و فاقد حقیقت است. عارف، این کثرت را عذر مینهد و به دنبال حق میرود، حتی اگر جنگ برای تحقق حق باشد. همانگونه که نسیم، گرد و غبار را پراکنده میکند، عارف نیز کثرتهای صوری را کنار میزند.
درنگ: جنگ هفتاد و دو ملت، صوری است و عارف، با عذر نهادن آن، به دنبال حقیقت حق میرود. |
این بیت مولانا، بر نفی کثرتهای صوری و تأکید بر وحدت حق دلالت دارد. جنگ حقیقی، برای تحقق حق است، نه برای تعصبات بیاساس.
آشنایی هستی با انسان
هستی برای انسان بیگانه نیست، بلکه آشناست. انسان با ادراک خویش و یافتن جایگاهش در مراتب وجود، به این آشنایی دست مییابد. همانگونه که آینه با نور آشنا میشود، انسان نیز با هستی به وحدت میرسد.
درنگ: هستی، آشنای انسان است، و با خودشناسی، این آشنایی به وحدت با عالم میانجامد. |
این دیدگاه، پیوند وجودی میان انسان و هستی را آشکار میسازد. انسان با شناخت خویش، غیریت را از میان برمیدارد و به وحدت با عالم میرسد.
توحید و رفع غیریت
عارف، غیریت میان خود و دیگران را به نزول حق نسبت میدهد. این غیریت، ظاهری است و در توحید ﴿لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ رفع میشود. همانگونه که شب در برابر خورشید محو میشود، غیریت نیز در نور توحید ناپدید میگردد.
درنگ: توحید، غیریت را به وحدت تبدیل میکند، و عارف، همه چیز را ظهور حق میبیند. |
این اصل، عارف را به درک وحدت در کثرت هدایت میکند. او با رفع غیریت، به لقای حق نائل میشود و از کثرت صوری رها میگردد.
جمعبندی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار جلسه 284 آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی در حوزه اسما و صفات الهی پرداخت. مراتب ظهور و تعین، بهمنزله ظروفی معرفی شدند که اسمای الهی در آنها تجلی یافته و موجودات را به هستی میرسانند. وحدت وجود، بهعنوان محور اصلی، هرگونه باینونت میان خالق و مخلوق را نفی کرد و مخلوقات را مظاهر حق دانست. آیات قرآن کریم، چون ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ و ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾، وحدت توحیدی و پیوند عبد و معبود را آشکار ساختند. عرفان در دو مقام تقریر و تخلق، راه معرفت و وصول به حق را نشان داد، و خودشناسی، بهعنوان کلید معرفت رب معرفی شد.
طهارت عالم و مطهر بودن لقای الهی، عارف را از ستیز با باطل بازداشت، زیرا باطلی جز در ظرف عدم نیست. ذکر الهی و قرائت قرآن کریم، با تأکید بر حضور قلب و حرمت، بهمنزله ابزارهایی برای تطهیر نفس و تقرب به حق معرفی شدند. ربوبیت حق، بهعنوان رب العالمین، قوت ایمان را در مؤمن تقویت کرد و او را از تزلزل مصون داشت. در نهایت، رفع غیریت و وحدت توحیدی، عارف را به لقای حق رساند و کثرتهای صوری را بیاعتبار ساخت.
با نظارت صادق خادمی |