در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 304

متن درس

 

الوهیت و مألوهیت: تبیین سرّ تضایف و مراتب سلوک در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 304)

مقدمه: الوهیت به مثابه محور آفرینش و سلوک

در منظومه عرفان نظری و حکمت اسلامی، الوهیت به مثابه دریای بی‌کران حقیقت الهی است که تمامی مراتب وجودی، از ذات گرفته تا ظهورات، در آن مندرج‌اند. این مفهوم، که در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 304 «مصباح الأنس» با عمقی بی‌مانند تبیین شده، نه تنها محور آفرینش و ایجادی را روشن می‌سازد، بلکه راهنمای سالکان در مسیر سلوک به سوی حق تعالی است. الوهیت، در این دیدگاه، چونان خورشیدی است که پرتوهایش، یعنی مظاهر وجودی، در ظرف مألوهیت تجلی می‌یابند. سرّ تضایف، به عنوان راز بنیادین این رابطه، میان مُظهر (حق) و مَظهر (خلق) پیوندی دوسویه برقرار می‌سازد.

بخش یکم: الوهیت و سرّ تضایف: حقیقت جامع و ظهورات

تبیین مفهوم الوهیت و جایگاه آن در آفرینش

الوهیت، به مثابه مرتبتی وجودی، منشأ ایجادی تمامی مراتب خلقت است. این مرتبه، که در درس‌گفتار به عنوان «اسم المرتبة» معرفی شده، نه تنها حقیقت جامع اسما و صفات الهی را در بر می‌گیرد، بلکه از طریق سرّ تضایف، رابطه‌ای دوسویه میان حق و خلق برقرار می‌سازد. اعمال موجودات نیز، بر اساس اقتضای این مرتبه، در ظرف ظهور تحقق می‌یابند.

سرّ تضایف، چونان رشته‌ای نامرئی است که مُظهر (حق تعالی) و مَظهر (مخلوقات) را به هم پیوند می‌دهد. در این رابطه، وجود مخلوقات به حق وابسته است، اما ذات الهی از هرگونه نیاز به غیر مبراست. این مفهوم، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد، جایی که همه ظهورات به مثابه جلوه‌های ذات الهی در مراتب کثرت متجلی می‌شوند.

درنگ: الوهیت، چونان خورشیدی است که پرتوهایش در ظرف مألوهیت تجلی می‌یابد، و سرّ تضایف، رشته‌ای است که این پیوند نورانی را میان حق و خلق استوار می‌سازد.

رابطه مُظهر و مَظهر در ظرف ایجادی

الوهیت و مألوهیت، در ظرف آفرینش و اعمال، به مثابه دو روی یک سکه‌اند که از طریق سرّ تضایف به هم مرتبط می‌شوند. هر مَظهری، به اقتضای استعداد و مرتبه وجودی خود، جلوه‌ای از مُظهر الهی را متجلی می‌سازد. این رابطه، که در فرآیند ایجادی و کنش‌های موجودات نمود می‌یابد، نشان‌دهنده وابستگی وجودی مخلوقات به حق تعالی است.

به تعبیر عرفانی، مَظهر چونان آینه‌ای است که نور مُظهر را بازتاب می‌دهد، اما این آینه هرگز از نور بی‌نیاز نیست. اعمال موجودات، که در ظرف الوهیت معنا می‌یابند، به مثابه امواجی‌اند که از دریای بی‌کران الوهیت برخاسته و به آن بازمی‌گردند.

وحدت معنایی الهه، الوهه، و الوهیت

واژگان الهه، الوهه، و الوهیت، هرچند در ظاهر متفاوت‌اند، در حقیقت به یک معنا اشاره دارند: احدیت جمع تمامی اسما و صفات الهی. این وحدت معنایی، که در درس‌گفتار با تأکید بر احدیت تبیین شده، نشان‌دهنده آن است که الوهیت، به مثابه حقیقت جامع، تمامی شئونات الهی را در خود مندرج دارد.

احدیت، چونان نقطه‌ای است که تمامی خطوط اسما و صفات در آن به هم می‌رسند. این مرتبه، که فراتر از کثرت اسمایی است، مبنای وحدت وجودی در نظام خلقت به شمار می‌رود.

درنگ: الهه، الوهه، و الوهیت، چونان نام‌های گوناگونی‌اند که بر یک حقیقت واحد دلالت دارند: احدیت، که تمامی اسما و صفات را در وحدتی بی‌مانند گرد می‌آورد.

نقد فرق‌گذاری قشیری

امام قشیری، عارف برجسته، میان الهه، الوهه، و الوهیت تمایز قائل شده و برای هر یک چهار مرتبه تعریف کرده است: الهه به معنای معبودیت، الوهه به معنای تعزز بالمعبودیه (تجلی در مقام وصفی)، و الوهیت به معنای تحقق ذاتی در کمالات. این تقسیم‌بندی، که به دوازده ظرف سلوک منجر شده، در درس‌گفتار مورد نقد قرار گرفته و به عنوان اصطلاح‌سازی غیرضروری و من‌درآوردی معرفی شده است.

این نقد، که ریشه در تأکید بر وحدت معنایی این واژگان دارد، بر اصالت حقیقت الوهیت و فراتر بودن آن از تقسیمات اعتباری تأکید می‌کند. الوهیت، چونان دریایی است که نمی‌توان آن را با کوزه‌های اعتباری تقسیم‌بندی کرد.

جمع‌بندی بخش یکم

الوهیت، به عنوان مرتبه‌ای وجودی، محور آفرینش و رابطه‌ای دوسویه میان مُظهر و مَظهر است که از طریق سرّ تضایف تحقق می‌یابد. وحدت معنایی الهه، الوهه، و الوهیت، بر احدیت جمع اسما و صفات تأکید دارد، و نقد تقسیم‌بندی قشیری، اصالت این حقیقت را از قید اعتبارات صوری آزاد می‌سازد. این بخش، بنیانی نظری برای فهم عمیق‌تر الوهیت در مراتب وجودی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: ذات الهی و مراتب تعین: احدیت و کنهیت

مرتبه ذات و عدم تعین

مرتبه ذات الهی، به مثابه بالاترین مرتبه وجودی، فاقد هرگونه تعین و محدودیت است. این مرتبه، که در درس‌گفتار به «لاتعین» توصیف شده، اگرچه از ظهورات وجودی بی‌بهره نیست، اما در ظرف خود متعین نمی‌شود. ذات، چونان اقیانوسی بی‌کران است که تمامی امواج وجودی از آن سرچشمه می‌گیرند، اما خود در هیچ قالبی محدود نمی‌گردد.

این مفهوم، که ریشه در نظریه احدیت و کنهیت در عرفان اسلامی دارد، ذات الهی را فراتر از هرگونه تصور و تعریف معرفی می‌کند. عدم تعین ذات، به معنای فقدان ظهور نیست، بلکه نشان‌دهنده اطلاق و بی‌کرانگی آن است.

درنگ: ذات الهی، چونان اقیانوسی است که تمامی امواج وجود از آن برخاسته‌اند، اما خود در هیچ کرانه‌ای محصور نمی‌گردد.

تمایز احدیت و کنهیت

احدیت، مرتبه‌ای از ذات الهی است که در آن، اسما و صفات به صورت جمع حاضرند و تعینی نسبی دارد. اما کنهیت، به ذات مطلق و بی‌تعین اشاره دارد که فراتر از هرگونه وصول و تصور است. درس‌گفتار تأکید می‌کند که سالک ممکن است به احدیت دست یابد، اما وصول به کنه ذات، به دلیل فقدان تعین، ناممکن است.

احدیت، چونان دروازه‌ای است که سالک از آن به سوی حقیقت الهی گام می‌نهد، اما کنهیت، چونان افقی است که هرچه به آن نزدیک‌تر می‌شوی، دورتر می‌نماید. این تمایز، محدودیت‌های معرفتی انسان را در برابر ذات الهی آشکار می‌سازد.

عدم امکان وصول به کنه ذات

کنه ذات، به دلیل غیرمتعین بودن، از دسترس معرفتی و وصولی انسان خارج است. درس‌گفتار، با استناد به شعری از شیخ، سؤال از کنه ذات را نهی کرده و آن را امری دشوار و غیرممکن می‌داند: «وعن کنه ربک فلا تسأل، فقد منعت الخوض فیه واویست فلا تطل». این شعر، به مثابه آینه‌ای است که ناتوانی انسان در برابر بی‌کرانگی ذات الهی را بازتاب می‌دهد.

این مفهوم، که با نظریه عجز عارفان در عرفان نظری همخوانی دارد، نهایت کمال عارف را در عجز از وصول به کنه ذات معرفی می‌کند. عارف، چونان پرنده‌ای است که بال‌هایش او را به اوج می‌رساند، اما افق بی‌کران کنه ذات همواره از دسترس او دور می‌ماند.

درنگ: کنه ذات، چونان افقی است که هرچه سالک به آن نزدیک‌تر می‌شود، دورتر می‌نماید، و نهایت عرفان، عجز از وصول به این بی‌کرانگی است.

پارادوکس نزدیکی و دوری در معرفت ذات

درس‌گفتار، با تمثیلی بدیع، به پارادوکس معرفتی ذات الهی اشاره می‌کند: هرچه سالک به ذات نزدیک‌تر می‌شود، ذات به دلیل غیرمتعین بودن، دورتر به نظر می‌آید. این برخلاف اشیاء مادی است که با نزدیکی، قابل‌دیدن‌تر می‌شوند. حق، چونان نوری است که هرچه به آن نزدیک‌تر شوی، چشمان معرفتت از شدت آن کور می‌گردد.

این پارادوکس، که در شعر شیخ نیز بازتاب یافته («کلما قدمت فرمیلا، هرچه جلو رفتم دورتر شدم»)، نشان‌دهنده تفاوت بنیادین میان حق و خلق در ساحت معرفت است. در عمل، خدا با هر قدم سالک به او نزدیک‌تر می‌شود، اما در معرفت، این نزدیکی به دوری منجر می‌گردد.

جمع‌بندی بخش دوم

مرتبه ذات الهی، به دلیل فقدان تعین، فراتر از هرگونه وصول و تصور است. تمایز احدیت و کنهیت، محدودیت‌های معرفتی انسان را روشن می‌سازد، و پارادوکس نزدیکی و دوری، ماهیت غیرمتعین ذات را آشکار می‌کند. این بخش، بنیانی برای فهم عمیق‌تر رابطه سالک با ذات الهی در مسیر سلوک فراهم می‌آورد.

بخش سوم: وحدت وجود و نفی ماهیت: تبیین توحید وجودی

وجود مطلق و نفی غیریت

وجود الهی، به عنوان وجودی مطلق و لذاته، هیچ‌گونه غیریتی را نمی‌پذیرد. درس‌گفتار تأکید می‌کند که وجود حق، وجودی است که نه تنها نیازی به غیر ندارد، بلکه اساساً غیری در برابر آن متصور نیست. این وجود، چونان اقیانوسی است که تمامی قطرات خلقت در آن مندرج‌اند.

این مفهوم، که ریشه در نظریه وحدت وجود دارد، وجود مخلوقات را به مثابه ظهورات وجود الهی معرفی می‌کند. انسان، به عنوان مظهر وجود، وجودی اضافی دارد که وابسته به وجود حقیقی حق است.

درنگ: وجود مطلق الهی، چونان اقیانوسی است که هیچ کرانه‌ای ندارد، و تمامی ظهورات، قطراتی‌اند که از این بی‌کرانگی سرچشمه گرفته‌اند.

نفی ماهیت و کثرت در حق

ماهیت، به عنوان مفهومی کثرت‌زا، در ساحت حق تعالی جایگاهی ندارد. درس‌گفتار، با استناد به کلام امام صادق علیه‌السلام («ماهیت انیته ماهیته وجوده است»)، ماهیت را به وجود فرومی‌کاهد و هرگونه مفهوم‌سازی ماهیتی را رد می‌کند. ماهیت، چونان پرده‌ای است که حقیقت وجود الهی را در پس خود پنهان می‌سازد.

این دیدگاه، که با نقد فلسفه‌های ماهیتی همخوانی دارد، بر این نکته تأکید می‌کند که حق، ظرف ماهیت ندارد و تنها وجود مطلق است که تمامی مراتب را در بر می‌گیرد.

اشکال در اثبات توحید ماهیت

اثبات توحید در ظرف ماهیت، به دلیل کثرت‌زا بودن ماهیت، با اشکالاتی مواجه است. درس‌گفتار، با اشاره به شبهه ابن مؤمن («اگر یک خدا ممکن است، چرا دو تا ممکن نباشد؟»)، نشان می‌دهد که ماهیت، ذاتاً به کثرت می‌انجامد و نمی‌تواند توحید حقیقی را تبیین کند.

این اشکال، چونان آینه‌ای است که محدودیت‌های فلسفه ماهیتی را در برابر عرفان وجودی آشکار می‌سازد. توحید وجودی، که بر نفی ماهیت استوار است، تنها راه فهم یگانگی حق تعالی است.

عبارت «لا إله إلا الله» و نفی اله‌های ماهوی

عبارت «لا إله إلا الله»، که در درس‌گفتار به عنوان نفی جميع اله‌های ماهوی و مفهومی معرفی شده، حقیقت توحید وجودی را روشن می‌سازد. این عبارت، چونان تیغی است که پرده‌های کثرت را می‌درد و تنها الله را به عنوان وجود حقیقی تأیید می‌کند.

آیه مرتبط:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

: بگو اوست خدای یگانه.

این آیه از قرآن کریم، با تأکید بر یگانگی ذات الهی، هرگونه کثرت یا ماهیت را از حق تعالی نفی می‌کند و بنیانی برای توحید وجودی فراهم می‌آورد.

درنگ: «لا إله إلا الله»، چونان کلیدی است که قفل کثرت را می‌گشاید و حقیقت یگانه الوهیت را در برابر سالک آشکار می‌سازد.

تمایز شرک و توحید در ظرف ماهیت

شرک، به معنای دیدن خدا به عنوان ماهیتی کثرت‌زاست، در حالی که توحید، خدا را به عنوان وجودی مطلق و یگانه می‌بیند. درس‌گفتار، با اشاره به آیه «اتخذ إلهه هواه» (فرقان: ۴۳)، شرک را به پیروی از هوس‌های نفسانی نسبت می‌دهد.

شرک، چونان غباری است که آینه قلب را تیره می‌سازد، و توحید، چونان نسیمی است که این غبار را می‌زداید و حقیقت الهی را نمایان می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

وحدت وجود، با نفی ماهیت و کثرت، حقیقت یگانگی الوهیت را تبیین می‌کند. اشکال در اثبات توحید ماهیت، محدودیت‌های فلسفه ماهیتی را آشکار می‌سازد، و عبارت «لا إله إلا الله»، نفی اله‌های ماهوی را به انجام می‌رساند. این بخش، بنیانی نظری برای فهم توحید وجودی و تفاوت شرک و توحید فراهم می‌آورد.

بخش چهارم: مراتب سلوک: از عبادت تا عبودیه

مراتب سلوک و اقتضای استعداد

سلوک عرفانی، مسیری است که سالک را از مراتب تعینی به سوی وحدت الهی رهنمون می‌سازد. درس‌گفتار تأکید می‌کند که ظهور الوهیت و مألوهیت در ظرف سلوک، به اقتضای استعداد و پیشرفت سالک بستگی دارد. بسیاری در میانه راه متوقف می‌شوند، برخی به مراتب بالاتر می‌رسند، و تنها عده قلیلی به مرتبه‌ای فراتر از مراتب دست می‌یابند.

سلوک، چونان نردبانی است که هر پله آن، سالک را به افقی نوین می‌رساند، اما این صعود به استعداد و همت او وابسته است.

درنگ: سلوک، چونان سفری است که مقصدش وحدت الهی است، اما هر سالک به قدر استعداد و گام‌هایش به آن نزدیک می‌شود.

تقسیم‌بندی مراتب سلوک توسط قشیری

امام قشیری، هر یک از مراتب عبادت، عبودیت، و عبودیه را به چهار منزل تقسیم کرده و دوازده ظرف سلوک را تعریف نموده است:

  • عبادت: برای عوام مؤمنان، دارندگان علم الیقین، اهل مجاهدات، و کسانی که نفس خود را رها کرده‌اند.
  • عبودیت: برای خواص، دارندگان عین الیقین، اهل مکابدات، و کسانی که قلبشان از ضیق آزاد است.
  • عبودیه: برای خواص الخواص، دارندگان حق الیقین، اهل مشاهدات، و کسانی که روحشان از ضیق آزاد است.

این تقسیم‌بندی، که در درس‌گفتار نقد شده، به مثابه نقشه‌ای است که مسیر سلوک را برای سالکان ترسیم می‌کند، اما به دلیل اعتباری بودن، از حقیقت الوهیت دور می‌افتد.

وصول به ظرف لاتعین

سالک در مسیر سلوک، با رسیدن به ظرف لاتعین، از مراتب تعینی فراتر می‌رود. در این مرحله، الوهیت و مألوهیت از یک جهت خاص (تعین) به دو جهت (اطلاق و تعین) تبدیل می‌شوند. این مرتبه، چونان قله‌ای است که سالک از آن، افق بی‌کران وحدت الهی را نظاره می‌کند.

لاتعین، به معنای رهایی از قید و بند تعینات وجودی است، و سالک در این ظرف، به وحدت وجودی دست می‌یابد که در آن، تمایز میان مُظهر و مَظهر محو می‌گردد.

بطلان عبادت با ریا

ریا در عبادت، چونان شرکی خفی است که عبادت را باطل می‌سازد. درس‌گفتار، با تمثیلی دقیق، ریا را به خوابی تشبیه می‌کند که نماز را باطل می‌کند. عبادت آلوده به ریا، چونان گلی است که در خاک هوس روییده و عطر الهی ندارد.

این مفهوم، بر اهمیت اخلاص در عبادت تأکید دارد و شرک را به پیروی از هوس‌های نفسانی نسبت می‌دهد.

درنگ: عبادت بی‌اخلاص، چونان سایه‌ای است که در آفتاب حقیقت الهی محو می‌گردد، و ریا، پرده‌ای است که قلب را از نور توحید محروم می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

مراتب سلوک، از عبادت تا عبودیه، مسیری است که سالک را به سوی وحدت الهی رهنمون می‌سازد. تقسیم‌بندی قشیری، هرچند اعتباری، نقشه‌ای برای این مسیر ترسیم می‌کند، و وصول به لاتعین، اوج این سلوک است. بطلان عبادت با ریا، بر اهمیت اخلاص تأکید دارد و راهنمای سالکان در مسیر توحید است.

بخش پنجم: ظهورات و محدودیت‌های معرفتی

ظهورات و عدم کثرت در وجود

ظهورات الهی، به مثابه تجلیات وجود حق در ظرف کثرت‌اند، اما این کثرت تنها در ساحت ظهور متصور است، نه در وجود الهی. درس‌گفتار تأکید می‌کند که ظهورات، خود شئ هستند و نه مقابل وجود الهی. این مفهوم، چونان آینه‌ای است که حقیقت وحدت وجود را در کثرت ظهورات بازتاب می‌دهد.

مخلوقات، به عنوان مظاهر وجود، وجودی اضافی دارند که وابسته به وجود حقیقی حق است. این دیدگاه، شبهات کثرت‌گرایانه را نفی می‌کند و وحدت وجود را تأیید می‌نماید.

نفی سفسطه در وحدت وجود

وحدت وجود و تعدد ظهورات، مفهومی عمیق و عرفانی است که به دلیل نادانی برخی، به اشتباه تفسیر شده است. درس‌گفتار، با رد شبهات کفرآمیز، تأکید می‌کند که وحدت وجود، نه نفی واقعیت مخلوقات است و نه شرک. این مفهوم، چونان چراغی است که تاریکی سوءتفاهم‌ها را می‌زداید.

عارف، با فهم وحدت وجود، حق را به تمام قامت معنا می‌کند و خلق را نیز در پرتو آن می‌بیند، بدون آنکه به خیال یا کثرت‌گرایی فروافتد.

درنگ: وحدت وجود، چونان کلیدی است که درهای حقیقت الهی را می‌گشاید، و تعدد ظهورات، آینه‌هایی‌اند که این حقیقت را در مراتب کثرت بازتاب می‌دهند.

محدودیت‌های ظرف ظهور

ظرف ظهور الهی، محدودیت‌هایی دارد که با نزدیکی بیش از حد، مانع از درک کامل می‌شود. درس‌گفتار، با تمثیلی از کتابی که بیش از حد به چشم نزدیک شده، این محدودیت را تبیین می‌کند. ذات الهی، چونان نوری است که در ظرف ظهور خود را آشکار می‌سازد، اما فراتر از این ظرف، از دسترس معرفتی خارج است.

این مفهوم، به محدودیت‌های معرفتی انسان در برابر ذات الهی اشاره دارد و سالک را به فروتنی در برابر بی‌کرانگی حق دعوت می‌کند.

رفع الوهیت در ظرف فنا

در مرحله فنا، که سالک از تعینات وجودی خود عبور می‌کند، سرّ تضایف و به تبع آن الوهیت در مرتبه‌ای خاص رفع می‌شود. این مرتبه، چونان دری است که به وحدت وجودی گشوده می‌شود، جایی که تمایز میان مُظهر و مَظهر محو می‌گردد.

فنا، به معنای رهایی از قید خویشتن است، و سالک در این ظرف، به بقای در حق دست می‌یابد که اوج سلوک عرفانی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

ظهورات الهی، تجلیات وجود حق در ظرف کثرت‌اند، اما کثرت تنها در ساحت ظهور متصور است. نفی سفسطه در وحدت وجود، حقیقت این مفهوم را روشن می‌سازد، و محدودیت‌های ظرف ظهور، ناتوانی انسان در برابر بی‌کرانگی حق را آشکار می‌کند. رفع الوهیت در ظرف فنا، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به وحدت وجودی رهنمون می‌سازد.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، به تبیین عمیق مفاهیم الوهیت، مألوهیت، وحدت وجود، و مراتب سلوک عرفانی پرداخته است. الوهیت، به عنوان مرتبه‌ای وجودی، محور آفرینش و رابطه‌ای دوسویه با مألوهیت از طریق سرّ تضایف است. ذات الهی، با تمایز احدیت و کنهیت، فراتر از وصول معرفتی است، و توحید وجودی، با نفی ماهیت و کثرت، یگانگی حق را تبیین می‌کند. مراتب سلوک، از عبادت تا عبودیه، سالک را به سوی وحدت الهی رهنمون می‌سازد، اما کنه ذات، به دلیل غیرمتعین بودن، از دسترس خارج است. ظهورات الهی، تجلیات وجود حق در ظرف کثرت‌اند، و فنا، اوج سلوکی است که سالک را به وحدت وجودی می‌رساند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، عالم مثال بین کدام دو عالم قرار دارد؟

2. طبق متن، عالم مثال چه ویژگی‌ای دارد؟

3. بر اساس متن، مثال متصل به چه اشاره دارد؟

4. طبق متن، مثال منفصل صعودی به چه عالمی مرتبط است؟

5. بر اساس متن، چرا عالم مثال در سلوک معنوی اهمیت دارد؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که عالم مثال شامل مثال متصل و منفصل است.

7. طبق متن، عالم مثال دارای ثقل ناسوت است.

8. متن بیان می‌کند که مثال منفصل نزولی به عالم برزخ اشاره دارد.

9. بر اساس متن، عالم مثال از نظر طبقات غیرمتناهی است.

10. متن درسگفتار می‌گوید که عالم مثال تنها شامل ظهورات جسمانی است.

11. تفاوت مثال متصل و مثال منفصل چیست؟

12. چرا عالم مثال در شرع به برزخ تعبیر می‌شود؟

13. ویژگی اصلی عالم مثال نسبت به عالم ناسوت چیست؟

14. چرا در سلوک معنوی عالم مثال اهمیت دارد؟

15. مثال جسم و مثال جسمانی در عالم مثال چه تفاوتی دارند؟

پاسخنامه

1. عالم ملكوت و عالم ناسوت

2. فاقد ثقل ناسوت و دارای تجرد نوری است

3. حقایق نوری صوری در ذهن انسان

4. عالم برزخ

5. چون پلی بین ناسوت و ملكوت است

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. مثال متصل حقایق نوری صوری در ذهن انسان است، در حالی که مثال منفصل از انسان جدا بوده و بر او اشراف دارد.

12. زیرا عالم مثال، به‌ویژه مثال منفصل صعودی، به عالم برزخ اشاره دارد که بین دنیا و قیامت قرار دارد.

13. عالم مثال فاقد ثقل ناسوت و دارای تجرد نوری است، در حالی که ناسوت مادی و دارای ثقل است.

14. عالم مثال پلی بین ناسوت و ملكوت است و برای عروج معنوی باید از آن عبور کرد.

15. مثال جسم جوهر است و مثال جسمانی عرض قائم به آن است، اما هر دو تجرد برزخی دارند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده