در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 313

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 313)

بخش یکم: مراتب وجود و شبهات در تقریر مبدئیت

این بخش، به تبیین مراتب وجودی احدیت، واحدیت و ظهورات الهی در چارچوب عرفان نظری می‌پردازد و شبهات مطرح‌شده در تقریر مبدئیت را با دقت و ژرف‌نگری بررسی می‌کند. مراتب وجود، چون نردبانی به سوی حقیقت مطلق، سالک را از کثرت ظاهری به وحدت باطنی رهنمون می‌سازند. شبهات، نه به‌سان مانعی در این مسیر، بلکه چون چراغی برای روشن‌سازی پیچیدگی‌های معرفتی، در این نوشتار تحلیل و پاسخ داده شده‌اند.

تقسیم‌بندی مراتب وجودی: احدیت، واحدیت و ظهورات

در عرفان نظری، مراتب وجود به سه ظرف اصلی تقسیم می‌شوند: احدیت، واحدیت و ظهورات. احدیت، چون قله‌ای منزه از هرگونه کثرت، نه جمعيت دارد و نه مجموعيت؛ گویی دریای بی‌کران ذات، که هیچ موجی از کثرت بر آن نگذشته است. واحدیت، چون آیینه‌ای که اسما و صفات الهی در آن تجلی می‌یابند، ظرف جمعيت است، اما از مجموعيت (کثرت مظاهر) بری است. ظهورات، چون باغی پر از گل‌های کثیره، ظرف مجموعيت است که در آن، مظاهر وجودی به تمامی جلوه‌گر می‌شوند.

درنگ: احدیت، ظرف تعین ذات بدون کثرت است؛ واحدیت، ظرف جمعيت اسما و صفات؛ و ظهورات، ظرف مجموعيت مظاهر کثیره. این مراتب، سلسله‌مراتب وجودی را در عرفان نظری ترسیم می‌کنند.

این تقسیم‌بندی، چارچوبی نظام‌مند برای فهم رابطه میان ذات، صفات و مظاهر الهی ارائه می‌دهد. احدیت، مرتبه‌ای است که در آن، حق به ذات خویش، بی‌نیاز از هر تعینی، متجلی است. واحدیت، مرتبه‌ای است که اسما و صفات، چون ستارگان در آسمان وجود، نورافشانی می‌کنند. ظهورات، مرتبه‌ای است که مظاهر، چون امواج دریا، از اقیانوس حق سر برمی‌آورند.

علم حق در مراتب وجودی

علم حق، چون نوری بی‌پایان، در هر مرتبه از وجود به گونه‌ای متجلی می‌شود. در ظرف احدیت، علم حق، علم ذاتی است که به ذات خویش ظهور دارد، گویی خورشیدی که تنها خود را می‌نگرد. در واحدیت، علم صفاتی است که به اسما و صفات الهی تعلق می‌گیرد، مانند آیینه‌ای که تصاویر اسما را بازمی‌تاباند. در ظهورات، علم فعلی است که به مظاهر کثیره تعلق دارد، چون نوری که بر هر ذره از هستی می‌تابد. علم فعلی، جلوه علم صفاتی است و علم صفاتی، تجلی علم ذاتی، که همان تجلی اول است.

درنگ: علم حق در احدیت، ذاتی و بدون معلوم خارجی است؛ در واحدیت، صفاتی و به اسما تعلق دارد؛ و در ظهورات، فعلی و به مظاهر کثیره مربوط است.

این تقسیم‌بندی، نشان‌دهنده نظام‌مندی عرفان نظری در تبیین علم الهی است. علم ذاتی، چون چشمه‌ای زلال، سرچشمه همه علوم است. علم صفاتی، چون شاخه‌هایی از این چشمه، به اسما و صفات حیات می‌بخشد. علم فعلی، چون جویبارهایی است که در گستره مظاهر جاری می‌شود.

تمایز میان تعینات مظهر و مظهرات

مظاهر اسما و صفات، اعیان ثابته‌اند که وجوداتی علمی و نوری‌اند، گویی سایه‌هایی از نور حق در مرتبه علم الهی. جمعيت در واحدیت، وصف اسما (موصوف) است، نه اعیان ثابته. اعیان، موجود به وجود اسما هستند، نه به وجود مظاهر خارجی، مانند کتابی که روشنی‌اش از نور تابیده بر آن است، نه از ذات خود. در ظرف واحدیت، تعینات مظهر به اسما وابسته‌اند، نه به نفس مظاهر.

درنگ: اعیان ثابته، وجودات علمی و نوری‌اند که در واحدیت به اسما وابسته‌اند، نه به مظاهر خارجی. جمعيت، وصف اسما است، نه اعیان.

این تمایز، یکی از مفاهیم بنیادین عرفان ابن‌عربی است. اعیان ثابته، چون قالب‌های نوری در علم الهی، واسطه میان اسما و مظاهر خارجی‌اند. وجود آن‌ها، نه مستقل، بلکه وابسته به اسما است، گویی نقشی بر لوح علم حق که جز در پرتو نور اسما دیده نمی‌شود.

تمثیل نور و کتاب برای وجود مظاهر

وجود مظاهر، چون نوری است که بر صفحه کتاب تابیده است. کتاب، به‌خودی‌خود، فاقد روشنی است، اما در پرتو نور، نورانی جلوه می‌کند. در مرتبه خارجی، وجود مظاهر، بالذات از حق است، نه از خودشان. گویی هر موجودی، چون آیینه‌ای است که نور وجود حق را بازمی‌تاباند، اما خود، فاقد ذات مستقل است.

درنگ: وجود مظاهر، مانند نوری است که بر کتاب تابیده؛ بالذات از حق است و مظاهر، جز در پرتو حق، وجودی ندارند.

این تمثیل، به اصل وحدت وجود اشاره دارد. وجود مظاهر، چون سایه‌ای است که جز در پرتو نور حق نمود نمی‌یابد. این دیدگاه، بر وابستگی وجودی خلق به حق تأکید دارد و کثرت ظاهری را به وحدت باطنی بازمی‌گرداند.

علم الهی و عدم وجود خارجی معلوم

در مرتبه احدیت، علم حق، چون چشمه‌ای زلال، بدون نیاز به معلوم خارجی است. وجود خارجی، تابع و وابسته به حق است، گویی سایه‌ای که جز در پرتو نور حق دیده نمی‌شود. معلوم در این مرتبه، معلوم نفسی است که در ذات حق متجلی است.

درنگ: علم حق در احدیت، بدون معلوم خارجی و صرفاً نفسی است، زیرا وجود خارجی، تابع حق است.

این اصل، بر اطلاق علم الهی تأکید دارد. در مرتبه احدیت، علم حق، چون آیینه‌ای است که تنها ذات خویش را می‌نگرد، بی‌نیاز از هرگونه کثرت یا تعین خارجی.

شبهه اول: مبدئیت به‌عنوان اصل یا صفت

شبهه اول به تفاوت در تقریر مبدئیت در آثار شیخ اشاره دارد. در برخی متون، مبدئیت، صفت نسبی علمی پس از احدیت است، اما در اینجا، اصل مرتبه احدیت تلقی شده است. پاسخ این است که مبدئیت در اینجا، مبدئیت اصلیه جملیه است که در ظرف احدیت، فاقد کثرت، قرار دارد، نه مبدئیت فعلی تفصیلی که در واحدیت و ظهورات متجلی است.

درنگ: مبدئیت در احدیت، اصل جمعی و بدون کثرت است، درحالی‌که در واحدیت، صفت نسبی علمی و تفصیلی است.

این پاسخ، تفاوت در حيثيت‌های بیان عرفانی را روشن می‌سازد. مبدئیت جمعی، چون ریشه‌ای است که در احدیت، بی‌کثرت، قرار دارد، و مبدئیت تفصیلی، چون شاخه‌هایی است که در واحدیت و ظهورات پراکنده می‌شود.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با تبیین مراتب وجودی احدیت، واحدیت و ظهورات، چارچوبی نظام‌مند برای فهم عرفان نظری ارائه داد. احدیت، مرتبه ذات مطلق است که فاقد کثرت است؛ واحدیت، ظرف جمعيت اسما؛ و ظهورات، ظرف مجموعيت مظاهر. علم حق در این مراتب، به ترتیب ذاتی، صفاتی و فعلی است. شبهه مبدئیت، با تمایز میان اصل جمعی و صفت تفصیلی پاسخ داده شد. تمثیل نور و کتاب، وابستگی وجودی مظاهر به حق را روشن ساخت. این تبیین، گامی است به سوی فهم عمیق‌تر وحدت وجود و مراتب ظهور الهی.

بخش دوم: الوهیت، انسان کامل و شبهات واحدیت

این بخش، به بررسی الوهیت، مقام انسان کامل به‌عنوان برزخ جامع، و شبهات مرتبط با واحدیت می‌پردازد. الوهیت، چون دریای جامعی است که همه اسما را در خود جای داده، و انسان کامل، چون آیینه‌ای است که این جامعیت را بازمی‌تاباند. شبهات، چون موج‌هایی بر این دریا، به روشن‌سازی حقیقت کمک می‌کنند.

شبهه دوم: الوهیت و اشتراک در احدیت جمعی

شبهه دوم به اختصاص الوهیت به حق و انسان به دلیل اشتراک در احدیت جمعی اشاره دارد. الوهیت، به‌عنوان اسم جامع «الله»، همه خصائص اسما را بدون واسطه با ذات در بر دارد، گویی نوری که همه رنگ‌ها را در خود جمع کرده است. انسان کامل، به دلیل برزخیت جامع، مظهر این الوهیت است، مانند آیینه‌ای که نور الوهیت را به تمامی بازمی‌تاباند.

درنگ: الوهیت، اسم جامع همه اسما در واحدیت است، و انسان کامل، به دلیل برزخیت، مظهر این جامعیت در احدیت جمعی است.

این دیدگاه، بر نقش انسان کامل به‌عنوان خلیفه الهی تأکید دارد. الوهیت، در واحدیت، مرتبه‌ای است که اسما را در وحدت جمع می‌کند، و انسان، به دلیل جامعیت، این وحدت را در کثرت مظاهر منعکس می‌سازد.

انسان به‌عنوان برزخ جامع

انسان کامل، چون پلی میان احکام وجوب (جهت ربوبی) و احکام امکان (جهت خلقی)، برزخ جامعی است که این دو را در خود جمع می‌کند. این جامعیت، او را به مقام اوليت و آخريت می‌رساند، گویی دری است که از غیب به شهود و از شهود به غیب راه می‌برد.

درنگ: انسان کامل، به دلیل برزخیت جامع، میان وجوب و امکان جمع می‌کند و به مقام اوليت و آخريت می‌رسد.

این مقام، به خلافت الهی انسان اشاره دارد. انسان کامل، چون آیینه‌ای است که همه اسما و صفات را در خود منعکس می‌کند و میان ذات و مظاهر، واسطه‌ای کامل است.

مقام احسن تقویم و رجوع به برزخیت

سالکی که در سلوک به برزخیت جمعی (واحدیت تالیه احدیت) بازگردد، به مقام ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ (تین: ۴، : «به‌راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم») می‌رسد. این مقام، نشانه کمال انسانی است که در آن، همه احکام وجوب و امکان در وجود سالک جمع می‌شوند.

درنگ: رجوع به برزخیت جمعی در واحدیت، انسان را به مقام احسن تقویم می‌رساند که نشانه کمال جامع اوست.

این آیه از قرآن کریم، چون چراغی است که مسیر کمال انسانی را روشن می‌سازد. انسان، در این مقام، چون گوهری است که همه زیبایی‌های وجودی را در خود جمع کرده است.

تفاوت در تقریر الوهیت و واحدیت

تقریر الوهیت و واحدیت در فکوک با مفاتیح الغیب متفاوت است. در فکوک، الوهیت، صورت معقوله اسما در واحدیت است، اما در مفاتیح الغیب، احدیت جمعی مقدم بر الوهیت تلقی شده است. این تفاوت، ناشی از حيثيت‌های مختلف در بیان عرفانی است.

درنگ: تفاوت در تقریر الوهیت و واحدیت، ناشی از حيثيت‌های مختلف است؛ در فکوک، الوهیت در واحدیت است، اما در مفاتیح، احدیت جمعی مقدم بر آن است.

این تفاوت، نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری عرفان نظری در بیان حقیقت است. هر تقریر، چون دریچه‌ای است که از زاویه‌ای خاص به حقیقت می‌نگرد، اما همه به یک حقیقت واحد اشاره دارند.

پاسخ به شبهه دوم: احدیت و واحدیت

پاسخ شبهه دوم این است که احدیت جمعی، مقام مظهر است و حقیقت برزخی انسانی، مظهر این مقام. واحدیت، به‌عنوان تعین دوم، کثرت نسبی اسما و صفات را شامل می‌شود. این تمایز، به روشن‌سازی رابطه میان احدیت و واحدیت کمک می‌کند.

درنگ: احدیت جمعی، مقام مظهر است و واحدیت، تعین دوم با کثرت نسبی. انسان کامل، مظهر احدیت جمعی در واحدیت است.

این پاسخ، بر نقش انسان کامل به‌عنوان مظهر جامع تأکید دارد. احدیت، چون ریشه‌ای بی‌کثرت، و واحدیت، چون شاخه‌هایی پر از کثرت نسبی، در انسان کامل به وحدت می‌رسند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با بررسی الوهیت و مقام انسان کامل، به تبیین جامعیت انسان به‌عنوان برزخ میان وجوب و امکان پرداخت. الوهیت، اسم جامع اسما در واحدیت است و انسان کامل، مظهر این جامعیت. شبهه دوم، با تمایز میان احدیت جمعی و واحدیت پاسخ داده شد. آیه احسن تقویم، کمال انسانی را روشن ساخت. این تبیین، انسان را چون گوهری معرفی می‌کند که در پرتو الوهیت، به مقام خلافت الهی می‌رسد.

بخش سوم: حقیقت نبوی، عماء و شبهات ظهور

این بخش، به بررسی حقیقت نبوی به‌عنوان مبنای اوليت و ختميت، مفهوم عماء به‌عنوان نفس رحمانی، و شبهات مرتبط با مراتب ظهور می‌پردازد. حقیقت نبوی، چون نوری است که همه انبیا و امت‌ها از آن روشنایی می‌گیرند. عماء، چون دریای فیض، واسطه میان غیب و شهود است.

حقیقت نبوی و اوليت و ختميت

حقیقت نبوی، به‌عنوان اولین مخلوق (نور محمدی)، مبنای اوليت و ختميت است. اوليت این حقیقت، دلیل ختميت آن است، گویی ریشه‌ای که شاخه‌های نبوت را به پایان می‌رساند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اول ما خلق الله نوری»، که به نور محمدی اشاره دارد، نوری که در ظرف احدیت، بی‌ظهور است.

درنگ: حقیقت نبوی، به‌عنوان نور محمدی، مبنای اوليت و ختميت است. اوليت، دلیل ختميت آن است.

این دیدگاه، بر جامعیت حقیقت نبوی تأکید دارد. نور محمدی، چون خورشیدی است که همه انبیا و امت‌ها از آن روشنایی می‌گیرند، و ختميت، نشانه کمال این نور است.

نبوت و تخمیر وجودی

نبوت، به‌عنوان فاعلیت الهی، از قابليت خلقی (آدم بین ماء و طین) متمایز است. فاعل تخمیر، حق یا حقیقت نبوی است که وجود خلقی را محقق می‌کند. قرآن کریم اشاره دارد که پیامبر (ص) فرمودند: ﴿إِنِّي نَبِيٌّ وَآدَمُ بَيْنَ مَاءٍ وَطِينٍ﴾، یعنی نبوت، پیش از تخمیر آدم بوده است.

درنگ: نبوت، فاعلیت الهی است که وجود خلقی را تخمیر می‌کند. حقیقت نبوی، فاعل این تخمیر است.

این مفهوم، به نقش حقیقت نبوی به‌عنوان فاعل وجودی اشاره دارد. آدم، چون خمیری است که جز در پرتو فاعلیت نبوی، به کمال نمی‌رسد.

تناسب انبیا و امت‌ها

انبیا و امت‌ها، ظهورات حقیقت خاتم‌النبیین‌اند. هر پیامبر و امتش، متناسب با یکدیگر و جلوه‌ای از حقیقت نبوی‌اند، گویی هر پیامبر، چون شاخه‌ای از درخت نبوت، و امتش، چون برگ‌های آن شاخه.

درنگ: انبیا و امت‌ها، ظهورات حقیقت خاتم‌النبیین‌اند و در نظام تکوینی، با یکدیگر متناسب‌اند.

این تناسب، به نظام تکوینی عرفانی اشاره دارد. هر پیامبر، چون نغمه‌ای است که برای امت خویش نواخته شده، و همه نغمه‌ها، در سمفونی حقیقت نبوی به وحدت می‌رسند.

تمایز میان خاتم‌النبیین و محمد بن عبدالله

خاتم‌النبیین، به مقام حقیقت نبوی اشاره دارد که فراتر از ناسوت است، درحالی‌که محمد بن عبدالله، چهره ناسوتی پیامبر است. این تمایز، مانند تفاوت میان اميرالمؤمنين و علی بن ابی‌طالب است؛ یکی مقام معنوی و دیگری چهره ناسوتی.

درنگ: خاتم‌النبیین، مقام حقیقت نبوی است، درحالی‌که محمد بن عبدالله، چهره ناسوتی این حقیقت است.

این تمایز، بر تفاوت میان مقام باطنی و ظاهر تأکید دارد. خاتم‌النبیین، چون قله‌ای است که همه انبیا به سوی آن ره می‌سپارند، و محمد بن عبدالله، چون راهنمایی است که این قله را در ناسوت نمایان می‌سازد.

مؤمنین و ولایت

مؤمنین حقیقی، کسانی‌اند که ولایت را پذیرفته‌اند. ایمان بدون ولایت، به طهارت صوری محدود است، گویی آبی که تنها ظاهر را شست‌وشو می‌دهد، اما باطن را دست‌نخورده می‌گذارد.

درنگ: ایمان حقیقی، با ولایت پیوند دارد. بدون ولایت، ایمان به طهارت صوری محدود می‌شود.

این اصل، بر پیوند عمیق ایمان و ولایت تأکید دارد. ولایت، چون روح ایمان است که بدون آن، ایمان به جسم بی‌جان می‌ماند.

شبهه سوم: احدیت جمعی و عماء

شبهه سوم به تفاوت در تقریر احدیت جمعی و عماء اشاره دارد. در برخی متون، احدیت جمعی، هم‌ردیف با عماء (نفس رحمانی) است، اما در برخی دیگر، مقدم بر آن. این تفاوت، ناشی از حيثيت‌های مختلف در بیان عرفانی است.

درنگ: احدیت جمعی، گاهی هم‌ردیف با عماء و گاهی مقدم بر آن است، که این تفاوت ناشی از حيثيت‌های مختلف است.

این شبهه، به پیچیدگی‌های بیان عرفانی اشاره دارد. عماء، چون دریای فیض، گاهی در احدیت و گاهی در واحدیت دیده می‌شود، اما همواره واسطه میان غیب و شهود است.

نفس رحمانی و عماء

نفس رحمانی، به‌عنوان عماء، اولین مرتبه ظهور و ظرف فیض است که جامع اسما و اعیان کونی است، گویی چشمه‌ای که همه جویبارهای وجود از آن سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: عماء، به‌عنوان نفس رحمانی، اولین مرتبه ظهور و ظرف فیض است که جامع اسما و اعیان کونی است.

عماء، چون پلی است میان غیب ذاتی و ظهورات، که در آن، اسما و اعیان کونی در وحدت جمع می‌شوند. این مرتبه، مبدأ همه ظهورات است.

تفاوت در تقریر عماء و احدیت

در برخی متون، احدیت جمعی مقدم بر عماء است، اما در اینجا، عماء هم‌ردیف با احدیت جمعی تلقی شده است. این تفاوت، ناشی از حيثيت‌های مختلف است که هر یک، زاویه‌ای از حقیقت را روشن می‌سازد.

درنگ: تفاوت در تقریر عماء و احدیت، ناشی از حيثيت‌های مختلف است. عماء، گاهی در احدیت و گاهی در واحدیت دیده می‌شود.

این تفاوت، نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری عرفان نظری است. عماء، چون آیینه‌ای است که گاهی در احدیت و گاهی در واحدیت، حقیقت را بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با بررسی حقیقت نبوی، عماء و شبهات ظهور، به تبیین نقش حقیقت نبوی به‌عنوان مبنای اوليت و ختميت پرداخت. نور محمدی، سرچشمه همه انبیا و امت‌هاست. عماء، به‌عنوان نفس رحمانی، ظرف فیض و اولین مرتبه ظهور است. شبهه سوم، با تمایز حيثيت‌های مختلف پاسخ داده شد. این تبیین، حقیقت نبوی را چون گوهری معرفی می‌کند که همه هستی در پرتو آن روشن می‌شود.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، به تبیین مراتب وجودی، الوهیت، حقیقت نبوی و شبهات مرتبط پرداخت. مراتب احدیت، واحدیت و ظهورات، چارچوبی نظام‌مند برای فهم عرفان نظری ارائه دادند. شبهات مبدئیت، الوهیت و عماء، با پاسخ‌های دقیق، به روشن‌سازی حقیقت کمک کردند. انسان کامل، به‌عنوان برزخ جامع، و حقیقت نبوی، به‌عنوان نور محمدی، محورهای اصلی این تبیین بودند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، وجود مطلق چگونه توصیف شده است؟

2. طبق متن، تفاوت اصلی عرفان با فلسفه در چیست؟

3. بر اساس متن، خلق در دیدگاه عرفانی چگونه تعریف می‌شود؟

4. طبق متن، چرا وجود مطلق نمی‌تواند عارض بر ماهیت باشد؟

5. بر اساس متن، یکی از ویژگی‌های عارف چیست؟

6. وجود مطلق طبق متن درسگفتار فاقد ماهیت است.

7. در دیدگاه عرفانی، خلق دارای ذات مستقل از حق است.

8. فلسفه به دنبال شناخت فعل صانع است، در حالی که عرفان به دنبال شناخت حقیقت حق است.

9. عدم به عنوان ضد وجود مطلق در متن درسگفتار مطرح شده است.

10. عارف در سلوک خود به دنبال وصول به اطلاق و رهایی از تقید است.

11. چرا وجود مطلق نمی‌تواند عارض بر ماهیت باشد؟

12. تفاوت اصلی خلق و وجود مطلق در دیدگاه عرفانی چیست؟

13. چرا در متن گفته شده که عالم مثال داریم اما مثل عقليه نداریم؟

14. منظور از اطلاق در وجود مطلق چیست؟

15. چگونه عارف به وصول به حق می‌رسد؟

پاسخنامه

1. وجودی مجرد از همه محال و مفارق از وجودات خاصه

2. عرفان به دنبال شناخت حقیقت حق و تشخص آن است، فلسفه به کلیات وجود می‌پردازد

3. خلق ظهور وجود مطلق و حق است

4. چون عروض تقید می‌آورد و وجود مطلق مقید نیست

5. عارف به دنبال شناخت شخص و حقیقت حق است

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا عروض تقید می‌آورد و وجود مطلق از هرگونه تقید مجرد است.

12. وجود مطلق حق و دارای ذات است، در حالی که خلق ظهور حق و فاقد ذات مستقل است.

13. زیرا سند معتبری برای اثبات مثل عقليه ارائه نشده است.

14. اطلاق به معنای رهایی از هرگونه حيث و تقید است.

15. عارف از طریق سلوک و رهایی از تقیدات به شناخت حقیقت و تشخص حق می‌رسد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده