در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 324

متن درس

 

تبیین حضرة عمائیه و واحدیت

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 324)

مقدمه

در این نوشتار، به تبیین و تحلیل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی مطرح‌شده در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره پرداخته می‌شود که با محوریت حضرة عمائیه، واحدیت، تنزیل، ترفیع و رابطه متقابل میان حق و خلق، به شرح و بسط اصول بنیادین عرفان نظری می‌پردازد.

بخش اول: حضرة عمائیه و ظهور حق در صفات خلقی

مفهوم حضرة عمائیه

حضرة عمائیه، به عنوان مرتبه‌ای متعالی در عرفان نظری، جایگاهی است که در آن حق تعالی، با تنزل از مقام وجوب مختص به ذات خویش، در قالب صفات خلقی ظهور می‌یابد. این تنزل، نه تغییر در ذات الهی، بلکه ظهوری است که در ظرف مظاهر خلقی رخ می‌دهد، گویی آینه‌ای که نور الهی را در قالب کثرت بازمی‌تاباند.

درنگ: حضرة عمائیه، مرتبه‌ای است که وحدت وجودی حق با کثرت صفات خلقی درهم می‌آمیزد، و این آمیختگی، تجلی وحدت در کثرت است که در ظرف ظهورات مظاهر متجلی می‌شود.

این مرتبه، به مثابه پلی است که وحدت الهی را با کثرت خلقی پیوند می‌دهد، و از این‌رو، تمامی صفات خلقی که به حق نسبت داده می‌شود، در حقیقت ظهورات او در ظرف مظاهر است. به عنوان مثال، صفاتی چون ضحک (خنده)، بشاشت (شادمانی)، تعجب و تردد، که در ظاهر خلقی‌اند، در این مرتبه به حق نسبت داده می‌شوند، نه از باب ذات، بلکه از باب ظهور.

تنزیل: نزول صفات حق به خلق

تنزیل، فرایندی است که در آن صفات الهی در قالب‌های خلقی ظهور می‌یابد. این فرایند، به معنای نزول حق از مرتبه وجوب به سوی مرتبه‌ای است که صفات خلقی به او نسبت داده می‌شود. به عنوان نمونه، در قرآن کریم آمده است:

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ [مطلب حذف شد] : کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد؟ (سوره بقره، آیه ۲۴۵)

در این آیه، صفت استقراض، که صفتی خلقی است، به حق نسبت داده شده است. این نسبت، نه از باب حقیقت ذاتی، بلکه از باب ظهور است، به‌گونه‌ای که قرض‌دادن به مؤمن، در حقیقت صدقه‌ای الهی تلقی می‌شود. این تمثیل، گویی نوری است که از خورشید حق بر آینه خلق می‌تابد و در آن متجلی می‌شود.

درنگ: تنزیل، ظهور صفات الهی در قالب‌های خلقی است که نه به معنای تغییر ذات، بلکه به معنای تجلی در ظرف مظاهر است، مانند نوری که در آینه‌های گوناگون بازتاب می‌یابد.

ترفیع: ارتقای صفات خلق به مرتبه حق

در مقابل تنزیل، ترفیع فرایندی است که در آن صفات خلقی، با رفع قیود کثرت، به مرتبه صفات الهی ارتقا می‌یابد. این فرایند، به مثابه صعود روح انسانی به سوی قله‌های کمال است که در آن، صفاتی چون یدالله (دست خدا) و عین‌الله (چشم خدا) به خلق نسبت داده می‌شود. این نسبت، نه از باب ذات خلق، بلکه از باب تجلی صفات الهی در مظهر انسانی است.

به عنوان مثال، در قرآن کریم، حضرت عیسی (ع) به عنوان مظهر صفات الهی معرفی شده است:

وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي [مطلب حذف شد] : و پیامبری به سوی بنی‌اسرائیل که من از سوی پروردگارتان برایتان نشانه‌ای آورده‌ام: من از گِل برای شما چیزی به شکل پرنده می‌سازم، آن‌گاه در آن می‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌ای می‌شود، و کور مادرزاد و پیس را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم. (سوره آل‌عمران، آیه ۴۹)

این آیه، نمونه‌ای برجسته از ترفیع است که در آن، خلق (حضرت عیسی) به صفات الهی متصف می‌شود، نه از ذات خویش، بلکه از طریق تجلی فعل الهی در او، گویی شاخساری که از نور الهی شکوفا می‌شود.

درنگ: ترفیع، ارتقای صفات خلقی به مرتبه الهی است که با رفع قیود کثرت، انسان را به مقام خلیفة‌اللهی می‌رساند، مانند جویباری که به اقیانوس بی‌کران الهی می‌پیوندد.

جمع‌بندی بخش اول

حضرة عمائیه، به عنوان مرتبه‌ای که وحدت الهی را با کثرت خلقی پیوند می‌دهد، بستری است برای ظهور صفات حق در قالب خلق (تنزیل) و ارتقای صفات خلق به مرتبه حق (ترفیع). این فرایندها، نه در ذات، بلکه در ظرف ظهور رخ می‌دهند و از این‌رو، حقیقتی ظهوری دارند که با اصل وحدت وجود همخوانی دارد.

بخش دوم: واحدیت و مراتب وجودی

واحدیت: تلفیق وحدت و کثرت

واحدیت، مرتبه‌ای است که در آن حق با صفات خلقی و خلق با صفات ربوبی ظهور می‌یابد. این مرتبه، گویی باغی است که در آن گل‌های کثرت از ریشه وحدت می‌رویند. مراتب وجودی شامل روح، مثال، ناسوت و انسان (به عنوان مقام جمعی) در این مرتبه تبیین می‌شوند. انسان، به عنوان مظهر تام حق، تمامی این مراتب را در خود جمع می‌کند، مانند آینه‌ای که تمامی رنگ‌های نور را در خود بازمی‌تاباند.

درنگ: واحدیت، مرتبه‌ای است که وحدت الهی با کثرت مظاهر خلقی درهم می‌آمیزد و انسان به عنوان مظهر جامع، تمامی مراتب وجودی را در خود متجلی می‌سازد.

نفی تشکیک و کثرت ذاتی در وجود

در عرفان نظری، وجود ذاتاً متکثر نیست و کثرت تنها در ظرف ظهورات و مظاهر رخ می‌دهد. واحدیت، ظهور وجوب عینی است، در حالی که سایر مراتب، ظهور وجوب غیری تلقی می‌شوند. این دیدگاه، نظریه تشکیک وجود در فلسفه مشاء را نفی می‌کند و بر اصل وحدت وجود تأکید دارد، گویی تمامی امواج دریا از یک اقیانوس واحد سرچشمه می‌گیرند.

مثال «جررالميزاف» (جریان ناودان) در اینجا برای رد تعابیر مجازی یا کنایی به کار رفته است. برخلاف این تعبیر که حرکتی غیرواقعی را نشان می‌دهد، تنزیل و ترفیع حقیقتی ظهوری دارند که در ظرف مظاهر محقق می‌شوند.

درنگ: کثرت، تنها در ظرف ظهورات رخ می‌دهد و وجود ذاتاً واحد است، مانند نوری که در آینه‌های متعدد بازتاب می‌یابد، اما ذاتش یکی است.

تجلی ثانوی و نقش تربیت و اصلاح

تجلی ثانوی در حضرة عمائیه، ظهوری وجودی و ظاهری است که با هدف تربیت و اصلاح خلق رخ می‌دهد. این تجلی، گویی نسیمی است که برای رویاندن گل‌های کمال در باغ خلقت می‌وزد. هدف این فرایند، هدایت خلق به سوی کمال و رفع قیود کثرت است تا انسان به مقام خلیفة‌اللهی نائل گردد.

حقائق اسمائی و کونی

تمایز میان حقائق اسمائی (ظهور اسمای الهی در کائنات) و حقائق کونی (ظهور احکام وجودی در مظاهر) یکی از ارکان کلیدی عرفان نظری است. حقائق اسمائی، به تجلی اسمای الهی در عالم اشاره دارند، در حالی که حقائق کونی، احکام وجودی مظاهر را در عالم ماده تبیین می‌کنند. این تمایز، گویی جداسازی نور از سایه‌های آن در ظرف ظهور است.

درنگ: حقائق اسمائی، ظهور اسمای الهی و حقائق کونی، احکام وجودی مظاهرند که در تلفیق با یکدیگر، ساختار عرفانی عالم را شکل می‌دهند.

جمع‌بندی بخش دوم

واحدیت، مرتبه‌ای است که وحدت و کثرت در آن به هم می‌آمیزند و انسان به عنوان مظهر جامع، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع می‌کند. نفی کثرت ذاتی و تأکید بر وحدت وجود، همراه با تبیین حقائق اسمائی و کونی، این بخش را به یکی از ارکان بنیادین عرفان نظری تبدیل می‌کند.

بخش سوم: انسان به عنوان برزخ جامع

انسان: مظهر تام حق

انسان، به عنوان برزخ جامع، تمامی حقائق اسمائی و کونی را در خود جمع می‌کند و به عنوان میزان حقیقت کمال شناخته می‌شود. این جامعیت، گویی آینه‌ای است که تمامی نورهای الهی را در خود بازمی‌تاباند و انسان را به معیار حقیقت و کمال تبدیل می‌کند.

درنگ: انسان، به عنوان برزخ جامع، مظهر تام حق و معیار حقیقت کمال است که تمامی مراتب وجودی را در خود متجلی می‌سازد.

مراتب پنج‌گانه و انسان به عنوان مرتبه ششم

مراتب وجود در عرفان نظری به پنج مرتبه تقسیم می‌شود که شامل عوالم مجرد، مثالی و ناسوتی است. انسان، به عنوان مرتبه ششم، تمامی این مراتب را در خود جمع می‌کند و به مقام خلیفة‌اللهی نائل می‌شود. این تقسیم‌بندی، گویی نقشه‌ای است که تمامی مسیرهای وجودی را به سوی مقصد نهایی، یعنی انسان کامل، هدایت می‌کند.

تعین اولی و خاتمیت

تعین اولی، مقامی است که مختص پیامبر اکرم (ص) بوده و تمامی مراتب نبوت، ولایت و امامت را در بر می‌گیرد. این مقام، گویی قله‌ای است که تمامی قله‌های کمال انسانی را در خود جای داده و به عنوان مظهر تام حق شناخته می‌شود.

درنگ: تعین اولی، مقام پیامبر اکرم (ص) است که تمامی مراتب کمال انسانی را در خود جمع کرده و به عنوان خاتم تمامی انبیا و اولیا شناخته می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

انسان، به عنوان برزخ جامع، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع می‌کند و به عنوان میزان حقیقت کمال شناخته می‌شود. تعین اولی و خاتمیت، جایگاه ویژه پیامبر اکرم (ص) را در این ساختار نشان می‌دهد که به عنوان مظهر تام حق، تمامی مراتب کمال را در خود متجلی می‌سازد.

بخش چهارم: عشق به عنوان حقیقت بنیادین

عشق: جوهر وجودی خلقت

عشق، به عنوان حقیقت بنیادین، تمامی صفات خلقی و الهی را در خود جمع می‌کند. فقر، ذلت و کثرت، همگی در ظرف عشق معنا می‌یابند و به سوی وحدت الهی بازمی‌گردند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَالْمُؤْمِنُونَ [مطلب حذف شد] : و مؤمنان در محبت به خدا سخت‌ترند. (سوره بقره، آیه ۱۶۵)

این آیه، شدت محبت مؤمنان به خدا را نشان می‌دهد که در حقیقت، تجلی عشق الهی است. عشق، گویی جویباری است که تمامی صفات را به سوی اقیانوس وحدت الهی هدایت می‌کند.

درنگ: عشق، جوهر وجودی و انگیزه اصلی خلقت است که تمامی صفات خلقی و الهی را در خود جمع کرده و به سوی وحدت الهی هدایت می‌کند.

نقد فرهنگ‌سازی منفی در برابر عشق

یکی از مسائل برجسته در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، نقد فرهنگ‌سازی منفی در برابر مفاهیم مقدسی چون عشق، هو و اسرائیل است. این واژه‌ها، به دلیل تحریفات فرهنگی و سیاسی، معنای اصلی خود را از دست داده‌اند و گویی گوهری که در زیر لایه‌های غبار پنهان شده است. به عنوان مثال، واژه «هو» که در دعای جوشن کبیر و قرآن کریم به عنوان اسم اعظم الهی به کار رفته، در فرهنگ عامه به مفاهیم نادرست نسبت داده شده است.

این تحریفات، مانند خاشاکی است که بر آینه زلال حقیقت نشسته و مانع از بازتاب نور الهی می‌شود. ضرورت بازنگری در فهم این مفاهیم، گویی دعوتی است به شست‌وشوی آینه دل تا حقیقت عشق و وحدت بار دیگر متجلی گردد.

درنگ: تحریفات فرهنگی، مفاهیم مقدسی چون عشق و هو را از معنای اصلی خود دور کرده‌اند، و بازنگری در فهم این واژه‌ها، ضرورتی برای احیای حقیقت عرفانی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

عشق، به عنوان حقیقت بنیادین، محور تمامی صفات و فرایندهای وجودی است که کثرت را به وحدت بازمی‌گرداند. نقد فرهنگ‌سازی منفی، ضرورت بازنگری در فهم مفاهیم مقدس را نشان می‌دهد تا حقیقت عشق و وحدت بار دیگر در دل‌های مؤمنان شکوفا شود.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی در چارچوب حضرة عمائیه، واحدیت، تنزیل، ترفیع و رابطه حق و خلق پرداخته است. انسان، به عنوان مظهر جامع تمامی مراتب وجودی، و عشق، به عنوان جوهر بنیادین خلقت، محور این مباحث‌اند. امید است این اثر، گامی در راستای فهم عمیق‌تر اصول عرفان نظری و هدایت خلق به سوی کمال الهی باشد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، حضرة العمائية به چه معناست؟

2. مفهوم «تنزیل» در متن به چه فرآیندی اشاره دارد؟

3. کدام یک از صفات زیر در متن به عنوان صفت مختص به حق معرفی شده است؟

4. بر اساس متن، مرتبه انسان در تقسیم‌بندی مراتب کلی چیست؟

5. مفهوم «عشق» در متن چگونه با وحدت و کثرت مرتبط می‌شود؟

6. بر اساس متن، صفت استقراض به حق نسبت داده می‌شود، اما این صفت در ذات حق وجود ندارد.

7. متن بیان می‌کند که کثرت حقیقی در عرفان وجود دارد و از وحدت مستقل است.

8. متن تأکید دارد که خلق تنها زمانی به صفات رب خود متلبس می‌شود که از قیود کثرت آزاد شود.

9. بر اساس متن، حقائق اسمائی در کائنات بدون ارتباط با وجود عینی ظهور می‌یابند.

10. متن اشاره می‌کند که مرتبه انسان به عنوان سادس مراتب، جامع تمام مراتب پیشین است.

11. تفاوت اصلی بین «تنزیل» و «ترفیع» در متن چیست؟

12. چرا در متن گفته شده که کثرت حقیقی وجود ندارد؟

13. مفهوم «حضرة العمائية» در متن چگونه تعریف شده است؟

14. چرا در متن عشق به عنوان جوهره ظهورات معرفی شده است؟

15. متن چگونه رابطه بین حقائق اسمائی و حقائق کونی را توضیح می‌دهد؟

پاسخنامه

1. مرتبه‌ای که حق در آن به صفات خلقی متلبس می‌شود

2. نزول حق از مرتبه وجوب به صفات خلقی

3. غنای ذاتی

4. جامع تمام مراتب

5. عشق به عنوان جوهره وحدت در ظرف ظهور

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. تنزیل به نزول حق به صفات خلقی اشاره دارد، در حالی که ترفیع به ارتقای خلق به صفات ربوبی مربوط است.

12. زیرا کثرت در عرفان متفرع بر وحدت است و نمی‌تواند به طور مستقل حقیقی باشد.

13. حضرة العمائية مرتبه واحدیت است که حق در آن به صفات خلقی و خلق به صفات ربوبی متلبس می‌شود.

14. زیرا عشق وحدت حق و مظاهر را در ظرف ظهور نشان می‌دهد و فقر و کثرت را به وحدت بازمی‌گرداند.

15. حقائق اسمائی از طریق ظهور در کائنات و حقائق کونی از طریق اظهار احکامشان در وجود عینی ظاهر می‌شوند.