متن درس
محدودیت زبان و حیرت عارفانه در تبیین ذات حق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 329)
دیباچه
کتاب حاضر، بازنویسی علمی و آکادمیک درسگفتار شماره 329 از مجموعه گرانسنگ مصباح الانس است که به بررسی عمیق مفاهیم ذات حق، وجود مطلق، محدودیتهای اسماء و صفات در تبیین حقیقت الهی، و جایگاه حیرت و سکوت عارفانه در معرفت الهی میپردازد.
بخش نخست: ذات حق و محدودیتهای اسماء و صفات
وجود مطلق و تقید اسماء
ذات حق، وجود مطلق است که فراتر از هرگونه قید و تعین قرار دارد. هیچ اسم یا معنایی، حتی واژه «وجود» یا «حق»، نمیتواند بهطور کامل با این ذات مطابقت کند، زیرا هر لفظی، به محض ورود به ظرف زبان و ذهن، قیدی بر ذات وارد میسازد. این اصل، به محدودیت ذاتی زبان در برابر حقیقت بیحد الهی اشاره دارد. الفاظ، چونان کاسهای کوچکاند که نمیتوانند اقیانوس بیکران ذات را در خود جای دهند.
| درنگ: ذات حق، وجود مطلق است و هیچ اسمی، به دلیل تقید ذاتی زبان، نمیتواند آن را بهطور کامل تبیین کند. |
تعین اول و اطلاق ذات
تعین اول ذات حق، که به «هو هو» و محل اعتبارات تعبیر میشود، مرتبهای است که ذات در آن بهعنوان «خود او» شناخته میشود. با این حال، حتی این تعین نیز قیدی است که ذات را در ظرف اعتبارات قرار میدهد. اطلاق ذات بر این مرتبه، تلاشی است برای تقریب ذهن به حقیقت بیقید، اما همچنان ناکافی است. ذات، چونان آفتابی است که هیچ پردهای، حتی پرده تعین اول، نمیتواند نور بیحد آن را محدود سازد.
عدم مطابقت اسماء با ذات
هیچ اسمی، حتی اسمای عام مانند «وجود» یا «حق»، نمیتواند بهطور کامل با ذات حق مطابقت داشته باشد. هر اسمی، به محض تصور یا بیان، در ظرف ذهن و زبان متعین شده و قیدآلود میگردد. این محدودیت، نه از نقصان ذات، بلکه از ناتوانی الفاظ و معانی در برابر عظمت بیکران حق ناشی میشود. الفاظ، چونان سایههاییاند که تنها گوشهای از حقیقت را بازمیتابانند، اما هرگز خود حقیقت نیستند.
مراتب اسماء و تفاوت در اطلاق
اسماء الهی از نظر قید و اطلاق متفاوتاند. برخی اسما، مانند «وجود» یا «علم»، مقید به اطلاقاند و فاقد مقابل، از اینرو عامترند. برخی دیگر، مانند «اول» و «آخر» یا «ظاهر» و «باطن»، مقید به تقید و دارای مقابلاند، لذا خاصترند. اسمایی که مطلق از اطلاق و تقیدند، اعم از همهاند، اما همچنان نسبت به ذات مقید باقی میمانند. این مراتب، چونان شاخههای درختیاند که هرچند از یک ریشه واحد سرچشمه میگیرند، در گستره و عمق متفاوتاند.
تقید همه اسماء نسبت به ذات
همه اسماء و معانی، به دلیل ورود به ظرف ذهن و زبان، نسبت به ذات حق مقیدند. حتی اسمای عام مانند «وجود مطلق»، به محض تصور، در قید عموم گرفتار میشوند و نمیتوانند ذات بیقید را بهطور کامل بیان کنند. این تقید، چونان زنجیری است که ذهن و زبان را به حدود خویش میکشد و مانع از وصول به حقیقت بیحد میگردد.
| درنگ: همه اسماء، حتی اسمای عام، نسبت به ذات حق مقیدند و نمیتوانند حقیقت بیقید آن را بهطور کامل تبیین کنند. |
تفاوت در عموم و خصوص اسماء
اسماء الهی از نظر عموم و خصوص متفاوتاند. اسمایی مانند «وجود» و «حق» عامترند و همه مراتب را در بر میگیرند، در حالی که اسمایی مانند «ظاهر» و «باطن» به جنبههای خاصی از ظهور اشاره دارند. این تفاوت، چونان گسترهای از نور است که در برخی نقاط پراکنده و در برخی متمرکز میگردد، اما هیچیک نمیتوانند کل حقیقت را در بر گیرند.
نقد مطابقت وجود عام با ذات
وجود عام، گرچه شامل همه مظاهر است، به دلیل قید عموم، نمیتواند بهطور کامل با ذات حق مطابقت داشته باشد. این قید، وجود عام را از ذات مطلق که فراتر از هر قیدی است، فروتر مینهد. وجود عام، چونان آینهای است که همه تصاویر هستی را بازمیتاباند، اما خود آینه، محدود به قاب خویش است.
تقید هر متصور
هر آنچه در ذهن تصور شود، متعین و مقید است و نمیتواند حقیقت مطلق را بهطور کامل نشان دهد. ذهن، چونان ظرفی محدود است که هرگاه حقیقت بیحد را در آن ریزند، به قدر ظرفیت خویش آن را متعین میسازد. این محدودیت، نه از حقیقت، بلکه از ناتوانی ذهن در برابر بینهایت ناشی میشود.
محدودیت حاکی و محکی
حاکی (لفظ یا معنا) نمیتواند بیش از ظرفیت خود، حقیقت محکی (ذات حق) را بیان کند. این محدودیت، چونان کاسهای است که هرگز نمیتواند دریا را در خود جای دهد. الفاظ و معانی، تنها به قدر خویش میتوانند از حقیقت الهی حکایت کنند، و این حکایت، هرگز به تمامی حقیقت نمیرسد.
غنی بودن حق از عالمین
حق، غنی عن العالمین است و از هر حیثی عاری از قید و تعین است. این اصل، در آیه شریفه قرآن کریم متجلی است:
وَاللَّهُ غَنِيٌّ [مطلب حذف شد] : «و خدا از جهانیان بینیاز است.»)
این بینیازی مطلق، ذات را از هرگونه قید و وابستگی مبرا میسازد. حق، چونان گوهری است که هیچ غباری بر آن ننشیند و هیچ ظرفی آن را در بر نگیرد.
| درنگ: حق، غنی عن العالمین است و از هر حیثی عاری از قید و تعین است. |
تلاش برای تقریب ذات با اسماء
به ناچار، برای تقریب ذات به ذهن، هزار اسم برای حق ذکر میشود، اما این اسماء نیز قیدآلودند. تعداد زیاد اسما، چونان تلاشی است برای نزدیک ساختن ذهن به بینهایت، اما همچنان در ظرف تقید باقی میماند. این اسما، مانند ستارگانیاند که در آسمان معرفت میدرخشند، اما هیچیک نمیتوانند کل آسمان را روشن سازند.
تشبیه حقیقت به نان سنگک
حقیقت ذات، مانند نان سنگک است که باید لقمهلقمه شود تا برای ذهن قابل فهم گردد. اما حتی این لقمهها نیز قیدآلودند و نمیتوانند حقیقت کامل را منتقل کنند. این تشبیه، به ناتوانی ذهن در درک بیواسطه حقیقت اشاره دارد. حقیقت، چونان نانی است که هر لقمهاش، تنها بخشی از طعم بینهایت آن را به کام میرساند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین ذات حق بهعنوان وجود مطلق و بررسی محدودیتهای اسماء و صفات در تبیین آن، به ناتوانی ذاتی زبان و ذهن در برابر حقیقت بیقید الهی پرداخت. مراتب اسماء، تفاوت در اطلاق و تقید، و عدم مطابقت هیچ اسمی با ذات، محورهای اصلی بحث بودند. تشبیهات و آیات قرآنی، عمق این محدودیتها را روشن ساختند.
بخش دوم: حیرت، عجز و سکوت عارفانه
غایت عرفان: عجز در برابر ذات
غایت عرفان عارفان، عجز در برابر ذات حق است، زیرا هر لفظی حقیقت را کوچک میکند. عجز، نه به معنای ناتوانی، بلکه به معنای درک عظمت بیکران حق و ناتوانی الفاظ در تبیین آن است. عارف، چونان مسافری است که در برابر قله بینهایت، به ناتوانی خویش اعتراف میکند و در حیرت فرو میرود.
| درنگ: غایت عرفان، عجز در برابر ذات حق است که عارف را به سکوت عارفانه و حیرت هدایت میکند. |
حیرت و رفع تقید
عارفان واصل، در مقام حیرت، از قید کلام و بیان آزاد میشوند و به سکوتی عارفانه میرسند. حیرت، حالتی است که عارف از تلاش برای تبیین ذات دست میکشد و در برابر عظمت حق، خاموش میگردد. این سکوت، چونان دری است که به سوی شهود بیواسطه حقیقت گشوده میشود.
نقش سکوت در معرفت
در مقام معرفت، هرچه کلام کمتر باشد، بهتر است، زیرا کلام، قیدآلود و محدودکننده است. سکوت عارفانه، عارف را از تقیدات زبانی رها ساخته و به وصول به حقیقت نزدیکتر میکند. کلام، چونان پردهای است که بر حقیقت کشیده میشود، و سکوت، برداشتن این پرده است.
نقد لفاظی در عرفان
لفاظی و بلبلزبانی در عرفان، نشانه ابتدایی بودن است و عارفان واصل از آن پرهیز میکنند. عرفان حقیقی، در شهود و حیرت است، نه در کثرت کلام. عارفان مبتدی، چونان کودکاناند که تازه زبان گشودهاند، اما عارفان واصل، در سکوت خویش، به عمق حقیقت میرسند.
تطهیر اولیا از تقیدات
خداوند، اولیای خود را از تقیدات ذهنی و زبانی تطهیر کرده تا به حقیقت واصل شوند. این تطهیر، اولیا را از محدودیتهای سواد و الفاظ آزاد ساخته و معرفتشان را مستقیماً از حق میسازد. اولیا، چونان آینههاییاند که از هر غبار تقید پاک شده و حقیقت را بیواسطه بازمیتابانند.
| درنگ: اولیای الهی از تقیدات ذهنی و زبانی تطهیر شدهاند و معرفتشان مستقیماً از حق است. |
نقد تصور محدود از حق
تصور حق بهعنوان موجودی کمی بزرگتر از انسان، ناشی از جهل است و با عظمت بینهایت ذات سازگار نیست. این تصور، چونان تلاشی است برای فروکاستن بینهایت به حدود ذهن محدود انسانی، که جز تحریف حقیقت نتیجهای ندارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی غایت عرفان در عجز و حیرت، نقش سکوت عارفانه و تطهیر اولیا از تقیدات را تبیین کرد. نقد لفاظی و تصورات محدود از حق، بر اهمیت شهود و رهایی از کلام تأکید داشت. حیرت و سکوت، چونان دو بال عارفاند که او را به سوی حقیقت بیقید پرواز میدهند.
بخش سوم: مراتب ذات و صفات در ظهور
دو اعتبار ذات: احدیت و وجود عام
ذات حق دارای دو اعتبار است: احدیت جمع، که جامع همه حقایق است، و وجود عام، که تجلی ساری در همه مظاهر است. وجود عام، به دلیل قید عموم، از ذات مطلق فروتر است. احدیت، چونان قلهای است که همه حقایق در آن جمع شده، و وجود عام، چونان دامنهای است که این حقایق در آن پراکنده میگردد.
نقد مطابقت وجود عام
وجود عام، به دلیل قید عموم، نمیتواند بهطور کامل با ذات حق مطابقت داشته باشد. این قید، وجود عام را در مرتبهای پایینتر از ذات بیقید قرار میدهد. وجود عام، چونان رودی است که از سرچشمه بینهایت سرچشمه میگیرد، اما در مسیر خویش، به حدود زمین محدود میشود.
محدودیت تصورات ذهنی
هر تصور ذهنی، به دلیل تعین، مقید است و نمیتواند حقیقت مطلق را نشان دهد. ذهن، چونان قفسی است که هر حقیقت بیحدی را در آن جای دهند، به قدر قفس متعین میگردد. این محدودیت، عارف را به سوی حیرت و رهایی از تصورات سوق میدهد.
نور و ظاهر بهعنوان صفات
ذات حق، نور و ظاهر است، اما این صفات نیز قیدآلودند و نمیتوانند حقیقت جامع را بهطور کامل بیان کنند. آیات شریفه قرآن کریم این صفات را تأیید میکنند:
اللَّهُ نُورُ [مطلب حذف شد] : «خدا نور آسمانها و زمین است.»)
هُوَ [مطلب حذف شد] : «اوست پیدا و نهان.»)
نور، به معنای ظاهر برای خود و مظهر برای غیر، و ظاهر، به معنای جامع بین ظاهر و باطن، گرچه جامعاند، اما به دلیل تقید، از تبیین کامل ذات بازمیمانند.
| درنگ: صفات نور و ظاهر، گرچه جامعاند، به دلیل تقید، نمیتوانند حقیقت کامل ذات را بیان کنند. |
محدودیت صفات متقابل
صفاتی مانند ظاهر، باطن، اول، آخر، قابض و باسط، صور احوال ذاتاند، نه خود ذات. این صفات، به دلیل تقابل، تنها جنبههایی از احوال ذات را نشان میدهند و نمیتوانند حقیقت ذات را بیان کنند. این صفات، چونان رنگهاییاند که بر بوم ذات نقش میبندند، اما خود بوم را نشان نمیدهند.
تفاوت در قابلیت مظاهر
ظهور صفات در مظاهر، به دلیل تفاوت قابلیتها، متغیر است. هر مظهری، به قدر ظرفیت خویش، صفتی از حق را متجلی میسازد. مظاهر، چونان آینههاییاند که هر یک، به قدر صیقل خویش، نور حق را بازمیتابانند.
عدم تأثیر کثرت صفات بر ذات
کثرت اسماء و صفات، ذات را متعدد نمیکند، زیرا اینها صور احوالاند، نه خود ذات. وحدت ذات، در عین کثرت صفات، محفوظ است. ذات، چونان اقیانوسی است که امواج بیشمار صفات، از آن برمیخیزند، اما به وحدتش خللی وارد نمیکنند.
اسمای عام و متباینات
اسمای عام، مانند وجود و حق، نسبت به متباینات (مانند ظاهر و باطن) مطلقاند، اما نسبت به ذات، مقیدند. این اسما، چونان چتریاند که همه متباینات را در بر میگیرند، اما خود در برابر ذات، در قید باقی میمانند.
تکرار در ادعیه
تکرار اسمایی مانند «هو» یا «یا رب» در ادعیه، به دلیل محدودیت الفاظ در بیان ذات است. این تکرار، تلاشی است برای تقریب ذهن به حقیقت بیقید، اما همچنان در ظرف تقید باقی میماند. این ذکرها، چونان قطراتیاند که از دریا برمیخیزند، اما هرگز دریا را در بر نمیگیرند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی مراتب ذات و صفات در ظهور، به تبیین دو اعتبار ذات (احدیت و وجود عام)، محدودیت صفات متقابل، و نقش قابلیت مظاهر پرداخت. تأکید بر وحدت ذات در عین کثرت صفات و محدودیت الفاظ در ادعیه، عمق این معارف را روشن ساخت.
بخش چهارم: تطهیر اولیا و نقد علم ظاهری
وصول به ذات در ظرف فنا
وصول به ذات، تنها در ظرف فنا و رفع تقید ممکن است، اما واصل در این مقام، دیگر خود را نمیبیند. فنا، حالتی است که عارف از خود و تقیداتش محو شده و به ذات واصل میگردد. این وصول، چونان غرق شدن در اقیانوس بیکران حق است که عارف در آن، خود را از دست میدهد.
| درنگ: وصول به ذات، تنها در ظرف فنا ممکن است، جایی که عارف از خود و تقیداتش محو میشود. |
نقد کثرت کلام
کثرت کلام، حتی در عرفان، کدورت میآورد و عارفان واصل از آن پرهیز میکنند. کلام، چونان غباری است که بر آینه قلب عارف مینشیند و مانع از شهود حقیقت میگردد. عارفان واصل، به جای کلام، به سکوت و شهود روی میآورند.
حیرت و رفع تقید
در ظرف حیرت، عارف از گفتن «هست» یا «نیست» پرهیز میکند و به سکوتی عارفانه میرسد. این حیرت، عارف را از قید کلام آزاد ساخته و به حقیقت نزدیکتر میکند. حیرت، چونان دریچهای است که عارف از آن، به بیکرانی حق مینگرد.
سبحان الله و استغفار
گفتن «سبحان الله» و «الهی العف» به تطهیر خلقی و تقدیس حق اشاره دارد، اما همچنان قیدآلود است. این عبارات، تلاشی برای تطهیر نفس و تقدیس حقاند، اما به دلیل ماهیت زبانی، در ظرف تقید باقی میمانند. این ذکرها، چونان نسیمیاند که غبار نفس را میزدایند، اما خود نسیم، از جنس خلق است.
نقد اشتغال به کلام
اشتغال به کلام، سرگرمی است و عارف را از سلوک بازمیدارد. کلام، چونان راهی فرعی است که عارف را از مقصد اصلی دور میسازد. عارفان واصل، به جای کلام، به سوی حق گام برمیدارند.
تطهیر اولیا از سواد
اولیای الهی از سواد و تقیدات ذهنی تطهیر شدهاند و معرفتشان مستقیماً از حق است. این تطهیر، اولیا را از محدودیتهای علم ظاهری آزاد ساخته و به شهود بیواسطه هدایت میکند. اولیا، چونان چشمههاییاند که از سرچشمه الهی جوشیده و از هر آلودگی پاکاند.
نقد علم ظاهری
علم ظاهری (سواد)، کدورت میآورد و مانع از وصول به حقیقت است. این علم، چونان سایهای است که بر نور شهود میافتد و عارف را از حقیقت دور میسازد. معرفت اولیا، از مکاشفات الهی است، نه از سواد و تحصیلات.
| درنگ: علم ظاهری، کدورت میآورد و مانع از وصول به حقیقت است، در حالی که معرفت اولیا از مکاشفات الهی است. |
کمال اولیا در تطهیر
کمال اولیا در تطهیر از تقیدات ذهنی و زبانی است، نه در تحصیل و سواد. این کمال، اولیا را به مقام شهود و مکاشفه رسانده و از محدودیتهای علم ظاهری آزاد میسازد. کمال اولیا، چونان گوهری است که در تطهیر از هر ناخالصی، به درخشش میرسد.
مکاشفات الهی اولیا
اولیای الهی، معرفت خود را مستقیماً از خدا دریافت میکنند، نه از تحصیل و آموزش. این معرفت، از جنس مکاشفات و واردات قلبی است که اولیا را به حقیقت واصل میسازد. مکاشفات، چونان نوری است که از آسمان حق بر قلب اولیا میتابد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین وصول به ذات در ظرف فنا، نقد کثرت کلام، و تطهیر اولیا از سواد و تقیدات، به بررسی معرفت شهودی و کمال عرفانی پرداخت. تأکید بر مکاشفات الهی و نقد علم ظاهری، تمایز میان عرفان حقیقی و دانش ظاهری را روشن ساخت.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار شماره 329 مصباح الانس، به تبیین عمیق مفاهیم ذات حق، محدودیت اسماء و صفات، حیرت عارفانه، و تطهیر اولیا از تقیدات پرداخت. ذات حق، بهعنوان وجود مطلق، فراتر از هر قید و تعین است، و هیچ اسمی نمیتواند آن را بهطور کامل تبیین کند. عجز و حیرت، غایت عرفان عارفان است که در سکوت عارفانه به اوج میرسد. اولیای الهی، با تطهیر از تقیدات ذهنی و زبانی، به شهود بیواسطه حقیقت واصل میشوند. این متن، با حفظ تمامی محتوای اصلی و افزودن توضیحات تکمیلی، منبعی ارزشمند برای پژوهشهای عرفانی و الهیاتی در سطح آکادمیک ارائه میدهد.
| با نظارت صادق خادمی |