متن درس
تأملاتی در ظهور و وحدت وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 331)
دیباچه
این اثر، بازتاب تأملات عمیق عرفانی و فلسفی در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسهای است که به بررسی مفاهیم بنیادین عرفان نظری، از جمله نفی افتقار در ذات حق، ظهور عشقی، و رابطه سلب و ایجابی میان حق و خلق میپردازد.
بخش نخست: نفی افتقار و ظهور عشقی
نفی افتقار غیری و نفسی در ذات حق
درسگفتار با تبیین یکی از اصول بنیادین عرفان نظری آغاز میشود: نفی هرگونه افتقار در ذات و صفات حق. افتقار، چه به غیر (غیری) و چه به خود (نفسی)، با وجوب ذاتی و اسمایی حق ناسازگار است. شارحان، از جمله جندی، گرچه افتقار غیری را نفی کردهاند، اما پذیرش افتقار نفسی را نیز مورد نقد قرار دادهاند، زیرا هرگونه نیاز، حتی نیاز ذات به خود، با غنای مطلق الهی منافات دارد. این نفی، گویی پردهای از حقیقت غنای حق برمیدارد که در آن، ذات الهی چون خورشیدی بینیاز، از هرگونه سایه فقر و نیاز مبراست.
درنگ: نفی افتقار غیری و نفسی در ذات حق، اصل وحدت وجود و غنای مطلق الهی را تأیید میکند، زیرا هرگونه نیاز، محدودیت در ذات واجبالوجود را به دنبال دارد.
این دیدگاه، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که ذات حق را واجبالوجود و غنی بالذات میداند. افتقار نفسی، به دلیل ایجاد محدودیت در ذات، با کمال مطلق الهی ناسازگار است. گویی ذات حق، بحری بیکران است که هیچ موجی از نیاز در آن راه ندارد.
ظهور عشقی به جای افتقار
درسگفتار تأکید میکند که ظهور حق، ظهوری عشقی است، نه مبتنی بر افتقار یا حاجت. این ظهور، ناشی از شوق ذاتی حق به تجلی کمالات خویش است، بدون آنکه فاقدی در کار باشد. شوق عشقی، برخلاف افتقار، معنای فقر یا نیاز را در خود ندارد و صرفاً بیانگر فیضان وجودی حق است، گویی حق، چون چشمهای جوشان، از سر لطف و کرم، وجود را بر مظاهر خویش افاضه میکند.
این مفهوم، در عرفان ابنعربی جایگاهی ویژه دارد. ظهور عشقی، تجلی حق را نتیجه شوق ذاتی او به آشکارسازی کمالاتش میداند، نه نیازی به مظهر. این شوق، گویی آتشی است که از ذات حق زبانه میکشد و جهان را در نور خویش روشن میسازد، بیآنکه خود به سوختی نیازمند باشد.
درنگ: ظهور عشقی، فیضان وجودی حق را بدون نیاز به فاقد تبیین میکند و شوق ذاتی حق به تجلی را جایگزین هرگونه افتقار میسازد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با نفی افتقار غیری و نفسی و تبیین ظهور عشقی، بنیانی استوار برای فهم وحدت وجود و غنای مطلق حق فراهم میآورد. این تأملات، ذات الهی را از هرگونه نیاز مبرا دانسته و ظهور او را نتیجه شوق ذاتی به تجلی کمالاتش میدانند. این دیدگاه، گویی دریچهای به سوی حقیقت وحدت وجود میگشاید که در آن، حق، یگانه و بینیاز، در آیینه مظاهر خویش متجلی میشود.
بخش دوم: رابطه حق و خلق: سلب و ایجاب
رابطه سلب و ایجابی میان حق و خلق
درسگفتار، رابطه حق و خلق را رابطهای سلب و ایجابی میداند، نه رابطهای مبتنی بر عدم و ملکه. اسما و صفات الهی، ظهورات ذاتاند و نه موجوداتی که از ذات فیض گیرند یا به آن نیاز داشته باشند. این رابطه، گویی نسیمی است که از بحر وجود حق برمیخیزد و در مظاهر خلقی به تجلی میرسد، بیآنکه مظهر، وجودی مستقل از مُظهر داشته باشد.
این دیدگاه، بر اصل وحدت وجود استوار است که خلق را صرفاً مظهر حق میداند و هرگونه استقلال وجودی برای آن را نفی میکند. رابطه سلب و ایجاب، کثرت را به ظهورات حق محدود میسازد، گویی خلق، سایهای است که در نور وجود حق پدیدار شده و جز او، وجودی ندارد.
درنگ: رابطه سلب و ایجابی میان حق و خلق، کثرت را به ظهورات حق محدود کرده و هرگونه استقلال وجودی برای خلق را نفی میکند.
نفی خلق مستقل
درسگفتار تأکید میکند که خلق، به معنای موجودی مستقل، وجود ندارد و آنچه خلق نامیده میشود، مظاهر حقاند که در برشهای خلقی، نمود کثرت مییابند. این برشهای خلقی، گویی پردههایی هستند که بر حقیقت وحدت وجود کشیده شدهاند، اما در باطن، جز نور حق چیزی نیست.
این دیدگاه، مبتنی بر اصل وحدت وجود است که خلق را مظهر حق میداند. کثرت، تنها در ظرف ظهورات خلقی معنا مییابد و در حقیقت، وجودی جز حق نیست. گویی خلق، چون موجی است بر بحر وجود حق که در نهایت، به همان بحر بازمیگردد.
تبیین قرآنی فقر خلق
درسگفتار به دو آیه از قرآن کریم استناد میکند تا فقر خلق و غنای حق را تبیین نماید:
أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ (فاطر: ۱۵)
: ای مردم، شما به خدا نیازمندید.
وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ (محمد: ۳۸)
: و خدا بینیاز است و شما نیازمندید.
این آیات، فقر وجودی خلق را در برابر غنای مطلق حق نشان میدهند. بااینحال، درسگفتار تأکید میکند که این فقر، در ظرف خلقی است و در مرتبه ظهورات حقی، فقر معنایی ندارد. گویی خلق، چون گدایی است که در درگاه بینیاز حق ایستاده، اما این گدایی، تنها در ظرف کثرت معنا مییابد.
درنگ: آیات قرآن کریم، فقر خلق را در ظرف خلقی تبیین میکنند، اما در مرتبه ظهورات حقی، هیچ فقری راه ندارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تبیین رابطه سلب و ایجابی میان حق و خلق، نفی خلق مستقل و استناد به آیات قرآن کریم، بنیانی استوار برای فهم وحدت وجود ارائه میدهد. این تأملات، خلق را مظهر حق دانسته و کثرت را به ظرف ظهورات خلقی محدود میسازند، گویی جهان، آیینهای است که نور حق در آن منعکس شده و جز او، چیزی نیست.
بخش سوم: نقد توقف و تطهیر عرفان
نفی توقف ظهورات بر قوابل
درسگفتار، با نقد دیدگاه شارح جندی، توقف ظهورات اسمایی بر قوابل امکانی را رد میکند و بیان میدارد که ظهورات اسمایی، خود قوابل را ایجاد میکنند و نه اینکه به آنها متوقف باشند. این دیدگاه، گویی نوری است که از ذات حق ساطع شده و مظاهر را پدید میآورد، بیآنکه به تاریکی قوابل نیازمند باشد.
این بخش، تقدم مُظهر (حق) بر مظهر (خلق) را تبیین میکند. ظهورات اسمایی، مظاهر را پدید میآورند و نه اینکه به قوابل امکانی وابسته باشند. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود و تقدم وجودی حق سازگار است، گویی حق، نقاشی است که بوم و رنگ را خود میآفریند و تصویر خویش را بر آن نقش میزند.
درنگ: ظهورات اسمایی، قوابل را ایجاد میکنند و به آنها متوقف نیستند، که این تقدم مُظهر بر مظهر را تأیید میکند.
رابطه خالقیت و مخلوقیت
درسگفتار بیان میکند که خالقیت حق، به مخلوقیت خلق وابسته نیست، بلکه مخلوقیت، ظهوری از خالقیت است. این رابطه، اضافی و ذهنی است و نه وجودی. گویی خالقیت و مخلوقیت، دو روی یک سکهاند که در حقیقت، جز وجود حق چیزی نیستند.
رابطه خالقیت و مخلوقیت، مشابه رابطه ابوت و بنوت، یک رابطه مفهومی است که در ظرف ذهن معنا مییابد. در حقیقت، خالقیت و مخلوقیت، ظهورات واحد وجود حقاند و کثرت واقعی ندارند، گویی خلق، چون شاخهای است که از درخت وجود حق روییده و جز او، هویتی ندارد.
نقد توقف متقابل در مخلوقات
درسگفتار به نقد مثالهای فلسفی مانند جنس و فصل، و ماده و صورت میپردازد که توقف متقابل دارند، اما این توقف در مخلوقات معنا دارد و به حق قابلتسری نیست. این نقد، گویی پردهای از حقیقت برمیدارد که در آن، حق از هرگونه توقف مبراست، اما مخلوقات، در قید و بند کثرت گرفتارند.
توقف متقابل در مخلوقات، به دلیل محدودیتهای وجودی آنهاست، اما حق، به دلیل غنای مطلق، از هرگونه توقف مبراست. این تمایز، گویی خطی است که میان بیکرانگی حق و محدودیت خلق کشیده شده است.
نفی دور در رابطه حق و خلق
درسگفتار با رد دور در رابطه حق و خلق، تأکید میکند که توقف مُظهر بر مظهر، به دلیل تقدم وجودی مُظهر، باطل است. این نفی، گویی زنجیری است که از پای حقیقت گشوده شده تا وحدت وجود، بیهیچ حجابی، آشکار گردد.
دور، در روابط مفهومی (مانند جنس و فصل) ممکن است، اما در رابطه حق و خلق، به دلیل تقدم وجودی حق، منتفی است. این دیدگاه، وحدت وجود را تقویت میکند، گویی حق، چون خورشیدی است که هیچ سایهای بر آن نمیافتد.
درنگ: نفی دور در رابطه حق و خلق، به دلیل تقدم وجودی حق، وحدت وجود را تقویت کرده و هرگونه توقف مُظهر بر مظهر را باطل میداند.
تطهیر عرفان از مفاهیم کثرتی
درسگفتار خواستار تطهیر عرفان از مفاهیم کثرتی مانند افتقار، قابل، و عدم و ملکه است، زیرا این مفاهیم، نوعی شرک تلقی میشوند. این تطهیر، گویی غبار از آیینه عرفان میزداید تا نور حقیقت وحدت وجود در آن بدرخشد.
این تطهیر، به معنای رهایی عرفان از مفاهیم فلسفی است که ذات حق را مقید یا محتاج جلوه میدهند. عرفان، بر وحدت وجود و غنای مطلق حق تأکید دارد، گویی حق، چون گوهری است که هیچ عیبی در آن راه ندارد.
درنگ: تطهیر عرفان از مفاهیم کثرتی، آن را به اصل وحدت وجود و غنای مطلق حق بازمیگرداند و هرگونه شرک مفهومی را نفی میکند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد توقف ظهورات بر قوابل، تبیین رابطه خالقیت و مخلوقیت، نقد توقف متقابل در مخلوقات، نفی دور، و تطهیر عرفان از مفاهیم کثرتی، بنیانی محکم برای فهم عرفان نظری ارائه میدهد. این تأملات، حق را از هرگونه توقف و نیاز مبرا دانسته و عرفان را به سوی حقیقت وحدت وجود رهنمون میسازند.
بخش چهارم: تأملات در ظهورات اسمایی و مظاهر
ظهورات اسمایی و ایجاد مظاهر
درسگفتار تأکید میکند که ظهورات اسمایی، مظاهر را ایجاد میکنند و نه اینکه به آنها متوقف باشند. این ظهورات، به حسب استعداد مظاهر، متعین میشوند، گویی حق، چون باغبانی است که بذر وجود را در خاک مظاهر میکارد و هر یک را به حسب استعدادش به بار مینشاند.
این دیدگاه، تقدم ظهورات اسمایی بر مظاهر را تأیید میکند و هرگونه توقف حق بر خلق را نفی میکند. این تقدم، با اصل فیضان وجودی سازگار است، گویی وجود حق، چون جویباری است که مظاهر را سیراب میکند، بیآنکه به آنها نیازمند باشد.
درنگ: ظهورات اسمایی، مظاهر را ایجاد کرده و به آنها متوقف نیستند، که این تقدم ظهورات اسمایی بر مظاهر را تأیید میکند.
نفی کثرت در ظهورات
درسگفتار تأکید میکند که کثرت، تنها در ظرف ظهورات خلقی است و در مرتبه حق، هیچ کثرتی وجود ندارد. این نفی، گویی پردهای از حقیقت وحدت وجود برمیدارد که در آن، جز نور حق، چیزی به چشم نمیآید.
این بخش، کثرت را به ظهورات نسبی محدود میکند و وحدت وجود را به عنوان اصل بنیادین عرفان تأیید میکند. گویی کثرت، چون سایهای است که در نور وجود حق محو میشود.
مظهر و مُظهر در انسان
درسگفتار با تمثیلی از انسان بیان میکند که اعضای انسان (مانند چشم و دست) بخشی از وجود او هستند و نه چیزی که او به آنها محتاج باشد. به همین ترتیب، حق به مظاهر خود محتاج نیست، گویی حق، چون روحی است که در کالبد مظاهر دمیده شده و جز او، چیزی نیست.
این تمثیل، وحدت میان مُظهر و مظهر را نشان میدهد. همانگونه که اعضای انسان، بخشی از وجود او هستند، مظاهر خلقی نیز بخشی از ظهورات حقاند و نه موجوداتی مستقل.
نقد توجیهات فلسفی
درسگفتار توجیهات فلسفی (مانند دیدگاه ابنسینا در مورد علم کلی و جزئی) را نقد میکند و بیان میدارد که این توجیهات، حقیقت عرفانی را تحریف میکنند. علم الهی، شامل تمامی مراتب (کلی و جزئی) است و محدود به مفاهیم ذهنی نمیشود، گویی علم حق، چون اقیانوسی است که هر قطرهای از وجود را در خود جای داده است.
این نقد، محدودیتهای فلسفه مشاء در برابر عرفان نظری را نشان میدهد. علم الهی، فراتر از مفاهیم ذهنی، تمامی مراتب وجود را در بر میگیرد.
درنگ: نقد توجیهات فلسفی، محدودیتهای فلسفه مشاء را در برابر عرفان نظری نشان داده و علم الهی را فراتر از مفاهیم ذهنی میداند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین ظهورات اسمایی، نفی کثرت در ظهورات، تمثیل مظهر و مُظهر در انسان، و نقد توجیهات فلسفی، تأملاتی عمیق در عرفان نظری ارائه میدهد. این تأملات، حق را مُظهر تمامی مظاهر دانسته و کثرت را به ظرف خلقی محدود میسازند، گویی جهان، کتابی است که هر واژهاش از قلم حق نگاشته شده است.
نتیجهگیری کل
نفی افتقار، تبیین ظهور عشقی، رابطه سلب و ایجابی میان حق و خلق، نفی توقف ظهورات بر قوابل، و تطهیر عرفان از مفاهیم کثرتی، از مهمترین محورهای این نوشتار است. آیات قرآن کریم، چون نوری الهی، این تأملات را روشن ساخته و وحدت وجود را بهعنوان اصل بنیادین عرفان نظری تأیید کردهاند. این اثر، گویی سفری است به سوی حقیقت وحدت وجود که در آن، جز نور حق، چیزی به چشم نمیآید.
با نظارت صادق خادمی