در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 334

متن درس

 

معرفت به ذات و محدودیت‌های ادراک بشری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 334)

مقدمه

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 334، به بررسی یکی از مسائل بنیادین عرفان نظری، یعنی امکان یا عدم امکان معرفت به ذات الهی و نسبت آن با علم به حقایق اسمایی و صفاتی می‌پردازد. این بحث، با طرح سؤالی عمیق در باب چرایی امکان شناخت حقایق و محدودیت شناخت ذات حق، به تبیین محدودیت‌های ادراک بشری و مراتب معرفتی در عرفان نظری می‌نشیند.

بخش اول: مسئله معرفت به ذات و حقایق

سؤال بنیادین: چرا علم به حقایق ممکن است، اما علم به ذات نه؟

بحث با طرح پرسشی محوری آغاز می‌شود: اگر ذات حق، جامع تمامی حقایق علمی است و اسما و صفات الهی با لحاظ ذات تحقق می‌یابند، چرا علم به حقایق ممکن است، اما علم به ذات حق ممکن نیست؟ به عبارت دیگر، اگر ذات و حقایق در وحدت وجودی هم‌سنخ‌اند، چگونه است که انسان به حقایق دست می‌یابد، اما از شناخت ذات عاجز می‌ماند؟ این سؤال، گویی دری است که به سوی ژرفای عرفان نظری گشوده می‌شود و محدودیت‌های ادراک بشری را در برابر عظمت ذات الهی به چالش می‌کشد.

درنگ: سؤال از امکان معرفت به ذات در برابر علم به حقایق، به محدودیت ذاتی ادراک بشری در برابر اطلاق ذات حق اشاره دارد، گویی آینه‌ای که نور بی‌کران الهی را تنها در حد ظرفیت خویش بازمی‌تاباند.

این پرسش، ریشه در تمایز میان ذات مطلق و بی‌تعین حق و مظاهر متعین آن دارد. حقایق اسمایی و صفاتی، به دلیل تعین در ظرف مظاهر، قابل‌شناخت‌اند، اما ذات، به دلیل اطلاق و بی‌تعینی، فراتر از دسترس ادراک بشری است. این تمایز، مانند تفاوت میان اقیانوسی بی‌کران و جویبارهایی است که از آن سرچشمه می‌گیرند.

وجوه جهل به ذات

برای پاسخ به این پرسش، جهل به ذات در سه وجه تبیین می‌شود که هر یک به جنبه‌ای از محدودیت معرفت بشری اشاره دارد:

وجه اول: جهل به ذات بدون مظاهر

وجه نخست جهل به ذات، عدم امکان معرفت به ذات بدون واسطه مظاهر و تعینات است. علم بشری، تنها از طریق مظاهر ممکن می‌شود، زیرا ذات، بدون تعین، در ظرف ادراک انسانی نمی‌گنجد. گویی ذات، نوری است که تنها در آینه‌های مظاهر بازتاب می‌یابد، و بدون این آینه‌ها، هیچ ادراکی از آن ممکن نیست.

درنگ: جهل به ذات بدون مظاهر، به معنای عدم امکان معرفت به ذات مطلق و بی‌تعین است، زیرا علم بشری، مقید به ظرف تعینات و مظاهر است.

این وجه، بر ضرورت مظاهر برای معرفت تأکید دارد. هر آنچه انسان می‌شناسد، از طریق تعینات و مظاهر است، و ذات، به دلیل بی‌تعینی، خارج از دسترس ادراک مستقیم قرار دارد.

وجه دوم: عدم علم به تمام امور کنه ذات

وجه دوم، به عدم امکان علم به تمامی امور کآمله در کنه ذات اشاره دارد. این امور، به دلیل عدم تعین دفعی، قابل‌شناخت نیستند. ذات حق، گویی گنجینه‌ای است که تمامی حقایق در آن نهفته‌اند، اما این حقایق، تنها به‌تدریج و در ظرف مظاهر متعین می‌شوند.

درنگ: عدم علم به تمام امور کنه ذات، به دلیل عدم تعین دفعی این امور است، مانند نوری که به‌تدریج در آینه‌های وجود متجلی می‌شود.

این وجه، بر محدودیت ادراک دفعی تأکید دارد. علم بشری، به دلیل مقید بودن به زمان و تعین، نمی‌تواند تمامی حقایق کنه ذات را یک‌جا دربرگیرد.

وجه سوم: عدم دوام علم به ذات

وجه سوم، به عدم امکان دوام علم به ذات اشاره می‌کند. معرفت به ذات، تنها در لحظات خاصی (فی زمانٍ) ممکن است و نمی‌تواند دائمی باشد. این محدودیت، مانند نسیمی است که گاه بر دریاچه دل می‌وزد و برای لحظه‌ای نور حقیقت را متجلی می‌سازد.

درنگ: علم به ذات، به دلیل مقطعی بودن و عدم دوام، محدود است و تنها در لحظات خاص سلوک عرفانی ممکن می‌شود.

این وجه، بر مقطعی بودن معرفت بشری تأکید دارد و نشان می‌دهد که حتی در صورت وصول به ذات، این معرفت نمی‌تواند پایدار و دائمی باشد.

تمایز اکناه و وصول به ذات

یکی از نکات کلیدی درس‌گفتار، تمایز میان اکناه (احاطه کامل به کنه ذات) و وصول (دست‌یابی نسبی به ذات) است. اکناه، به معنای احاطه تام به کنه ذات، تنها برای خود حق ممکن است، اما وصول نسبی به ذات، از طریق رفع حجاب‌ها و در ظرف سلوک عرفانی، برای انسان امکان‌پذیر است. این تمایز، گویی تفاوت میان دیدن تمامی اقیانوس بی‌کران و نوشیدن جرعه‌ای از آن است.

درنگ: اکناه کنه ذات، مختص حق است، اما وصول نسبی به ذات، از طریق سلوک و رفع حجاب‌ها برای سالک ممکن است، مانند جرعه‌ای از اقیانوس بی‌کران حقیقت.

این تمایز، بر محدودیت ذاتی مظهر (انسان) و غنای معرفتی حق تأکید دارد. مظهر، به دلیل ظرف ذیق (محدودیت وجودی)، نمی‌تواند به کنه ذات احاطه یابد، اما می‌تواند از طریق سلوک به آن متصل شود.

علم حق به کنه ذات

درس‌گفتار تأکید می‌کند که حق تعالی، عالم به کنه ذات خویش است، زیرا ذات او، به‌خودی‌خود، اقتضای معرفت دارد. اما انسان، به دلیل محدودیت ذاتی (ظرف ذیق)، قادر به اکناه کنه ذات نیست. این تفاوت، مانند تفاوت میان خورشید که خود نور است و آینه‌ای است که تنها بازتاب نور را نشان می‌دهد.

درنگ: حق، عالم به کنه ذات خویش است، اما مظهر، به دلیل محدودیت ذاتی، از اکناه کنه ذات عاجز است، گویی آینه‌ای که تنها بخشی از نور خورشید را بازمی‌تاباند.

این بخش، بر غنای معرفتی حق و محدودیت معرفتی مظهر تأکید دارد. علم حق، مطلق و بی‌قید است، اما علم انسان، مقید به تعینات و مظاهر است.

نفی مانع ذاتی در ذات حق

ذات حق، به‌خودی‌خود، مانعی برای وصول ندارد؛ مانع، در ظرف مظهر است که به دلیل تقید ذاتی، قادر به اکناه نیست. این نکته، گویی یادآوری است که محدودیت، نه در ذات الهی، بلکه در ظرفیت محدود انسانی نهفته است.

درنگ: ذات حق، اقتضای معرفت دارد و مانعی برای وصول نیست؛ مانع، در ظرف ذیق مظهر است، مانند آینه‌ای که ظرفیت بازتاب کل نور را ندارد.

این دیدگاه، بر اقتضای ذات حق برای معرفت و محدودیت‌های وجودی مظهر تأکید دارد. مانع، یا به صورت حجاب ذاتی (تقید وجودی) یا حجاب ظهوری (عدم تعین) ظاهر می‌شود.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست، با طرح سؤال بنیادین در باب امکان معرفت به ذات و حقایق، به تبیین محدودیت‌های ادراک بشری پرداخت. جهل به ذات، در سه وجه (عدم معرفت بدون مظاهر، عدم علم به تمام امور کنه ذات، و عدم دوام معرفت) تبیین شد. تمایز اکناه و وصول، و تأکید بر علم مطلق حق به کنه ذات خویش، از نکات کلیدی این بخش است. این مباحث، مانند نوری است که از خلال مظاهر بر دل سالک می‌تابد و او را به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

بخش دوم: شواهد قرآنی و محدودیت معرفتещ

آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»

قرآن کریم در آیه‌ای نورانی، محدودیت ادراک بشری در برابر ذات حق را چنین تبیین می‌کند:

درنگ: آیه «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» بر عظمت ذات حق و محدودیت ادراک بشری تأکید دارد، مانند هشداری که سالک را به سوی سلوک به‌جای تفکر نظری هدایت می‌کند.

آیه «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»

قرآن کریم در آیه‌ای دیگر، محدودیت علم بشری را چنین بیان می‌کند:

وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ [مطلب حذف شد] : و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است. (سوره اسراء، آیه ۸۵)

این آیه، قلت علم بشری در برابر علم مطلق الهی را نشان می‌دهد. علم انسان، مانند قطره‌ای است در برابر اقیانوس بی‌کران علم الهی.

درنگ: آیه «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» بر محدودیت علم بشری و عظمت علم الهی تأکید دارد، گویی قطره‌ای در برابر اقیانوس بی‌کران.

سخن حضرت عیسی (ع): «وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ»

قرآن کریم در سخنی از حضرت عیسی (ع)، محدودیت معرفتی حتی برای مقربین را چنین بیان می‌کند:

وَلَا أَعْلَمُ [مطلب حذف شد] : و من آنچه را در ذات توست نمی‌دانم. (سوره مائده، آیه ۱۱۶)

این سخن، نشان می‌دهد که حتی حضرت عیسی (ع)، که روح‌الله و از مقربین است، به کنه ذات حق علم ندارد. این محدودیت، گویی هشداری است که حتی نزدیک‌ترین آینه‌ها به نور الهی، از احاطه به تمامی نور عاجزند.

درنگ: سخن حضرت عیسی (ع) در آیه «وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ» محدودیت معرفتی حتی برای مقربین را نشان می‌دهد، مانند آینه‌ای که تنها بخشی از نور الهی را بازمی‌تاباند.

نهی از خوض در ذات

درس‌گفتار به نهی از خوض و تفکر در ذات حق اشاره می‌کند که نهی‌ای ارشادی و نه مولوی است. این نهی، به معنای هدایت انسان به سوی سلوک به‌جای تکیه بر تفکر نظری است، زیرا ذات حق، فراتر از قلمرو تفکر است و تنها از طریق سلوک عرفانی قابل‌درک است.

درنگ: نهی از خوض در ذات، ارشادی است و به هدایت سالک به سوی سلوک عرفانی به‌جای تفکر نظری اشاره دارد، گویی دعوتی است به سوی رفع حجاب‌ها برای وصول به حقیقت.

این نهی، مانند هشداری است که انسان را از فرو رفتن در گرداب تفکرات نظری بازمی‌دارد و به سوی مسیر روشن سلوک هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

شواهد قرآنی، از جمله آیات «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»، «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» و «وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ»، بر محدودیت معرفت بشری در برابر عظمت ذات حق تأکید دارند. نهی ارشادی از خوض در ذات، راه را به سوی سلوک عرفانی هموار می‌سازد و انسان را به رفع حجاب‌ها برای وصول به حقیقت دعوت می‌کند.

بخش سوم: مراتب معرفت و نقش ا کابر

تفاوت ا کابر و متوسطین

درس‌گفتار، ا کابر (کاملین) را از متوسطین متمایز می‌کند. ا کابر، به دلیل احاطه به تجلی ذاتی و علم به حضرت احدیت جمع، از تقیدات رها هستند و به معرفتی جامع‌تر دست می‌یابند. با این حال، حتی معرفت آنها نیز نسبی و در ظرف واحدیت است، نه کنه ذات.

درنگ: ا کابر، به دلیل احاطه به تجلی ذاتی، از تقیدات رها هستند، اما معرفت آنها همچنان در ظرف واحدیت است، مانند آینه‌ای که نور را در حد ظرفیت خود بازمی‌تاباند.

این تمایز، مراتب معرفتی را نشان می‌دهد. ا کابر، گویی قله‌نشینانی‌اند که به نور حقیقت نزدیک‌ترند، اما همچنان از احاطه به کنه ذات عاجزند.

معرفت در ظرف فنا و بقا

وصول به ذات، در ظرف فنا و بقا ممکن است، جایی که مظهر دیگر مظهر نیست و به ذات متصل می‌شود. این مقام، مانند لحظه‌ای است که جویبار وجود انسانی به اقیانوس بی‌کران ذات الهی می‌پیوندد.

درنگ: وصول به ذات در ظرف فنا و بقا ممکن است، جایی که مظهر با رفع حجاب‌ها به ذات متصل می‌شود، مانند جویباری که به اقیانوس حقیقت می‌پیوندد.

این بخش، به مقام فنا در عرفان اشاره دارد که در آن سالک، با رفع حجاب‌های وجودی، به وحدت با ذات می‌رسد، هرچند این وصول، اکناه نیست.

نسبة المطلق إلى المقيد

نسبت ذات مطلق به مظاهر مقید، مانند نسبت غیرمتناهی به متناهی است. این نسبت، نشان‌دهنده فقدان هرگونه تناسب واقعی بین ذات و مظاهر است، گویی اقیانوسی بی‌کران در برابر قطره‌ای ناچیز.

درنگ: نسبت ذات مطلق به مظاهر مقید، مانند نسبت غیرمتناهی به متناهی است، نشان‌دهنده عظمت بی‌کران ذات در برابر محدودیت مظاهر.

این دیدگاه، بر عظمت ذات حق و محدودیت مظاهر تأکید دارد. ذات، به دلیل اطلاق، قابل‌قیاس با مظاهر مقید نیست.

نفی تعین در کنه ذات

بسیاری از امور در کنه ذات، هنوز متعین نشده‌اند و لذا علم به آنها ممکن نیست، مگر پس از ظهور در خارج. این امور، مانند گنجینه‌های نهان در اعماق ذات‌اند که تنها با ظهور متعین می‌شوند.

درنگ: امور غیرمتعین در کنه ذات، قابل‌شناخت نیستند مگر پس از ظهور، مانند گنجینه‌هایی که تنها با تجلی متعین می‌شوند.

این بخش، به محدودیت علم بشری در برابر امور غیبی کنه ذات اشاره دارد. علم، تنها به متعینات تعلق می‌گیرد.

نقد احاطه کامل به ذات

احاطه کامل به ذات، حتی برای ا کابر، ممکن نیست، زیرا آنچه متعین نشده، اعظم و اجل از متعینات است. این محدودیت، مانند ناتوانی آینه در بازتاب تمامی نور خورشید است.

درنگ: احاطه کامل به ذات، حتی برای ا کابر، ممکن نیست، زیرا امور غیرمتعین، اعظم از متعینات‌اند، مانند آینه‌ای که تنها بخشی از نور را بازمی‌تاباند.

این دیدگاه، بر محدودیت ذاتی مظهر در برابر ذات مطلق تأکید دارد. حتی معرفت ا کابر، نسبی و مقید به مرتبه واحدیت است.

تأکید بر سلوک به‌جای تفکر

معرفت به ذات، نه از طریق تفکر، بلکه از طریق سلوک و رفع حجاب‌ها ممکن است. این تأکید، مانند دعوتی است به سوی سفری عرفانی که در آن، دل از حجاب‌های وجودی رها می‌شود.

درنگ: معرفت به ذات، از طریق سلوک و رفع حجاب‌ها ممکن است، نه تفکر نظری، مانند سفری که سالک را به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

این بخش، برتری سلوک عرفانی بر تفکر نظری را در رسیدن به معرفت ذات نشان می‌دهد. تفکر، به دلیل محدودیت‌های ذهنی، ناتوان از درک ذات است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین مراتب معرفتی ا کابر و متوسطین، بر محدودیت‌های ادراک بشری در برابر ذات حق تأکید کرد. وصول به ذات در ظرف فنا و بقا، نفی تعین در کنه ذات، و برتری سلوک بر تفکر، از ارکان کلیدی این بخش‌اند. این مباحث، مانند نقشه‌ای است که سالک را به سوی مقصد حقیقت هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 334، به تبیین مسئله معرفت به ذات حق و محدودیت‌های ادراک بشری در برابر آن پرداخت. سؤال بنیادین در باب امکان علم به حقایق و جهل به ذات، در سه وجه (جهل به ذات بدون مظاهر، عدم علم به تمام امور کنه ذات، و عدم دوام معرفت) تبیین شد. شواهد قرآنی، از جمله آیات «وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»، «وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» و «وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ»، بر محدودیت معرفت بشری تأکید دارند. تمایز ا کابر و متوسطین، و تأکید بر سلوک به‌جای تفکر، راه را به سوی وصول به حقیقت هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، جهل به ذات الهی به چه معنایی است؟

2. طبق متن، چرا علم به کنه ذات برای مظهر ممکن نیست؟

3. کدام وجه از جهل به ذات در درسگفتار به عدم دوام علم اشاره دارد؟

4. بر اساس درسگفتار، علم اکابر به تجلی ذاتی چگونه توصیف شده است؟

5. طبق متن، چرا علم به امور کامنه در کنه ذات به طور دفعی ممکن نیست؟

6. وصول به ذات الهی بدون مظاهر ممکن است.

7. علم به کنه ذات برای حق تعالی ممکن است.

8. جهل به ذات به معنای عدم امکان وصول به ذات است.

9. علم اکابر به تجلی ذاتی در ظرف احدیت جمع، شامل علم به کنه ذات است.

10. علم دینی در متن به معنای عدم توجه به تعینات در شناخت ذات معرفی شده است.

11. تفاوت بین «ذات بلا لحاظ مظاهر» و «ذات لا به لحاظ مظاهر» چیست؟

12. چرا علم به کنه ذات برای مظهر غیرممکن است؟

13. منظور از «عدم علم به امور کامنه در کنه ذات» چیست؟

14. چرا استاد فرزانه قدس سره وصول به ذات را ممکن اما اکتناه ذات را غیرممکن می‌دانند؟

15. منظور از «نسبة المطلق إلى المقید» در درسگفتار چیست؟

پاسخنامه

1. عدم علم به ذات بدون مظاهر و تعینات

2. چون مظهر به دلیل محدودیت خود، احاطه به کنه ذات ندارد.

3. عدم علم دائمی به ذات

4. علم جامع و احاطی به تجلی ذاتی در ظرف احدیت جمع

5. چون این امور به تدریج متعین می‌شوند.

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. نادرست

11. ذات بلا لحاظ مظاهر به معنای وصول به ذات با رفع حجابات است، اما ذات لا به لحاظ مظاهر به معنای عدم امکان وصول بدون تعینات است.

12. زیرا مظهر به دلیل محدودیت خود نمی‌تواند به کنه ذات احاطه پیدا کند.

13. عدم علم به تمام امور موجود در کنه ذات به دلیل عدم تعین دفعی آن‌هاست.

14. چون ذات اقتضای معرفت دارد، اما مظهر به دلیل محدودیت، نمی‌تواند به کنه ذات احاطه یابد.

15. نسبت بین ذات مطلق الهی و مظاهر مقید، مانند نسبت غیرمتناهی به متناهی است.