در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 337

متن درس

 

تبیین عرفانی معرفت و رابطه وجودی حق و خلق

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 337)

دیباچه

در گستره عرفان نظری، تامل در رابطه وجودی میان حق و خلق، چونان چراغی فروزان، راه به سوی معرفت الهی می‌گشاید. درس‌گفتار شماره 337 از مجموعه گران‌سنگ مصباح الانس، که از سخنان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره برآمده، به کاوشی عمیق در این رابطه پرداخته و مفاهیمی چون جهل، معرفت، مراتب وجود، و نظام اسباب و بلا اسباب را با دقتی فلسفی و عرفانی بررسی می‌کند.

بخش یکم: مبانی معرفت و موانع آن

سبب جهل به حق و اشیاء: امتياز و مباينت وجودی

جهل به حقیقت ذات الهی و اشیاء، ریشه در تمایز و جدایی وجودی میان انسان و موضوع معرفت دارد. این تمایز، که از اقتضای نفس امکان و احوال آن نشأت می‌گیرد، به مباينت میان عارف و معروفه منجر می‌شود. امکان، چونان پرده‌ای که بر وحدت وجود سایه می‌افکند، مانع از ادراک حقیقت می‌گردد، مگر آنکه این پرده با غلبه وجود بر امکان کنار رود. این مفهوم، چونان کلیدی است که قفل جهل را گشوده و راه به سوی معرفت می‌گشاید.

درنگ: جهل به حق و اشیاء، از تمایز وجودی میان انسان و موضوع معرفت ناشی می‌شود، که ریشه در نفس امکان و احوال آن دارد. این تمایز، مانعی است که تنها با غلبه وجوب بر امکان مرتفع می‌گردد.

این دیدگاه، با فلسفه صدرایی و عرفان ابن‌عربی هم‌خوانی دارد، جایی که محدودیت ادراکی انسان، نتیجه مرتبه امکانی اوست. انسان، چونان مسافری در مسیر وجود، تنها با ارتقای مرتبه خویش به سوی وجوب، می‌تواند از این تاریکی جهل به روشنایی معرفت گام نهد.

وجود شامل و موجد کثرت

وجود فراگیر الهی، که چونان اقیانوسی بی‌کران همه موجودات را در برگرفته، منشأ کثرت است. این وجود، که موجد همه تعینات است، سبب می‌شود که برخی موجودات برخی دیگر را بشناسند. معرفت، در این نگاه، چونان شعاعی از نور وجود است که از وحدت الهی به سوی کثرت خلقی پرتو می‌افکند.

مفهوم وجود شامل، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد. کثرت، نه جدایی واقعی از حق، بلکه تجلیات گوناگون وجود واحد در مراتب نازله است. این تجلیات، چونان امواجی بر سطح اقیانوس وجود، از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند و به آن بازمی‌گردند.

معرفت به قدر وجود

معرفت هر موجود، به اندازه مرتبه وجودی اوست. علم، چونان سایه‌ای از وجود، تابع شدت و ضعف آن است. هرچه وجود قوی‌تر و به مرتبه وجوب نزدیک‌تر باشد، معرفت کامل‌تر است، و هرچه به سوی امکان میل کند، نقصان در معرفت پدیدار می‌گردد.

درنگ: علم تابع وجود است؛ هر موجود به قدر شدت وجودش معرفت دارد، و نقصان وجود، به نقصان معرفت می‌انجامد.

این اصل، که در حکمت متعالیه و عرفان نظری ریشه دارد، معرفت را ذاتی وجود می‌داند. شدت وجود، چونان آتشی فروزان، تاریکی جهل را می‌زداید و معرفت را به کمال می‌رساند.

بخش دوم: مراتب وجود و تأثیر آن بر معرفت

غلبه احکام وجوب بر امکان

غلبه احکام وجوب بر احکام امکان، معرفت را به اوج می‌رساند، در حالی که غلبه امکان، آن را به مراتب نازله می‌کشاند. وجوب، چونان قله‌ای رفیع، معرفت را در مرتبه اعلی قرار می‌دهد، و امکان، چونان دره‌ای ژرف، آن را به نقصان می‌کشاند.

این تقابل، به تعادل میان وجوب و امکان در سلسله مراتب وجودی اشاره دارد. غلبه وجوب، که با ظهور صفات الهی همراه است، معرفت را به کمال می‌رساند، در حالی که امکان، محدودیت‌های ادراکی را به دنبال دارد.

کثرت و قلت وسائط و قرب و بُعد

دو عامل تابع غلبه وجوب و امکان، عبارت‌اند از: نخست، کثرت یا قلت واسطه‌ها؛ و دوم، قرب یا بُعد از حق. هرچه واسطه‌ها کمتر و قرب به حق بیشتر باشد، معرفت کامل‌تر است. واسطه‌ها، چونان پرده‌هایی میان عارف و حق، با کثرت خود، نور معرفت را کم‌فروغ می‌کنند.

درنگ: کثرت یا قلت واسطه‌ها و قرب یا بُعد از حق، معرفت را تعیین می‌کنند. کاهش واسطه‌ها و افزایش قرب، معرفت را به کمال می‌رساند.

واسطه‌ها، که در عرفان به عقول مجرده یا ملائکه تعبیر می‌شوند، مراتب فیض الهی را شکل می‌دهند. قرب به حق، چونان نزدیک شدن به سرچشمه نور، معرفت را روشن‌تر می‌سازد.

نقطه اعتدالیه عظمی و انسان کامل

نقطه اعتدالیه عظمی، که جامع احکام وجوب و امکان است، در انسان کامل متجلی می‌شود. این نقطه، چونان مرکز دایره وجود، همه مراتب را در خود جمع کرده و معرفت کامل را ممکن می‌سازد.

انسان کامل، به‌عنوان مظهر تام اسما و صفات الهی، در این نقطه ایستاده و چونان آیینه‌ای، حقیقت حق را بازتاب می‌دهد. این مفهوم، با آیات قرآن کریم، مانند «إِنِّي جَاعِلٌ فِي [مطلب حذف شد] : «من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم»)، هم‌خوانی دارد.

بخش سوم: رابطه حق و خلق: با واسطه و بی‌واسطه

دو حیث ارتباطی: واسطه‌دار و بی‌واسطه

رابطه موجودات با حق، از دو منظر قابل بررسی است: نخست، از طریق سلسله مراتب و واسطه‌ها، که به نقص و کمال علوم منجر می‌شود؛ و دوم، بدون واسطه ممکن، که معرفت کامل را به ارمغان می‌آورد.

رابطه با واسطه، چونان سفری در مسیر پرپیچ‌وخم مراتب نازله است، در حالی که رابطه بی‌واسطه، چونان پروازی مستقیم به سوی حق، عارف را به حقیقت می‌رساند. این رابطه بی‌واسطه، در عرفان به «نفحات الهی» یا «انکشاف» تعبیر می‌شود.

استهلاک احکام در نظام بلا اسباب

رابطه بی‌واسطه در اکثر موجودات، به دلیل غلبه احکام واسطه‌ها، مستهلک است و کمتر ظاهر می‌شود. این استهلاک، چونان سایه‌ای است که نور تجلی مستقیم حق را می‌پوشاند، مگر در لحظات خاص انکشاف.

درنگ: رابطه بی‌واسطه ممکن، در اکثر موجودات به دلیل غلبه نظام اسبابی مستهلک است، اما در شرایط خاص، چونان انکشافات عرفانی، تجلی می‌یابد.

این مفهوم، با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود: «يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ [مطلب حذف شد] : «خداوند به هر کس که بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد»).

ظهور بلا اسباب در شرایط خاص

در شرایطی چون مظلومیت، غربت، یا انکشاف، حق بدون سبب ظاهر می‌شود. این تجلی، چونان بارانی ناگهانی در بیابانی خشک، نظام اسبابی را در هم می‌شکند و حقیقت را آشکار می‌سازد.

این ظهور، که در عرفان به «تجلی بلا سبب» معروف است، در لحظاتی رخ می‌دهد که قلب عارف، چونان ظرفی پاک، آماده دریافت نفحات الهی می‌شود.

بخش چهارم: سلوک عرفانی و مقام توحید

نظام اسبابی و محدودیت‌های آن

جهان، بر اساس نظام اسبابی اداره می‌شود، اما این نظام، قدرت حق را محدود نمی‌کند. حق، چونان پادشاهی که فراتر از قوانین عمل می‌کند، می‌تواند بدون سبب دخالت کند.

مثال معافیت خدمت در درس‌گفتار، به‌خوبی این نکته را نشان می‌دهد: در نظام اسبابی، سلسله مراتب باید رعایت شود، اما حق می‌تواند این سلسله را در هم شکند و مستقیماً عمل کند.

ترس از ضعیف و بی‌اعتنایی به قوی

در سلوک عرفانی، عارف از ضعیف می‌ترسد، زیرا آه او می‌تواند مظهر تجلی بلا اسبابی حق باشد، و به قوی بی‌اعتناست، زیرا او به اسباب وابسته است.

درنگ: عارف در سلوک، از آه ضعیف می‌ترسد، زیرا راهی به سوی تجلی بلا اسبابی حق است، و به قوی بی‌اعتناست، زیرا او در بند اسباب است.

این دیدگاه، با سیره اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هم‌خوانی دارد که به ضعفا توجه ویژه‌ای داشتند. آه مظلوم، چونان تیری زهرآگین، می‌تواند نظام اسبابی را در هم شکند.

آه ضعیف و راه به سوی حق

آه ضعیف، چونان کلیدی است که درهای بسته عالم را به سوی حق می‌گشاید. این آه، قدرتی بلا اسبابی دارد که می‌تواند سرنوشت‌ها را دگرگون کند.

این مفهوم، با روایات متعدد، مانند داستان موسی و فرعون، تأیید می‌شود، جایی که خداوند به خاطر مظلومیت موسی، دست فرعون را می‌گیرد. آه ضعیف، در قرآن کریم، به‌عنوان نیرویی معنوی توصیف شده است: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا [مطلب حذف شد] : «برای آن‌ها جز از خارشتن غذای دیگری نیست»).

توحید عملی و شرک در رفتار

در سلوک عملی، ترس از ضعیف و بی‌اعتنایی به قوی، نشانه توحید است، در حالی که ترس از قوی، نشانه شرک. شرک، در وابستگی به اسباب ظاهری نهفته است، در حالی که توحید، در درک وحدت وجود و بی‌اعتنایی به کثرت اسباب.

این اصل، انسان را به سوی توحید عملی سوق می‌دهد، جایی که قلب او از اسباب ظاهری آزاد شده و به حق متصل می‌گردد.

بخش پنجم: خلافت الهی و تجلی وحدت

ظهور احکام بلا اسباب در اولیاء

در اولیای الهی، احکام وجه بلا اسبابی ظاهر می‌شود، به‌ویژه در مراتب قرب به نقطه اعتدالیه عظمی. اولیاء، چونان آیینه‌هایی صیقل‌یافته، تجلیات حق را بازتاب می‌دهند.

این دیدگاه، با مفهوم خلافت الهی در انسان کامل مرتبط است، که در قرآن کریم تأیید شده است: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي [مطلب حذف شد] : «من در زمین خلیفه‌ای قرار می‌دهم»).

وحدت و استهلاک کثرت

در مرتبه وحدت، هر کثرتی در وحدت موجود مستهلک می‌شود، و وحدت موجود در وحدت حق محو می‌گردد. این، چونان رودی است که به اقیانوس می‌پیوندد و در آن یکی می‌شود.

درنگ: در مرتبه وحدت، کثرت در وحدت موجود و وحدت موجود در وحدت حق مستهلک می‌شود، که به مقام احدیت اشاره دارد.

این مفهوم، با نظریه فناء فی‌الله در عرفان هم‌خوانی دارد، جایی که همه تعینات در وحدت حق محو می‌شوند.

تحقق در نقطه عظمی و علم غیبی

تحقق در نقطه عظمی، علم غیبی مستور را به همراه دارد. عارف، در این مرتبه، به معرفت کامل حق نائل می‌شود، چونان کسی که در قله‌ای رفیع، افق‌های بی‌کران را می‌نگرد.

این علم غیبی، که در عرفان به «کشف» تعبیر می‌شود، با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌گردد: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا [مطلب حذف شد] : «به انسان آنچه را که نمی‌دانست آموخت»).

بخش ششم: اسرار الهی و خلافت

نفحات الهی و سرّ صورت الهی

فهم نفحات الهی، به درک سرّ صورت الهی می‌انجامد، با این تنزیه که حق مقید به هیچ صورتی نیست. صورت الهی، چونان آیینه‌ای است که تجلیات حق را در مراتب خلق بازمی‌تاباند، بدون آنکه حق به این مراتب محدود شود.

این مفهوم، با حدیث «خلق الله آدم علی صورته» هم‌خوانی دارد، که به خلافت انسان و تجلی اسمای الهی در او اشاره می‌کند.

خلافت حق و سجده ملائکه

درک سرّ خلافت حق و تعلیم اسما، به فهم سجده ملائکه بر آدم منجر می‌شود. سجده بر آدم، در حقیقت سجده بر حق است، زیرا آدم مظهر تام اسمای الهی است.

درنگ: سجده ملائکه بر آدم، سجده بر حق است، زیرا آدم، به‌عنوان خلیفه الهی، مظهر اسمای حق است.

این با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ [مطلب حذف شد] : «و چون به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید»).

اشکال سجده بر بت و پاسخ آن

اگر سجده بر آدم سجده بر حق است، آیا سجده بر بت نیز چنین است؟ پاسخ آن است که سجده بر بت، به دلیل فقدان امر الهی، شرک است. حق، در همه ذرات هست، اما سجده بر بت، چونان طوافی بی‌اذن است که از حقیقت دور می‌افتد.

این پاسخ، تمایز میان عبادت مشروع، مانند طواف کعبه، و غیرمشروع، مانند بت‌پرستی، را روشن می‌سازد. کعبه، به امر الهی، مظهر حق است، در حالی که بت، فاقد این مشروعیت است.

خلافت دائمی و ولایت

خلافت الهی تا قیامت باقی است، و ولایت، حتی در مراتب نازله، در انسان، حتی فاسق، وجود دارد. این خلافت، چونان جریانی مدام، در عالم جاری است.

این اصل، با نظریه ولایت در فقه شیعه هم‌خوانی دارد، که حتی در امور حسبیه، ولایت را به غیرفقیه نیز تسری می‌دهد. خلافت، چونان نوری است که در همه انسان‌ها، به قدر استعدادشان، تجلی می‌یابد.

بخش هفتم: ارتباط حق و عالم و تعذر احاطه به کنه حق

ارتباط حق و عالم

ارتباط حق با عالم، از یک جهت (وحدت) است، زیرا حق واحد است از همه جهات. اما ارتباط عالم با حق، از دو جهت است، زیرا کثرت از لوازم امکان است.

این تفاوت، چونان تفاوت میان خورشید و پرتوهای آن است: حق، چون خورشید، واحد است، اما عالم، چون پرتوها، در کثرت ظهور می‌یابد.

تعذر احاطه به کنه حق

احاطه به کنه حق، از هیچ جهتی ممکن نیست، هرچند علم به ذات او ممکن است. این تعذر، چونان ناتوانی چشم در دیدن خورشید است، در حالی که نور آن را ادراک می‌کند.

این اصل، با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود: «لَا [مطلب حذف شد] : «دیدگان او را درنمی‌یابند»).

جلاء علم به حقیقت حق

علم به حقیقت حق، با جلاء یافتن قلب عارف، محقق می‌شود. این جلاء، چونان صیقل دادن آیینه‌ای است که نور حق را بازتاب می‌دهد.

این مفهوم، با حدیث «قلب المؤمن عرش الرحمن» مرتبط است، که قلب عارف را محل تجلی حق می‌داند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تبیین عمیق درس‌گفتار شماره 337 از مصباح الانس، رابطه وجودی حق و خلق را در چارچوبی عرفانی و فلسفی کاوش کرد. معرفت، به‌عنوان شعاعی از وجود، تابع مراتب آن است، و جهل، نتیجه تمایز امکانی میان عارف و معروفه. انسان کامل، چونان نقطه اعتدالیه عظمی، مظهر تام اسمای الهی است و معرفت کامل را محقق می‌سازد. رابطه حق و خلق، در دو ساحت با واسطه و بی‌واسطه بررسی شد، و نظام بلا اسبابی، به‌عنوان راهی به سوی تجلی مستقیم حق، در شرایط خاص آشکار گردید. در سلوک، ترس از ضعیف و بی‌اعتنایی به قوی، نشانه توحید عملی است، و آه مظلوم، چونان کلیدی به سوی حق، قدرتی بی‌مانند دارد. خلافت الهی، تا قیامت جاری است، و سجده ملائکه بر آدم، نشانه تجلی حق در انسان کامل است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، سبب اصلی جهل به حق چیست؟

2. طبق متن، معرفت هر چیزی به چه چیزی وابسته است؟

3. در درسگفتار، نقطه اعتدالیه عظمی به چه اشاره دارد؟

4. بر اساس متن، کدام عامل باعث تفاوت در استعدادات افراد می‌شود؟

5. طبق درسگفتار، ارتباط خلق با حق از چند جهت است؟

6. غلبه احکام امكان بر وجوب باعث شدت معرفت می‌شود.

7. ارتباط حق با خلق بدون واسطه امکانی، به معنای ارتباط مستقیم با اسما و صفات الهی است.

8. نقطه اعتدالیه عظمی فقط جامع احکام وجوب است.

9. جهل به کنه ذات حق از هر جهت ممکن است.

10. سلوک عرفانی بر ترس از قوی و بی‌اعتنایی به ضعیف مبتنی است.

11. چرا طبق درسگفتار، معرفت هر چیزی به قدر وجود آن وابسته است؟

12. تفاوت اصلی بین ارتباط با واسطه و بدون واسطه خلق با حق چیست؟

13. نقطه اعتدالیه عظمی در درسگفتار چه ویژگی‌ای دارد؟

14. چرا در سلوک عرفانی باید از ضعیف ترسید و نه از قوی؟

15. مفهوم 'مستهلك الاحكام' در درسگفتار به چه اشاره دارد؟

پاسخنامه

1. مباينت بین انسان و آنچه می‌خواهد بشناسد

2. قدر وجود آن چیز

3. ظرف ظهور انسان کامل

4. وجودات علمی اعیان ثابته

5. دو جهت

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا معرفت به شدت و ضعف ظهور وجود بستگی دارد که خود تابع غلبه احکام وجوب یا امكان است.

12. ارتباط با واسطه از طریق سلسله ترتیب و وسائط است، اما ارتباط بدون واسطه امکانی مستقیماً از طریق اسما و صفات الهی است.

13. نقطه اعتدالیه عظمی جامع احکام وجوب و امكان است و در ظرف ظهور انسان کامل تحقق می‌یابد.

14. زیرا ضعیف ممکن است به واسطه آه و دل‌شکستگی به حق متصل شود، در حالی که قوی به نظام اسبابی وابسته است.

15. به معنای پنهان بودن احکام بلا سببی در اکثر ممكنات به دلیل غلبه احکام وجه اسبابی است.