متن درس
قواعد حق و ترکیبپذیری موجودات در مراتب وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 344)
مقدمه: تأملی در قواعد حق و ترکیب وجودی موجودات
در گستره معارف فلسفی و عرفانی، بررسی قواعد حق و ترکیبپذیری موجودات عینی، یکی از پیچیدهترین و عمیقترین مباحث الهیاتی است که نیازمند دقتی فلسفی و روشمندی عقلانی است. درسگفتار شماره 344 از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تمرکز بر قاعده سوم و چهارم و پنجم از قواعد حق، به تحلیل ترکیبپذیری موجودات عینی، ارواح، صور مثالی، و نسبتهای اجتماعی در مراتب وجود میپردازد. این درسگفتار، با رویکردی نقادانه، اشکالات اصطلاحشناسی و روششناسی برخی دیدگاههای کلامی و عرفانی را برجسته ساخته و بر ضرورت استدلالهای منطقی در برابر اصطلاحسازیهای ذوقی تأکید میورزد.
بخش اول: قاعده سوم و ترکیبپذیری موجودات عینی
مفهوم قاعده سوم: ترکیب ماده و صورت در موجودات عینی
درسگفتار با معرفی قاعده سوم از قواعد حق آغاز میشود که بیان میدارد: هر موجود عینی (خارجی) مرکب است و هر مرکب از ماده و صورتی متناسب با مرتبه وجودی خود تشکیل شده است. این قاعده، به مثابه کلیدی برای فهم ساختار وجودی موجودات در مراتب مختلف، بر تمایز میان ماده جسمانی و ماده لطافتیافتهای که در ارواح و صور مثالی به کار میرود، تأکید میورزد. موجودات عینی در عالم ناسوت، به دلیل حضور در ظرف مادی، از ماده جسمانی و صورت تشکیل شدهاند، در حالی که ارواح و صور مثالی، به زعم برخی، از مادهای لطافتیافتهتر برخوردارند.
درنگ: هر موجود عینی مرکب از ماده و صورتی متناسب با مرتبه وجودی خود است. در عالم ناسوت، ماده جسمانی و در عالم مثال، ماده لطافتیافته فرض میشود. |
این قاعده، ریشه در فلسفه ارسطویی و اسلامی دارد که ترکیبپذیری موجودات مادی را به عنوان ویژگی ذاتی آنها میداند. با این حال، کاربرد اصطلاح «ماده» برای موجودات مجرد، مانند ارواح و صور مثالی، محل تأمل است، زیرا ماده در معنای جسمانی آن، با طبیعت مجرد این موجودات سازگار نیست.
نقد کاربرد اصطلاح ماده برای ارواح و صور مثالی
درسگفتار، با نقدی صریح، به کاربرد نادرست اصطلاح «ماده» برای ارواح و صور مثالی میپردازد. متکلمان معتقدند که روح مادّی است، اما بسیار لطافتیافته، در حالی که فیلسوفان، با تأکید بر مجرد بودن روح، ترکیبپذیری آن را رد میکنند. این اختلافنظر، ریشه در تعریف ماده و مجردات دارد. اگر ارواح مجرد باشند، نیازی به ماده ندارند و استفاده از اصطلاح «ماده لطافتیافته» به جای «ماهیت» یا «جوهر مجرد» منجر به ابهام میشود. این نقد، به مثابه تیغی برنده، پرده از ابهامات اصطلاحشناسی کلامی برمیدارد و بر ضرورت روشمندی فلسفی تأکید میورزد.
درنگ: کاربرد اصطلاح «ماده» برای ارواح و صور مثالی، به دلیل مجرد بودن آنها، غیرمنطقی است. ماده لطافتیافته، به جای ماهیت یا جوهر مجرد، ابهامآفرین است. |
تأثیر فلسفه صدرایی بر روشمندی مباحث
درسگفتار، با اشاره به نقش فلسفه صدرالمتألهین، بر روشمندی و دقت فلسفی پس از وی تأکید دارد. فلسفه صدرایی، با ارائه نظریه اصالت وجود و تشکیک وجود، چارچوبی منسجم برای تحلیل مسائل فلسفی فراهم کرده و از اصطلاحسازیهای مبهم پیشینیان فاصله گرفته است. این چارچوب، به مثابه بنایی استوار، مباحث فلسفی را از پراکندگی و ابهام نجات داده و منطق عقلانی را در بررسی موضوعات عرفانی تقویت کرده است.
درنگ: فلسفه صدرایی، با ارائه نظریه اصالت وجود و تشکیک وجود، مباحث فلسفی را با دقت و روشمندی بیشتری دنبال کرده و از اصطلاحسازیهای مبهم پرهیز میکند. |
نقد قاعده کلی ترکیبپذیری
درسگفتار، قاعده «هر موجود عینی مرکب است» را نقد کرده و خاطرنشان میسازد که این قاعده شامل عقول و اعیان ثابته نمیشود، زیرا اینها مجرد بوده و فاقد ترکیب ماده و صورتاند. این نقد، به مثابه آینهای است که کاستیهای تعمیمهای نادرست را نمایان میسازد و بر ضرورت دقت در تعاریف فلسفی تأکید میورزد. همچنین، استفاده از اصطلاح «ماده» به جای «ماهیت» در مورد موجودات مجرد، مانند عقل اول، نادرست دانسته شده، زیرا ماده در معنای جسمانی آن در این مراتب صدق نمیکند.
درنگ: عقول و اعیان ثابته، به دلیل مجرد بودن، از ترکیب ماده و صورت مستثنی هستند. کاربرد اصطلاح «ماده» به جای «ماهیت» در مورد موجودات مجرد نادرست است. |
ترکیب وجود و ماهیت: لحاظ عقلانی یا حقیقی
درسگفتار، ترکیب وجود و ماهیت را نه به معنای ترکیب حقیقی، بلکه به عنوان یک لحاظ عقلانی معرفی میکند. این تمایز، ریشه در فلسفه اسلامی دارد که وجود و ماهیت را از منظر مفهومی متمایز میداند، اما در وجود خارجی، این تمایز صرفاً عقلانی است. این نکته، به مثابه کلیدی برای فهم تفاوت میان وجود عینی و علمی، از ابهام در تحلیلهای فلسفی جلوگیری میکند.
درنگ: ترکیب وجود و ماهیت، یک لحاظ عقلانی است و نه ترکیب حقیقی. این تمایز، بر تفاوت میان وجود عینی و علمی تأکید دارد. |
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، به تبیین قاعده سوم از قواعد حق و ترکیبپذیری موجودات عینی اختصاص یافت. این قاعده، با تأکید بر ترکیب ماده و صورت در موجودات ناسوتی و ماده لطافتیافته در ارواح و صور مثالی، به نقد دیدگاههای کلامی و اصطلاحسازیهای نادرست پرداخت. تأثیر فلسفه صدرایی در روشمندی مباحث، نقد ترکیبپذیری عقول و اعیان ثابته، و تمایز میان ترکیب عقلانی و حقیقی وجود و ماهیت، از محورهای اصلی این بخش بود. این بخش، با زبانی فاخر و علمی، مخاطب را به تأمل در پیچیدگیهای فلسفی و ضرورت دقت در اصطلاحات دعوت میکند.
بخش دوم: قاعده چهارم و نسبتهای اجتماعی در صور ذهنی
مفهوم قاعده چهارم: صور ذهنی و نسبتهای اجتماعی
قاعده چهارم، به ماهیت صور ذهنی پرداخته و بیان میدارد که هر مدرَک (صورت ذهنی) صرفاً یک نسبت اجتماعی در یک یا چند مرتبه وجودی است. این قاعده، به مثابه پلی میان وجود عینی و علمی، بر تفاوت میان صور ذهنی و وجود خارجی تأکید دارد. صور ذهنی، به دلیل مجرد بودن، فاقد ترکیب مادیاند و تنها به صورت نسبتهای اجتماعی (ترکیب اجزا در ذهن) شکل میگیرند. این نسبتها، در مراتب مختلف وجود، متفاوت بوده و به ظهورات وجودی وابستهاند.
درنگ: صور ذهنی، به دلیل مجرد بودن، فاقد ترکیب مادیاند و تنها به صورت نسبتهای اجتماعی در مراتب وجود شکل میگیرند. |
ترکیب محدث و نقش آن در ظهور صورت
درسگفتار، ترکیب محدث (تحققیافته) را عین صورت مرکب دانسته و آن را شرط ظهور عین صورت معرفی میکند. ترکیب، به عنوان وحدت اجزا، شرط لازم برای تحقق موجود مرکب در وجود خارجی است، اما علت تامه نیست، زیرا به اجزای دیگر نیز وابسته است. این ترکیب، به مثابه نخ تسبیح، اجزای پراکنده را به وحدتی منسجم پیوند میدهد و زمینهساز ظهور صورت مرکب میشود.
درنگ: ترکیب محدث، عین صورت مرکب است و شرط ظهور آن در وجود خارجی محسوب میشود، اما به دلیل وابستگی به اجزا، علت تامه نیست. |
تمایز اجزای حد و اجزای حقیقت
درسگفتار، میان اجزای حد (تعریف مفهومی) و اجزای حقیقت (وجود عینی) تمایز قائل میشود. اجزای حد، مانند «حیوان ناطق» برای انسان، تنها تعریف مفهومی شیء را تشکیل میدهند و نه حقیقت وجودی آن را. این تمایز، به مثابه خطکشی است که مرز میان مفهوم و حقیقت را مشخص میسازد و از خلط میان وجود ذهنی و عینی جلوگیری میکند.
درنگ: اجزای حد، تنها تعریف مفهومی شیء را تشکیل میدهند و با اجزای حقیقت وجودی آن متفاوتاند. |
حدوث به عنوان وصف متأخر
حدوث، وصف متأخر و انتزاعی است که بر ترکیب اجزا مترتب میشود، نه بر خود اجزا یا اعیان مجرده و حقایق کلی. این وصف، به مثابه سایهای است که پس از تحقق ترکیب بر موجود مرکب افکنده میشود و نشاندهنده تحقق آن در وجود خارجی است. این نکته، بر ضرورت دقت در تحلیلهای فلسفی و پرهیز از خلط مفاهیم تأکید دارد.
درنگ: حدوث، وصف متأخر و انتزاعی است که بر ترکیب اجزا مترتب میشود و نه بر اعیان مجرده یا حقایق کلی. |
شهود و ترکیب: نسبت جمع بسائط
متعلق شهود، اگرچه مرکب به نظر میرسد، چیزی زاید بر بسائط خود نیست، جز نسبت جمع آنها. این نسبت، که معقول و ذهنی است، به مثابه آینهای است که حقیقت را در مرتبه وجود بازمیتاباند، اما خود حقیقت نیست. درسگفتار، با نقد دیدگاههایی که شهود را به ترکیبهای مادی محدود میکنند، بر مجرد بودن متعلق شهود تأکید دارد.
درنگ: متعلق شهود، مرکب است، اما چیزی زاید بر بسائط خود نیست، جز نسبت جمع آنها که معقول و ذهنی است. |
متعلق تبدل و صور جزئیه
متعلق تبدل (تغییر)، صور و اشکال جزئیهای هستند که احکام حقایق را تشکیل میدهند. این صور، به مثابه نقوشی بر بوم وجود، در مراتب مختلف ظهور مییابند و با اجتماع، افتراق، تحلیل و ترکیب، تغییرات وجودی را رقم میزنند. این نکته، بر پویایی مراتب وجود و نقش صور در تحقق احکام حقایق تأکید دارد.
درنگ: متعلق تبدل، صور و اشکال جزئیهای هستند که با اجتماع، افتراق، تحلیل و ترکیب، احکام حقایق را در مراتب وجود شکل میدهند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین قاعده چهارم و ماهیت صور ذهنی به عنوان نسبتهای اجتماعی پرداخت. ترکیب محدث، تمایز اجزای حد و حقیقت، حدوث به عنوان وصف متأخر، و نقش شهود و تبدل در مراتب وجود، از محورهای اصلی این بخش بود. این بخش، با زبانی فاخر و علمی، بر ضرورت روشمندی در تحلیلهای فلسفی و پرهیز از اصطلاحات مبهم تأکید کرده و مخاطب را به تأمل در تفاوتهای وجود عینی و علمی دعوت میکند.
بخش سوم: قاعده پنجم و حدود ذاتی در معرفت
مفهوم قاعده پنجم: حدود ذاتی و صور
قاعده پنجم، به حدود ذاتی پرداخته و بیان میدارد که این حدود، مختص صور و اشکالاند، نه متصور و متشکل. به عبارت دیگر، حدود ذاتی، به تعریف مفهومی اشیا (صور و اشکال) اشاره دارند و نه به حقیقت وجودی آنها. این قاعده، به مثابه خطی است که مرز میان مفهوم و حقیقت را ترسیم میکند و بر محدودیت معرفت حصولی در درک حقایق تأکید دارد.
درنگ: حدود ذاتی، مختص صور و اشکالاند و نه متصور و متشکل. این حدود، به تعریف مفهومی اشیا اشاره دارند، نه حقیقت وجودی آنها. |
معرفت حصولی و محدودیت در درک حقایق
درسگفتار، با تأکید بر تمایز میان معرفت حصولی و حضوری، بیان میدارد که متعلق معرفت حصولی، نسبتهای اجتماعی (صور ظاهری) است و نه حقایق اشیا. معرفت حصولی، به مثابه آینهای است که تنها سایه حقیقت را بازمیتاباند، در حالی که معرفت حضوری، مانند نوری است که حقیقت را بیواسطه روشن میسازد. این تمایز، بر ناتوانی معرفت حصولی در درک حقیقت وجودی اشیا تأکید دارد.
درنگ: معرفت حصولی، تنها صور ظاهری اشیا را دربرمیگیرد و قادر به درک حقایق وجودی آنها نیست. حقایق، تنها با معرفت حضوری قابل درکاند. |
تشکیک وجود و سرّ الهی
درسگفتار، با اشاره به تشکیک وجود، بیان میدارد که حقایق از حیث وجود مشترکاند، اما از حیث مراتب، اختصاص دارند. سرّ الهی، در اشتراک وجودی همه موجودات نهفته است و اختلاف آنها در صور و مراتب ظهور است. این نکته، به مثابه کلیدی است که وحدت وجودی و تنوع مظاهر را در چارچوب تشکیک خاص تبیین میکند. نقد تشکیک عامی، که اشتراک و اختصاص را به غیر وجود نسبت میدهد، نیز در این بخش مطرح شده و بر سازگاری تشکیک خاص با فلسفه صدرایی تأکید شده است.
درنگ: سرّ الهی، در اشتراک وجودی همه موجودات است و اختلاف آنها در صور و مراتب ظهور است. تشکیک خاص، با فلسفه صدرایی سازگارتر است. |
نقد ذوق تحقیقی در مباحث فلسفی
درسگفتار، با نقد رویکردهای ذوقی و عرفانی که بدون استدلال منطقی به کار میروند، بر ضرورت استدلال عقلانی در مباحث فلسفی تأکید دارد. ذوق تحقیقی، هرچند در عرفان ارزشمند است، در فلسفه بدون پشتوانه منطقی ناکافی است. این نقد، به مثابه هشداری است که پژوهشگران را از افتادن در دام اصطلاحسازیهای مبهم بازمیدارد.
درنگ: استفاده از ذوق تحقیقی در مباحث فلسفی، بدون استدلال منطقی، ناکافی است. مباحث فلسفی باید با منطق و استدلال پیش بروند. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به تبیین قاعده پنجم و حدود ذاتی در معرفت اختصاص یافت. تمایز میان معرفت حصولی و حضوری، تشکیک وجود و سرّ الهی، و نقد ذوق تحقیقی، از محورهای اصلی این بخش بود. این بخش، با زبانی فاخر و علمی، بر محدودیتهای معرفت حصولی و ضرورت استدلال عقلانی تأکید کرده و مخاطب را به تأمل در عمق معرفت حضوری و وحدت وجودی دعوت میکند.
نتیجهگیری کلی: تأملی در قواعد حق و معرفت وجودی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره 344 از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی عمیق قواعد سوم، چهارم و پنجم از قواعد حق پرداخت. ترکیبپذیری موجودات عینی، نقش ماده و صورت در مراتب وجود، نقد اصطلاحات کلامی، تأثیر فلسفه صدرایی، و تمایز میان معرفت حصولی و حضوری، از محورهای اصلی این نوشتار بود. درسگفتار، با نقد دیدگاههای ناسازگار و تأکید بر روشمندی فلسفی، به مثابه چراغی فروزان، مسیر معرفت را روشن میسازد و مخاطب را به تأمل در پیچیدگیهای فلسفی و عرفانی دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |