در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 346

متن درس

 

تبیین وحدت وجودی و زمان در عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 346)

دیباچه

درس‌گفتار شماره 346 از مجموعه *مصباح‌الانس*، تأملی ژرف در مفاهیم عرفانی و فلسفی است که با محوریت رابطه میان تصورات و تأثیر و تأثر، غیبتناهی بودن ظهورات و موجودات در نسبت با علم الهی، نقد مفاهیم کلامی مانند حدوث و قدم، و تحلیل مفهوم زمان از منظری عرفانی ارائه شده است.

بخش اول: تبیین رابطه تصورات و تأثیر و تأثر

مراتب تصورات و تأثیر و تأثر

در عرفان اسلامی، تصورات انسانی، به‌عنوان مبادی ادراک، در مراتب گوناگون (عقلی، نفسی، حسی) ظهور می‌یابند و هر مرتبه، تأثیری متناسب با خود ایجاد می‌کند. این تأثیرات، به ظرف فاعلی پیشین خود وابسته‌اند، به‌گونه‌ای که هر تصور، تأثری را در مفعول خویش پدید می‌آورد. این رابطه، همانند نهرهایی است که از سرچشمه وجود الهی سرریز شده و در بستر مراتب وجود جریان می‌یابند.

درنگ: هر تصور، تأثیری متناسب با مرتبه خود ایجاد می‌کند و این تأثیر، به ظرف فاعلی پیشین وابسته است، که مبین وحدت وجودی میان فاعل و مفعول است.

این فرآیند، در همه عوالم وجود (حق، خلق، تجرد، حس) جاری است، به‌گونه‌ای که قانون تأثیر و تأثر، چون رشته‌ای نامرئی، تمامی مراتب را به هم پیوند می‌دهد. هیچ تأثیری بدون تأثر و هیچ تأثری بدون ظرف فاعلی پیشین نیست. این قانون، همانند آینه‌ای است که انعکاس نور حق را در همه مراتب وجود بازمی‌تاباند.

تصور فعلی و انفعالی

تصورات به دو گونه فعلی و انفعالی تقسیم می‌شوند. تصور فعلی، تأثری ارادی را به دنبال دارد، در حالی که تصور انفعالی، تأثری تابع ایجاد می‌کند. این دو، با «علاقة و وشیجة» (پیوند مشبک) به هم متصل‌اند، گویی شبکه‌ای از روابط که فاعل و مفعول را در هم تنیده است. این پیوند، همانند تار و پود پارچه‌ای است که وجود را در بر می‌گیرد و هر رشته، به رشته دیگر وابسته است.

درنگ: تمایز میان تصور فعلی و انفعالی، به تفاوت ادراک ارادی و غیرارادی اشاره دارد و پیوند مشبک، شبکه روابط میان فاعل و مفعول را نشان می‌دهد.

جمعیه اسمایی و تأثر کونی

تأثیر، از حیث جمعیه اسمایی (فاعلی و الهی) نشأت می‌گیرد و تأثر، از جهت حقایق کونیه (مخلوقات) پدیدار می‌شود. معدن این جمعیه، حضرة علمیه الهی است که ترکیب و تحلیل وجودی از آن سرچشمه می‌گیرد. این حضرة علمیه، چون اقیانوسی بی‌کران است که تمامی ظهورات و موجودات در آن غوطه‌ورند و ترکیب و تحلیل، چون امواجی هستند که از این اقیانوس برمی‌خیزند و به آن بازمی‌گردند.

ترکیب و تحلیل در مراتب وجود

مراتب تأثیر، با مراتب ترکیب و تحلیل هم‌خوانی دارند. ترکیب، ظهور موجودات در عالم خلق است و تحلیل، بازگشت آن‌ها به حضرة علمیه در قیامت و کمال. این فرآیند، همانند سفر وجودی است که از مبدأ حق آغاز شده و به سوی او بازمی‌گردد، گویی هر موجود، چون مسافری است که از خانه حق آمده و به سوی آن بازمی‌گردد.

علم و عمل

هر علمی، عملی را ایجاب می‌کند و این عمل، خود نوعی تأثیر و تأثر است. مراتب عمل (ذهنی، ارادی، مرادی) با مراتب علم هم‌خوان‌اند. این رابطه، همانند بذری است که در خاک علم کاشته شده و میوه عمل را به بار می‌آورد، و هر میوه، بازتابی از سرچشمه دانش الهی است.

بخش دوم: وحدت عالم به اقتضای الهی

وحدت وجودی عالم

تمامی موجودات عالم، به‌واسطه اقتضای حق به هم متصل‌اند. هیچ تأثیر، تأثر، علت یا معلولی بدون اراده الهی نیست. این وحدت، چون رشته‌ای زرین است که همه کثرات عالم را به وحدت حق پیوند می‌دهد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ

: دست خدا بالای دست‌هایشان است (سوره فتح، آیه ۱۰).

این آیه، بر حضور قیومی حق در همه افعال دلالت دارد، گویی دست الهی، چون سایه‌ای بر تمامی حرکات و سکنات عالم گسترده است.

درنگ: وحدت عالم به اقتضای حق، مبین این است که تمامی ارتباطات و حرکات، به اراده الهی وابسته‌اند و هیچ موجودی از این اقتضا مستقل نیست.

اقتضای الهی و تمایز میل و اراده

حرکت موجودات، به اقتضای حق است، اما ممکن است با اراده یا مراد انسان هم‌خوانی داشته باشد یا نداشته باشد. این اقتضا، جبری نیست، بلکه مشروط به شرایط وجودی است. این دیدگاه، چون پلی است که میان جبر و اختیار تعادل برقرار می‌کند، گویی موجودات، چون پرندگانی‌اند که در آسمان اقتضای الهی پرواز می‌کنند، اما مسیر پروازشان به اراده خودشان نیز وابسته است.

بخش سوم: غیبتناهی بودن ظهورات و علم الهی

غیبتناهی و علم الهی

غیبتناهی بودن ظهورات و موجودات، مانع تعلق علم الهی به آن‌ها نیست. ابهام (عدم تعین) مانع علم است، نه غیبتناهی. علم به غیبتناهی، نیازمند علمی غیبتناهی است که تنها در حضرة علمیه الهی یافت می‌شود. این تمایز، چون چراغی است که تاریکی ابهام را از غیبتناهی جدا می‌سازد.

درنگ: غیبتناهی بودن ظهورات، مانع علم الهی نیست، زیرا علم الهی نامحدود است و ابهام، نه غیبتناهی، مانع تعلق علم است.

نقد ابهام و تعین

ابهام، به عدم تعین معلوم بازمی‌گردد، نه به غیبتناهی. موجودات و ظهورات، متعین‌اند و لذا معلوم به علم الهی‌اند، چه متناهی باشند چه غیبتناهی. این دیدگاه، اشکال کلامی را که غیبتناهی را با ابهام یکی می‌داند، رد می‌کند، گویی پرده‌ای از سوءتفاهم کنار می‌رود و حقیقت علم الهی آشکار می‌شود.

بخش چهارم: نقد مفاهیم کلامی حدوث و قدم

حدوث ذاتی و نقد کلامی

حدوث ذاتی، به احتیاج ممكن به مؤثر (حق) در وجود تفسیر می‌شود. اما از منظر عرفانی، حدوث و امكان، اوصاف انتزاعی‌اند و وجود، ظهور حق است. این نقد، چون تیغی است که پرده‌های توهم کلامی را می‌درد و حقیقت وجودی را نمایان می‌سازد.

درنگ: حدوث و امكان، اوصاف انتزاعی‌اند و وجود، ظهور حق است؛ لذا مباحث کلامی در این زمینه از منظر عرفانی ناکافی‌اند.

معیت حق و ممكن

معیت وجود حق با ممكن، بدون مساوات است، مانند حرکت انگشت و خاتم. اما از منظر عرفانی، ممكن وجود مستقل ندارد و صرفاً مظهر حق است. این دیدگاه، چون آینه‌ای است که حقیقت ممكن را در انعکاس وجود حق نشان می‌دهد.

نقد مثال خاتم و انگشت

مثال خاتم و انگشت، به دلیل القا کردن استقلال ممكن، نادرست است. ظهورات، مظاهر حق‌اند، نه موجوداتی جدا. این نقد، چون نسیمی است که غبار تعابیر عامیانه را از چهره حقیقت می‌زداید.

بخش پنجم: مفهوم زمان در عرفان اسلامی

زمان و ترتب معقول

زمان، صورتی معقول برای ترتب استعدادات وجودی است که از توقف بر عدم واسطه (کم یا زیاد) پس از وجود ناشی می‌شود. این تعریف، زمان را چون جریانی می‌داند که استعدادات وجودی را در بستر حرکت ناسوتی به نمایش می‌گذارد.

درنگ: زمان، صورتی معقول برای ترتب استعدادات وجودی است که ظهوری متسلسل و وابسته به حرکت ناسوتی دارد.

نقد معیت زمان و حق

معیت حق با موجودات، فراتر از زمان است. حدیث «كَانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ» بر فقدان شیء در برابر حق دلالت دارد، نه بر زمان یا حرکت. این دیدگاه، چون ستاره‌ای است که در آسمان معرفت، تمایز میان مباحث ناسوتی و الهی را روشن می‌سازد.

نقد تعابیر عامیانه

تعابیر عامیانه مانند «خدا می‌دهد و می‌گیرد» نادرست‌اند، زیرا حق، ظهورات خود را ظاهر می‌کند، نه اینکه چیزی به ممكن بدهد یا بگیرد. این نقد، چون جریانی زلال است که ذهن را از تعابیر ناصواب پاک می‌سازد.

جمع‌بندی

درس‌گفتار شماره 346 *مصباح‌الانس*، با تبیین رابطه میان تصورات و تأثیر و تأثر، غیبتناهی بودن ظهورات، و مفهوم زمان، به تحلیل عمیق عرفانی و فلسفی می‌پردازد. تأکید بر وحدت عالم به اقتضای حق، نقد مفاهیم کلامی مانند حدوث و امكان، و تمایز میان ابهام و غیبتناهی، از محورهای اصلی این بحث است. آیه شریفه قرآن کریم «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (فتح: ۱۰) بر حضور قیومی حق در همه افعال دلالت دارد. زمان، به‌عنوان صورتی معقول برای ترتب استعدادات، ظهوری متسلسل و وابسته به حق است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، چه تعداد نقص برای ملائکه ذکر شده است؟

2. طبق متن، یکی از شرایط خلافت که ملائکه فاقد آن هستند چیست؟

3. بر اساس درسگفتار، کدام یک از مراتب وجودی برای خلیفه ضروری است؟

4. طبق متن، چرا ملائکه نمی‌توانند با اسمای الهی مانند 'تواب' و 'غفور' ارتباط برقرار کنند؟

5. بر اساس درسگفتار، چه چیزی ملائکه را از خلافت محروم می‌کند؟

6. ملائکه به دلیل محدودیت در مرتبه عقلی، نمی‌توانند خلیفه باشند.

7. انبیا به دلیل داشتن کمالات سه‌گانه، صلاحیت خلافت را دارند.

8. ملائکه به دلیل نداشتن اقتدار بر گناه، نمی‌توانند خلیفه باشند.

9. طبق متن، ملائکه هیچ ارتباطی با اسمای الهی مانند 'غفور' ندارند.

10. خلیفه باید با تمام موجودات تحت امر خود هماهنگی داشته باشد.

11. چرا ملائکه نمی‌توانند خلیفه باشند؟

12. تفاوت اصلی بین اقتدار عصبانی و فعلیت عصبانی چیست؟

13. منظور از 'تلبس به احکام جمیع مراتب' چیست؟

14. چرا ملائکه به اسمای الهی مانند 'تواب' متعلق نمی‌شوند؟

15. چگونه انبیا از ملائکه در خلافت متمایز می‌شوند؟

پاسخنامه

1. هجده نقص

2. علم به تمام مراتب

3. مراتب روحانی، مثالی و حسی

4. به دلیل عصمتشان

5. هر سه مورد

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. ملائکه به دلیل محدودیت در مرتبه عقلی و نداشتن اقتدار بر گناه، نمی‌توانند خلیفه باشند.

12. اقتدار عصبانی توانایی انجام گناه است، در حالی که فعلیت عصبانی انجام واقعی گناه است.

13. خلیفه باید با مراتب روحانی، مثالی و حسی هماهنگی داشته باشد.

14. به دلیل عصمتشان، ملائکه نیازی به اسمای تواب و غفور ندارند.

15. انبیا اقتدار بر گناه دارند اما آن را مرتکب نمی‌شوند، برخلاف ملائکه.

فوتر بهینه‌شده