متن درس
ربط قدیم و حادث
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 347)
مقدمه: طرح مسئله بنیادین ربط قدیم و حادث
در گستره الهیات نظری و عرفان اسلامی، یکی از دیرینهترین پرسشها، چگونگی ارتباط میان قدیم (حق) و حادث (مظاهر زمانی) است. این مسئله، که ریشه در مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی دارد، به تفاوت ذاتی میان ازلیت حق و حدوث مظاهرش اشاره دارد. حق، بهعنوان وجودی قدیم و مبرا از قیود زمان، با مظاهری که در ظرف کثرت و زمان متجلی میشوند، در ظاهر متباین است. این مباینت ظاهری، پرسشی بنیادین را برمیانگیزد: چگونه ممکن است علتی ازلی، معلولی حادث پدید آورد؟ این کتاب، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی عرفانی و فلسفی، به تبیین این مسئله میپردازد و با بهرهگیری از مفهوم «مطلق لا بشرط»، راهحلی جامع ارائه میدهد که مباینت میان قدیم و حادث را در وحدت وجودی رفع میکند.
بخش اول: مبانی نظری ربط قدیم و حادث
طرح مسئله: مباینت ذاتی قدیم و حادث
مسئله ربط قدیم و حادث، یکی از چالشهای دیرپا در فلسفه و عرفان اسلامی است که به چگونگی ارتباط میان حق، بهعنوان وجودی قدیم و ازلی، و مظاهر زمانی، که به دلیل مسبوقیت به عدم، حادثاند، میپردازد. حق، من حیث هو حق، از قیود زمان و مکان مبراست، حال آنکه مظاهر زمانی، در ظرف کثرت و تقید متجلی میشوند. این تفاوت ذاتی، پرسشی را مطرح میسازد: چگونه ممکن است علتی قدیم، معلولی حادث پدید آورد؟ مباینت میان این دو، ظاهراً تناقضی را در پی دارد، زیرا علت و معلول باید نسبتی وجودی با یکدیگر داشته باشند.
درنگ: مباینت ذاتی میان قدیم و حادث، پرسشی بنیادین در فلسفه اسلامی است که نیازمند تبیینی است که این دو را بدون تناقض به هم مرتبط سازد.
اشکال اصلی: تعلقات ازلی اسما و صفات
یکی از اشکالات اصلی در این مسئله، قول به تعلقات ازلی اسما و صفات الهی به حوادث جزئی در عالم لايزال است، در حالی که ذات حق با این حوادث متباین فرض میشود. این دیدگاه، که از مرتبه تحقیق نزول میکند، تناقضی ظاهری را مطرح میسازد: اگر ذات حق مباین با حوادث باشد، چگونه اسما و صفات ازلی میتوانند به مظاهر حادث تعلق گیرند؟ این پرسش، به ضرورت تبیین رابطهای غیرمباین میان حق و مظاهرش منجر میشود.
درنگ: تعلق اسما و صفات ازلی به حوادث جزئی، بدون رفع مباینت ذاتی، تناقضی ظاهری ایجاد میکند که نیازمند پاسخی عرفانی است.
پیشینه تاریخی مسئله
این اشکال، از دیرباز در کلام، فلسفه و عرفان مطرح بوده و متفکران با رویکردهای گوناگون به آن پاسخ دادهاند. برخی با واسطه قرار دادن جهت ربی یا حرکت توسطیه (حرکت در جوهر)، و برخی دیگر با استناد به مفهوم زمان دهری (زمانی متعالیتر از زمان معمولی)، تلاش کردهاند تا مباینت میان قدیم و حادث را رفع کنند. این پاسخها، همگی در پی ایجاد واسطهای وجودی میان حق و مظاهرش هستند تا ارتباط میان ازلیت و حدوث را تبیین کنند.
بخش دوم: پاسخ عرفانی به مسئله ربط قدیم و حادث
مفهوم مطلق لا بشرط
پاسخ عرفانی ارائهشده، بر مفهوم «مطلق لا بشرط» استوار است. حق، بهعنوان مطلق، متباین با مقیدات خود نیست، بلکه مقیدات، ظهورات همان مطلقاند. حدوث مظاهر، امری نسبی و اعتباری است که در ظرف کثرت معنا مییابد، اما در ظرف اطلاق، با حقیقت مطلق منافاتی ندارد. این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری ابنعربی دارد که وجود را بهصورت وحدت شخصی تبیین میکند. مطلق لا بشرط، حقیقتی است که تمامی مراتب وجودی را در بر میگیرد، و کثرت مظاهر، تنها در نگاه ناظر متکثر حادث به نظر میرسد.
درنگ: مطلق لا بشرط، بهعنوان حقیقتی جامع، تمامی مقیدات را در بر میگیرد و حدوث مظاهر، وصفی اعتباری است که در ظرف کثرت معنا مییابد.
تمایز مطلق و کلی
تمایز میان مطلق و کلی، کلیدی در حل این اشکال است. کلی، مفهومی انتزاعی است که با جزئیات خود در تعارض قرار میگیرد، اما مطلق، حقیقتی وجودی است که تمامی ظهورات را در خود جای میدهد. برخلاف کلی که با جزئیاتش تناهی دارد، مطلق با مقیداتش متباین نیست، بلکه مقیدات، جلوههای همان مطلقاند.
درنگ: مطلق، برخلاف کلی، با مقیدات خود منافاتی ندارد، زیرا مقیدات، ظهورات همان حقیقت مطلقاند.
حدوث بهعنوان وصف نسبی
حدوث مظاهر، وصفی نسبی و اعتباری است که در نگاه ناظری که عوالم را متمایز میبیند، شکل میگیرد. نزد حق، تمامی ظهورات در ظرف اطلاق قرار دارند و حدوث حقیقی وجود ندارد. این دیدگاه، کثرت را به امری ذهنی و اعتباری تقلیل میدهد و حقیقت وجود را در وحدت مطلق میجوید.
درنگ: حدوث، وصفی اعتباری است که در ظرف کثرت معنا مییابد، اما نزد حق، تمامی مظاهر در ظرف اطلاق، ازلیاند.
بخش سوم: علم الهی و مسئله غیرمتناهی
علم الهی به ظهورات غیرمتناهی
یکی از اشکالات مرتبط، چگونگی تعلق علم الهی به ظهورات غیرمتناهی است. پاسخ این است که غیرمتناهی بودن، مانع تعین نیست و علم به متعینات، چه متناهی و چه غیرمتناهی، ممکن است. مانع علم، ابهام و اجمال است، نه گستردگی معلوم. علم الهی، به دلیل کمال ذاتیاش، به هر متعینی تعلق میگیرد، و غیرمتناهی بودن، این شرط را نقض نمیکند.
درنگ: علم الهی به دلیل کمال ذاتیاش، به هر متعینی، اعم از متناهی یا غیرمتناهی، تعلق میگیرد، و مانع علم، ابهام است، نه غیرمتناهی بودن.
رفع اشکال تعین و غیرمتناهی
غیرمتناهی بودن، با تعین منافاتی ندارد، و علم به متعینات، فارغ از متناهی یا غیرمتناهی بودن آنها، ممکن است. این دیدگاه، به تمایز میان علم و معلوم در فلسفه اسلامی اشاره دارد و با تأسی به ابنسینا و عرفان نظری، علم الهی را جامع و شامل همه تعینات میداند.
بخش چهارم: نقد مفاهیم حادث و جزئیت
نقد مفهوم حادث بهعنوان وصف حقیقی
حادث به ما هو حادث، وجود ندارد، و تمامی مظاهر، ظهورات مطلقاند. حدوث، وصفی انتزاعی و اعتباری است که در ظرف کثرت معنا مییابد، نه در حقیقت وجودی مظاهر. این دیدگاه، ریشه در وحدت وجود دارد که مظاهر را جلوههای حق میداند و کثرت را به نگاه ناظر متکثر نسبت میدهد.
درنگ: حدوث، وصفی اعتباری است که در ذهن ناظر شکل میگیرد و در حقیقت الهی، مظاهر، جلوههای مطلقاند.
تبیین رابطه مطلق و مقید با تمثیل
برای تبیین رابطه مطلق و مقید، تمثیلی از دست و انسان ارائه میشود. دست، بهعنوان جزئی از انسان، از حقیقت انسان جدا نیست، بلکه ظهوری از آن است. به همین سان، مقیدات، ظهورات مطلقاند و تقید، وصفی اعتباری است که به حقیقت مطلق لطمه نمیزند. این تشبیه، وحدت میان حق و مظاهرش را به زیبایی نشان میدهد، مانند قطراتی که از آب جدا نمیشوند، بلکه جلوههای همان آباند.
درنگ: مقیدات، مانند دست نسبت به انسان، ظهورات مطلقاند و تقید، وصفی اعتباری است که در حقیقت وحدت وجودی خللی وارد نمیکند.
نقد قول به تعلقات ازلی
قول به تعلقات ازلی اسما و صفات به حوادث جزئی، در حالی که ذات حق مباین با آنهاست، غیرمحققانه است، زیرا حوادث را مستقل فرض میکند. در دیدگاه وحدت وجود، حوادث، ظهورات حقاند و مباینت واقعی ندارند. این نقد، به ضرورت رفع استقلال از مظاهر اشاره دارد تا مباینت میان قدیم و حادث رفع شود.
غیرمعقول بودن جزئیت قبل از وجود
تعلقات جزئی، قبل از وجود خارجی متعلقات، غیرمعقول است، زیرا جزئیت، وابسته به وجود خارجی است. وجود عقلی نیز جزئیت را افاده نمیکند. این دیدگاه، به تعریف فلسفی جزئیت اشاره دارد که تنها در ظرف وجود خارجی معنا مییابد.
درنگ: جزئیت، وصفی است که تنها در ظرف وجود خارجی معنا مییابد، و قبل از تحقق خارجی، متعلقات، کلیاند.
نقد علم الهی به جزئيات قبل از وجود
علم الهی به جزئيات، قبل از وجود خارجی آنها، ممکن نیست، زیرا جزئیت، پس از تحقق خارجی پدید میآید. این دیدگاه، به رویکرد ابنسینا نزدیک است که علم الهی را به کلیات نسبت میدهد، نه جزئيات، تا از سرایت حدوث به ذات الهی جلوگیری کند.
تعریف فلسفی جزئیت
جزئیت، بهعنوان وصفی که در خارج تحقق مییابد (ما في الخارج)، تعریف میشود. قبل از وجود خارجی، جزئیت وجود ندارد، زیرا «ما لم يتشخص لم يوجد». این تعریف، ریشه در فلسفه مشائی دارد و تشخص را به وجود خارجی وابسته میداند.
درنگ: جزئیت، وصفی است که تنها در ظرف کثرت خارجی معنا مییابد و قبل از تحقق خارجی، وجود ندارد.
بخش پنجم: بررسی شقوق رابطه قدیم و حادث
شقوق مختلف رابطه
بررسی شقوق مختلف رابطه قدیم و حادث نشان میدهد که: قبل از حدوث، جزئیت وجود ندارد؛ بعد از حدوث، ازلیت منتفی است؛ و علم الهی به جزئيات، یا کلی است یا غیرممکن. هر شق، به دلیل تناقض درونی، ناکافی است، و تنها دیدگاه وحدت وجود، با تأکید بر مطلق و مقید، مسئله را حل میکند.
درنگ: شقوق مختلف رابطه قدیم و حادث، به دلیل تناقض درونی، ناکافیاند، و تنها دیدگاه وحدت وجود، مسئله را حل میکند.
نقد تعلقات کلی
اگر تعلقات اسما بهصورت کلی فرض شوند، با تعین جزئيات مطابقت ندارند و اقتضایی میان آنها برقرار نیست. کلیات، نمیتوانند تعینات جزئی را که در خارج متحققاند، توضیح دهند، که این امر، اشکال تعلقات کلی را برجسته میکند.
رد ازلیت جزئيات
قول به ازلیت جزئيات، غیرمحصل است، زیرا حادث به ما هو حادث، نمیتواند ازلی باشد. این رد، به تعریف فلسفی حدوث و ازلیت وابسته است که حادث را به دلیل مسبوقیت به عدم، از ازلیت محروم میداند.
درنگ: حادث به ما هو حادث، نمیتواند ازلی باشد، و ازلیت جزئيات، تناقض ذاتی دارد.
بخش ششم: راهحل نهایی و تمثیلات
حل اشکال با مفهوم مطلق
راهحل نهایی، در مفهوم مطلق لا بشرط نهفته است که مستغنی از قید و زمان است و با هر جزئی در هر زمان حضور دارد. مقیدات، ظهورات همان مطلقاند، و تقید، وصفی اعتباری است که به حقیقت مطلق لطمه نمیزند. این دیدگاه، مباینت قدیم و حادث را در وحدت وجودی رفع میکند.
درنگ: مطلق لا بشرط، حقیقتی است که تمامی مقیدات را در بر میگیرد و مباینت قدیم و حادث را در وحدت وجودی رفع میکند.
ظهورات بهعنوان جلوههای مطلق
ظهورات، چیزی جز مطلق نیستند، و تقید، وصفی اعتباری است که در نگاه ناظر شکل میگیرد. این دیدگاه، کثرت را به امری ذهنی تقلیل میدهد و حقیقت را در وحدت مطلق میجوید، مانند قطراتی که از آب جدا نیستند، بلکه جلوههای همان آباند.
تمثیل کاسه آب
تمثیل کاسه آب، به زیبایی وحدت میان حقیقت و مظاهرش را نشان میدهد. قطرات آب، چیزی جز خود آب نیستند، و کثرت، وصفی اعتباری است که در ذهن ناظر شکل میگیرد. آب، بهعنوان حقیقت واحد، در قطرات متکثر ظهور مییابد، اما حقیقتش واحد باقی میماند.
درنگ: کثرت مظاهر، مانند قطرات آب، وصفی اعتباری است که در ذهن ناظر شکل میگیرد، و حقیقت، در وحدت مطلق باقی میماند.
تمایز تعین و تمایز
تعین، حقیقی و متعلق به مظاهر است، اما تمایز و کثرت، اعتباری و ذهنیاند. تعین، به وجود واقعی مظاهر اشاره دارد، اما تمایز، نتیجه تحلیل ذهنی ناظر است که کثرت را به مظاهر نسبت میدهد، در حالی که حقیقت، واحد است.
درنگ: تعین، حقیقی است، اما تمایز و کثرت، اعتباریاند و در ذهن ناظر شکل میگیرند.
رد حدوث بهعنوان وصف خارجی
حدوث، وصفی ذهنی و انتزاعی است و در خارج، حادث واقعی وجود ندارد. در عالم خارج، تنها حقیقت مطلق و ظهوراتش وجود دارند، و حدوث، بهعنوان وصفی که ذهن ناظر میسازد، فاقد حقیقت عینی است.
درنگ: حدوث، وصفی اعتباری و ذهنی است و در عالم خارج، تنها حقیقت مطلق و ظهوراتش وجود دارند.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مسئله ربط قدیم و حادث پرداخت و با نقد دیدگاههایی که مباینت میان حق و مظاهرش را فرض میکنند، راهحلی عرفانی مبتنی بر مفهوم مطلق لا بشرط ارائه داد. مطلق، بهعنوان حقیقتی جامع، تمامی مقیدات را در بر میگیرد، و حدوث مظاهر، وصفی اعتباری است که در ظرف کثرت معنا مییابد. نقدهای مطرحشده، از جمله رد تعلقات جزئی قبل از وجود و ازلیت جزئيات، عمق استدلالی بحث را نشان میدهد. تمثیلات ارائهشده، مانند کاسه آب و دست انسان، وحدت میان مطلق و مقید را به زیبایی تبیین میکنند.
با نظارت صادق خادمی