در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 362

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 362)

مقدمه: درآمدی بر معرفت نفس و فیض الهی

در این نوشتار، به بازخوانی و تحلیل درس‌گفتار جلسه 362 از مجموعه مصباح الانس، تألیف آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، پرداخته می‌شود. محور اصلی این گفتار، تأمل در مشابهت میان نفس الرحمن (فیض ساری الهی) و نفس آدمی به عنوان مظهر ظهورات انسانی است. این مشابهت، که ریشه در اصول عرفان نظری و وحدت وجود دارد، امکان فهمی عمیق‌تر از رابطه میان حق و خلق را فراهم می‌آورد.

بخش اول: مشابهت نفس الرحمن و نفس آدمی

مفهوم مشابهت و جایگاه آن در عرفان نظری

درس‌گفتار با تأکید بر مشابهت میان نفس الرحمن، به عنوان فیض ساری الهی، و نفس آدمی، به عنوان مظهر ظهورات انسانی، آغاز می‌شود. نفس آدمی، ظرفی است که از آن کلام، حروف و معانی صادر می‌گردد، و به همین سان، نفس الرحمن، فیض الهی است که موجودات و حقایق عالم از آن پدیدار می‌شوند. این مشابهت، که در متون عرفانی مانند اسفار اربعه و منظومه سبزواری نیز مورد توجه قرار گرفته، مبنای فهم معرفتی رابطه میان حق و خلق است.

درنگ: مشابهت نفس الرحمن و نفس آدمی، ریشه در اصل وحدت وجود دارد. نفس آدمی، مظهر صغیر، و نفس الرحمن، مظهر کبیر است که امکان فهم فیض الهی را از طریق تجربه انسانی فراهم می‌آورد.

این تشبیه، بر قاعده عرفانی «تنزیل معقول به محسوس» استوار است. نفس آدمی، به دلیل ملموس بودن، مبنایی برای فهم فیض غیرمحسوس الهی قرار می‌گیرد. به تعبیری، همان‌گونه که نفس انسان با دم و بازدم، کلام و معانی را متجلی می‌سازد، فیض الهی نیز با جریان ساری خود، موجودات عالم را به ظهور می‌رساند.

تشبیه فیض الهی به دم آدمی

فیض الهی در این گفتار، به دم آدمی تشبیه شده است. همان‌گونه که نفس آدمی، مبدأ صدور کلام و معانی است، نفس الرحمن نیز مبدأ ظهور موجودات و حقایق عالم است. این تشبیه، معقول و منطقی دانسته شده، زیرا تجربه ملموس نفس انسانی، امکان فهم فیض الهی را فراهم می‌کند.

به عنوان مثال، هنگامی که انسان با نفس خود سخن می‌گوید، حروف، کلمات و معانی از این نفس ساری ظهور می‌یابند. به همین ترتیب، در ظرف ظهورات الهی، موجودات، حروف و کلمات وجودی از نفس الرحمن صادر می‌شوند. این قیاس، مانند آینه‌ای است که حقیقت الهی را در ساحت انسانی منعکس می‌سازد.

درنگ: تشبیه فیض الهی به دم آدمی، بر اساس قاعده عرفانی «تنزیل معقول به محسوس» است. این تشبیه، امکان فهم فیض غیرمحسوس الهی را از طریق تجربه ملموس نفس انسانی فراهم می‌آورد.

ظهور کلام و موجودات

درس‌گفتار تأکید دارد که همان‌گونه که کلام و معانی از نفس انسانی صادر می‌شود، موجودات و ظهورات از نفس الرحمن پدیدار می‌گردند. این مشابهت، نه تنها معقول، بلکه منطقی و متناسب با اصول عرفانی است. نفس انسانی، ظرف ظهور کلام و معانی است، و نفس الرحمن، ظرف ظهور موجودات و حقایق عالم.

به تعبیری، همان‌گونه که نفس انسان با دم و بازدم، کلمات را متجلی می‌سازد، فیض الهی نیز با جریان ساری خود، موجودات را به ظهور می‌رساند. این تشبیه، مانند پلی است که معرفت انسانی را به معرفت الهی پیوند می‌دهد.

درنگ: ظهور کلام از نفس انسانی و موجودات از نفس الرحمن، بر اساس اشتراک در اصل ظهور استوار است. این مشابهت، مبنای معرفت عرفانی و فهم رابطه میان حق و خلق است.

بخش دوم: نقد تشبیهات غیرمنطقی و ذوقی

نقد تقسیم‌بندی‌های ذوقی

یکی از محورهای مهم درس‌گفتار، نقد تشبیهات ذوقی و غیرمنطقی است که در برخی متون عرفانی یافت می‌شود. به عنوان مثال، تقسیم عالم به بیست و هشت بخش بر اساس حروف الفبای عربی، فاقد مبنای عقلی و شرعی دانسته شده و به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها، که گاه در آثار عرفانی دیده می‌شود، عرفان را به وادی اوهام سوق می‌دهد.

به عنوان مثال، عالم وجود، که فراگیر و نامحدود به ساختارهای زبانی است، نمی‌تواند به تعداد حروف یک زبان خاص (مانند بیست و هشت حرف عربی یا سی و دو حرف فارسی) تقسیم شود. این‌گونه تطبیق‌ها، مانند تلاش برای محصور کردن اقیانوس بی‌کران وجود در کوزه‌ای تنگ، بی‌معنا و غیرمنطقی است.

درنگ: تقسیم‌بندی عالم بر اساس تعداد حروف الفبا، فاقد مبنای منطقی است و عرفان را به اوهام می‌کشاند. عالم وجود، نامحدود به ساختارهای زبانی است.

لزوم پایبندی به منطق در بیان عرفانی

درس‌گفتار تأکید دارد که حتی در بیان شاعرانه و عرفانی، باید منطق و استدلال رعایت شود. شعر عرفانی، مانند جامی زرین، باید حامل معانی منطقی باشد و نه صرفاً خیال‌پردازی بی‌اساس. این دیدگاه، عرفان را به عنوان علمی منظم و منطقی معرفی می‌کند که حتی در قالب‌های ادبی، باید از اصول عقلی و برهانی پیروی کند.

به تعبیری، عرفان، مانند درختی است که شاخه‌هایش در آسمان شعر و ادب گسترده شده، اما ریشه‌هایش در خاک استدلال و منطق استوار است. بدون این ریشه‌ها، درخت عرفان به اوهام و خیالات سست فرو می‌ریزد.

درنگ: حتی در بیان شاعرانه، عرفان باید منطقی و مستدل باشد. شعر عرفانی، باید حامل معانی عقلی باشد و از خیال‌پردازی بی‌اساس پرهیز کند.

بخش سوم: ماده و مظهر کلام الهی و انسانی

ماده کلام و نقد اصطلاح ماده

ماده کلام الهی، وجود ساری یا نفس الرحمن است، همان‌گونه که ماده کلام انسانی، نفس ساری انسانی است. با این حال، استفاده از اصطلاح «ماده» برای فیض الهی مناسب نیست، زیرا ماده دلالت بر محدودیت مادی دارد. به جای آن، اصطلاح «مظهر» پیشنهاد شده که با زبان عرفانی سازگارتر است.

فیض الهی، مانند نوری بی‌کران است که در ظروف وجودی متجلی می‌شود، نه ماده‌ای که به محدودیت‌های مادی مقید باشد. استفاده از واژه مظهر، مانند آینه‌ای است که نور الهی را در خود منعکس می‌کند، بدون آنکه آن را محدود سازد.

درنگ: اصطلاح «مظهر» به جای «ماده» برای فیض الهی مناسب‌تر است، زیرا فیض، وجودی غیرمادی و نامحدود است که در ظروف وجودی متجلی می‌شود.

تمایز فیض و مستفیض

فیض الهی، دارای ظرف انبساطی و نامقید است، در حالی که مستفیض (موجودات)، دارای ظرف تقطیعی و مقید است. این تمایز، در تشبیه نفس الرحمن به نفس آدمی مورد تأکید قرار گرفته است. فیض، مانند جویباری است که بی‌وقفه جریان دارد، اما مستفیض، مانند قطراتی است که از این جویبار جدا شده و در ظروف وجودی مقید می‌گردد.

به عنوان مثال، در آیه شریفه «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ [مطلب حذف شد] : «چون چیزی را اراده کند، تنها فرمانش این است که به آن بگوید: باش، پس می‌شود»)، فیض الهی به صورت کن فیکون ظهور می‌یابد، اما موجودات، به دلیل ورود به مراتب وجودی، مقید و متکثر می‌شوند.

درنگ: فیض الهی، ظرف انبساطی و نامقید دارد، اما مستفیض، به دلیل ورود به مراتب وجودی، مقید و متکثر می‌شود.

بخش چهارم: مراتب ظهور و تعدد حروف و کلمات

تعدد حروف و کلمات در مراتب علمی و وجودی

حروف و کلمات در مراتب علمی (اعیان ثابته) و وجودی (موجودات خارجی) متکثرند، همان‌گونه که نفس الرحمن در مراتب مخارج (حقایق کلی) و ترکیبات علمی و حسی ظهور می‌یابد. حروف، به عنوان بسائط، و کلمات، به عنوان مركبات، مظاهر نفس الرحمن هستند.

این تعدد، مانند شاخه‌های درختی است که از تنه واحد نفس الرحمن منشعب می‌شود. هر شاخه، مظهری از حقیقت واحد است، اما در مراتب مختلف، به صورت بسائط و مركبات ظهور می‌یابد.

درنگ: حروف و کلمات، به عنوان بسائط و مركبات، در مراتب علمی و وجودی، مظاهر نفس الرحمن هستند و تعدد آنها بازتاب کثرت نسبی در مراتب وجود است.

استناد به آیه مستقر و مستودع

ظهورات نفس الرحمن در دو وجه ثباتی (مستقر) و تدریجی (مستودع) معرفی شده‌اند، با استناد به آیه شریفه

درنگ: آیه «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» به دو ساحت وجودی اشاره دارد: مستقر، حقایق ثابت و کلی، و مستودع، ظهورات تدریجی و زوال‌پذیر.

بخش پنجم: نقد تشبیه معقول به محسوس

جهت‌گیری صحیح تشبیه

تشبیه نفس الرحمن به نفس آدمی، از محسوس به معقول است، نه بالعکس. انسان از تجربه نفس خود به فهم فیض الهی می‌رسد، نه از فیض الهی به نفس انسانی. این جهت‌گیری، با قاعده عرفانی «معرفت نفس مقدم بر معرفت رب» همخوانی دارد.

به تعبیری، نفس انسانی، مانند چراغی است که نور معرفت الهی را در خود منعکس می‌کند. انسان با تأمل در این چراغ، به حقیقت نور الهی پی می‌برد.

درنگ: تشبیه نفس الرحمن به نفس آدمی، از محسوس به معقول است، زیرا انسان از تجربه نفس خود به فهم فیض الهی می‌رسد.

نقد تطبیق عالم با الفبای انسانی

تقسیم عالم به تعداد حروف الفبا، مانند بیست و هشت حرف عربی، فاقد مبنای منطقی است، زیرا عالم وجود، محدود به زبان خاصی نیست. این‌گونه تطبیق‌ها، مانند تلاش برای محدود کردن آسمان بی‌کران در قالب‌های زمینی است.

به عنوان مثال، اگر عالم به بیست و هشت حرف عربی تقسیم شود، در زبان فارسی با سی و دو حرف یا در زبان لاتین با بیست و شش حرف چه باید کرد؟ این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها، مانند نقاشی کودکی است که آسمان را در کاغذی کوچک ترسیم می‌کند.

درنگ: تقسیم عالم به تعداد حروف الفبا، غیرمنطقی است، زیرا عالم وجود، نامحدود به ساختارهای زبانی است.

بخش ششم: تمایز خلقت الهی و انسانی

خلقت الهی: بی‌مقدمات و بی‌ضایعات

خلقت الهی، فاقد مقدمات، ضایعات و ترکیب تدریجی است. در آیه شریفه «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ [مطلب حذف شد] : «چون چیزی را اراده کند، تنها فرمانش این است که به آن بگوید: باش، پس می‌شود»)، خلقت الهی به صورت کن فیکون ظهور می‌یابد. این خلقت، مانند جوشش چشمه‌ای است که بی‌نیاز از مقدمات، آب زلال را جاری می‌سازد.

برخلاف آن، خلقت انسانی، مقید به مقدمات، ضایعات و وصله‌پینه است. انسان برای ساختن، نیازمند جمع‌آوری مواد، ابزار و تلاش است، اما حق تعالی، بی‌نیاز از این مقدمات، خلقت را در لحظه به انجام می‌رساند.

درنگ: خلقت الهی، کن فیکون و فاقد مقدمات و ضایعات است، در حالی که خلقت انسانی، مقید به محدودیت‌های مادی و زمانی است.

نظم و حساب خلقت الهی

خلقت الهی، چنان منظم است که حتی ذره‌ای از علم الهی خارج نمی‌شود. این نظم، مانند صحرایی است که باد و خاکستر آن با دقتی بی‌نهایت در جای خود قرار دارند. برخلاف آن، خلقت انسانی، پر از کم و زیاد و بی‌نظمی است.

به عنوان مثال، انسان در ساختن یک در یا دوختن یک پیراهن، ناگزیر ضایعاتی تولید می‌کند، اما خلقت الهی، مانند بافنده‌ای است که پارچه‌ای بی‌نقص می‌بافد، بدون حتی یک نخ اضافه.

درنگ: خلقت الهی، با نظم و حساب کامل انجام می‌شود، در حالی که خلقت انسانی، به دلیل نقص ذاتی، دچار بی‌نظمی و ضایعات است.

بخش هفتم: معرفت نفس و معرفت رب

معرفت نفس به عنوان مقدمه معرفت رب

معرفت نفس، مقدمه معرفت رب است. حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» به معنای شناخت نقص و فنای نفس در برابر کمال الهی است. انسان با شناخت محدودیت‌های خود، به حقیقت بی‌کران حق پی می‌برد.

این معرفت، مانند سفری است که از کوچه‌های تنگ نفس آغاز می‌شود و به دریای بی‌کران حق می‌رسد. انسان با تأمل در فنای خود، به وحدت وجود و کمال الهی دست می‌یابد.

درنگ: معرفت نفس، به معنای شناخت نقص و فنای نفس در برابر کمال الهی است و مقدمه‌ای برای معرفت رب و رسیدن به توحید است.

نفی خودیت و اثبات حق

عرفان، نفی خودیت (من) و اثبات حق است. تمامی ظهورات، مظهر حق‌اند، اما نسبت دادن آنها به «من» خطاست. عارف، با نفی خودیت، به وحدت وجود می‌رسد و تمامی هستی را ظهور حق می‌بیند.

به عنوان مثال، رساله‌ای که احکامش درست است، اما نام نویسنده بر آن خطاست، نشان‌دهنده این اصل است که تمامی ظهورات متعلق به حق‌اند و نسبت دادن آنها به خود، خطای معرفتی است.

درنگ: عرفان، نفی خودیت و اثبات حق است. تمامی ظهورات، مظهر حق‌اند و نسبت دادن آنها به «من» خطای معرفتی است.

صورت الهی انسان

انسان، بر صورت الهی خلق شده است (على صورة الالهية)، اما این صورت، به معنای ظهورات حق است، نه شباهت مادی یا نقص‌های انسانی. انسان، مظهر اسماء و صفات الهی است و تمامی ظهورات او، بازتاب حقیقت الهی است.

این مفهوم، مانند آینه‌ای است که نور الهی را در خود منعکس می‌کند. انسان، با نفی خودیت، این آینه را صیقل می‌دهد تا نور حق در آن به تمامی بدرخشد.

درنگ: انسان، بر صورت الهی خلق شده و مظهر اسماء و صفات الهی است. این صورت، به معنای ظهورات حق است، نه شباهت مادی.

بخش هشتم: انسان کامل و خلقت بی‌مقدمات

خلقت انسان کامل

انسان کامل، مانند ولی‌الله، بدون نیاز به مقدمات خلق می‌کند (یخلق بهمته). این خلقت، مشابه خلقت الهی است که فاقد مقدمات و ضایعات است. انسان کامل، به دلیل اتصال به فیض الهی، از محدودیت‌های انسانی فراتر می‌رود.

این مقام، مانند قله‌ای است که انسان کامل بر آن ایستاده و از آنجا، به جریان بی‌کران فیض الهی متصل می‌شود. خلقت او، مانند جوشش چشمه‌ای است که بی‌نیاز از مقدمات، جاری می‌گردد.

درنگ: انسان کامل، با اتصال به فیض الهی، بدون نیاز به مقدمات خلق می‌کند و خلقت او، مشابه خلقت الهی است.

امیرالمؤمنین و نعش تعزیه

امیرالمؤمنین علیه‌السلام خود را «نعش تعزیه» می‌داند، یعنی تنها مظهر حق است و اراده شخصی ندارد. این تعبیر، نشان‌دهنده مقام والای ولایت است که در آن، ولی‌الله به طور کامل فانی در حق شده است.

این مقام، مانند ستاره‌ای است که در آسمان ولایت می‌درخشد و تمامی نور خود را از آفتاب حق دریافت می‌کند. ولی‌الله، تنها آینه‌ای است که نور الهی را منعکس می‌سازد.

درنگ: امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به عنوان نعش تعزیه، تنها مظهر حق است و اراده شخصی ندارد، که نشان‌دهنده مقام والای ولایت است.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

درس‌گفتار جلسه 362 مصباح الانس، با تمرکز بر مشابهت نفس الرحمن و نفس آدمی، به تبیین رابطه میان فیض الهی و ظهورات انسانی پرداخته است. این گفتار، ضمن تأکید بر تشبیه معقول فیض به نفس، از تعمیم‌های غیرمنطقی مانند تطبیق عالم با حروف الفبا انتقاد می‌کند و بر لزوم پایبندی به منطق در عرفان تأکید دارد. تمایز میان خلقت الهی (بی‌مقدمات و ضایعات) و خلقت انسانی (مقید و ناقص)، و همچنین نفی خودیت در برابر حق، از محورهای اصلی بحث است. معرفت نفس، به عنوان مقدمه معرفت رب، در این متن به معنای شناخت فنای نفس و اثبات حق تبیین شده است.

این نوشتار، مانند باغی است که در آن، درخت معرفت با شاخه‌های عرفان نظری و ریشه‌های استدلال منطقی بارور شده است. هر شاخه، مظهری از حقیقت الهی است، و هر ریشه، استواری این حقیقت را تضمین می‌کند. با نفی خودیت و اثبات حق، انسان به قله توحید می‌رسد و تمامی هستی را ظهور نور الهی می‌بیند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، نفس رحمانی به چه چیزی تشبیه شده است؟

2. طبق متن، چرا تقسیم عالم به بیست و هشت حرف منطقی نیست؟

3. در درسگفتار، فیض الهی چه نسبتی با مستفیض دارد؟

4. بر اساس متن، چرا خلق حق تعالی با خلق انسانی متفاوت است؟

5. مفهوم «مستقر و مستودع» در درسگفتار به چه اشاره دارد؟

6. نفس رحمانی در درسگفتار به عنوان اصل کلمات الهی معرفی شده است.

7. تقسیم عالم به بیست و هشت حرف بر اساس حروف عربی در متن منطقی دانسته شده است.

8. خلق حق تعالی بدون مقدمات و با کن فیکون تحقق می‌یابد.

9. نفس آدمی در درسگفتار به نفس رحمانی تشبیه شده، نه برعکس.

10. عرفان در متن به معنای بیان اوهام و ذوقیات غیرمنطقی تعریف شده است.

11. تفاوت اصلی بین فیض و مستفیض در درسگفتار چیست؟

12. چرا مقایسه حروف و کلمات انسانی با ظهورات الهی در متن نقد شده است؟

13. منظور از «من عرف نفسه فقد عرف ربه» در درسگفتار چیست؟

14. چرا خلق حق تعالی در متن بدون نخاله و ضایعات توصیف شده است؟

15. مفهوم «صورت الهی» در درسگفتار چگونه تبیین شده است؟

پاسخنامه

1. نفس آدمی به دلیل مشابهت در ظهور کلمات و معانی

2. زیرا عالم منحصر به حروف عربی نیست و زبان‌های دیگر حروف متفاوتی دارند.

3. فیض ظرف انبساطی و مستفیض ظرف تقطیعی و تقیدی است.

4. چون حق تعالی بدون مقدمات و نخاله خلق می‌کند.

5. به وجه ثباتی و تدريجی موجودات

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. فیض ظرف انبساطی و کلی دارد، در حالی که مستفیض ظرف تقطیعی و متعین است.

12. زیرا عالم الهی بدون مقدمات و ترکیبات انسانی خلق می‌شود و مقایسه مستقیم نادرست است.

13. شناخت نفس به معنای درک فنای آن و رسیدن به حق به عنوان حقیقت همه چیز است.

14. چون حق تعالی با کن فیکون خلق می‌کند و نیازی به مقدمات یا ترکیب ندارد.

15. صورت الهی به ظهور حق در همه موجودات اشاره دارد، بدون اینکه خود حق متعین شود.