متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 367)
بخش هفتم: ارواح مهیمه و مراتب تجلی ذاتی
مقدمه: تبیین ارواح مهیمه و جایگاه آنها در نظام هستی
در عرفان نظری و حکمت متعالیه، ارواح مهیمه به عنوان مظاهر تجلی ذاتی حق تعالی، جایگاهی بنیادین در نظام هستی دارند. این ارواح، که در مرتبهای بیسببی و فراتر از تراتب خلقی ظهور مییابند، واسطهای برای ظهور فیض الهی در مراتب مختلف وجودی هستند. این بخش، که برگرفته از درسگفتارهای عمیق عرفانی است، به بررسی مفاهیم ارواح مهیمه، تجلیات ذاتی و وحدانی، لوح و قلم، و رابطه آنها با مراتب سلوک و قرب الهی میپردازد. همانگونه که چشمهای زلال، جویبارهای متعدد را در دشتهای پهناور جاری میسازد، ارواح مهیمه نیز فیض الهی را در تمامی مراتب هستی ساری میکنند.
درنگ: ارواح مهیمه، به مثابه آیینههای صیقلی تجلی ذاتی حق، در مرتبهای بیسببی قرار دارند و واسطه ظهور فیض الهی در مراتب خلقتاند. |
۱. مراتب قرب الهی و جایگاه ارواح در سلوک
۱.۱. تقسیمبندی مراتب قرب
مراتب قرب به حق تعالی، که در عرفان نظری از اهمیت بسزایی برخوردار است، به سه دسته تقسیم میشود: قرب حظی، قرب امری و قرب حقی. قرب حظی، که مبتنی بر لذت و بهرهمندی نفسانی است، در مراتب نازله نفس انسانی متجلی میشود. قرب امری، که در اطاعت و انجام اوامر الهی ظهور مییابد، به مرتبه عقل عملی وابسته است. اما قرب حقی، که فراتر از دوگانگی عبد و مولا قرار دارد، در مقام عشق و وحدت محض محقق میشود، جایی که سالک در نور الهی محو شده و حجابهای کثرت را پشت سر میگذارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (قاف: ۱۶، : «و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم»). این آیه، بر امکان تحقق قرب حقی در مقام شهود وحدانی تأکید دارد.
۱.۲. خروج افراد از دایره قطب
در مسیر سلوک، برخی سالکان از دایره هدایت قطب خارج میشوند و به «افراد» یا «مفردون و متفردون» ملقب میگردند. این افراد، که به دلیل کمال وجودی یا انحراف از مسیر، از مرشد معنوی خود جدا میشوند، به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی که با اجتهاد معنوی و تأیید قطب، به استقلال وجودی و مرتبهای والا میرسند و گروهی که به دلیل شطحیات یا گمراهی، از مسیر کمال منحرف شده و در سعیر گرفتار میآیند. قرآن کریم این تقسیمبندی را چنین تبیین میکند: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ» (شوری: ۷، : «گروهی در بهشت و گروهی در سعیر»). خروج از دایره قطب، به مثابه گذر از پلی باریک بر فراز پرتگاهی عمیق است که میتواند به سرای سعادت یا ورطه گمراهی منتهی شود.
درنگ: خروج از دایره قطب، نقطه عطفی در سلوک است که یا به استقلال وجودی و کمال میانجامد یا به گمراهی و سقوط در سعیر منجر میشود. |
۱.۳. خطای خروج نابهنگام
خروج نابهنگام از مسیر سلوک، پیش از تکمیل مراتب و بدون اجازه قطب، به نقصان و گمراهی منجر میشود. همانگونه که شاگردی ناپخته که درس را پیش از آببندی شدن ترک کند، در میانه راه با دشواریهای بسیار مواجه میشود، سالک نیز اگر پیش از آمادگی کامل از هدایت قطب جدا شود، در دام شطح یا انحراف گرفتار میآید. این مفهوم، با تأکید قرآن کریم بر صبر و استقامت همخوانی دارد: «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» (بقره: ۴۵، : «و از صبر و نماز یاری جویید»).
۱.۴. اجازه اجتهاد و هدایت قطب
اجازه اجتهاد در سلوک، تأییدی است که قطب به سالک آماده میدهد تا به استقلال معنوی دست یابد. این اجازه، که مشابه اجازه اجتهاد فقهی است، تنها به کسانی اعطا میشود که به بلوغ معنوی رسیده باشند. قطب، در پایان حیات یا هنگام جدایی، هر شاگرد را بر اساس استعداد و صلاحش هدایت میکند: برخی را به سکوت، برخی را به عبادت، و برخی را به ارشاد دیگران دعوت مینماید. این هدایت، به مثابه چراغی است که مسیر سالک را در تاریکیهای سلوک روشن میسازد. قرآن کریم این نقش هدایتی را چنین توصیف میکند: «وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ» (لقمان: ۱۵، : «و راه کسی را که به سوی من بازگشت، پیروی کن»).
۱.۵. نقد بدلکاری در سلوک
عرفان حقیقی، که مبتنی بر تخلق به اخلاق الهی و معرفت است، از بدلکاری و تظاهر به دور است. برخی مدعیان، با تظاهر به عرفان، به بدلکاری روی میآورند و از مسیر حقیقت منحرف میشوند. عارفان حقیقی، که به نور معرفت الهی متصلاند، نیازی به این تظاهرات ندارند، چنانکه گوهری ناب نیازی به آرایش ظاهری ندارد. قرآن کریم بر اهمیت اخلاص در این مسیر تأکید دارد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت: ۶۹، : «و کسانی که در راه ما کوشیدند، بهیقین آنها را به راههای خود هدایت میکنیم»).
۲. ارواح مهیمه و تجلی ذاتی
۲.۱. مفهوم ارواح مهیمه
ارواح مهیمه، به عنوان مظاهر هیمان الهی، در مرتبهای متعالی و بیسببی از تجلی ذاتی حق قرار دارند. این ارواح، که غیر را نمیشناسند، صرفاً در مقام وحدت ذاتی حق ظهور مییابند و واسطهای برای ظهور فیض الهی در مراتب خلقتاند. هیمان، به مثابه نوری بیکران، تمامی ظهورات را در خود جای داده و سرچشمه لوح، قلم و سایر تعینات است. این مفهوم، با دیدگاه ابنعربی در «فصوص الحکم» همخوانی دارد که هیمان را جلوهای از تجلی ذاتی در مرتبه احدیت میداند.
درنگ: ارواح مهیمه، به مثابه نوری بیکران از تجلی ذاتی حق، در مرتبه احدیت قرار دارند و غیر را نمیشناسند، بلکه صرفاً ظرف ظهور وحدت الهیاند. |
۲.۲. نقد تناقض ظاهری میان هیمان و عقل
یکی از مسائل محوری در این درسگفتار، تناقض ظاهری میان دو دیدگاه است: نخست، اینکه عقل اولین مخلوق الهی است («أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ»)، و دوم، اینکه هیمان، به عنوان تجلی ذاتی، مقدم بر عقل است و عقل از التفات هیمان پدید میآید. این تناقض، با تفکیک مراتب تجلی قابل رفع است: هیمان در مرتبه احدیت، فراتر از تراتب و سببیت قرار دارد، در حالی که عقل، در مرتبه واحدیت، به عنوان اولین تعین خلقی ظهور مییابد. قرآن کریم این بیواسطگی فعل الهی را چنین بیان میکند: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس: ۸۲، : «فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن میگوید باش، پس میشود»).
۲.۳. عنصر اعظم و هیمان
عنصر اعظم، که در این درسگفتار با هیمان هممعنا دانسته شده، به عنوان اولین ظهور تجلی ذاتی معرفی میشود. این عنصر، که در مرتبه غیبالغیب و بدون تراتب خلقی قرار دارد، مبدأ ظهور عقل و سایر تعینات است. با این حال، تناقض ظاهری در این است که اگر هیمان مقدم بر عقل باشد، چگونه عقل به عنوان اولین مخلوق شناخته میشود؟ پاسخ این است که هیمان، در مقام بیسببی، چهره باطنی تجلی ذاتی است، در حالی که عقل، چهره ظاهری آن در مرتبه تراتبی و سببیت است. این تمایز، به مثابه دو روی یک سکه است که یکی در باطن و دیگری در ظاهر ظهور مییابد.
۲.۴. نقد التفات هیمان
یکی از اشکالات مطرحشده این است که چگونه هیمان، که غیر را نمیشناسد، میتواند التفات کند و عقل را پدید آورد؟ درسگفتار پاسخ میدهد که تجلی ذاتی در دو مرتبه قابل بررسی است: تجلی بنفسه لنفسه فینفسه، که غیر را در بر نمیگیرد، و تجلی بنفسه لنفسه در غیر، که هیمان به عنوان غیری ظهور مییابد که خود را نمیشناسد، بلکه تنها حق را میبیند. این پاسخ، به مثابه کلیدی است که قفل تناقض ظاهری را میگشاید و نشان میدهد که هیمان در مرتبه بیسببی، التفات به غیر ندارد، بلکه ظهور عقل از فعل بیواسطه الهی است.
۳. لوح و قلم در نظام خلقت
۳.۱. لوح به عنوان ظرف عقل
لوح، به عنوان ظرف عقل، مشابه حوا برای آدم است که محل ظهور و تجلی عقل الهی قرار میگیرد. این تشبیه، بیانگر رابطه تکوینی میان لوح و قلم است، جایی که لوح پذیرای نقش عقل بوده و قلم، به مثابه ابزار نقشآفرینی الهی، معانی کلی را بر آن نگاشته میکند. قرآن کریم بر نقش قلم و لوح تأکید دارد: «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (علق: ۴، : «بهوسیله قلم آموخت»).
درنگ: لوح، به مثابه آیینهای صاف، ظرف ظهور عقل است و قلم، چون دست الهی، معانی کلی را بر آن نقش میبندد. |
۳.۲. نفس رحمت و نقش لوح
لوح، به دلیل نفخه رحمت الهی، ظرف تسطیر عقل و ظهورات الهی است. این نفخه، که از نفس رحمت الهی سرچشمه میگیرد، لوح را به محلی برای تفصیل معانی الهی تبدیل میکند. همانگونه که نسیمی حیاتبخش، گلها را در باغ شکوفا میسازد، نفس رحمت نیز لوح را برای پذیرش نقش عقل آماده میکند. قرآن کریم این نفخه را چنین توصیف میکند: «وَنَفَثَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ» (سجده: ۹، : «و از روح خود در آن دمید»).
۳.۳. عقل به عنوان محل تجمیل و نفس به عنوان محل تفصیل
عقل، به عنوان قلم، محل تجمع معانی کلی (اجمال) است، در حالی که نفس، به عنوان لوح، محل تفصیل و ظهور معانی جزئی است. این تمایز، نشاندهنده مراتب وجودی است که از وحدت به کثرت میرسد. عقل، به مثابه سرچشمهای واحد، معانی کلی را در خود جمع میکند، و نفس، چون جویبارهایی متکثر، این معانی را در عالم ناسوت متجلی میسازد. قرآن کریم این تحول را چنین بیان میکند: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹، : «هر روز او در شأنی است»).
۳.۴. ملك كريم و نسبت نسبی لوح و قلم
لوح، به عنوان ملك كريم، نسبت به قلم ظرف است، اما نسبت به مادون، خود قلم محسوب میشود. این نسبت نسبی، نشاندهنده سلسلهمراتب وجودی است که در آن هر مرتبه، نسبت به بالاتر ظرف و نسبت به پایینتر قائم است. این ساختار، به مثابه نردبانی است که هر پلهاش، هم به پله بالا وابسته است و هم پله پایین را در خود جای میدهد. قرآن کریم این وحدت در مراتب را چنین توصیف میکند: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحْدَةٌ كَدَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (قمر: ۵۰، : «و امر ما جز یکبار نیست، مانند چشم برهم زدن»).
۳.۵. نقد نسبیت در حقایق وجودی
نقدی که در درسگفتار مطرح شده، بر دیدگاه نسبی تعریف کردن لوح و قلم استوار است. حقایق وجودی مانند لوح و قلم، در ذات خود ثابت و غیرنسبياند و تعریف آنها به صورت نسبی، با حقیقت عرفانی که بر ثبات حقایق تأکید دارد، در تضاد است. این حقایق، به مثابه ستارگانی ثابت در آسمان هستیاند که جایگاهشان تغییر نمییابد. قرآن کریم بر ثبات این حقایق تأکید دارد: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: ۸۸، : «هر چیز جز وجه او نابود است»).
۳.۶. تمایز میان ملك و لوح
لوح، عرش و قلم، به عنوان حقایق وجودی، از مقوله ملائکه نیستند. ملائکه، به عنوان موجودات مجرد، در مرتبهای خاص قرار دارند، اما لوح و قلم، نقش ساختاری در نظام خلقت ایفا میکنند. این تمایز، به مثابه جدایی میان دریا و ساحل است که هر یک کارکردی متمایز در نظام هستی دارند. قرآن کریم بر تنوع موجودات تأکید دارد: «وَلَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (روم: ۲۶، : «و هر که در آسمانها و زمین است از آن اوست»).
۴. ارض بیضاء و عالم مثال
۴.۱. ارض بیضاء و جایگاه آن در عالم مثال
ارض بیضاء، به عنوان مرتبهای از عالم مثال، محل ظهور تجلیات برزخی الهی است. پرسش کلیدی این است که آیا ارواح مهیمه، که فراتر از تراتب و عقلاند، میتوانند در عالم مثال ظهور یابند؟ پاسخ این است که عالم مثال، به دلیل ماهیت واسطهای خود، نمیتواند بهطور کامل ظرف ظهور مهیمه باشد، زیرا مهیمه در مرتبهای بیسببی قرار دارد. ارض بیضاء، به مثابه آینهای است که تصاویر را بازمیتاباند، اما نمیتواند نور اصلی را در خود نگه دارد.
درنگ: ارض بیضاء، به مثابه پلی میان عالم ملکوت و ناسوت، محل ظهور تجلیات برزخی است، اما ارواح مهیمه، به دلیل ماهیت بیسببی، فراتر از ظرفیت آن قرار دارند. |
۴.۲. نقد حضور مهیمه در عالم مثال
نقد مطرحشده در درسگفتار این است که چگونه ارواح مهیمه، که در مرتبهای بیسببی و فراتر از عقل قرار دارند، میتوانند در عالم مثال، که مرتبهای واسطهای و تراتیبی است، ظهور یابند؟ پاسخ این است که مهیمه، به دلیل ماهیت غیرتراتیبی خود، در مرتبهای بالاتر از عالم مثال قرار دارد و تنها سایهای از آن میتواند در این عالم متجلی شود. این تمایز، با دیدگاه ملاصدرا در «اسفار اربعه» درباره مراتب عوالم همخوانی دارد.
۵. عقل مستوفض و تعلیقات غیررسمی
۵.۱. مفهوم عقل مستوفض
عقل مستوفض، به عنوان مفهومی در متون عرفانی، به عقل متصل به فیض الهی اشاره دارد که در قالب تعلیقات غیررسمی مطرح شده است. این تعلیقات، برخلاف آثار رسمی مانند «اشارات» یا «شفا»، گاه با شهودات لحظهای همراه بوده و ممکن است حاوی اشکالات یا معارف عمیقی باشند. عقل مستوفض، به مثابه گوهری است که گاه در صدف شهودات پنهان میماند و گاه درخشانتر از هر جواهری میدرخشد.
۵.۲. نقد تعلیقات غیررسمی
تعلیقات غیررسمی، به دلیل ماهیت شهودی خود، گاه دچار تناقض یا خطا میشوند. این اشکالات، ناشی از تفاوت میان بیان رسمی و شهودات لحظهای است که ممکن است با چارچوبهای عرفانی سازگار نباشد. با این حال، این تعلیقات، به مثابه نسیمی هستند که گاه عطر معرفت را به همراه دارند و گاه گرد و غبار ابهام را پراکنده میکنند.
۶. فاعلیت الهی و عنصر اعظم
۶.۱. فاعلیت بالحق بدون امر
فاعلیت الهی در مرتبه ذات، بدون واسطه امر الهی تحقق مییابد و مستقیماً از ذات حق سرچشمه میگیرد. این فاعلیت، که در مقام احدیت قرار دارد، بینیاز از تراتب و سببیت است. قرآن کریم این بیواسطگی را چنین بیان میکند: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس: ۸۲، : «فرمان او چون چیزی را اراده کند، این است که به آن میگوید باش، پس میشود»).
۶.۲. عنصر اعظم و حیات
عنصر اعظم، که در این درسگفتار با هیمان و حیات هممعنا دانسته شده، به عنوان مبدأ ظهور خلقت معرفی میشود. این عنصر، که با آب و حیات در قرآن کریم پیوند خورده، سرچشمه تمامی ظهورات خلقی است. قرآن کریم میفرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء: ۳۰، : «و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم»). این حیات، که در مرتبه هیمان قرار دارد، مقدم بر عقل بوده و مبدأ ظهور آن است.
درنگ: عنصر اعظم، به مثابه چشمهای جوشان از حیات الهی، مبدأ ظهور عقل و تمامی تعینات خلقی است. |
۶.۳. نقد تقدم عنصر اعظم بر عقل
یکی از اشکالات مطرحشده این است که اگر عنصر اعظم (هیمان) مقدم بر عقل باشد، چگونه عقل به عنوان اولین مخلوق شناخته میشود؟ درسگفتار پاسخ میدهد که هیمان، به عنوان حیات حقیقی، در مرتبه بیسببی قرار دارد و عقل، به عنوان ظهور خلقی، در مرتبه تراتبی ظهور مییابد. این تمایز، به مثابه جدایی میان سرچشمه و جویبار است که یکی مبدأ و دیگری مظهر آن است.
۷. مقام ختمی و حقیقت محمدیه
۷.۱. حقیقت محمدیه و عقل
حقیقت محمدیه، که در این درسگفتار با عنصر اعظم و هیمان پیوند خورده، به عنوان اولین ظهور خلقی و نزدیکترین موجود به حق معرفی میشود. این حقیقت، که در مرتبه عقل اول قرار دارد، مبدأ تمامی ظهورات خلقی است. درسگفتار به نقل از حضرت علی علیهالسلام تأکید میکند که این حقیقت، نزدیکترین موجود به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده و سیدی برای عالم است. قرآن کریم بر این مقام والا اشاره دارد: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» (انبیاء: ۱۰۷، : «و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم»).
۷.۲. نقد تعدد اولینها
یکی از اشکالات مطرحشده، تعدد موجوداتی است که به عنوان «اولین» معرفی شدهاند: حقیقت محمدیه، هباء، حیات، یا عقل. درسگفتار پاسخ میدهد که این تعدد، ناشی از تفاوت در مراتب تجلی است: حقیقت محمدیه، در مرتبه احدیت، به عنوان مظهر ثبوتی ظهور مییابد، در حالی که عقل، در مرتبه واحدیت، به عنوان اولین تعین خلقی متجلی میشود. این تمایز، به مثابه شاخههای درختی است که همگی از یک ریشه واحد سرچشمه میگیرند.
۸. جمعبندی
این بخش، با تمرکز بر ارواح مهیمه، تجلیات ذاتی و وحدانی، و نقش لوح و قلم در نظام خلقت، رابطه عمیق میان مراتب الهی و انسانی را تبیین کرد. ارواح مهیمه، به عنوان مظاهر هیمان الهی، در مرتبهای بیسببی قرار دارند و عقل، به عنوان اولین تعین خلقی، در مرتبه واحدیت ظهور مییابد. مراتب قرب (حظی، امری و حقی)، نقش کلیدی در سلوک سالک ایفا میکنند و خروج از دایره قطب، نقطه عطفی است که میتواند به کمال یا گمراهی منجر شود. لوح و قلم، به عنوان ظروف تجلی، در نظام خلقت جایگاه بنیادین دارند، و تمایز میان ملائکه و حقایق وجودی، بر دقت در تحلیل نظام هستی تأکید میکند.
با نظارت صادق خادمی |