متن درس
تأمل در هباء، عقل اول و مراتب ظهورات الهی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 368)
مقدمه: بازخوانی مفاهیم عرفانی در پرتو وحدت وجود
درسگفتار حاضر، که برگرفته از جلسه 368 مجموعه مصباح الانس، تألیف آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، به تبیین مفاهیم پیچیده عرفانی نظیر هباء، عقل اول، روح، قلم، لوح و حقیقت محمدیه میپردازد. این گفتار با تمرکز بر تمایزات و تناقضات ظاهری در آرای عرفانی ابنعربی، به ویژه در فتوحات مکیه و مصباح الانس، تلاش دارد تا با رویکردی منطقی و استدلالی، این مفاهیم را در چارچوب وحدت وجود تحلیل کند.
بخش اول: هباء و تمایز آن در فتوحات مکیه و مصباح الانس
مفهوم هباء و جایگاه آن در عرفان نظری
درسگفتار با بررسی مفهوم هباء آغاز میشود که در مصباح الانس و فتوحات مکیه ابنعربی به گونهای متفاوت تبیین شده است. هباء در فتوحات مکیه به عنوان ماده اولیه خلقت یا مبدأ ظهور تعینات الهی معرفی شده، در حالی که در مصباح الانس، به دو قسم اعلی و ادنی تقسیم میشود. هباء اعلی، مرتبط با عقل اول و حقیقت محمدیه، در مرتبهای متعالی و بدون ترتیب تصدیری قرار دارد، و هباء ادنی، به عنوان جوهر مادون نفس، در ظرف تصدیر و مراتب خلقی ظهور مییابد.
درنگ: هباء در مصباح الانس به دو قسم اعلی و ادنی تقسیم میشود. هباء اعلی، مظهر عقل اول و حقیقت محمدیه است، و هباء ادنی، جوهر مادون نفس در عالم طبیعت.
این تمایز، مانند آینهای است که نور حقیقت الهی را در دو ساحت متعالی و مادون منعکس میکند. هباء اعلی، مانند چشمهای زلال است که از مبدأ ازلی جوشش مییابد، و هباء ادنی، مانند قطراتی است که در ظرف طبیعت پراکنده میشود.
نقد تناقضات ظاهری در تعریف هباء
درسگفتار به تناقضات ظاهری در تعریف هباء اشاره دارد، به ویژه در نسبت آن با حقیقت محمدیه و امیرالمؤمنین علیهالسلام. در برخی متون، هباء ادنی به عنوان جوهر مادون نفس معرفی شده، اما در جای دیگر، به عنوان مظهر حقیقت محمدیه و مرتبط با جایگاه والای امیرالمؤمنین علیهالسلام توصیف میگردد. این تناقض ظاهری با تقسیمبندی هباء به دو قسم حل میشود: هباء اعلی، که با حقیقت محمدیه و عقل اول مرتبط است، و هباء ادنی، که مظهر این حقیقت در صور طبیعی است.
این تبیین، مانند پلی است که فاصله میان مراتب متعالی و مادون را پیوند میدهد. حقیقت محمدیه، مانند خورشیدی است که نورش در هباء اعلی به صورت کامل و در هباء ادنی به صورت پراکنده منعکس میشود.
درنگ: تناقض ظاهری در تعریف هباء با تقسیم آن به هباء اعلی (مرتبط با حقیقت محمدیه) و هباء ادنی (مظهر در عالم طبیعت) رفع میشود.
ارتباط هباء منبث با امیرالمؤمنین علیهالسلام
متن به آیه شریفه وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْبَثًا (فرقان: ۲۳، : «و ما به هر عملی که انجام دادهاند، روی آوردیم و آن را غباری پراکنده ساختیم») اشاره دارد و هباء منبث را به عنوان مظهر تعینات مادون در عالم طبیعت تفسیر میکند. این هباء، با جایگاه والای امیرالمؤمنین علیهالسلام مرتبط است، به گونهای که ایشان در تمامی صور طبیعی منتشرند.
این ارتباط، مانند حضور نوری است که در تمامی ذرات عالم طبیعت پراکنده شده و وجود مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام را به عنوان مظهر این حقیقت در عالم کثرت متجلی میسازد.
درنگ: هباء منبث، به عنوان غبار پراکنده در عالم طبیعت، با جایگاه والای امیرالمؤمنین علیهالسلام مرتبط است که در تمامی صور طبیعی ظهور مییابد.
بخش دوم: عقل، روح، قلم و لوح: مراتب ظهور الهی
رابطه عقل و روح با قلم و لوح
درسگفتار به رابطه میان عقل و روح با قلم و لوح میپردازد و پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا این مفاهیم یکساناند یا متمایز؟ در فتوحات مکیه، خداوند قلم و لوح را خلق کرده و آنها را عقل و روح نامیده است. با این حال، عقل و روح در مرتبهای برتر از قلم و لوح قرار دارند، به گونهای که قلم و لوح به عنوان ظروف مادون، در خدمت ظهور عقل و روح عمل میکنند.
این رابطه، مانند سلسلهمراتبی است که در آن عقل، چون معلمی فرزانه، روح را تعلیم میدهد، و قلم و لوح، مانند ابزارهایی هستند که این تعلیم را در عالم خلقت متجلی میسازند.
درنگ: عقل و روح در مرتبهای متعالیتر از قلم و لوح قرار دارند. عقل، معلم روح است، و قلم و لوح، ظروف ظهور این تعینات در عالم خلقتاند.
صفات علمی و عملی روح
حق تعالی به روح دو صفت علمی و عملی اعطا کرده است. صفت علمی، روح را به دریافت معرفت الهی متصل میکند، و صفت عملی، آن را به مظهر فعل الهی در عالم تبدیل میسازد. عقل در این ساختار، نقش معلم روح را ایفا میکند و آن را در مسیر تحقق این صفات هدایت مینماید.
این صفات، مانند دو بالاند که روح را در پرواز به سوی حق یاری میرسانند: بال علم، آن را به معرفت الهی متصل میکند، و بال عمل، آن را در عالم خلقت به فعل درمیآورد.
درنگ: روح با دو صفت علمی و عملی، به عنوان واسطه میان حق و خلق، هم معرفت الهی را دریافت میکند و هم فعل الهی را در عالم متجلی میسازد.
خلقت جوهر مادون نفس
پس از خلقت روح، خداوند جوهر مادون نفس را خلق کرد که به عنوان هباء ادنی شناخته میشود. این جوهر، در مرتبهای پایینتر از روح قرار دارد و با ماده طبیعی مرتبط است. تمایز میان نفس و روح در این مقام مورد بحث قرار گرفته، اما تأکید میشود که نفس در اینجا همان روح است، هرچند در مرتبهای مادون.
این جوهر، مانند خاکی است که در بستر طبیعت گسترده شده و ظرف ظهورات مادون را تشکیل میدهد، در حالی که روح، چون نسیمی است که از مراتب متعالی بر این خاک میوزد.
درنگ: جوهر مادون نفس، به عنوان هباء ادنی، در عالم طبیعت ظهور مییابد و در مرتبهای پایینتر از روح قرار دارد.
بخش سوم: ارواح مهیمه و مظاهر خارج از حکم قطب
تقسیمبندی ارواح مهیمه
درسگفتار به ارواح مهیمه پرداخته و آنها را به دو قسم تقسیم میکند: قسم اول، ارواحی هستند که فاقد مظهر بوده و در مرتبهای متعالی و بدون تعین خلقی قرار دارند؛ قسم دوم، ارواحی هستند که دارای مظاهر بوده و به افرادی اشاره دارند که از حکم قطب خارج شدهاند.
این تقسیمبندی، مانند جداسازی نور خالص از پرتوهای منعکسشده در آینههای کثرت است. ارواح مهیمه قسم اول، چون نوری بیظرفاند که در حضره احدیت ساکناند، و قسم دوم، چون پرتوهاییاند که در ظروف خلقی متجلی میشوند.
درنگ: ارواح مهیمه به دو قسم تقسیم میشوند: قسم اول، فاقد مظهر و متعالی؛ قسم دوم، دارای مظاهر و مرتبط با افرادی که از حکم قطب خارج شدهاند.
نقد خروج از حکم قطب
خروج از حکم قطب، به معنای طغیان یا انحراف نیست، بلکه به افرادی اشاره دارد که در مرتبهای خاص از ظهور قرار دارند. این افراد، مظاهر ارواح مهیمه قسم دوماند که در عالم کثرت ظهور یافتهاند. با این حال، متن به نقد برخی تطبیقهای غیرمنطقی میپردازد که این خروج را به شخصیتهایی چون هیتلر یا چنگیزخان نسبت میدهند، و تأکید میکند که چنین تطبیقهایی فاقد مبنای عقلانی و شرعی است.
این نقد، مانند غربالگری است که گوهرهای اصیل عرفان را از اوهام و خیالات جدا میسازد. ارواح مهیمه، مظهر حقیقت الهیاند و نمیتوان آنها را به مظاهر غیرمنطقی نسبت داد.
درنگ: خروج از حکم قطب، به معنای طغیان نیست، بلکه به ظهور ارواح مهیمه در مراتب کثرت اشاره دارد. تطبیق این مظاهر به شخصیتهای غیرمنطقی، فاقد مبنای عقلانی است.
بخش چهارم: لوح و قلم و رابطه با ارواح مهیمه
جایگاه لوح و قلم در نظام ظهورات
درسگفتار به پرسش درباره جایگاه لوح و قلم در رابطه با ارواح مهیمه میپردازد. آیا این دو از مهیمهاند یا خیر؟ در برخی متون، لوح و قلم به عنوان بخشی از ارواح مهیمه معرفی شدهاند، اما در اینجا، به عنوان ظروفی که در تصدیر (ترتیب خلقی) دخیلاند، از مهیمه متمایز شدهاند. مهیمهای که فاقد دخالت در تصدیر است، به ارواح نورانی متعالی اشاره دارد که از مظاهر حسی و مثالی خالیاند.
لوح و قلم، مانند کاغذ و قلمیاند که معارف الهی بر آنها نگاشته میشود، اما ارواح مهیمه، چون نوریاند که این معارف را از مبدأ الهی دریافت میکنند.
درنگ: لوح و قلم، به عنوان ظروف تصدیر، از ارواح مهیمه متمایزند که فاقد مظاهر حسی و مثالیاند و در مرتبهای متعالی قرار دارند.
رفع تناقض در نسبت لوح و قلم با مهیمه
درسگفتار با تبیین اینکه لوح و قلم در ظرف تصدیر قرار دارند، تناقض ظاهری را رفع میکند. مهیمهای که فاقد دخالت در تصدیر است، به ارواح نورانی متعالی اشاره دارد، در حالی که لوح و قلم، به عنوان ابزارهای ظهور در عالم خلقت، در مرتبهای مادون قرار دارند.
این تبیین، مانند ترسیم خطوطی است که مرزهای میان مراتب متعالی و مادون را مشخص میکند، و از خلط میان آنها جلوگیری مینماید.
درنگ: لوح و قلم در ظرف تصدیر قرار دارند و از ارواح مهیمه متعالی، که فاقد مظاهر خلقیاند، متمایزند.
بخش پنجم: حقیقت محمدیه و عقل اول
حقیقت محمدیه به عنوان حقالحقایق
حقیقت محمدیه، به عنوان عقل اول و حقالحقایق، مبدأ تمامی تعینات و ظهورات عرفانی است. این حقیقت، به روح و نفس شریف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نسبت داده شده و در مرتبهای متعالی قرار دارد که تمامی کثرات از آن نشأت میگیرند.
حقیقت محمدیه، مانند چشمهای است که تمامی جویبارهای وجود از آن سرچشمه میگیرند، و عقل اول، چون اولین قطرهای است که از این چشمه به سوی عالم کثرت جاری میشود.
درنگ: حقیقت محمدیه، به عنوان عقل اول و حقالحقایق، مبدأ تمامی تعینات است و در مرتبهای متعالی قرار دارد.
ارتباط حقیقت محمدیه با امیرالمؤمنین علیهالسلام
درسگفتار به ارتباط حقیقت محمدیه با امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره دارد و ایشان را به عنوان مظهر این حقیقت در عالم کثرت معرفی میکند. این ارتباط، در فتوحات مکیه نیز مورد تأکید قرار گرفته، جایی که امیرالمؤمنین علیهالسلام به عنوان نزدیکترین به حقیقت محمدیه و اولین ظاهر در وجود معرفی شده است.
این جایگاه، مانند ستارهای است که در آسمان ولایت میدرخشد و نور خود را از خورشید حقیقت محمدیه دریافت میکند.
درنگ: امیرالمؤمنین علیهالسلام، به عنوان مظهر حقیقت محمدیه، نزدیکترین به این حقیقت و اولین ظاهر در وجود است.
بخش ششم: وحدت وجود و نفی تقابل
نفی تقابل میان ربوبیت و عبودیت
درسگفتار بر اصل وحدت وجود تأکید دارد و تقابل میان ربوبیت (خداوندی) و عبودیت (بندگی) را نفی میکند. در این نگاه، عبودیت کنه ربوبیت است و هر دو جلوههایی از یک حقیقت واحدند. تمامی تعینات، از جمله ربوبیت و عبودیت، به یک حقیقت الهی بازمیگردند و تقابل، نتیجه سوءتفاهم در ادراک مراتب ظهور است.
این دیدگاه، مانند آینهای است که تمامی انعکاسهای ظاهری را به یک نور واحد بازمیگرداند. ربوبیت و عبودیت، مانند دو روی یک سکهاند که هر دو از جنس حقیقت الهیاند.
درنگ: در وحدت وجود، تقابل میان ربوبیت و عبودیت وجود ندارد. عبودیت، کنه ربوبیت است و هر دو جلوههای یک حقیقت واحدند.
وحدت وجود و نفی کثرت ذاتی
متن تأکید میکند که تمامی کثرات، از جمله ظهورات خلقی، به یک حقیقت واحد بازمیگردند. احدیت الهی، که فاقد حد و مرز است، تمامی تعینات را در خود جای داده و کثرت، صرفاً نتیجه تفاوت در قوابل (ظرفهای دریافت) است، نه نقص در ذات الهی.
این احدیت، مانند اقیانوسی بیکران است که تمامی قطرات کثرت در آن مستحیلاند. قوابل، مانند ظروف گوناگونیاند که این اقیانوس را به اشکال مختلف متجلی میسازند.
درنگ: کثرت، نتیجه تفاوت در قوابل است، نه نقص در ذات احدیت. تمامی تعینات، جلوههای یک حقیقت واحدند.
بخش هفتم: اصل یازدهم: مرجع ظهورات وجودات
منشأ کثرت در وجودات متفرعه
اصل یازدهم درسگفتار به تبیین منشأ کثرت در وجودات متفرعه از اثر اول (وجود عام) میپردازد. این کثرت، نتیجه اختلاف در قوابل است، نه در ذات احدیت. اثر اول، به عنوان وجود عام، در حضره احدیت جمع متعین میشود و از طریق قوابل، کثرت ظاهری ایجاد میگردد.
این تبیین، مانند ترسیم نقشهای است که مسیر ظهورات الهی را از مبدأ احدیت تا کثرات خلقی نشان میدهد. قوابل، مانند آینههاییاند که نور واحد الهی را به اشکال گوناگون منعکس میکنند.
درنگ: کثرت در وجودات متفرعه، نتیجه اختلاف در قوابل است، نه نقص در ذات احدیت. اثر اول، وجود عام در حضره احدیت جمع است.
نقد تبیینهای قوابل به عنوان علت کثرت
درسگفتار به نقد تبیینهایی میپردازد که کثرت را صرفاً به قوابل نسبت میدهند. تأکید میشود که احدیت الهی، که لاحدی و بیمرز است، خود مبدأ تمامی تعینات و کثرات است. قوابل، خود ظهورات این احدیتاند و نمیتوان آنها را به عنوان علتی مستقل برای کثرت در نظر گرفت.
این نقد، مانند غربالگری است که اوهام را از حقیقت جدا میکند. احدیت، مانند خورشیدی است که تمامی پرتوهای کثرت از آن ساطع میشوند، و قوابل، صرفاً ظروف این پرتوها هستند.
درنگ: احدیت الهی، مبدأ تمامی تعینات و کثرات است. قوابل، خود ظهورات این احدیتاند و نمیتوان آنها را علتی مستقل برای کثرت دانست.
ظهورات الهی و وحدت در کثرت
متن به تبیین وحدت در کثرت میپردازد و تأکید میکند که تمامی ظهورات، از جمله قلم، لوح و موجودات متفرعه، جلوههای یک حقیقت واحدند. این ظهورات، مانند شاخههای درختیاند که از تنه واحد احدیت منشعب میشوند، و هر شاخه، مظهری از همان حقیقت است.
این دیدگاه، مانند نقاشی است که با رنگهای گوناگون، یک تصویر واحد را ترسیم میکند. تمامی کثرات، در نهایت به وحدت الهی بازمیگردند.
درنگ: تمامی ظهورات، از قلم و لوح تا موجودات متفرعه، جلوههای یک حقیقت واحدند که در احدیت الهی ریشه دارند.
بخش هشتم: نقد روشهای غیرمنطقی در عرفان
لزوم پایبندی به منطق و استدلال
درسگفتار بر لزوم پایبندی به منطق و استدلال در تبیینهای عرفانی تأکید دارد. برخی تطبیقهای غیرمنطقی، مانند تقسیمبندی عالم به تعداد حروف الفبا یا نسبت دادن مظاهر ارواح مهیمه به شخصیتهای تاریخی غیرمنطقی، مورد انتقاد قرار گرفتهاند. عرفان، مانند درختی است که شاخههایش در آسمان شعر و ادب گسترده شده، اما ریشههایش در خاک استدلال و منطق استوار است.
این تأکید، مانند چراغی است که مسیر عرفان را از وادی اوهام به سوی حقیقت روشن میکند.
درنگ: عرفان باید منطقی و مستدل باشد. تطبیقهای غیرمنطقی، مانند تقسیمبندی عالم به تعداد حروف الفبا، عرفان را به اوهام سوق میدهد.
نقد خلط مفاهیم و اصطلاحات
متن به خلط مفاهیم و اصطلاحات در برخی متون عرفانی اشاره دارد و تأکید میکند که عرفان باید زبانی واحد و منسجم داشته باشد. تفاوت در اصطلاحات، مانند استفاده از روح و نفس یا هباء و عقل، نباید به خلط معانی منجر شود. این انسجام، مانند ساخت بنایی است که تمامی اجزای آن با دقت و هماهنگی در کنار هم قرار گرفتهاند.
این نقد، مانند دعوتی است به بازسازی عرفان شیعی، تا به استواری فقه و اصول آن دست یابد.
درنگ: عرفان باید زبانی واحد و منسجم داشته باشد تا از خلط مفاهیم و اصطلاحات جلوگیری شود.
جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتار جلسه 368 مصباح الانس، با تمرکز بر مفاهیم هباء، عقل، روح، قلم، لوح و حقیقت محمدیه، به تبیین مراتب ظهورات الهی در چارچوب وحدت وجود پرداخته است. این گفتار، ضمن رفع تناقضات ظاهری در آرای ابنعربی، بر لزوم پایبندی به منطق و استدلال در عرفان تأکید دارد. تمایز میان هباء اعلی و ادنی، رابطه عقل و روح با قلم و لوح، و جایگاه حقیقت محمدیه به عنوان مبدأ ظهورات، از محورهای اصلی بحث است. نفی تقابل میان ربوبیت و عبودیت و تأکید بر وحدت وجود، نشاندهنده عمق نگاه عرفانی به رابطه میان حق و خلق است.
این نوشتار، مانند باغی است که در آن، درخت معرفت با شاخههای عرفان نظری و ریشههای استدلال منطقی بارور شده است. هر شاخه، مظهری از حقیقت الهی است، و هر ریشه، استواری این حقیقت را تضمین میکند. با نفی کثرت ذاتی و اثبات وحدت وجود، انسان به قله توحید میرسد و تمامی هستی را ظهور نور الهی میبیند.
با نظارت صادق خادمی