در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 375

متن درس

 

هباء، لوح، و عالم مثال: تأملاتی در وحدت و کثرت ظهورات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 375)

مقدمه: درآمدی بر هباء و مراتب ظهور فیض الهی

این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار جلسه 375 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق و نظام‌مند مفاهیم عرفانی مرتبط با هباء، لوح، عالم مثال، و رابطه آن‌ها با وحدت و کثرت در نظام ظهورات الهی می‌پردازد.

درس‌گفتار حاضر، با استناد به آرای عرفانی ابن‌فناری و تقریرات قونوی از فصوص‌الحکم ابن‌عربی، به بررسی هباء به‌عنوان ظرف طبیعت، لوح به‌عنوان ظرف انفعال، و عالم مثال به‌عنوان ظرف اعتدال می‌پردازد. این تأملات، با پیوند میان اسماء اربعه الهی (حیات، علم، قدرت، اراده) و عناصر اربعه (آتش، آب، خاک، هوا)، چارچوبی برای فهم مراتب وجود ارائه می‌دهد. تمثیلات فاخر فارسی، گویی چونان نوری‌اند که تاریکی‌های مفاهیم پیچیده را روشن می‌سازند، و آیات قرآن کریم، با ، به‌عنوان شاهدی بر این حقایق متعالی به‌کار رفته‌اند. این نوشتار، خواننده را به سفری در اقیانوس معرفت الهی دعوت می‌کند، جایی که وحدت و کثرت در رقص ظهورات الهی به هم می‌آمیزند.

بخش نخست: هباء و لوح در نظام ظهورات

هباء: ظرف طبیعت و مظهر لوح

هباء، در ظرف طبیعت، به‌عنوان مظهر لوح تعریف می‌شود که خود لوح، ظرف انفعال نسبت به قلم، یعنی ظرف فعلیت الهی، است. هباء، جمع تفصیل ملكوت هر چیز است و ارکان آن، که همان عناصر اربعه (آتش، آب، خاک، هوا) هستند، تفصیل اجمال آن را تشکیل می‌دهند. این هباء، مظهر اسماء اربعه الهی، یعنی حیات، علم، قدرت، و اراده، است که در مرتبه ناسوت ظهور می‌یابد.

در عرفان اسلامی، هباء چونان پرده‌ای است که فیض الهی بر آن نقش می‌بندد و لوح، بستری است که این فیض را پذیرا می‌شود. قلم الهی، با فعلیت خود، اسماء را بر لوح می‌نگارد، و هباء، به‌عنوان مظهر این لوح، این نقش‌ها را در ظرف طبیعت متجلی می‌سازد. ارکان هباء، که مظاهر اسماء اربعه‌اند، پیوند عمیق میان مراتب متافیزیکی و مادی را نشان می‌دهند، گویی که هر عنصر، آینه‌ای است که یکی از اسماء الهی را بازتاب می‌دهد.

درنگ: هباء، چونان بستری است که نقش‌های قلم الهی بر آن ترسیم می‌شود، و لوح، پذیرای فیض است که در ظرف طبیعت به عناصر اربعه تجلی می‌یابد.

غلبه ارکان ظاهری و تفصیل ملكوت

غلبه هر یک از ارکان ظاهری، یعنی عناصر اربعه، بر یکدیگر، به‌صورت کلی و جزئی، در ظرف طبیعت ظاهر می‌شود. این غلبه، هباء را به ظرف تفصیل ملكوت هر چیز تبدیل می‌کند، یعنی جزئیات باطنی اشیاء در این ظرف آشکار می‌گردد. به‌عنوان مثال، غلبه آتش، کیفیتی از حرارت را بر دیگر عناصر تحمیل می‌کند، و این تعاملات، تنوع ظهورات مادی را پدید می‌آورد.

این فرایند، گویی رقصی است میان عناصر که هر یک، با آهنگ خویش، در صحنه طبیعت به حرکت درمی‌آید. تفصیل ملكوت، به معنای گشوده شدن اسرار باطنی اشیاء است که در مرتبه هباء، از حالت اجمال به تفصیل می‌رسد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به بررسی هباء و لوح به‌عنوان ظروف ظهور فیض الهی اختصاص یافت. هباء، مظهر لوح در ظرف طبیعت است و ارکان آن، که عناصر اربعه‌اند، تفصیل اسماء اربعه الهی را نشان می‌دهند. غلبه ارکان ظاهری، تنوع ظهورات را در مرتبه ناسوت پدید می‌آورد. این تأملات، چارچوبی برای فهم پیوند میان مراتب متافیزیکی و مادی ارائه می‌دهد.

بخش دوم: مراتب وجود و ظرف‌های عرفانی

سه ظرف ظهور: وحدت، کثرت، و اعتدال

افعال الهی در سه ظرف متجلی می‌شوند: ظرف وحدت، که عالم ارواح است و غلبه وحدت بر کثرت دارد؛ ظرف کثرت، که عالم ناسوت است و غلبه کثرت بر وحدت دارد؛ و ظرف اعتدال، که عالم مثال است و میان وحدت و کثرت در تعادل قرار دارد.

عالم ارواح، به دلیل تجرد، به وحدت نزدیک‌تر است، گویی روحی است که در آسمان الهی پرواز می‌کند. عالم ناسوت، غرق در کثرت، جهانی مادی است که تنوع در آن آشکار می‌شود. عالم مثال، چونان پلی میان این دو، نه کاملاً مجرد است و نه کاملاً مادی، بلکه در میانیایی متعادل قرار دارد. این تعادل، عالم مثال را به ظرف رویاها و خیال منفصل تبدیل می‌کند، جایی که صور باطنی در قالب نمادین ظهور می‌یابند.

درنگ: عالم مثال، چونان میانه‌ای است که میان آسمان تجرد و زمین مادیت، صور الهی را در آینه خیال متجلی می‌سازد.

هباء بین وحدت و کثرت

هباء، به دلیل انتساب به مظهر لوحیت، میان حکم وحدت حضرة الوجودیه و حکم کثرت انسانیه یا علمیه قرار دارد. این هباء، مظهر لوح است که بر آن، حکم حضرة الوجودیه غلبه دارد، اما در مرتبه کثرت، به کثرت علمیه منجر می‌شود، زیرا احکام در تنزل تضاعف یافته و تعینات بیشتری به خود می‌گیرند.

هباء، گویی مسافری است که از دیار وحدت الهی به سرزمین کثرت انسانی سفر می‌کند و در این مسیر، نقش‌های الهی را بر خود حمل می‌کند. حضرة الوجودیه، به ذات واحد حق اشاره دارد، در حالی که کثرت علمیه، تنوع ظهورات را در عالم ماده و دانش بشری نشان می‌دهد.

تضاعف احکام در تنزل

کثرت در مراتب تنزل، به دلیل تضاعف احکام و تلبس به قابلیت ظهور، افزایش می‌یابد تا به منتهای کثرت، یعنی صور ترکیبی جسمانی، و لطافت صور مجرد برسد. این فرایند، پویایی فیض الهی را در ایجاد تنوع خلقت نشان می‌دهد، گویی که هر تعین، قطره‌ای است که در اقیانوس کثرت، به شکلی نو متجلی می‌شود.

تضاعف احکام، به معنای افزایش تعینات در هر مرتبت نزول است، که از وحدت مطلق به کثرت ظهوری می‌رسد و در قالب صور جسمانی یا مجرد ظاهر می‌شود.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی مراتب وجود در سه ظرف وحدت، کثرت، و اعتدال اختصاص یافت. عالم ارواح، ناسوت، و مثال، مراتب مختلف ظهور فیض را نشان می‌دهند. هباء، به‌عنوان واسطه میان وحدت و کثرت، و تضاعف احکام در تنزل، پویایی نظام ظهورات را تبیین می‌کنند. این تأملات، سلسله‌مراتب وجود را در چارچوبی منسجم ارائه می‌دهند.

بخش سوم: عالم مثال و خیال منفصل

عالم مثال و استواء

محل کینونت هباء، حضرة العلمیه است که در نسبت به وجوب (وحدت) و امکان (کثرت)، در حالت استواء قرار دارد. این استواء، به عالم مثال مرتبط است که به نام خیال منفصل شناخته می‌شود. عالم مثال، نه وحدت کامل عالم ارواح را دارد و نه کثرت عالم ناسوت را، بلکه در تعادل میان این دو قرار دارد.

﴾وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴿ (سوره طه، آیه ۵؛ : «و بر عرش استیلا یافت»)

این آیه از قرآن کریم، بر مفهوم استواء دلالت می‌کند که به تعادل میان وحدت و کثرت در عالم مثال اشاره دارد. عالم مثال، گویی آینه‌ای است که صور الهی را در حالت میانه، بین تجرد و ماده، بازتاب می‌دهد.

درنگ: عالم مثال، چونان عرشی است که در آن وحدت و کثرت به استواء می‌رسند، و صور الهی در آینه خیال منفصل متجلی می‌شوند.

خیال منفصل و ارتباط با عالم ارواح و حس

خیال منفصل، نسبت به غیب عالم ارواح و محل بساطت صور، و نسبت به شهادت عالم حس و محل ترکیب صور، در حالت استواء قرار دارد. این ویژگی، عالم مثال را به ظرف رویاها و تعابیر آن‌ها تبدیل می‌کند، جایی که صور باطنی به‌صورت نمادین ظهور می‌یابند.

خیال منفصل، گویی پلی است میان غیب و شهادت، که ارواح مجرد را به ماده متصل می‌کند. این عالم، صور را در حالت بساطت (تجرد) یا ترکیب (مادیت) متجلی می‌سازد و نقش کلیدی در فهم رویاهای صادقانه دارد.

فوائد عالم مثال

عالم مثال، به‌عنوان ظرف اعتدال، مبنای فهم رویاهای صادق، تعابیر آن‌ها، و احکام مرتبط با سرعت وقوع آن‌ها است. این علوم، از فصوص‌الحکم ابن‌عربی و تقریرات قونوی استخراج شده‌اند. ضوابط صدق رویا، نیاز به تعبیه، و زمان وقوع آن‌ها، همگی به ویژگی‌های عالم مثال وابسته‌اند.

عالم مثال، گویی باغی است که در آن، گل‌های معرفت در قالب رویاها شکوفا می‌شوند، و تعبیر، کلید گشایش اسرار این گل‌ها است.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به بررسی عالم مثال و نقش خیال منفصل اختصاص یافت. عالم مثال، با ویژگی استواء، واسطه میان وحدت و کثرت است و ظرف رویاها و صور باطنی. فوائد آن، در فهم تعابیر و احکام رویایی است. این تأملات، جایگاه ویژه عالم مثال را در نظام عرفانی روشن می‌سازند.

بخش چهارم: اسماء اربعه و عناصر اربعه

تمایز حیات و علم با اراده و قدرت

حیات و علم، به دلیل عدم توقف تحققشان بر کثرت و تفصیل، به وحدت و اجمال نزدیک‌ترند. در مقابل، اراده و قدرت، به دلیل توقف تعینشان بر حکم تمیز، به کثرت و تفصیل متمایل‌اند. این تمایز، مبنای فهم تفاوت مظاهر اسماء الهی است.

حیات و علم، گویی دو پرتو نورند که در آسمان تجرد می‌درخشند، بی‌نیاز از کثرت. اراده و قدرت، چونان دو رودند که در زمین کثرت جاری می‌شوند و تعینات خلقی را پدید می‌آورند.

درنگ: حیات و علم، چونان ستارگان تجردند که بی‌نیاز از کثرت می‌درخشند، و اراده و قدرت، چونان رودهایی‌اند که در کثرت خلقت جاری‌اند.

مظاهر اسماء و عناصر

حیات و علم با حرارت و برودت، و اراده و قدرت با رطوبت و یبوست مرتبط‌اند. ترکیب این مظاهر، به طبیعت منجر می‌شود که در ظرف مثال، انبساط کامل می‌یابد. این ترکیب، گویی امتزاجی است که از آمیختن نورهای الهی، رنگارنگی خلقت را پدید می‌آورد.

ارتباط اسماء اربعه با کیفیات عناصر، پیوند عمیق میان مراتب علمی و مادی را نشان می‌دهد. طبیعت، محصول این امتزاج است که در عالم مثال، به حالت اعتدال می‌رسد و در ناسوت، به کثرت ظهور می‌یابد.

استداره و نزدیکی به وحدت

طبیعت در ظرف ناسوت، به نزدیک‌ترین شکل به وحدت، یعنی استداره (دایره)، تصور می‌شود. دایره، به دلیل نداشتن زوایا، نماد بساطت و نزدیکی به وحدت است، گویی که طبیعت، در میان کثرت، همچنان به یاد وحدت الهی است.

استداره، ساده‌ترین شکل هندسی است که بیانگر وحدت در مرتبه کثرت است. این مفهوم، تلاش طبیعت را برای حفظ ارتباط با مبدأ الهی نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به بررسی رابطه اسماء اربعه و مظاهر آن‌ها در عناصر اربعه اختصاص یافت. تمایز حیات و علم از اراده و قدرت، و ارتباط آن‌ها با کیفیات عناصر، پیوند مراتب را تبیین کرد. استداره، نماد وحدت در کثرت است. این تأملات، نظام ظهور اسماء را در خلقت روشن می‌سازند.

بخش پنجم: نور، وجود، و حیات

نور محض و وجود محض

نور محض، مغایر با وجود محض نیست و وجود محض، مقابل عدم است. نور، به‌عنوان حیات و ظهور، معادل وجود در فلسفه است. در شرع، حیات، به معنای وجود و تحقق ذات است، و ظهور موجودات، جلوه‌ای از این حیات الهی است.

﴾اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴿ (سوره النور، آیه ۳۵؛ : «خدا نور آسمان‌ها و زمین است»)

این آیه از قرآن کریم، بر نور الهی به‌عنوان مبدأ وجود و حیات دلالت دارد. نور محض، گویی مشعلی است که تاریکی عدم را به روشنایی وجود بدل می‌کند.

درنگ: نور محض، چونان وجودی است که در آسمان حیات می‌درخشد و هر موجود را به ظهور می‌رساند.

حیات به‌عنوان اصل وجود

حیات، در شرع، معادل وجود در فلسفه است. حیات الحق، یعنی وجود الحق، و حیات موجودات، ظهور آن‌ها در مرتبه خلقت است. این همسانی، مبنای فهم وحدت در ظهورات الهی است، گویی که حیات، نبض وجود است که در هر ذره از عالم می‌تپد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به بررسی نور، وجود، و حیات اختصاص یافت. نور محض، معادل وجود محض و حیات است که مبدأ تحقق موجودات است. این تأملات، با استناد به قرآن کریم، وحدت در مراتب وجود را تبیین می‌کنند.

بخش ششم: چینش مراتب و صورت عرش

چینش مراتب وجود

چینش مراتب وجود، از عالم ارواح به عالم طبیعت و هباء، و سپس به عالم مثال، به‌عنوان ظرف اعتدال، صورت می‌گیرد. هباء، ظهور لوح و تنزیل صورت عمائیه است که فیض را از مرتبه غیب به شهادت منتقل می‌کند.

این چینش، گویی سلسله‌ای است که از سرچشمه وحدت الهی به دریای کثرت جاری می‌شود، و هباء، چونان واسطه‌ای است که این جریان را ممکن می‌سازد.

درنگ: هباء، چونان پلی است که فیض الهی را از غیب وحدت به شهادت کثرت می‌رساند، و عالم مثال، منزلگاه اعتدال این سفر است.

صورت عرش و اسم الباری

اسم الباری، صورت عرش را تعین می‌بخشد که محیط بر عالم صور و ملك، یعنی عالم مثال و ناسوت، است. صورت عرش، نماد جامعیت الهی است که همه مراتب وجود را در بر می‌گیرد، گویی که عرش، سایبانی است که بر آسمان خلقت گسترده شده است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، به بررسی چینش مراتب وجود و نقش صورت عرش اختصاص یافت. هباء، به‌عنوان مظهر لوح، فیض را در مراتب منتقل می‌کند، و اسم الباری، با تعین صورت عرش، جامعیت الهی را نشان می‌دهد. این تأملات، نظام ظهورات را در چارچوبی جامع تبیین می‌کنند.

نتیجه‌گیری نهایی

این اثر، با تأمل در درس‌گفتار جلسه 375 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق مفاهیم عرفانی مرتبط با هباء، لوح، و عالم مثال پرداخت. با استناد به آیات قرآن کریم، مانند ﴾وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴿ و ﴾اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴿، نظام ظهورات الهی در چارچوب وحدت و کثرت تحلیل شد. هباء، به‌عنوان ظرف طبیعت، مظهر لوح است، و عالم مثال، به‌عنوان ظرف اعتدال، نقش کلیدی در فهم رویاها دارد. ارتباط اسماء اربعه با عناصر اربعه، و همسانی نور، وجود، و حیات، وحدت در مراتب خلقت را نشان داد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، عناصر از چه منظری مظهر اسماء عام و خاص هستند؟

2. طبق متن، کدام یک از اسماء عام در عناصر ظهور دارد؟

3. بر اساس درسگفتار، طبیعت در کدام ظرف اثر متفاوتی دارد؟

4. طبق متن، چه چیزی عناصر را به صور مختلف و متفاوت ظاهر می‌کند؟

5. بر اساس متن، جسم از نظر فلاسفه به چه صورت تعریف می‌شود؟

6. عناصر تنها مظهر اسماء عام مانند حیات و علم هستند و ارتباطی با اسماء خاص ندارند.

7. طبیعت به تنهایی قادر به ایجاد حرکت در ماده بدون امدادات عالم بالا است.

8. طبق متن، جسم از نظر افلاطون مرکب از ماده و صورت است.

9. طبیعت قوه فعاله‌ای است که صور طبیعی مانند گندم و جو را ایجاد می‌کند.

10. ظهور ماده بدون نزول از عالم تجرد به عالم مثال و سپس ماده ممکن است.

11. تفاوت اسماء عام و اسماء خاص در ظهور عناصر چیست؟

12. چرا طبیعت به تنهایی نمی‌تواند ماده را به حرکت درآورد؟

13. تفاوت دیدگاه ارسطو و افلاطون درباره جسم چیست؟

14. طبق متن، چگونه دانه‌ای نرم می‌تواند سنگ را سوراخ کند؟

15. منظور از طبیعت کلی در متن چیست؟

پاسخنامه

1. از منظر الوهیت و طبیعت

2. حیات

3. عرش و لوح محفوظ

4. طبیعت و عالم بالا

5. مركب از ماده و صورت

6. نادرست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. اسماء عام مانند حیات و علم ابتدا در عناصر ظهور دارند، سپس اسماء خاص مانند رزاق و لطیف.

12. طبیعت نیازمند امدادات عالم بالا، از جمله عقل، نفس و مثال است.

13. ارسطو جسم را مرکب از ماده و صورت می‌داند، اما افلاطون جسم را بسیط و عنصر اولیه می‌شمارد.

14. دانه با لطافت و طبیعت فعال خود، بدون زور و با محبت، سنگ را راضی به شکافتن می‌کند.

15. طبیعت کلی حقیقت مؤثری است که صور طبیعی را در ماده عام ایجاد می‌کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده