در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 381

متن درس

 

تبیین عالم مثال و لوح محفوظ در عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 381)

مقدمه: درآمدی بر عالم مثال و مراتب وجود

در ساحت عرفان اسلامی، مفاهیمی چون عالم مثال، قوه خیالیه، و لوح محفوظ از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. این مفاهیم، که ریشه در متون عرفانی و فلسفی دارند، به‌عنوان واسطه‌هایی میان مراتب وجود و ظهورات الهی، نقش کلیدی در فهم نظام هستی ایفا می‌کنند. متن حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین و تحلیل این مفاهیم در چارچوب عرفان اسلامی می‌پردازد.

بخش نخست: قوه خیالیه و عالم مثال

تبیین قوه خیالیه به‌عنوان ظرف عالم مثال

برخی از متفکران مشایی بر این باورند که قوه خیالیه، وابسته به نفس کلی، محل ظهور عالم مثال است. این قوه، به‌مثابه پلی میان مراتب وجودی، صور خیالی و باطنی را در خود متجلی می‌سازد. عالم مثال، که ظرف این قوه دانسته می‌شود، مرتبه‌ای است که صور غیرمادی اما دارای شکل و صورت را در خود جای می‌دهد. این دیدگاه، پیوند عمیقی میان نفس کلی و عالم مثال برقرار می‌کند، به‌گونه‌ای که قوه خیالیه به‌عنوان مظهر ظهورات نفس در ساحت خیال عمل می‌کند.

برای فهم بهتر این مفهوم، می‌توان قوه خیالیه را به آینه‌ای تشبیه کرد که تصاویر حقیقت را در خود بازمی‌تاباند، نه آنکه خود حقیقت باشد. این آینه، در مرتبه‌ای میان عقول مجرد و ناسوت مادی، صور خیالی را که نه کاملاً مجردند و نه کاملاً مادی، به نمایش می‌گذارد. این ویژگی، عالم مثال را به برزخی تبدیل می‌کند که نورانیت نفوس را با صورت ناسوت ترکیب می‌کند، بدون آنکه ثقل مادیت را در خود داشته باشد.

درنگ: قوه خیالیه، به‌عنوان واسطه‌ای میان نفس کلی و عالم مثال، ظرفی است که صور خیالی را متجلی می‌سازد و عالم مثال را به برزخی نورانی تبدیل می‌کند که نه کاملاً مجرد است و نه کاملاً مادی.

اختلاف در تعریف عالم مثال

تعریف عالم مثال، به دلیل درهم‌آمیختگی مفاهیم در عرفان، فلسفه اشراق، و دیدگاه‌های افلاطونی، محل اختلافات فراوان است. در فلسفه اشراق، عالم مثال به‌عنوان مرتبه‌ای نورانی و غیرمادی تعریف می‌شود، در حالی که در عرفان، این عالم به‌عنوان ظرف خیال منفصل و برزخ شناخته می‌شود. دیدگاه افلاطونی نیز بر مثل معلقه تأکید دارد که صور مجرد از ماده را شامل می‌شود. این اختلافات، از تفاوت در مبانی معرفتی سرچشمه می‌گیرد و هر مکتب، بر اساس پیش‌فرض‌های خود، تعریفی خاص از این عالم ارائه می‌دهد.

به‌سان باغی که هر شاخه‌اش میوه‌ای متفاوت می‌دهد، عالم مثال در هر مکتب، جلوه‌ای خاص از حقیقت را نمایان می‌سازد. این تنوع، نه تنها نشان‌دهنده غنای معرفتی است، بلکه ضرورت تأمل عمیق‌تر در این مفهوم را گوشزد می‌کند.

بخش دوم: لوح محفوظ و قلم الهی

لوح محفوظ: ظرف تفصیل قلم

لوح محفوظ، به‌عنوان ظرف انفعال، پذیرای فعل قلم الهی است که اجمال الهی را به تفصیل تبدیل می‌کند. این لوح، شامل تمامی کلمات قولیه (مانند کتب آسمانی) و فعلیه (مانند مخلوقات مادی)، صور ارواح، روحانیات، و ملكوت هر چیز است. قلم الهی، به‌مثابه ابزار اجمال، آنچه را که در ذات الهی مکنون است، بر لوح محفوظ نگاشته و به ظهور می‌رساند.

لوح محفوظ را می‌توان به صحیفه‌ای بی‌کران تشبیه کرد که هر آنچه بوده و خواهد بود، از کلام و فعل الهی، در آن ثبت شده است. این صحیفه، نه تنها حامل حقیقت ساریه در همه موجودات است، بلکه بیانگر جامعیت ملكوت هر چیز در ساحت الهی است.

درنگ: لوح محفوظ، به‌عنوان تفصیل قلم الهی، ظرف جامعی است که تمامی کلمات قولیه و فعلیه، صور ارواح، و ملكوت هر چیز را در خود جای داده و بیانگر حقیقت ساریه الهی در تمامی مراتب وجود است.

نقش شرع در شناخت لوح و قلم

شناخت لوح محفوظ و قلم الهی، نیازمند استناد به دلایل شرعی و عقلی است. قرآن کریم، به‌عنوان صاحب‌البیان، با اشاره به مفاهیمی چون عرش، کرسی، لوح، و قلم، مبنای معتبری برای فهم این مراتب ارائه می‌دهد. آیاتی چون رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (سوره توبه، آیه 129، : «پروردگار عرش عظیم») و اسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ (سوره ص، آیه 75، : «آیا تکبر ورزیدی یا از [جمله] والامقامان بودی؟») به وجود عوالم متعالی اشاره دارند. این استناد، از تراشیدن عوالم بدون سند جلوگیری می‌کند و بر ضرورت رجوع به شرع تأکید دارد.

بخش سوم: مراتب وجود و انسان به‌عنوان عالم جمعی

چینش عوالم وجود

عوالم وجود، در سلسله‌مراتبی منظم، به چهار مرتبه تقسیم می‌شوند:

  • عالم عقول: مرتبه تجرد کامل، که از هرگونه مادیت و محدودیت مبراست.
  • عالم نفوس: مرتبه‌ای واسطه‌ای که پل ارتباطی میان عقول و مراتب پایین‌تر است.
  • عالم مثال: مرتبه برزخ، که دارای صورت ناسوت بدون ثقل مادیت و نورانیت نفوس است.
  • عالم ناسوت: مرتبه مادی، که ماده و مدت در آن حضور دارند.

این چینش، مانند نردبانی از نور است که از احدیت حق به سوی ناسوت امتداد می‌یابد. عالم مثال، به دلیل ویژگی برزخی خود، نقشی محوری در ظهور صور خیالی و ارتباط میان مراتب وجود دارد.

انسان: عالم جمعی

انسان، به‌عنوان عالم جمعی، تمامی مراتب وجود را در خود جمع می‌کند، اما این جامعیت، نه به‌صورت ترکیبی یا وصله‌پینه‌ای، بلکه به‌عنوان ظهور حقیقت واحدی است که در مراتب مختلف متجلی می‌شود. انسان نورانی، که از ماء و طین مادی متمایز است، مظهر کامل این حقیقت است.

انسان را می‌توان به دریایی تشبیه کرد که تمامی رودهای وجود در آن گرد می‌آیند، نه آنکه صرفاً مجموعه‌ای از اجزا باشد، بلکه واحدی است که تمامی مراتب را در خود بازمی‌تاباند.

درنگ: انسان، به‌عنوان عالم جمعی، تمامی مراتب وجود را در خود جمع می‌کند، نه به‌صورت ترکیبی، بلکه به‌عنوان ظهور حقیقت واحدی که در مراتب مختلف متجلی می‌شود.

بخش چهارم: عالم مثال در فتوحات مکیه

ارض الحقیقة: تعریف شیخ اکبر

شیخ اکبر، ابن عربی، در فتوحات مکیه، عالم مثال را به‌عنوان «ارض الحقیقة» تعریف می‌کند که از بقایای طینت آدم آفریده شده است. این عالم، شامل صور کمال تخیل، محالات عقلی، و وعده‌های نبوی مانند بهشت، جهنم، عرش، و کرسی است. ارض الحقیقة، به‌سان زمینی است که تمامی صور خیالی و نورانی را در خود جای داده و از عقل و وهم فراتر می‌رود.

این تعریف، عالم مثال را به مثابه آسمانی بی‌کران ترسیم می‌کند که حتی محالات عقلی را در خود جای داده و وعده‌های الهی را به صورت نورانی متجلی می‌سازد.

جامعیت عالم مثال

عالم مثال، به دلیل جامعیت خود، شامل مثل عقلانی، اشراقی، و معلقه خیالی است و از تمامی عوالم جز لوح و قلم بزرگ‌تر است. این عالم، ظرف طبیعت متعینه و محل ظهورات دنیوی و اخروی است. همان‌گونه که شیخ اکبر بیان می‌دارد، عالم مثال مانند حلقه‌ای در بیابانی بی‌انتها است که تمامی صور، از محالات عقلی تا وعده‌های نبوی، را در بر می‌گیرد.

درنگ: عالم مثال، به‌عنوان ارض الحقیقة، ظرفی است جامع که تمامی صور خیالی، محالات عقلی، و وعده‌های نبوی را در خود جای داده و از تمامی عوالم جز لوح و قلم بزرگ‌تر است.

بخش پنجم: نقد دیدگاه‌های متفکران و تبیین تفاوت‌ها

نقد دیدگاه مشایین

دیدگاه مشایین مبنی بر اینکه قوه خیالیه محل عالم مثال است، به دلیل محدود کردن وسعت این عالم مورد نقد قرار گرفته است. عالم مثال، بسیار بزرگ‌تر از قوه خیالیه و نفس کلی است و نمی‌توان آن را صرفاً به ظرف قوه خیالیه تقلیل داد. این نقد، بر ضرورت فهم جامعیت عالم مثال تأکید دارد.

تفاوت عالم مثال و هباء

عالم مثال، اگرچه عظیم است، نباید با عالم هباء (فیض الحق یا نفس الرحمن) خلط شود. هباء، به‌عنوان فیض کلی الهی، تمامی عوالم عقول، نفوس، مثال، و ناسوت را در بر می‌گیرد، در حالی که عالم مثال تنها یکی از مراتب این فیض است. این تمایز، از خلط مفاهیم عرفانی جلوگیری می‌کند و بر اهمیت دقت در تعریف عوالم تأکید دارد.

نقد مثل افلاطونی

دیدگاه‌های افلاطونی درباره مثل معلقه، به دلیل فقدان دلایل کافی، مورد نقد قرار گرفته‌اند. مرحوم ملاصدرا در اسفار، بیش از چهل مورد به این موضوع پرداخته و بر نبود استدلال معتبر تأکید کرده است. این نقد، بر ضرورت استناد به دلایل شرعی و عقلی در تعریف مفاهیم متافیزیکی تأکید دارد.

بخش ششم: نقش ملائکه و خلقت انسان

تقسیم‌بندی ملائکه و نقش آنها

ملائکه، بر اساس مراتب وجود، به چهار دسته عقلانی، نفسانی، مثالی، و ناسوتی (اگرچه وجود ملائکه ناسوتی مورد تردید است) تقسیم می‌شوند. این موجودات نورانی، به دلیل عشق به ذکر و اعمال عباد، آنها را به عوالم متعالی منتقل می‌کنند. این انتقال، مانند جریانی نورانی است که اعمال انسانی را به سوی مراتب بالاتر هدایت می‌کند.

خلقت انسان و تعلق روح

ماده، با آمادگی خود، پذیرای تعلق روح می‌شود، اما روح از ماده تولید نمی‌شود، بلکه تعلق آن نتیجه اعداد و آمادگی ماده است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (سوره مؤمنون، آیه 14، : «سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم»). این آیه، بر نقش ماده به‌عنوان ظرف و روح به‌عنوان مظهر حیات الهی تأکید دارد.

خلقت انسان، چه به‌صورت طبیعی (با رحم و نطفه) یا غیرطبیعی (بدون رحم یا نطفه)، ممکن است. پیشرفت‌های علمی در آفرینش مصنوعی نیز این امکان را تأیید می‌کند، اما این فرایند همچنان در چارچوب اراده الهی قرار دارد.

بخش هفتم: اهمیت عالم مثال در رویا و تعبیر

شناخت عالم مثال برای فهم رویا، نوم، و تعبیر آن ضروری است. رویا، به‌عنوان تجلی صور در عالم مثال، نیازمند تعبیر برای وصول به حقیقت است. عالم مثال، به دلیل ویژگی واسطه‌ای خود بین نفوس و ناسوت، ظرف رویاها و صور خیالی است. تعبیر رویا، مانند کلیدی است که درهای حقیقت باطنی را می‌گشاید و فهم این عالم را به ضرورتی معرفتی تبدیل می‌کند.

بخش هشتم: لایتناهی بودن عوالم

هر یک از عوالم عقول، نفوس، مثال، و ناسوت لایتناهی است و عالم مثال ممکن است شامل عوالم لایتناهی باشد. این لایتناهی بودن، مانند اقیانوسی بی‌کران است که هر موج آن، جهانی از معانی را در خود نهفته دارد. عالم مثال، به دلیل نقش واسطه‌ای خود، می‌تواند شامل زیرمجموعه‌های متعددی باشد که هر یک به‌نوبه خود لایتناهی هستند.

درنگ: عوالم وجود، به‌ویژه عالم مثال، لایتناهی‌اند و این عالم، به دلیل جامعیت خود، می‌تواند شامل زیرمجموعه‌های بی‌شماری باشد که هر یک جهانی از معانی را در بر دارند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق مفاهیم عالم مثال، قوه خیالیه، و لوح محفوظ در چارچوب عرفان اسلامی پرداخت. عالم مثال، به‌عنوان مرتبه‌ای برزخی، ظرف صور خیالی و رویاها است و نقش کلیدی در فهم تعبیر رویا و ارتباط میان مراتب وجود دارد. لوح محفوظ، به‌عنوان تفصیل قلم الهی، تمامی کلمات قولیه و فعلیه و ملكوت هر چیز را در خود جای داده است. انسان، به‌عنوان عالم جمعی، مظهر تمامی مراتب وجود است و نقد دیدگاه‌های مشایین و افلاطونی، بر ضرورت استناد به دلایل شرعی و عقلی تأکید دارد. عالم مثال، با جامعیت خود، مانند حلقه‌ای در بیابانی بی‌انتها، تمامی صور و وعده‌های الهی را در بر می‌گیرد.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، رابطه عالم با حق از چه طریقی برقرار می‌شود؟

2. بر اساس متن، الوهیت به چه چیزی اشاره دارد؟

3. ترتیب صحیح اسمای الهی طبق بیان متن چیست؟

4. نور حق در متن به چه چیزی تعبیر شده است؟

5. چرا خورشید در متن به عنوان اتم مظاهر نوری معرفی شده است؟

6. رابطه عالم با حق مستقیماً از طریق ذات برقرار می‌شود.

7. اسمای الهی در متن به عنوان حقایق کلی و جامع معرفی شده‌اند.

8. متن از ترتیب اراده مقدم بر قدرت دفاع می‌کند.

9. نور حق در متن به صورت وجودی مطلق و نه اعتباری توصیف شده است.

10. ذات الهی در متن به عنوان جامع اسما معرفی شده است.

11. چرا رابطه عالم با حق از طریق اسمای الهی برقرار می‌شود؟

12. تفاوت حقایق و اسما در متن چگونه بیان شده است؟

13. چرا ترتیب حیات، سلام، علم، قدرت و اراده در متن مهم است؟

14. چرا نور حق در متن به صورة مطلق الوجود تعبیر شده است؟

15. چرا خورشید در متن اتم مظاهر نوری حسّی دانسته شده است؟

پاسخنامه

1. از طریق اسمای الهی

2. حقایق کلی اسمای ذاتی الهی

3. حیات، سلام، علم، قدرت، اراده

4. صورة مطلق الوجود

5. به دلیل ظهور نوریت حق

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا عالم به ذات مستقیماً اضافه نمی‌شود، بلکه از طریق اسمای الوهیه مرتبط است.

12. حقایق به ظرف واقع و اسما به ظرف ظاهر اشاره دارند.

13. زیرا این ترتیب نشان‌دهنده نظم طبیعی ظهور صفات الهی است که اراده معلول قدرت است.

14. زیرا نور حق مظهر وجود مطلق است که موجودات به عنوان مظاهر آن ظاهر می‌شوند.

15. زیرا خورشید مظهر نوریت حق و حامل صفات محیی در عالم حسی است.

فوتر بهینه‌شده