متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 383)
مقدمه
در گستره معارف الهی و حکمت اسلامی، عالم مثال جایگاهی ویژه دارد؛ عالمی که چون پلی میان تجرد و ماده، ظهورات خلقی حق تعالی را در بر میگیرد و مرتبهای برزخی میان آسمان و زمین است. این عالم، نه تنها در تبیین مراتب وجود، بلکه در فهم رؤیا، برزخ و نسبت انسان با عالم غیب نقشی بنیادین ایفا میکند. همزمان، نظریه مثل افلاطونی، که در فلسفه غرب ریشهای عمیق دارد، از منظر حکمت اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و با چالشهایی در تصور و تصدیق مواجه شده است.
این نوشتار در سه بخش تنظیم شده است: بخش نخست به تحلیل عالم مثال و مراتب آن اختصاص دارد؛ بخش دوم به نقد فلسفی عالم مثل افلاطونی از منظر تصور، تصدیق و ابعاد روانشناختی و جامعهشناختی میپردازد؛ و بخش سوم دیدگاه محققان درباره مثال نوری و نسبت آن با صفات و ذوات را بررسی میکند. هر بخش با جمعبندی و نتیجهگیری تکمیل شده و در پایان، نتیجهگیری کلی کتاب ارائه میگردد.
بخش اول: عالم مثال و مراتب وجودی آن
تعریف و جایگاه عالم مثال
عالم مثال، چونان پلی برزخی میان عالم تجرد و ماده، یکی از عوالم نزولی و ظهورات خلقی حق تعالی است. این عالم، پس از مراتب اسماء و صفات الهی، عالم عقول و نفوس، و پیش از عالم ناسوت قرار دارد. فاقد ثقل مادی است، اما خصوصیات ناسوتی، مانند شکل و صورت، در آن متجلی میشود. عالم مثال، چون آیینهای است که حقایق مجرد را در قالبی خیالی بازمیتاباند و واسطهای است میان عالم غیب و شهادت.
درنگ: عالم مثال، مرتبهای برزخی است که نه ماده محض است و نه تجرد کامل؛ بلکه چون پلی میان آسمان و زمین، حقایق الهی را در قالبی خیالی متجلی میسازد. |
مراتب عالم مثال به چهار قسم تقسیم میشود:
- مثال نزولی: عالمی پیش از دنیا، که ظرف ظهورات خلقی قبل از تجسم مادی است.
- مثال صعودی: عالم برزخ پس از دنیا، که نفوس پس از مرگ بدان منتقل میشوند.
- مثال متصل: خیال انسانی در رؤیا یا حالات کمال بیداری، که در سلوک عرفانی با تمرین و هدایت مربی پدیدار میگردد.
- مثال منفصل: عالم برزخ مستقل از خیال انسانی، که وجودی عینی و مستقل دارد.
﴿وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ (مؤمنون: ۱۰۰)
: «و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.»
آیه شریفه مؤمنون، عالم برزخ را به مثابه عالم مثال صعودی معرفی میکند؛ جایی که نفوس تا روز قیامت در آن سکنی میگزینند. این عالم، چون دری است که از عالم دنیا به سوی قیامت گشوده میشود و نفوس را در مرتبهای میانی نگاه میدارد.
رؤیا و بیداری در عالم مثال
عالم مثال متصل، در رؤیا و حالات بیداری سالکان متجلی میشود. رؤیا، ظهور خیال متصل در خواب است که از انصراف حواس ظاهری پدید میآید. سالک عارف، با تمرین و انصراف ارادی حواس، میتواند این حالات را در بیداری تجربه کند. این حالت، دیگر رؤیا نیست، بلکه رویت است؛ چونان که سالک، حقیقت را در آیینه خیال خویش به تماشا مینشیند.
با این حال، مباحث رؤیا در متن اصلی کتاب *مصباح الانس* بهصورت مجمل و گاه با اشکالاتی ارائه شده است. این اشکالات، که در جلسات پیشین بررسی شدهاند، نشاندهنده ضرورت بازنگری و تبیین دقیقتر این موضوع در حکمت اسلامی است.
درنگ: رویت مثالی در بیداری، حاصل تمرین سلوکی و انصراف ارادی حواس است و سالک را به تجربهای فراتر از رؤیا میرساند. |
جمعبندی بخش اول
عالم مثال، چونان مرتبهای برزخی، جایگاه ویژهای در سلسله مراتب وجودی دارد. این عالم، با اقسام نزولی، صعودی، متصل و منفصل، ظرف ظهور حقایق الهی در قالبی خیالی است. رؤیا و رویت مثالی، دو جلوه از این عالماند که در خواب و بیداری متجلی میشوند. با این حال، تبیین این عالم نیازمند دقتی علمی است تا از کلیگویی و ابهام پرهیز شود.
بخش دوم: نقد فلسفی عالم مثل افلاطونی
تعریف و اقسام عالم مثل
عالم مثل افلاطونی، نظریهای است که وجود عالمی مجرد را فرض میکند؛ عالمی که در آن، صور کلی اشیاء (مثل) بهصورت مستقل و برتر از عالم مادی وجود دارند. این مثل به دو نوع تقسیم میشوند:
- مثل طولی: ربالنوعهایی که با انواع وجود (نه جنس یا شخص) مرتبطاند و مرتبهای برتر و افضل دارند.
- مثل معلق: صور ارضی که با اشخاص مرتبطاند و نازلتر از مثل طولیاند.
﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ (بقره: ۲۵۵)
: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست.»
این آیه شریفه از قرآن کریم، سیطره الهی بر مراتب وجود، از آسمان (مثل طولی) تا زمین (مثل معلق)، را تبیین میکند و نشان میدهد که همه مراتب وجود تحت حاکمیت الهیاند.
نقد تصور و تصدیق عالم مثل
عالم مثل افلاطونی از دو منظر مورد نقد قرار میگیرد: تصور و تصدیق. از منظر تصوری، مفهوم مثل افلاطونی مبهم است. هر حکیمی، از میرداماد و شیخ اشراق تا ابنسینا و ملاصدرا، تعریفی متفاوت از آن ارائه کرده است؛ گویی قبالهای واحد به چندین زمین اشاره دارد. این ابهام، تصور دقیق عالم مثل را مخدوش میسازد.
از منظر تصدیقی، هیچ دلیل عقلی، شرعی یا نقلی برای اثبات عالم مثل وجود ندارد. افلاطون مدعی مشاهده این عالم بود، اما مشاهده او برای دیگران حجت نیست. حکمت، برخلاف فقه که با ظن و جمع تبرعی سازگار است، نیازمند یقین و برهان است. برای مثال، در فقه، روایات متعارض (مانند «ثمن ازرة صحة» و «لا بأس ببیع ازرة») با جمع تبرعی سازگار میشوند، اما در حکمت، چون ثبت اسناد، دقت و یقین لازم است.
درنگ: عالم مثل افلاطونی، به دلیل ابهام در تصور و فقدان دلیل در تصدیق، فاقد اعتبار فلسفی است و با روششناسی حکمت اسلامی ناسازگار است. |
نقد روانشناختی و جامعهشناختی
نظریه مثل افلاطونی، ریشه در القائات سلطهگرانه دارد. در تاریخ ایران، سلطنت سههزارساله با جعل کدخدا و ربالنوع، استقلال انسانی را سلب کرده است. عالم مثل، این وابستگی را در عالم معنا القا میکند؛ گویی انسان عروسکی است که ربالنوع آن را به حرکت درمیآورد. این دیدگاه، با اختیار قرآنی و استقلال انسانی منافات دارد.
شیخ اشراق مدعی بود که روشنایی چراغ یا رشد گیاه به ربالنوع وابسته است، اما قوانین طبیعی (حرارت، چربی، انرژی) این ادعا را رد میکنند. گیاهان با مصرف انرژی رشد میکنند، نه با فوت ربالنوع. این نقد، ضرورت تبیین علمی و دوری از خرافهپرستی را نشان میدهد.
﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ﴾ (فصلت: ۲۶)
: «و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در آن خلل ایجاد کنید.»
این آیه شریفه از قرآن کریم، به القائات ربالنوعی اشاره دارد که برای تضعیف معارف قرآنی طراحی شدهاند.
نقش حوزههای علمیه در تبیین علمی
حوزههای علمیه باید از کلیگویی و نقل بقالی (انتقال مطالب بدون نقد) پرهیز کنند و با استدلال و منطق، علوم انسانی، فلسفی و روانشناختی را احیا کنند. علم، محل تولید و تحقیق است، نه مصرف کپسولی مطالب گذشتگان. حوزهها باید چهرهای علمی بیابند، با جهان ارتباط برقرار کنند و علوم زندهای مانند تعبیر رؤیا را توسعه دهند.
درنگ: حوزههای علمیه باید با شجاعت علمی و استدلال منطقی، از نقل بقالی و خرافهپرستی دوری کرده و علوم زنده را احیا کنند. |
جمعبندی بخش دوم
عالم مثل افلاطونی، به دلیل ابهام در تصور، فقدان دلیل در تصدیق، و ریشههای سلطهگرانه، از منظر حکمت اسلامی مخدوش است. این نظریه، با اختیار انسانی و عدالت قرآنی ناسازگار است و حوزههای علمیه باید با دقتی علمی، از القائات خرافی دوری کرده و به تولید دانش بپردازند.
بخش سوم: دیدگاه محققان درباره مثال نوری
مفهوم مثال نوری
محققان اسلامی بر این باورند که مثال، مختص یک طبیعت خاص نیست، بلکه هر موجود مجرد از ماده، دارای مثالی نوری است که با افرادش مطابق است. حقیقت مجرد، که فاقد ماده و افراد است، خود مثال و ممثل است. برای مثال، طبیعت انسان کلی، در عالم تجرد فاقد افراد است، اما در عالم ناسوت با ماده به افراد (زید، عمرو) تحقق مییابد.
این دیدگاه، انسان را چون عروسکی نمیبیند که به کشهای ربالنوع وابسته است، بلکه موجودی مختار و مستقل معرفی میکند. قرآن کریم نیز بر این استقلال تأکید دارد:
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ (ق: ۱۶)
: «و ما انسان را آفریدیم و میدانیم نفس او چه وسوسهای میکند.»
درنگ: مثال نوری، حقیقتی مجرد است که با طبیعت موجود مطابق است و انسان را موجودی مختار و مستقل معرفی میکند. |
نقد ربالنوع و عدالت الهی
نظریه ربالنوع، با عدالت الهی ناسازگار است. اگر انسان عروسکی وابسته به ربالنوع باشد، عذاب جهنم برای او ناعادلانه خواهد بود. قرآن کریم، مسئولیت اعمال را بر عهده انسان و جن قرار داده است:
﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ (هود: ۱۱۹)
: «جهنم را از جن و انسان پر خواهم کرد.»
انسان، با مقام جمعی و اختیار، صحنهگردان هستی است و ربالنوع عالم خویش است، نه عروسکی وابسته.
صفات و مثال معلق
درباره نسبت صفات و مثال معلق، دو دیدگاه وجود دارد:
- قول اول: صفات، ربالنوع ندارند و وجودشان تخیل غیر است. تنها ذوات دارای مثالاند.
- قول دوم: صفات، ربالنوع دارند و قائم به ذاتاند، اما قیامشان به غیر تخیل است. این قول دو شق دارد:
- مثال معلق، ذات است و صفت بودنش تخیل است.
- صفت بودنش حقیقی است، نه تخیل.
اعمال و اخلاق، معقولات ثانی فلسفیاند، با عروض ذهنی و اتصاف عینی. ربالنوع برای آنها بیمعناست، زیرا در خود فرد محشورند. برای مثال، بدخلقی صفتی است با عروض ذهنی و اتصاف خارجی، نه وابسته به ربالنوع.
تفاوت مثال حقیقی و خیالی
مثال حقیقی، قائم به ذات، مطابق حقیقت مجرد، عقلانی و طولی است، در حالی که مثال خیالی، قائم به غیر، تخیل غیر، عرضی و معلق است. عالم مثال (برزخ) با دلایل عقلی و نقلی اثبات میشود، اما عالم مثل افلاطونی فاقد دلیل است.
﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (قصص: ۸۸)
: «هر چیزی جز وجه او فانی است.»
این آیه شریفه از قرآن کریم، بر حقیقت وجود مطلق تأکید دارد و نشان میدهد که حقیقت، وجه الهی است، نه مثل افلاطونی.
درنگ: مثال حقیقی، قائم به ذات و عقلانی است، در حالی که عالم مثل افلاطونی، فاقد دلیل و متکی بر تخیل است. |
جمعبندی بخش سوم
دیدگاه محققان، مثال را نوری و مطابق طبیعت مجرد میداند. ربالنوع، با اختیار و عدالت قرآنی ناسازگار است و صفات، یا فاقد مثالاند یا قیامشان به غیر تخیل است. اعمال و اخلاق، معقولات ثانی فلسفیاند و در خود فرد محشورند. این تبیین، بر استقلال انسانی و ضرورت برهان در حکمت تأکید دارد.
نتیجهگیری کلی
این اثر، با کاوش در عالم مثال و نقد عالم مثل افلاطونی، گامی در جهت تبیین علمی و فلسفی معارف الهی برداشته است. عالم مثال، چون پلی برزخی، حقایق الهی را در قالبی خیالی متجلی میسازد و مراتب آن، از نزولی و صعودی تا متصل و منفصل، جایگاه انسان را در سلسله وجود روشن میکند. در مقابل، عالم مثل افلاطونی، به دلیل ابهام در تصور، فقدان دلیل در تصدیق، و ریشههای سلطهگرانه، از منظر حکمت اسلامی مخدوش است. دیدگاه محققان، انسان را موجودی مختار و مستقل معرفی میکند که ربالنوع عالم خویش است، نه عروسکی وابسته. حوزههای علمیه باید با دقتی علمی، از نقل بقالی و خرافهپرستی دوری کرده و علوم زندهای مانند تعبیر رؤیا را احیا کنند. این نوشتار، سالک حقیقت را به تحقیق و تولید علمی دعوت میکند تا چون چراغی در شب، راه معرفت را روشن سازد.
با نظارت صادق خادمی |