در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 387

متن درس

 

نقد نظریه مثل افلاطونی و تبیین عالم مثال

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 387)

مقدمه

کتاب حاضر، بازنویسی علمی و تخصصی درس‌گفتار جلسه 387 از سلسله درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره است که در تبیین و نقد نظریه مثل افلاطونی و تمایز آن با عالم مثال در چارچوب عرفان نظری و فلسفه اسلامی نگاشته شده است.

آیه شریفه ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ (: «ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم») به عنوان سندی کلیدی برای تأیید مراتب متعالی وجودی، به ویژه عالم مثال، مورد استناد قرار گرفته است.

بخش نخست: مبانی نظری و نقد مثل افلاطونی

تبیین جمع بین کلیت عقلانی و جزئیت مادی

درس‌گفتار با این اصل بنیادین آغاز می‌شود که امکان جمع بین موجود کلی عقلانی یا مثالی و جزئيات مادی آن در عالم حس وجود دارد. این اصل، که در فلسفه اسلامی ریشه‌ای عمیق دارد، به هماهنگی میان مراتب وجودی اشاره می‌کند. کلیت عقلانی، که از قیود مادی مبراست، می‌تواند با جزئيات مادی در وحدتی وجودی متحد شود، بدون آنکه تناقضی پدید آید. این دیدگاه، با نظریه تشکیک وجود در فلسفه ملاصدرا هم‌خوانی دارد، که وجود را در مراتب مختلف، از کلی تا جزئی، متحد می‌داند.

درنگ: جمع بین کلیت عقلانی و جزئیت مادی، مبنای وحدت وجودی در فلسفه اسلامی است که امکان پیوند مراتب متعالی و مادی را فراهم می‌آورد.

عدم منافات بین کلیت و جزئیت

متن تأکید می‌ورزد که کلیت عالم عقلانی و تعدد جزئيات عالم حسی با یکدیگر منافاتی ندارند. خصوصیات جزئي، که در عالم حس متجلی می‌شوند، با کلیت عقلانی سازگارند. این اصل، به مثابه پلی است که عالم مجردات را به عالم مادی متصل می‌کند، و نشان‌دهنده وحدت در کثرت است. تشبیه این رابطه به نهرهایی است که از یک سرچشمه واحد جاری می‌شوند، اما هر یک در مسیر خود ویژگی‌های خاصی می‌یابند.

شواهد تاریخی و نقد استناد به حکما

متن به پذیرش نظریه مثل توسط افلاطون و برخی حکما اشاره می‌کند، که گاه در زمره انبیا و اولیا شمرده شده‌اند. با این حال، این استناد تاریخی نقد می‌شود، زیرا اعتبار معنوی افلاطون یا دیگر حکما نمی‌تواند جایگزین دلیل عقلانی یا نقلی گردد. تمثیلی در متن مطرح می‌شود که رصد منجم، مانند قمر در عقرب، به دلیل قابل‌تکرار بودن پذیرفته می‌شود، اما شهود حکما، مانند ادعای مشاهده عالم مثل، به دلیل مرسل بودن و فقدان وضوح، قابل‌اتکا نیست.

این نقد، به ضرورت استدلال منطقی در برابر ادعاهای شهودی تأکید دارد. همان‌گونه که ستاره‌ای در آسمان با تلسکوپ رصد می‌شود، ادعای وجود عالم مثل نیز باید با ابزار عقل و نقل تأیید گردد. فقدان این ابزار، شهود را به گمانی غیرقابل‌اعتماد بدل می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین مبانی نظری جمع بین کلیت و جزئیت، به نقد استدلال‌های مبتنی بر شهود و تاریخ پرداخت. تأکید بر تمایز بین عالم مثال، که دارای شواهد معتبر است، و عالم مثل، که فاقد دلیل است، محور اصلی این بخش بود. این تمایز، به مثابه خطی است که حقیقت را از گمان جدا می‌کند.

بخش دوم: نقد فلسفی نظریه مثل نوریه و معلقه

اشکالات تصور و تصدیق مثل

متن، مثل نوریه و معلقه را از دو منظر تصور (چیستی) و تصدیق (وجود) مورد نقد قرار می‌دهد. از نظر تصور، تعریف روشنی از این مفاهیم وجود ندارد؛ یکی آن را چنین می‌داند و دیگری چنان. این اختلاف، به مثابه مهی است که حقیقت را در پرده ابهام فرو می‌برد. از نظر تصدیق، هیچ دلیل عقلانی یا نقلی برای اثبات وجود این مثل ارائه نشده است. شهود شخصی، که گاه به عنوان دلیل مطرح می‌شود، برای دیگران الزام‌آور نیست، زیرا همان‌گونه که رؤیای یک نفر برای دیگری حجت نیست، شهود یک حکیم نیز نمی‌تواند مبنای اثبات علمی قرار گیرد.

نقد استدلال‌های ملاصدرا

متن به بررسی استدلال‌های ملاصدرا در «اسفار اربعه» اشاره می‌کند و آن‌ها را ناکافی می‌شمارد. این نقد، نشان‌دهنده رویکردی دقیق و موشکافانه است که حتی آرای فیلسوفان بزرگ را بدون دلیل نمی‌پذیرد. تمثیل «آش می‌دهند» در اینجا به کار رفته است، که پذیرش بی‌دلیل نظریه مثل را به باورهای عامه تشبیه می‌کند که به مرور زمان تثبیت شده‌اند. این تمثیل، به مانند آینه‌ای است که ضعف استدلالی را عیان می‌سازد.

درنگ: فقدان دلیل عقلانی و نقلی، نظریه مثل نوریه و معلقه را به ادعایی غیرعلمی بدل کرده است، در حالی که عالم مثال با شواهد قرآنی و روایی تأیید می‌شود.

تمایز عالم مثال و عالم مثل

یکی از محوری‌ترین نکات متن، تمایز بین عالم مثال و عالم مثل است. عالم مثال، که به متصل و منفصل (مانند عالم برزخ و ذر) تقسیم می‌شود، دارای شواهد محکم قرآنی و روایی است. در مقابل، عالم مثل افلاطونی به دلیل فقدان دلیل رد می‌شود. این تمایز، به مانند جداسازی گوهر از سنگ است که حقیقت را از باطل متمایز می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با نقد دقیق مثل نوریه و معلقه، بر ضعف استدلالی این نظریه تأکید کرد. تمایز بین عالم مثال و مثل، به عنوان محور اصلی، راه را برای فهم صحیح مراتب وجودی هموار ساخت. این بخش، به مثابه چراغی است که مسیر حقیقت را روشن می‌کند.

بخش سوم: پاسخ به اشکالات و تبیین اوصاف متباینه

اشکال نافیان مثل عقلانی

متن، اشکال نافیان مثل عقلانی را مطرح می‌کند که اگر حقیقت واحده عقلانی در خارج با اوصاف متباینه، مانند کوتاه و بلند، متصف شود، تناقض پیش می‌آید. پاسخ به این اشکال، بر تمایز بین مراتب وجودی استوار است: امتناع اتصاف به اوصاف متباینه تنها در موجودات حسی خارجی است، نه در موجودات عقلانی یا مثالی. این پاسخ، به مانند کلیدی است که قفل تناقض را می‌گشاید.

نقد فلسفی پاسخ

با این حال، متن این پاسخ را نقد می‌کند، زیرا اتصاف به اوصاف متباینه نه در عالم مجرد و نه در عالم مادی ممکن نیست. اوصاف متباینه، مانند کوتاه و بلند، به تشخص افراد (زید و عمرو) تعلق دارند، نه به نوع (انسان). این نقد، به مانند تیغی است که باطل را از حقیقت جدا می‌کند.

تبیین وحدت نوعی و اوصاف تشخصی

متن تأکید می‌کند که اوصاف متباینه به تشخص افراد مربوط است، نه به ماهیت نوعی. وحدت نوعی، که در فلسفه ملاصدرا نیز مورد تأکید است، حفظ می‌شود، در حالی که اوصاف تشخصی به افراد تعلق دارند. این تبیین، به مانند نوری است که تاریکی ابهام را می‌زداید.

درنگ: اوصاف متباینه، مانند کوتاه و بلند، به تشخص افراد تعلق دارند، نه به ماهیت نوعی، و این تمایز، وحدت نوعی را حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با پاسخ به اشکالات نافیان و نقد فلسفی آن‌ها، به تبیین دقیق اوصاف متباینه پرداخت. این بخش، با تأکید بر تمایز بین اوصاف نوعی و تشخصی، به فهم عمیق‌تر مراتب وجودی کمک کرد.

بخش چهارم: عالم عشق و فقدان تضاد

عالم به‌مثابه عالم عشق

متن، عالم را عالم عشق و معاشقه می‌داند، که در آن موجودات با تجانس و تخالف، نه تضاد، به هم متصل‌اند. این دیدگاه، که با عرفان ابن‌عربی هم‌خوانی دارد، هستی را مظهر عشق الهی می‌بیند. تمثیل پا و زمین، که در قیامت شهادت می‌دهند، به تجانس میان موجودات اشاره دارد. آیه ﴿يَوْمَ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾ (: «روزی که اخبار خود را بازگو کند») این مفهوم را تأیید می‌کند.

نقد وجود تضاد در عالم

متن تأکید می‌کند که تضاد در عالم وجود ندارد، و آنچه هست تخالف و مراتب متفاوت است. این دیدگاه، به مانند رودی است که از سرچشمه وحدت جاری می‌شود و کثرت را در خود جای می‌دهد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین عالم به‌مثابه عالم عشق، بر فقدان تضاد و وجود تخالف تأکید کرد. این بخش، به فهم وحدت در کثرت کمک کرد و هستی را به عنوان جلوه‌ای از عشق الهی معرفی نمود.

بخش پنجم: عالم مثال و شواهد قرآنی

خیال و عالم مثال

متن، خیال را جویباری از بحر المثال المطلق می‌داند که احکام عالم مثال را متمثل می‌کند. این مفهوم، با نظریه خیال متصل و منفصل در عرفان اسلامی هم‌خوانی دارد. عالم مثال، به مانند آینه‌ای است که حقیقت غیب را در خود بازمی‌تاباند.

شواهد قرآنی و روایی

آیه شریفه ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ به عنوان سندی برای وجود لیلة القدر و مراتب متعالی وجودی، مانند عالم مثال، مطرح شده است. این آیه، به مانند نوری است که حقیقت عالم مثال را روشن می‌سازد.

درنگ: عالم مثال، با شواهد قرآنی مانند آیه لیلة القدر، دارای دلیل محکم است، برخلاف مثل نوریه و معلقه که فاقد سند معتبرند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تأکید بر عالم مثال و شواهد قرآنی آن، تمایز این عالم را با مثل افلاطونی روشن ساخت. این بخش، به مثابه پلی است که عقل را به نقل متصل می‌کند.

جمع‌بندی نهایی

این اثر، با بازنویسی درس‌گفتار جلسه 387 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقد عمیق نظریه مثل افلاطونی و تبیین عالم مثال پرداخت. با تأکید بر فقدان دلایل عقلانی و نقلی برای اثبات عالم مثل، عالم مثال به دلیل شواهد قرآنی و روایی معتبر دانسته شد. نقدهایی مانند ضعف علوم طبیعی در فلسفه قدیم، تأثیر فرهنگ سلطانی، و پذیرش بی‌دلیل شهود حکما، از محورهای اصلی بودند. آیه شریفه ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ به عنوان سندی برای مراتب متعالی وجودی مطرح گردید. این نوشتار، با دعوت به استدلال عقلانی و خلوص عرفان از تحریفات فلسفی، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان فراهم آورد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، ادوار کواکب و افلاک به چه چیزی نسبت داده شده‌اند؟

2. بر اساس متن، رقائق اسما به چه چیزی اشاره دارند؟

3. در متن، روح عرش به چه چیزی تعلق دارد؟

4. طبق متن، کدام مفهوم به عنوان سر عرش معرفی شده است؟

5. بر اساس متن، زمان در عالم ناسوت به چه چیزی وابسته است؟

6. متن بیان می‌کند که اسما و صفات الهی در هیچ عالمی افول ندارند.

7. طبق متن، تقسیم‌بندی‌هایی مانند هفته و ماه وجود خارجی در عالم ناسوت دارند.

8. متن معتقد است که هر روز به یک اسم خاص از اسمای الهی تعلق دارد.

9. بر اساس متن، نظام کیوانی شامل افلاک و کواکب به عنوان مظاهر رقائق اسما معرفی شده است.

10. متن تأیید می‌کند که تأثیرات ایام مانند شنبه و یکشنبه به صورت کلیشه‌ای و ثابت است.

11. چرا متن تقسیم‌بندی‌هایی مانند هفته و ماه را اعتباری می‌داند؟

12. تفاوت آنات و ادوار در متن چگونه بیان شده است؟

13. چرا متن تأثیرات کلیشه‌ای ایام مانند شنبه و یکشنبه را رد می‌کند؟

14. رابطه عرش و دهر در متن چگونه توصیف شده است؟

15. چرا نظام کیوانی در متن مظهر رقائق اسما دانسته شده است؟

پاسخنامه

1. ظهورات اسما و صفات الهی

2. اعيان ثابته

3. قلم

4. الوهیت

5. حرکت نظام کیوانی

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا این تقسیم‌بندی‌ها انتزاع از آنات و حرکات سیال نظام کیوانی هستند و وجود خارجی مستقل ندارند.

12. آنات لحظات سیال و واقعی زمان‌اند، در حالی که ادوار تقسیم‌بندی‌های اعتباری مانند روز و ماه هستند.

13. زیرا ظهورات اسما و صفات الهی پیوسته و متغیرند و به ایام خاص محدود نمی‌شوند.

14. عرش به حرکت دهر وابسته است و دهر ظهور جمعي الهی و متعلق به ذات حق است.

15. زیرا افلاک و کواکب صور اعیان ثابته‌اند که خود رقائق اسما و ظهورات الهی هستند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده