در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 395

متن درس

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 395)

دیباچه

وجود مطلق، چونان خورشیدی بی‌غروب در عالم هستی، در کانون تأملات عرفانی و فلسفی جای دارد. این مفهوم، که در اصل دوازدهم کتاب شریف *مصباح الانس* با نگاهی عمیق و چندوجهی بررسی شده، دریچه‌ای است به سوی فهم حقیقت حق تعالی و رابطه آن با خلق. درس‌گفتار شماره 395 از مجموعه *مصباح الانس* (مورخ ۲۶/۸/۱۳۷۹)، که این نوشتار بر پایه آن نگارش یافته، به تبیین وجود مطلق، تمایز آن با وجودات خاصه، و نقد عالم مثل می‌پردازد.

بخش یکم: وجود مطلق و تمایز آن با وجودات خاصه

1.1. مفهوم وجود مطلق و اطلاق الهی

وجود مطلق، حقیقتی است مجرد از هرگونه قید و محدودیت، که در خارج موجود است و از تمامی وجودات خاصه متمایز می‌گردد. این وجود، که عارض بر هیچ ماهیتی نیست، به مثابه نوری بی‌کران است که هیچ سایه‌ای از تقید بر آن نمی‌افتد. در مقابل، وجودات خاصه، که به ماهیات عارض می‌شوند، محدود به قیود و تعینات‌اند. این تمایز، بنیاد تبیین عرفانی حق تعالی به‌عنوان وجود مطلق را تشکیل می‌دهد، که از هرگونه ماهیت و محدودیت مبراست.

قرآن کریم، این اطلاق را در آیه‌ای روشن متجلی می‌سازد:


﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ (توحید: ۱)

ترجمه: «بگو او خدای یگانه است.» (فولادوند)

این آیه، به وحدت و اطلاق حق تعالی اشاره دارد که هیچ قید و حیثیتی بر او روا نیست.

نکته کلیدی: وجود مطلق، چونان اقیانوسی بی‌کران، از هر قید و ماهیتی رها بوده و تنها حق تعالی را در بر می‌گیرد، در حالی که وجودات خاصه، چون جویبارهایی مقید، به ماهیات وابسته‌اند.

1.2. تمایز وجود مطلق از وجودات خاصه

وجودات خاصه، که به ماهیات عارض می‌شوند، در ظرف تقید و محدودیت تعریف می‌گردند. این وجودات، به دلیل وابستگی به ماهیات، فاقد اطلاق‌اند و تنها ظهورات وجود مطلق به شمار می‌روند. وجود مطلق، اما، به دلیل رهایی از هرگونه ماهیت، نه تنها عارض بر چیزی نیست، بلکه خود، مبدأ تمامی ظهورات است. این دیدگاه، ریشه در فلسفه صدرایی و عرفان نظری دارد که وجود مطلق را حقیقت ذاتی حق تعالی و وجودات خاصه را تجلیات آن می‌داند.

تمثیل: وجود مطلق، چونان خورشیدی است که نورش بر تمامی موجودات می‌تابد، اما خود از سایه‌های ماهیات مبراست؛ در حالی که وجودات خاصه، چونان آینه‌هایی‌اند که نور خورشید را در قالبی محدود منعکس می‌کنند.

1.3. نقد مفهوم ماهیت در عرفان

در نگاه عرفانی، ماهیت به معنای تعینات و ظهورات حق تعالی بازتعریف می‌شود. برخلاف فلسفه که وجود را به واجب و ممکن تقسیم می‌کند، عرفان، وجود را منحصر به واجب می‌داند و ماهیات را ظهورات و تعینات الهی می‌شمارد. این دیدگاه، با رد مفهوم ماهیت به‌عنوان امری مستقل، تمامی هستی را به وجود مطلق و ظهورات آن فرو می‌کاهد.

نکته کلیدی: در عرفان، ماهیت، چونان سایه‌ای است که از نور وجود مطلق پدید می‌آید و هیچ استقلال وجودی ندارد، بلکه تنها وصف و تجلی حق است.

جمع‌بندی بخش یکم

وجود مطلق، به مثابه حقیقتی بی‌کران و رها از هر قید، در عرفان به‌عنوان ذات حق تعالی معرفی می‌شود. این وجود، که از ماهیات و محدودیت‌ها مجرد است، با وجودات خاصه، که به ماهیات عارض‌اند، متمایز می‌گردد. عرفان، با رد استقلال ماهیات و تأکید بر ظهورات الهی، تمامی هستی را به وجود مطلق و تجلیات آن فرو می‌کاهد، و این دیدگاه، بنیادی برای فهم وحدت وجود فراهم می‌آورد.

بخش دوم: رویکردهای کلامی، فلسفی و عرفانی به حق تعالی

2.1. رویکرد کلامی: حق تعالی به‌عنوان خالق

در کلام، حق تعالی به‌عنوان خالق و صانع بررسی می‌شود و تأکید بر فعل و آفرینندگی اوست. این رویکرد، که بر افعال الهی متمرکز است، حق را در مقام فاعلیت و صانعیت معرفی می‌کند. برای مثال، عناوینی چون «خالق»، «مصور» و «باری» در کلام، به فعل آفرینش حق اشاره دارند.

قرآن کریم، این مقام را چنین متجلی می‌سازد:


﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾ (حشر: ۲۴)

ترجمه: «او خداست، آفریننده، پدیدآورنده، صورت‌بخش.» (فولادوند)

این آیه، حق تعالی را در مقام خالقیت و فاعلیت معرفی می‌کند که محور اصلی کلام است.

2.2. رویکرد فلسفی: حق تعالی به‌عنوان واجب الوجود

در فلسفه، حق تعالی به‌عنوان واجب الوجود بررسی می‌شود و تأکید بر وجود و کلیات است. این رویکرد، به صیرورت عقلانی انسان و مشابهت او با عالم عینی می‌پردازد. واجب الوجود، به‌عنوان موجودی که وجودش ذاتی و ضروری است، در مقابل ممکن الوجود قرار می‌گیرد که وجودش وابسته به علتی دیگر است.

تمثیل: فلسفه، حق تعالی را چونان قله‌ای می‌بیند که تمامی موجودات در دامنه آن به سوی او صعود می‌کنند، اما عرفان، او را چونان نوری می‌نگرد که در دل عارف تجلی می‌یابد.

2.3. رویکرد عرفانی: حق تعالی به‌عنوان حق و مطلق

در عرفان، حق تعالی به‌عنوان شخصیتی متشخص، با حقیقت، جزئیت، عینیت و رویت معرفی می‌شود. این رویکرد، بر معرفت شخصی و شهودی تأکید دارد و حق را نه مفهومی کلی، بلکه ذاتی یگانه و متشخص می‌داند. دعای «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» نمونه‌ای از این تشخص است که به رابطه وجودی عارف با حق اشاره دارد.

قرآن کریم، این رابطه را چنین بیان می‌کند:


﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ (فاتحه: ۵)

ترجمه: «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.» (فولادوند)

نکته کلیدی: عرفان، حق را چونان گوهری یگانه و متشخص می‌نگرد که عارف با سلوک خویش به رویت و وصال او نائل می‌شود، برخلاف فلسفه که به کلیات و کلام که به افعال می‌پردازد.

2.4. تفاوت مقاصد کلام، فلسفه و عرفان

کلام، فلسفه و عرفان، هرچند به یک حقیقت (حق تعالی) اشاره دارند، اما مقاصد و غایات متفاوتی را دنبال می‌کنند. کلام، بر اثبات خالقیت و فاعلیت تمرکز دارد؛ فلسفه، بر وجود و کلیات عقلانی؛ و عرفان، بر تشخص و معرفت شهودی. این تفاوت، به غنای معرفتی در سنت اسلامی اشاره دارد و عرفان را به دلیل تأکید بر تجربه شخصی، از دیگر رویکردها متمایز می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

حق تعالی، در سه رویکرد کلامی، فلسفی و عرفانی، با چهره‌هایی متفاوت تبیین می‌شود: خالق در کلام، واجب الوجود در فلسفه، و حق متشخص در عرفان. این تمایزات، نشان‌دهنده غنای معرفتی در فهم حقیقت الهی است. عرفان، با تأکید بر تشخص و رویت شهودی، راهی به سوی وصال حق می‌گشاید که از کلیات فلسفی و افعال کلامی فراتر می‌رود.

بخش سوم: نقد عالم مثل و تأکید بر عالم مثال

3.1. رد عالم مثل و اعتبار عالم مثال

عالم مثل، به دلیل فقدان سند معتبر، در نگاه عرفانی مردود است، اما عالم مثال، به‌عنوان مرتبه‌ای میان نفوس و ناسوت، جایگاهی والا دارد. عالم مثال، که ظرف تجلیات الهی است، به دلیل ارتباط با ظهورات حق، در عرفان نظری معتبر شمرده می‌شود. این تمایز، به روش‌شناسی دقیق عرفانی اشاره دارد که بر اسناد و استدلال‌های عقلانی استوار است.

نکته کلیدی: عالم مثال، چونان پلی میان عالم ماده و معنا، ظرف تجلیات الهی است، در حالی که عالم مثل، به دلیل فقدان سند، از اعتبار ساقط است.

3.2. خلق به‌عنوان ظهور وجود واجب

در عرفان، خلق نه وجودی مستقل، بلکه ظهور وجود واجب است. این ظهور، که به تعینات الهی و تجلیات حق تعالی تعبیر می‌شود، فاقد ذات مستقل بوده و تنها وصف حق است. قضیه «الله موجود» حقیقی است، زیرا به وجود ذاتی حق اشاره دارد، اما قضیه «الانسان موجود» غیرحقیقی است، زیرا انسان تنها ظهور وجود حق است.

تمثیل: خلق، چونان سایه‌ای است که از نور وجود مطلق برمی‌خیزد، اما خود، هیچ استقلال وجودی ندارد.

3.3. نقد دیدگاه خیال و مجاز

برخی دیدگاه‌ها، خلق را خیال یا مجاز می‌دانند، اما این رویکرد، به دلیل مخدوش کردن حقیقت عرفان، مردود است. خلق، ظهور حقیقی حق است و نه خیال یا مجاز. این نقد، به حفظ اصالت عرفان و رد سوفسطایی‌گری کمک می‌کند که واقعیت را انکار می‌کند.

نکته کلیدی: خلق، چونان آینه‌ای است که تجلیات حق را منعکس می‌کند، نه خیالی که واقعیت را انکار کند.

جمع‌بندی بخش سوم

عالم مثال، به‌عنوان مرتبه‌ای معتبر در عرفان، ظرف تجلیات الهی است، در حالی که عالم مثل، به دلیل فقدان سند، مردود شمرده می‌شود. خلق، ظهور وجود واجب است و نه موجودی مستقل. نقد دیدگاه‌های خیال و مجاز، به حفظ اصالت عرفان و تأکید بر حقیقت ظهورات الهی منجر می‌شود.

بخش چهارم: تشخص حق و رویت الهی

4.1. تشخص حق: حقیقی یا حقوقی؟

حق تعالی، شخصیتی حقیقی و نه حقوقی دارد، مانند تشخص امام زمان (عج) که با اسناد وجودی و تاریخی مشخص است. تشخص حقوقی، به مفاهیم کلی مانند شرکت‌ها اشاره دارد، اما حق، ذاتی متشخص است که امکان رویت و رابطه شخصی با او را فراهم می‌آورد. این تشخص، به وحدت وجود و تجربه شهودی عارف اشاره دارد.

قرآن کریم، این تشخص را در دعای عرفه متجلی می‌سازد:


﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ (فاتحه: ۵)

ترجمه: «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.» (فولادوند)

4.2. رویت الهی و تجربه عرفانی

عبارت «عميت عين لا تراك» (کور باد چشمی که تو را نبیند)، به تجربه شهودی عارف اشاره دارد که حق را در مرتبه مثال رویت می‌کند. این تجربه، انشایی و نه اخباری است، زیرا بیان حال عارف است، نه گزارشی از واقعیت خارجی. این دیدگاه، به عرفان عملی و رابطه شخصی عارف با حق تأکید دارد.

نکته کلیدی: رویت الهی، چونان گشایش دریچه‌ای به سوی حقیقت حق، در دل عارف تجلی می‌یابد و تجربه‌ای شهودی و انشایی است.

4.3. جسم الهی در روایات هشام

هشام، شاگرد برجسته امام صادق (ع)، از جسم الهی سخن گفته، اما این جسم، نه مادی، بلکه مثالی و مجرد است. این دیدگاه، با عرفان همخوانی دارد و به امکان رویت الهی در مرتبه مثال اشاره می‌کند. ملاصدرا، با وجود تأکید بر تشکیک وجود، به وحدت شخصی حق متمایل است.

جمع‌بندی بخش چهارم

تشخص حق، به‌عنوان ذاتی حقیقی و نه حقوقی، امکان رابطه شخصی و رویت الهی را فراهم می‌آورد. عبارت «عميت عين لا تراك» و روایات هشام، به تجربه شهودی و تجلیات مثالی حق اشاره دارند. این دیدگاه، عرفان را به‌عنوان راهی به سوی وصال حق متمایز می‌سازد.

بخش پنجم: نقد دلایل اثباتی وجود مطلق و مفهوم اطلاق

5.1. نقد دلایل اثباتی وجود مطلق

شش دلیل برای اثبات وجود مطلق ارائه شده‌اند، اما به دلیل حالت کلامی و فقدان استحکام، ناکافی‌اند. دلیل اول، مبنی بر عدم پذیرش عدم توسط وجود مطلق، به دلیل اشکال در تعریف ضد (عدم به‌عنوان نقض، نه ضد وجودی) ناکارآمد است. دلیل دوم، که بر وحدت حقیقت و فقدان حیثیت در وجود مطلق تأکید دارد، از استحکام بیشتری برخوردار است، زیرا با کمترین مقدمات، به اطلاق حق اشاره می‌کند.

نکته کلیدی: دلیل وحدت حقیقت، چونان گوهری ساده و بی‌پیرایه، اطلاق حق را با کمترین مقدمات اثبات می‌کند، در حالی که دلایل کلامی، به دلیل پیچیدگی، آسیب‌پذیرند.

5.2. نقد مفهوم ضد در عدم

عدم، نه ضد، بلکه نقض وجود است، زیرا ضدیت وجودی، نیازمند دو امر وجودی است (مانند سیاه و سفید). تقابل وجود و عدم، نقلی یا مفهومی است، نه ضدیت وجودی. این نقد، به اصلاح استدلال دلیل اول و وضوح استدلال عرفانی کمک می‌کند.

5.3. اطلاق و معنای رهایی

اطلاق، به معنای رهایی از قیود و حیثیات، تنها به وجود مطلق (حق) تعلق دارد. غیر حق، به دلیل داشتن حیثیت، مقید است و نمی‌تواند مطلق باشد. این مفهوم، به آزادی حقیقی در ادیان الهی و اولیای خدا اشاره دارد.

تمثیل: اطلاق، چونان پروازی بی‌قید در آسمان بی‌کران حقیقت است که تنها حق تعالی و اولیای او به آن دست می‌یابند.

جمع‌بندی بخش پنجم

دلایل اثباتی وجود مطلق، به دلیل حالت کلامی، از استحکام کافی برخوردار نیستند، اما دلیل وحدت حقیقت، به دلیل سادگی و تأکید بر اطلاق، کارآمدتر است. نقد مفهوم ضد در عدم، به وضوح استدلال عرفانی کمک می‌کند. اطلاق، به‌عنوان رهایی از قیود، تنها به حق تعالی اختصاص دارد و آزادی اولیای خدا را متجلی می‌سازد.

بخش ششم: عرفان، آزادی و امتحانات عرفانی

6.1. آزادی در عرفان و اولیای خدا

آزادی اولیای خدا، به دلیل رهایی از قیود نفسانی و مادی، حقیقی است، برخلاف آزادی‌های کاذب که مقید به دیگم‌ها هستند. این آزادی، در شیعه و علمای احرار آن متجلی است که به استقلال فکری و وجودی دست یافتند.

قرآن کریم، این آزادی را چنین بیان می‌کند:


﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ (بقره: ۲۵۶)

ترجمه: «در دین هیچ اکراهی نیست.» (فولادوند)

نکته کلیدی: آزادی اولیای خدا، چونان نسیمی زلال، از قیود نفسانی و مادی رها بوده و در سلوک عرفانی به وصال حق می‌رسد.

6.2. امتحانات عرفانی: رؤیتی و غایتی

عارف، با دو امتحان رؤیتی (دیدن حقیقت پیش از وقوع) و غایتی (آزادی در مواجهه با مرگ) شناخته می‌شود. امتحان رؤیتی، به توانایی عارف در پیش‌بینی پیشامدها اشاره دارد، و امتحان غایتی، به بی‌ترسی در برابر مرگ، مانند «یا سیوف خذینی» امام حسین (ع). این امتحانات، عرفان را از فلسفه و علوم دیگر متمایز می‌کنند.

تمثیل: عارف، چونان دیده‌بانی است که در شب سلوک، حقیقت را می‌بیند و در روز امتحان، با شمشیر مرگ بی‌هراس روبه‌رو می‌شود.

جمع‌بندی بخش ششم

آزادی در عرفان، رهایی از قیود نفسانی و مادی است که در اولیای خدا متجلی می‌شود. امتحانات رؤیتی و غایتی، عارف را به‌عنوان کسی که به رویت حقیقت و آزادی در برابر مرگ دست یافته، متمایز می‌سازد. این ویژگی‌ها، عرفان را به راهی منحصربه‌فرد برای وصال به حق تبدیل می‌کنند.

جمع‌بندی نهایی

وجود مطلق، به‌عنوان حقیقتی رها از قیود و ماهیات، در عرفان به‌عنوان ذات حق تعالی معرفی می‌شود که از وجودات خاصه متمایز است. عرفان، با تأکید بر تشخص و رویت شهودی، از کلام و فلسفه متمایز شده و حق را به‌عنوان شخصیتی یگانه و متشخص می‌شناساند. عالم مثال، به‌عنوان ظرف تجلیات الهی، معتبر است، در حالی که عالم مثل، به دلیل فقدان سند، مردود شمرده می‌شود. خلق، ظهور وجود واجب است و نه موجودی مستقل. دلایل اثباتی وجود مطلق، به دلیل حالت کلامی، ناکافی‌اند، اما دلیل وحدت حقیقت، به دلیل سادگی، کارآمدتر است. آزادی اولیای خدا و امتحانات عرفانی، عرفان را به راهی برای وصال به حق تبدیل می‌کنند. این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، پژوهشگران را به بازاندیشی در مفاهیم عرفانی و رابطه شهودی با حق دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، تجلی ذاتی به چه معناست؟

2. طبق متن، حرکت وجودی به چه چیزی اشاره دارد؟

3. بر اساس متن، کدام مفهوم به اشتباه به عنوان عالم مستقل در نظر گرفته شده است؟

4. طبق متن، چرا مفهوم 'حقیقه السوائیه' رد شده است؟

5. بر اساس متن، تجلی اسمائی به چه چیزی منجر می‌شود؟

6. متن بیان می‌کند که عالم برزخ یک عالم مستقل با مرتبه حقیقی است.

7. طبق متن، تجلی ذاتی شامل ظهور خلق و موجودات عالم می‌شود.

8. متن تأکید دارد که حرکت وجودی با حرکت فلسفی خروج از قوه به فعل متفاوت است.

9. بر اساس متن، مفهوم 'حضره الممتنع' به عنوان یک حقیقت مستقل پذیرفته شده است.

10. متن اشاره می‌کند که شؤونات ذاتی حق غیرمتناهی هستند.

11. چرا متن مفهوم برزخ را به عنوان یک عالم مستقل رد می‌کند؟

12. تفاوت اصلی بین تجلی ذاتی و تجلی اسمائی چیست؟

13. چرا متن اصطلاح 'حقیقه السوائیه' را بی‌اساس می‌داند؟

14. متن چگونه حرکت وجودی را از حرکت فلسفی متمایز می‌کند؟

15. چرا متن تأکید دارد که شؤونات ذاتی حق غیرمتناهی هستند؟

پاسخنامه

1. ظهور اسماء و صفات الهی بدون لحاظ خلق

2. شؤونات ذاتی حق و ظهورات حقیقی

3. عالم برزخ

4. چون سوا در عرفان وجود ندارد

5. ظهور خلق و مظاهر عینی

6. نادرست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا برزخ یک وصف انتزاعی و مقیاسی است که از مقایسه عوالم حقیقی مانند مثال و ملكوت استخراج می‌شود.

12. تجلی ذاتی ظهور اسماء و صفات الهی بدون لحاظ خلق است، در حالی که تجلی اسمائی به ظهور خلق و مظاهر عینی منجر می‌شود.

13. زیرا در عرفان، سوا وجود ندارد و همه چیز ظهورات فعلی حق تعالی هستند.

14. حرکت وجودی شؤونات ذاتی و ظهورات حقیقی حق است، در حالی که حرکت فلسفی خروج از قوه به فعل است.

15. زیرا هر شأن الهی خود دارای شؤونات غیرمتناهی است که ظهورات بی‌پایان حق را نشان می‌دهد.

فوتر بهینه‌شده