متن درس
وجود مطلق و وحدت وجود در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 396)
مقدمه
کتاب شریف مصباحالانوس، اثر جلیلالقدر صدرالدین قونوی، از متون برجسته عرفان نظری است که با ژرفای بیمانند، به تبیین مفاهیم بنیادین هستیشناسی عرفانی، از جمله وجود مطلق، تمایز آن با وجودات خاصه، و جایگاه عرفان در برابر فلسفه و کلام میپردازد. درسگفتار شماره 396، که توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره ارائه شده، با محوریت شرح این اثر، به بررسی وجود مطلق بهعنوان حقیقت حق تعالی و نفی وجود ذاتی برای خلق میپردازد. این درسگفتار، با تکیه بر اصل وحدت وجود، عرفان را از فلسفه و کلام متمایز ساخته و بر رؤیت و شهود حق بهعنوان غایت عرفانی تأکید میورزد.
بخش اول: وجود مطلق و تمایز آن با وجودات خاصه
مفهوم وجود مطلق در عرفان
وجود مطلق، در نگاه عرفانی، حقیقتی است که از هرگونه قید، محدودیت، یا ماهیت مبراست. این وجود، که همان حق تعالی است، مجرد از تمامی محالات و مفارق از وجودات خاصهای است که به ماهیتها عارض میشوند. برخلاف وجودات خاصه، که بهعنوان ظهورات یا تعینات حق در ظرف ماهیتها ظاهر میگردند، وجود مطلق فاقد هرگونه عروض به ماهیت است، زیرا عروض خود نوعی تقید است و وجود مطلق، به مثابه اقیانوسی بیکران، از هر قید و بند رهاست.
درنگ: وجود مطلق، بهعنوان حقیقت حق تعالی، از هرگونه ماهیت، قید، یا عروض مبراست و خلق، صرفاً ظهورات و تعینات این وجود بیمنتهاست.
وجودات خاصه و عروض به ماهیتها
وجودات خاصه، که در عالم خلق متجلی میشوند، به ماهیتها عارض میگردند و فاقد استقلال وجودیاند. این وجودات، به مثابه سایههایی بر پرده هستی، تنها در پرتو وجود مطلق معنا مییابند. عرفان نظری، با نفی وجود ذاتی برای ماهیتها، تأکید میکند که خلق، صرفاً ظهور حق است و هیچ هویت مستقلی ندارد. این دیدگاه، در مقابل فلسفه مشائی قرار میگیرد که وجودات خاصه را بهعنوان موجوداتی مستقل با ماهیت میشناسد.
نقد ماهیتباوری در فلسفه
فلسفه، با تقسیم وجود به واجب و ممکن، وجود را به دو مرتبه متمایز میسازد. اما عرفان، با تکیه بر وحدت وجود، این تقسیمبندی را نفی کرده و معتقد است که تنها وجود واجب حقیقت دارد و ممکن، وجودی تبعی و ظهوری است. ماهیتها، که در فلسفه بهعنوان بستر عروض وجود تلقی میشوند، در عرفان فاقد واقعیت ذاتیاند و صرفاً بهعنوان تعینات حق شناخته میشوند. این نقد، به مثابه نوری که تاریکیهای کثرت را میزداید، وحدت وجود را بهعنوان محور عرفان برجسته میسازد.
درنگ: عرفان، با نفی تقسیمبندی فلسفی وجود به واجب و ممکن، تأکید میکند که تنها حق دارای وجود ذاتی است و خلق، ظهورات تبعی اوست.
بخش دوم: تمایز عرفان، فلسفه و کلام در تبیین وجود
رویکردهای سهگانه به حقیقت حق
عرفان، فلسفه، و کلام، هر یک از منظری متفاوت به حقیقت حق تعالی مینگرند. عرفان، حق را بهعنوان شخص و حقیقت متشخص میشناسد که با رؤیت، عینیّت، و جزئیت شناخته میشود. فلسفه، بر مفهوم کلی وجود تمرکز دارد و وجود را در قالب واجبالوجود تحلیل میکند. کلام، با تأکید بر فعل الهی، حق را بهعنوان خالق و صانع معرفی مینماید. این تفاوت در رویکرد، به مثابه سه آینه است که هر یک جلوهای از حقیقت واحد را بازمیتاباند، اما عرفان، با شهود شخصی حق، به ژرفترین لایههای وجود نفوذ میکند.
غایت عرفان: شناخت شخص حق
موضوع عرفان، شناخت حق بهعنوان شخص است، نه صرف مفهوم کلی یا فعل الهی. عارف، در پی رؤیت حقیقت حق، عینیّت و تشخص اوست، چنانکه در قرآن کریم آمده است: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (فاتحه: ۵). این آیه، به تأکید بر شخص حق اشاره دارد، نه مفهوم کلی یا فعل الهی. عرفان، با این رویکرد، انسان را به سوی وحدت با حق هدایت میکند، در حالی که فلسفه به علم عقلانی و کلام به اثبات خالقیت میپردازد.
درنگ: عرفان، با تمرکز بر شناخت شخص حق و رؤیت او، از فلسفه (تمرکز بر مفهوم کلی وجود) و کلام (تمرکز بر فعل خالق) متمایز میشود.
تفاوت در مقصد و روش
عرفان، فلسفه، و کلام، گرچه به یک حقیقت اشاره دارند، اما مقصد، روش، و غایت آنها متفاوت است. عرفان، با هدف وصول به حق و شهود او، مسیری شهودی و شخصی را میپیماید. فلسفه، با تکیه بر عقل و مفاهیم کلی، به دنبال علم عقلانی است. کلام، با استدلالهای نقلی و عقلی، بر اثبات خالقیت تأکید دارد. این تمایز، به مثابه سه مسیر است که هر یک به قلهای واحد میرسند، اما عرفان، با عبور از حجابهای ظاهر و باطن، به قلهای نزدیکتر است.
بخش سوم: وحدت وجود و نفی کثرت وجودی
اصل وحدت وجود در عرفان
در عرفان، وجود تنها به واجب تعلق دارد و هیچ وجودی جز حق نیست. خلق، ظهورات و تعینات حقاند و فاقد وجود ذاتیاند. این دیدگاه، برخلاف فلسفه که وجود را به واجب و ممکن تقسیم میکند، هرگونه کثرت وجودی را نفی کرده و خلق را بهعنوان تجلیات حق معرفی مینماید. وجود مطلق، که همان حق است، به مثابه خورشیدی است که نورش بر همه چیز پرتو میافکند، اما سایهها (خلق) خود وجود مستقلی ندارند.
درنگ: عرفان، با اصل وحدت وجود، تنها حق را دارای وجود ذاتی میداند و خلق را ظهورات و تعینات تبعی او میشناسد.
نقد دیدگاه خیالی بودن خلق
برخی دیدگاهها که خلق را صرفاً خیال یا وهم میدانند، مورد نقد قرار گرفتهاند، زیرا خلق، حقیقت و ظهور حق است، نه وهم محض. این نقد، به مثابه جداسازی سره از ناسره، عرفان را از تفسیرهای سوفسطائی یا خیالانگارانه مبرا میسازد و بر واقعیت تبعی خلق تأکید میورزد.
ظهورات خلق بهعنوان تجلیات الهی
خلق، بهعنوان ظهورات حق، فاقد ذات مستقل است و تنها در پرتو وجود مطلق معنا مییابد. این ظهورات، مانند انعکاس نور در آینههای بیشمار، تعینات الهیاند که حقیقت آنها به حق بازمیگردد. این دیدگاه، وحدت وجود را بهعنوان بنیادیترین اصل عرفان نظری تثبیت میکند.
بخش چهارم: اسما و صفات الهی و وحدت حقیقت
وحدت اسما و صفات
اسما و صفات حق، یک حقیقت واحدند و تفاوت آنها تنها در لحاظ است، نه در هویت. اسم، ذات را لحاظ میکند، در حالی که صفت، بدون لحاظ ذات، به ظهور حق اشاره دارد. برای مثال، «عادل» و «عدل» یک حقیقتاند، اما در نگاه ذاتی (اسم) یا وصفی (صفت) متمایز میشوند. این وحدت، به مثابه رودی است که در شاخههای مختلف جاری میشود، اما سرچشمهاش یکی است.
درنگ: اسما و صفات حق، یک حقیقت واحدند و تفاوت آنها در لحاظ ذاتی یا وصفی است، نه در هویت ذاتی.
تجلیات الهی و خلق
خلق، بهعنوان تجلیات الهی، وصف حقاند و فاقد ذات مستقل هستند. این تجلیات، مانند رنگهای رنگینکمان که از نور واحد پدید میآیند، تنها در پرتو وجود مطلق معنا مییابند. این دیدگاه، بر پیوستگی خلق و حق تأکید دارد و هرگونه استقلال وجودی را از خلق سلب میکند.
بخش پنجم: تمصل حق در عالم مثال
تمصل حق و رؤیت عرفانی
یکی از پرسشهای بنیادین درسگفتار، این است که آیا حق تعالی در عالم مثال متمثل میشود؟ عرفان، با تأکید بر رؤیت قلبی و شهود، این امکان را تأیید میکند، اما آن را از تمثل مادی متمایز میسازد. عارف، با دریدن حجابهای ظاهر و باطن، حق را در همه صور میبیند، چنانکه در دعای عرفه آمده است: «آنچه خلایق شنیدهاند، من دیدهام». این رؤیت، به مثابه گشوده شدن پنجرهای به سوی حقیقت بیکران، شهودی وجودی است که عارف را به وحدت با حق میرساند.
درنگ: رؤیت حق در عالم مثال، شهودی قلبی است که عارف را به وحدت با حقیقت متشخص حق هدایت میکند.
شخصیت حق: حقیقی یا حقوقی؟
حق تعالی، شخصی حقیقی است، نه حقوقی. این شخصیت، ذات حق را نشان میدهد و با مفهوم کلی فلسفی متفاوت است. عرفان، با تأکید بر تشخص حق، او را بهعنوان حقیقتی متعین و قابلرؤیت معرفی میکند، برخلاف فلسفه که حق را بهعنوان مفهوم کلی وجود تحلیل مینماید. این دیدگاه، به مثابه تمایز میان دیدار چهرهای زنده و تصویر او در آینه است.
نقد جسمانگاری حق
متن به روایاتی اشاره دارد که برخی، مانند هشام، به خدا جسم نسبت دادهاند، اما این جسم، جسم مادی یا مثالی نیست، بلکه تجلی الهی است. این نقد، با تأکید بر لطافت تجلیات الهی، هرگونه جسمانگاری مادی را رد میکند و بر شهود عرفانی تأکید میورزد.
بخش ششم: دلایل اثبات وجود مطلق و نقد آنها
شش دلیل برای وجود مطلق
متن به شش دلیل برای اثبات وجود مطلق اشاره میکند که دو دلیل برجسته آن عبارتاند از: ۱) وجود مطلق عدم را نمیپذیرد، زیرا از هر قیدی مبراست؛ ۲) وجود مطلق واحد الحقیقة است و فاقد هرگونه جهت یا حيثیت است. این دلایل، تلاشی برای اثبات واجبالوجود بهعنوان وجود مطلقاند، اما برخی به دلیل حالت کلامی، از استحکام کافی برخوردار نیستند.
نقد دلیل اول: عدم بهعنوان ضد وجود
دلیل اول، که عدم را ضد وجود مطلق میداند، مورد نقد قرار گرفته است، زیرا عدم نمیتواند ضد وجود باشد، بلکه نقيض آن است. ضد، باید وجودی باشد، در حالی که عدم، فقدان وجود است. این نقد، به مثابه جداسازی گوهر از ناخالصی، ضعف استدلال کلامی را نشان میدهد.
درنگ: عدم، نقيض وجود است، نه ضد آن، و دلیل مبتنی بر ضد دانستن عدم، از استحکام منطقی برخوردار نیست.
دلیل دوم: وحدت حقیقت حق
دلیل دوم، که حق را واحد الحقیقة و فاقد جهت میداند، از استحکام بیشتری برخوردار است. هر موجودی که عدم را میپذیرد، دارای جهت است و بنابراین مقید است. وجود مطلق، به دلیل فقدان جهت، واجب و غیرمقید است. این دلیل، به مثابه ستونی استوار، وحدت وجود را در برابر کثرت فلسفی تثبیت میکند.
درنگ: حق، به دلیل وحدت حقیقت و فقدان جهت، وجود مطلقی است که از هرگونه تقید مبراست.
اهمیت ایجاز در استدلال
متن تأکید میکند که استدلال با مقدمات کمتر، قویتر و قابلفهمتر است، زیرا احتمال نقض را کاهش میدهد. این اصل، مانند تیغی تیز، زوائد را میزداید و استدلال را به سوی حقیقت خالص هدایت میکند.
بخش هفتم: آزادی در عرفان و دین
آزادی مطلق در عرفان
عرفان و دین، آزادی را در پیوند با حق تعالی تعریف میکنند. این آزادی، برخلاف آزادیهای مقید و ظاهری در دنیای مادی، رهایی از قیود نفس و وصول به حقیقت مطلق است. انبیا و اولیا، به مثابه پرندگانی که در آسمان بیکران حق پرواز میکنند، این آزادی را متجلی ساختهاند.
درنگ: آزادی در عرفان، رهایی از قیود مادی و وصول به حق است که تنها در سلوک انبیا و اولیا متجلی میشود.
نقد آزادیهای ظاهری
آزادیهای ظاهری، که در دنیای مدرن تبلیغ میشوند، مقید به قیود مادیاند و فاقد حقیقت آزادیاند. این آزادیها، مانند پاپیونی که به یقهای بسته شده، تنها زینت ظاهریاند، در حالی که آزادی عرفانی، رهایی کامل از هرگونه تقید است.
بخش هشتم: شرط رؤیتی و غایتی عارف
شرط رؤیتی: شهود حق
عارف حقیقی، با شرط رؤیتی، حق را در همه صور میبیند. این شهود، مانند گشوده شدن چشمی باطنی است که حقیقت حق را در هر جلوهای مشاهده میکند. دعای عرفه، بهعنوان نمونهای از این شهود، عارف را به سوی رؤیت حق هدایت میکند.
شرط غایتی: تسلیم در برابر مرگ
شرط غایتی عارف، عدم ترس از مرگ و پذیرش آن بهعنوان وصول به حق است. عارف، مانند امامی که در برابر شمشیرها میایستد، با تسلیم کامل به اراده الهی، به غایت عرفانی میرسد. این شرط، به مثابه گذر از پلی است که از دنیا به سوی حق امتداد مییابد.
درنگ: عارف حقیقی، با رؤیت حق در همه صور و تسلیم در برابر مرگ، به غایت عرفانی و وحدت با حق میرسد.
نقد سادهانگاری عرفان
عرفان، برخلاف تصورات سطحی، مسیری دشوار و خونبار است که نیازمند فداکاری و تسلیم کامل است. این دیدگاه، مانند نقدی بر زرقوبرق ظاهری، عرفان را بهعنوان راهی عمیق و جدی معرفی میکند که از بزککاری و سادهانگاری به دور است.
بخش نهم: نقد و بررسی روایات و اسناد
روایات هشام و جسمانگاری
روایاتی که به خدا جسم نسبت میدهند، مانند سخنان هشام، مورد نقد قرار گرفتهاند. این جسم، نه مادی و نه مثالی، بلکه تجلی الهی است که در عالم شهود متجلی میشود. این نقد، مانند جداسازی گوهر از پوسته، بر لطافت تجلیات الهی تأکید دارد.
اسناد شرعی و نقش معصومین
روایات معتبر از معصومین، مانند دعای عرفه، بهعنوان اسنادی قوی برای اثبات رؤیت و شهود حق در عرفان مطرح شدهاند. این روایات، مانند چراغی در تاریکی، راه عارف را روشن میسازند.
جمعبندی
درسگفتار شماره 396 از مصباحالانوس، با تبیین مفهوم وجود مطلق و وحدت وجود، دریچهای به سوی فهم عمیق عرفان نظری میگشاید. وجود مطلق، بهعنوان حقیقت حق تعالی، از هرگونه قید، ماهیت، یا تقید مبراست و خلق، صرفاً ظهورات و تعینات اوست. عرفان، با تأکید بر شناخت شخص حق و رؤیت او، از فلسفه و کلام متمایز میشود و با نقد تقسیمبندی فلسفی وجود، وحدت وجود را بهعنوان محور عرفان تثبیت میکند. دلایل ارائهشده برای اثبات وجود مطلق، اگرچه گاهی به دلیل حالت کلامی ضعف دارند، اما دلیل وحدت حقیقت حق، به دلیل ایجاز و استحکام، از برجستگی خاصی برخوردار است. آزادی عرفانی، رؤیت حق، و تسلیم در برابر مرگ، بهعنوان ارکان سلوک عرفانی، عارف را به سوی وحدت با حق هدایت میکنند. این متن، با ارائه دیدگاهی جامع و چندلایه، مخاطب را به تأمل در مراتب وجود و جایگاه عرفان در شناخت حق دعوت مینماید.
با نظارت صادق خادمی