در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 398

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 398)

دیباچه

در قلمرو الهیات و عرفان اسلامی، بحث از وحدت شخصی وجود و نقد دلایل فلسفی و کلامی برای اثبات حقیقت وجود، از موضوعات بنیادین و عمیقی است که عارفان و فلاسفه هر یک به‌گونه‌ای به آن پرداخته‌اند. این نوشتار، که برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه‌ی 398 مجموعه‌ی مصباح الانس است، با نگاهی عرفانی و انتقادی، به تبیین وحدت شخصی وجود و رد مفاهیم نوع، ماهیت و افراد در ساحت حقیقت الهی می‌پردازد.

بخش یکم: نقد مفهوم نوع بودن حقیقت وجود

رد نوع بودن وجود

حقیقت وجود، به‌سان اقیانوسی بی‌کران، نه نوع است و نه موجودات افراد آن به شمار می‌روند. درس‌گفتار با صراحت تأکید می‌کند: «حقیقت وجود نوع نیست… موجودات افراد حقیقت وجود نیستند». این دیدگاه، در رد استدلال‌های کلامی و فلسفی مبتنی بر نوع بودن وجود، ریشه در بی‌نیازی ذات الهی از افراد برای تشخص دارد. خداوند، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «اللَّهُ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» (آل عمران 3:97، خدا از جهانیان بی‌نیاز است، )، از هرگونه نیاز به افراد یا ماهیت برای تحقق خارجی مبراست. نوع، به‌عنوان مفهومی که در تشخص محتاج افراد است، نمی‌تواند شأن حقیقت وجود را که بسیط و مستقل است، بازتاب دهد. این نقد، چونان تیغی است که پرده‌های توهم کلامی را می‌درد و حقیقت را در ساحت بساطت و وحدت آشکار می‌سازد.

درنگ: حقیقت وجود، به دلیل بساطت و بی‌نیازی ذاتی، نوع نیست و موجودات، افراد آن به شمار نمی‌روند، بلکه ظهورات آن‌اند.

نقد وابستگی نوع به افراد

نوع، در نظام منطقی، برای تحقق خارجی به افراد وابسته است، گویی چونان درختی است که شاخه‌هایش از ریشه‌ی افراد تغذیه می‌کنند. درس‌گفتار با استدلالی منطقی، این وابستگی را نقد می‌کند: اگر وجود نوع باشد، خداوند برای تحقق خارجی محتاج موجودات خواهد بود، حال آن‌که ذات الهی، به دلیل غنای ذاتی، از چنین نیازی مبراست. این دیدگاه، با نظریه‌ی وحدت شخصی وجود در عرفان ابن‌عربی و قونوی هم‌سو است که وجود را حقیقتی بسیط و غیرمرتب می‌داند. این نقد، چونان مشعلی است که تاریکی مفاهیم کلامی را روشن می‌کند و حقیقت را از بند محدودیت‌های منطقی می‌رهاند.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با رد مفهوم نوع بودن حقیقت وجود، بر بساطت و بی‌نیازی ذات الهی تأکید دارد. نقد وابستگی نوع به افراد، راه را برای تبیین وحدت شخصی وجود هموار می‌سازد و نشان می‌دهد که حقیقت وجود، فراتر از مفاهیم منطقی و کلامی، در ساحت وحدت و بساطت جای دارد.

بخش دوم: وحدت شخصی وجود و رد شدت و ضعف در ذات

بساطت ذات وجود

درس‌گفتار با تأکید بر این نکته پیش می‌رود که ذات وجود، شدت و ضعف نمی‌پذیرد و مراتب وجود، ظهورات آن‌اند: «ذات وجود شدت و ضعف ندارد… شدت و ضعف در ظهور آثارش است». این دیدگاه، وجود را چونان نوری بی‌انتها می‌داند که در ظهوراتش، به فراخور قابل‌ها، شدت و ضعف می‌یابد، اما ذاتش بسیط و غیرمتعین است. قرآن کریم نیز این بساطت را تأیید می‌کند: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (القصص 28:88، هر چیز جز وجه او نابودشدنی است، ). این آیه، بر اصالت و بساطت وجود حق دلالت دارد، گویی چونان گوهری است که جز وجه الهی، هیچ چیز در برابر آن پایدار نیست.

درنگ: ذات وجود، بسیط و غیرمتعین است و شدت و ضعف، تنها در ظهورات و مراتب آن پدیدار می‌شود.

تمایز مراتب و افراد

درس‌گفتار با تمثیلی زیبا، تفاوت میان مراتب و افراد را روشن می‌سازد: مراتب، چونان ظهورات نور الهی در آیینه‌های گوناگون‌اند، اما افراد، به دلیل وابستگی به ماده، از حقیقت وجود متمایزند. وقتی از انسان سخن می‌گوییم، به طبیعت کلی او اشاره داریم، اما وقتی زید یا بکر را نام می‌بریم، به تشخص فردی آن‌ها نظر داریم. این تمایز، به‌سان تفاوت میان دریا و موجی است که بر سطح آن پدیدار می‌شود. مراتب، ظهورات حقیقت‌اند، اما افراد، به دلیل مادیت، از آن جدایند.

نقد شدت و ضعف در نوع

درس‌گفتار استدلال می‌کند که اگر وجود نوع باشد، نمی‌تواند شدت و ضعف پذیرد، زیرا نوع، حقیقتی ثابت و غیرمتغیر است. برای مثال، انسان یا آب، به‌عنوان نوع، شدت و ضعف نمی‌پذیرند؛ نمی‌توان گفت انسانی انسان‌تر است یا آبی آب‌تر. اگر شدت و ضعف در وجود فرض شود، این شدت و ضعف در ظهورات و مراتب است، نه در ذات وجود. این نقد، گویی چونان آتشی است که خرمن توهمات کلامی را می‌سوزاند و حقیقت را در ساحت بساطت آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین بساطت ذات وجود و تمایز مراتب از افراد، بر وحدت شخصی وجود تأکید دارد. رد شدت و ضعف در ذات، راه را برای فهم حقیقت الهی به‌عنوان حقیقتی بسیط و غیرمتعین هموار می‌سازد.

بخش سوم: تمایز وحدت شخصی و وحدت اطلاقی

وحدت شخصی به‌مثابه حقیقتی بی‌ظرف

وحدت شخصی وجود، حقیقتی است که ظرف و کثرت نمی‌پذیرد: «وحدت شخصی… ظرف‌ بردار نیست». درس‌گفتار با تمثیل آب (وحدت اطلاقی) و زید (وحدت شخصی)، این تمایز را روشن می‌سازد. آب، چونان حقیقتی اطلاقی، در کوزه، دریا یا حوض، متعدد می‌شود، اما زید، به‌عنوان شخص، غیرقابل تجزیه است. وحدت شخصی، چونان گوهری یکتا، از هرگونه تعدد و تقسیم مبراست. قرآن کریم نیز بر این وحدت دلالت دارد: «وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ» (هود 11:123، و همه کارها به سوی او بازمی‌گردد، ).

درنگ: وحدت شخصی وجود، حقیقتی بسیط و غیرمتعدد است که برخلاف وحدت اطلاقی، ظرف و کثرت نمی‌پذیرد.

نقد وحدت اطلاقی در فلسفه مشائی

وحدت اطلاقی، که در فلسفه مشائی مطرح است، به دلیل پذیرش ظرف و کثرت، از وحدت شخصی متمایز است. درس‌گفتار با تمثیل عدد، این تفاوت را روشن می‌کند: اعداد (دو، چهار، شش) همگی عددند، اما هر یک ظرف متفاوتی دارند و از یکدیگر متمایزند. وحدت شخصی، اما، چونان حقیقتی است که هیچ ظرفی آن را محدود نمی‌کند، گویی چونان نوری است که در هیچ آیینه‌ای محصور نمی‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تمایز میان وحدت شخصی و اطلاقی، برتری دیدگاه عرفانی را در تبیین حقیقت وجود نشان می‌دهد. وحدت شخصی، به‌عنوان حقیقتی بی‌ظرف و غیرمتعدد، راه را برای فهم عمیق‌تر حقیقت الهی هموار می‌سازد.

بخش چهارم: نقد روش کلامی و جدالی

نقد جدال و کثرت مقدمات

درس‌گفتار با طنزی عالمانه، روش کلامی و جدالی را نقد می‌کند: «کتاب کشتی است، دعوا است». روش کلامی، با کثرت مقدمات و جدال غیرضروری، حقیقت را کوچک می‌کند. این نقد، گویی چونان بادی است که غبار جدال را از چهره‌ی حقیقت می‌زداید. قرآن کریم نیز بر لزوم برهان معتبر تأکید دارد: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (البقرة 2:111، بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می‌گویید، ).

درنگ: روش کلامی، با کثرت مقدمات و جدال غیرضروری، حقیقت را کوچک می‌کند، در حالی که عرفان، با رویکرد روئیت‌محور، حقیقت را آشکار می‌سازد.

برتری روش عرفانی

عرفان، به‌سان نقاشی است که حقیقت حق را با برهان، روئیت و قرآن کریم ترسیم می‌کند، نه با جدال. درس‌گفتار تأکید دارد که عرفان، با سه مرتبه‌ی برهان، روئیت و قرآن، حقیقت را آشکار می‌سازد، گویی چونان باغی معنوی است که گل‌های حقیقت در آن شکوفا می‌شوند. این دیدگاه، عرفان را از فلسفه و کلام متمایز می‌کند و بر اصالت آن تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد روش کلامی و ستایش روش عرفانی، برتری عرفان در تبیین حقیقت الهی را نشان می‌دهد. روش روئیت‌محور عرفان، راه را برای فهم عمیق‌تر حقیقت هموار می‌سازد.

بخش پنجم: رد مفاهیم منطقی در عرفان

نقد کلیات خمس

درس‌گفتار با صراحت اعلام می‌کند که مفاهیم منطقی چون جنس، فصل، نوع، عرض عام و خاص در عرفان بی‌معنایند: «کلیات خمس دروغ است… نوع رشحات وجودی است». وجود، حقیقتی بسیط و غیرمرتب است که از مفاهیم منطقی مبراست. قرآن کریم نیز بر تنزیه حق از این مفاهیم دلالت دارد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (الشورى 42:11، هیچ چیز مانند او نیست، ). این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل محدودیت‌های منطقی را می‌گشاید و حقیقت را در ساحت وحدت آشکار می‌سازد.

درنگ: مفاهیم منطقی چون کلیات خمس در عرفان بی‌معنا هستند، زیرا وجود، حقیقتی بسیط و غیرمرتب است.

وجود به‌مثابه حقیقت بسیط

درس‌گفتار تأکید دارد که وجود، حقیقتی واحد است که جز ظهوراتش، هیچ کثرتی در آن راه ندارد. نوع، جنس و فصل، مفاهیمی مرکب و محدودند که نمی‌توانند شأن حقیقت الهی را بازتاب دهند. این دیدگاه، با عرفان نظری ابن‌عربی و فلسفه صدرایی (اصالت وجود) هم‌خوان است و وجود را چونان نوری بی‌کران می‌داند که در ظهوراتش تجلی می‌یابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با رد مفاهیم منطقی در عرفان، بر بساطت و وحدت حقیقت وجود تأکید دارد. این دیدگاه، راه را برای فهم عرفانی حقیقت الهی هموار می‌سازد و از محدودیت‌های منطقی فراتر می‌رود.

بخش ششم: برتری متن قونوی بر شرح متکلمانه

قونوی، عارف چیره‌دست

درس‌گفتار با ستایش قونوی، او را عارفی چیره‌دست می‌داند که حقیقت را با زبانی عرفانی و قوی بیان کرده است: «قونوی پهلوان است… شارح متکلم است». متن قونوی، چونان گوهری درخشان، از شرح متکلمانه متمایز است که به دلیل رویکرد جدالی، حقیقت را کوچک می‌کند. قرآن کریم نیز بر ضرورت فهم عمیق دلالت دارد: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (الأنعام 6:91، و خدا را آن‌گونه که شایسته است نشناختند، ).

درنگ: متن قونوی، به‌عنوان عارفی چیره‌دست، از شرح متکلمانه برتر است، زیرا حقیقت را با زبانی عرفانی و قوی بیان می‌کند.

نقد شارح متکلم

شارح، با رویکردی کلامی، حقیقت را در تنگنای جدال و مقدمات غیرضروری محصور کرده است. درس‌گفتار تأکید دارد که عارف، چونان نقاشی است که حقیقت را با شهود و برهان ترسیم می‌کند، نه با جدال. این نقد، گویی چونان بادی است که غبار کلام را از چهره‌ی حقیقت می‌زداید.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با ستایش قونوی و نقد شارح متکلم، بر اصالت عرفان در تبیین حقیقت تأکید دارد. بازگشت به متون اصلی عرفانی، راه را برای فهم عمیق‌تر حقیقت هموار می‌سازد.

بخش هفتم: نقش عرفان در تبیین حقیقت حق

عرفان، نقاش حقیقت

عرفان، به‌سان نقاشی است که حقیقت حق را با برهان، روئیت و قرآن کریم ترسیم می‌کند: «عارف نقاش است… حقیقت حق را نقاشی می‌کند». درس‌گفتار تأکید دارد که عرفان، با رویکردی روئیت‌محور، حقیقت را آشکار می‌سازد، گویی چونان باغی است که گل‌های حقیقت در آن شکوفا می‌شوند. قرآن کریم نیز بر حضور فراگیر حق دلالت دارد: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (البقرة 2:115، هر کجا رو کنید، وجه خدا آنجاست، ).

درنگ: عرفان، با رویکرد روئیت‌محور و با تکیه بر برهان، روئیت و قرآن، حقیقت حق را نقاشی می‌کند و از جدال مبراست.

برتری عرفان بر فلسفه و کلام

درس‌گفتار با تمثیلی زیبا، عرفان را از فلسفه و کلام متمایز می‌کند: عارف، چونان سالکی است که با شهود و برهان، به حقیقت می‌رسد، در حالی که فیلسوف و متکلم، در تنگنای مفاهیم منطقی و جدال گرفتارند. این دیدگاه، عرفان را چونان مشعلی می‌داند که تاریکی ابهامات را روشن می‌کند.

جمع‌بندی بخش هفتم

این بخش، با تأکید بر نقش عرفان در تبیین حقیقت حق، برتری روش روئیت‌محور عرفان را نشان می‌دهد. عرفان، با نقاشی حقیقت، راه را برای فهم عمیق‌تر حقیقت الهی هموار می‌سازد.

بخش هشتم: تبیین وجود و ماهیت در پرتو عرفان و فلسفه

وجود، حقیقت اصیل

درس‌گفتار با استناد به آرای خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات، وجود را حقیقتی اصیل و ماهیت را اعتباری می‌داند: «وجود امر حقیقی است و ماهیت اعتبار عقلی». وجود، چونان نوری است که ماهیت، به‌سان سایه‌ای، تابع آن است. در خارج، وجود متبوع است و ماهیت تابع، اما در ذهن، ماهیت متبوع و وجود تابع است. این دیدگاه، با فلسفه صدرایی هم‌خوان است که وجود را اصیل و ماهیت را اعتباری می‌داند.

درنگ: وجود، حقیقتی اصیل است و ماهیت، اعتباری عقلی است که در خارج تابع وجود و در ذهن متبوع آن است.

نقد تعدد وجودات

درس‌گفتار با نقد تعدد وجودات، تأکید دارد که موجودات خارجی، در حقیقت، شیء واحدی‌اند که همان وجود مطلق است. ماهیت‌ها، هیأت‌هایی برای وجودند که در ذهن متمایز می‌شوند. این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل کثرت را می‌گشاید و وحدت وجود را آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش هشتم

این بخش، با تبیین اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت، بر وحدت حقیقت وجود تأکید دارد. نقد تعدد وجودات، راه را برای فهم عرفانی وحدت شخصی وجود هموار می‌سازد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره و تحلیل‌های تفصیلی، به بررسی وحدت شخصی وجود و نقد استدلال‌های کلامی و فلسفی پرداخته است. رد نوع بودن وجود، تأکید بر بساطت ذات، تمایز وحدت شخصی از اطلاقی، نقد روش کلامی، رد مفاهیم منطقی در عرفان، ستایش قونوی و نقش عرفان در تبیین حقیقت حق، از جمله دستاوردهای این بررسی است.

با نظارت صادق خادمی

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، چرا وجود مطلق نمی‌تواند نوع باشد؟

2. طبق درسگفتار، چرا حقیقت وجود نمی‌تواند شدت و ضعف داشته باشد؟

3. مطابق درسگفتار، موجودات در عرفان چه نسبتی با وجود مطلق دارند؟

4. بر اساس درسگفتار، چرا عارف تعدد در وجود را نمی‌پذیرد؟

5. طبق درسگفتار، نقش عارف در بیان حقیقت چیست؟

6. وجود مطلق در عرفان به معنای واحدی است که هیچ ثانی ندارد.

7. در فلسفه، وجود به واجب و ممکن تقسیم می‌شود، اما در عرفان وجود تنها واجب است.

8. موجودات در عرفان به عنوان افراد وجود مطلق شناخته می‌شوند.

9. شدت و ضعف در وجود به ذات وجود مربوط می‌شود، نه به مراتب آن.

10. عارف به دنبال بیان حقیقت وجود از طریق برهان، رؤیت و قرآن است.

11. چرا وجود مطلق نمی‌تواند نوع باشد؟

12. تفاوت مراتب و افراد در بحث وجود چیست؟

13. چرا شدت و ضعف در ذات وجود پذیرفته نمی‌شود؟

14. چرا عارف از جدال در بیان حقیقت وجود پرهیز می‌کند؟

15. وحدت شخصی وجود در عرفان به چه معناست؟

پاسخنامه

1. زیرا وجود مطلق برای تحقق خارجی به افراد نیاز دارد و این با غنای ذاتی آن منافات دارد.

2. چون حقیقت وجود ذاتی است و ذاتیات شدت و ضعف نمی‌پذیرند.

3. موجودات ظهورات و تعینات وجود مطلق هستند.

4. چون وجود مطلق واحد شخصی است و ثانی ندارد.

5. عارف به دنبال نقاشی حقیقت حق بدون جدال است.

6. درست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا وجود مطلق غنی از عالم است و برای تحقق خارجی به افراد نیاز ندارد.

12. مراتب ظهورات وجود هستند، در حالی که افراد به نوع وابسته‌اند و حاجت به تشخص دارند.

13. چون ذات وجود مطلق است و شدت و ضعف تنها در مراتب و ظهورات آن ظاهر می‌شود.

14. زیرا عارف به دنبال نقاشی حقیقت حق است، نه جدال و اثبات منطقی.

15. وحدت شخصی یعنی وجود مطلق یک حقیقت واحد است که هیچ ثانی و تعددی ندارد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده