متن درس
تبیین وجود مطلق و وجوب در عرفان و فلسفه
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 399)
دیباچه
کتاب حاضر، با الهام از درسگفتارهای عمیق و گرانسنگ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 399، به تبیین یکی از پیچیدهترین مباحث فلسفی و عرفانی، یعنی وجود مطلق، وجوب آن، و نسبت آن با حقیقت حق، میپردازد.
وجود مطلق، همچون دری بیکران، تمامی مراتب هستی را در بر میگیرد و پرسش از وجوب آن، چونان کلیدی است که دروازههای معرفت به حقیقت حق را میگشاید.
بخش نخست: مسئله وجود مطلق و وجوب
طرح اشکال بنیادین
یکی از پرسشهای محوری در فلسفه و عرفان اسلامی، چیستی وجوب وجود مطلق است. آیا وجود مطلق به دلیل ذات خود (لذاته) واجب است یا به دلیل امری خارج از ذاتش (لغیره)؟ اگر وجوب به دلیل صرف وجود بودن باشد (لكونه وجوداً)، آنگاه تمامی موجودات، که ذاتاً دارای وجودند، باید واجب باشند. اما اگر وجوب به دلیل وجود نباشد (لا لكونه وجوداً)، در این صورت وجود مطلق به امری غیر واجب تبدیل میشود و وجوب ذاتی آن منتفی میگردد. این اشکال، که ریشه در دوگانگی منطقی در تحلیل وجوب دارد، به پیچیدگی مفهوم وجود در فلسفه و عرفان اشاره میکند.
درنگ: پرسش از وجوب وجود مطلق، به دوگانگی منطقی میان «لكونه وجوداً» و «لا لكونه وجوداً» منجر میشود که تمامی موجودات را واجب یا وجود مطلق را غیر واجب میسازد. |
این پرسش، که در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره با دقت طرح شده، نشاندهنده عمق تأملات فلسفی و عرفانی در تمایز میان واجبالوجود و ممکنالوجود است. در فلسفه، وجود به واجب و ممکن تقسیم میشود، اما در عرفان، وجود منحصر به واجبالوجود است و سایر موجودات بهعنوان ظهورات حق تلقی میگردند.
پاسخ فلسفی و نقد آن
پاسخ اولیه به این اشکال، که در چارچوب فلسفی ارائه شده، این است که وجود حق (واجبالوجود) به دلیل ذات خود موجود است، نه به دلیل امری خارج از ذاتش و نه صرفاً به دلیل وجود بودنش. این پاسخ تلاش دارد با تأکید بر ذاتی بودن وجوب، از دوگانگی منطقی جلوگیری کند. بااینحال، این پاسخ مورد نقد قرار گرفته، زیرا بهطور کامل به اشکال پاسخ نمیدهد. اشکال اصلی همچنان پابرجاست، زیرا پاسخ نتوانسته تمایز میان وجود واجب و وجود ممکن را بهصورت جامع تبیین کند.
نقد این پاسخ، که در درسگفتارها با ظرافت مطرح شده، نشاندهنده ضعف پاسخهای فلسفی در برابر دیدگاه عرفانی است. در فلسفه، وجود به واجب و ممکن تقسیم میشود، اما این تقسیمبندی در عرفان، که وجود را منحصر به واجبالوجود میداند، ناکافی به نظر میرسد. عرفان، با تأکید بر وحدت وجود، وجود غیر واجب را بهعنوان ظهورات یا اعتبارات معرفی میکند.
درنگ: پاسخ فلسفی مبتنی بر ذاتی بودن وجوب وجود حق، به دلیل ناتوانی در تبیین جامع تمایز میان واجب و ممکن، ناکافی است. |
پاسخ عرفانی و وحدت وجود
در دیدگاه عرفانی، پاسخ به این اشکال اینگونه است که وجود ذاتاً واجب است، زیرا وجود به معنای حقیقی تنها متعلق به واجبالوجود است. سایر موجودات، که در فلسفه بهعنوان ممکنالوجود شناخته میشوند، در عرفان بهعنوان ظهورات حق تلقی میگردند و وجود مستقلی ندارند. بنابراین، اشکال مبتنی بر این فرض که همه موجودات باید واجب باشند، از اساس منتفی است، زیرا وجود به معنای حقیقی تنها به واجبالوجود اختصاص دارد.
این پاسخ، که ریشه در نظریه وحدت وجود دارد، تفاوت بنیادین میان فلسفه و عرفان را نشان میدهد. در فلسفه، وجود به دو دسته واجب و ممکن تقسیم میشود، اما در عرفان، تنها یک وجود حقیقی وجود دارد که همان حق است. این دیدگاه، با تمثیلی زیبا قابلتصور است: وجود حق، چونان خورشیدی است که نورش بر همه موجودات میتابد، اما سایههای این نور، که همان ظهوراتاند، خود ذات مستقلی ندارند.
درنگ: در عرفان، وجود منحصر به واجبالوجود است و سایر موجودات بهعنوان ظهورات حق، فاقد وجود مستقلاند. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با طرح اشکال وجوب وجود مطلق و نقد پاسخهای فلسفی، به تبیین دیدگاه عرفانی پرداخت که وجود را منحصر به واجبالوجود میداند. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، اشکالات کلامی را حل کرده و نشان داد که ظهورات، فاقد ذات مستقلاند. این تبیین، که با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره نگاشته شده، زمینه را برای بررسی عمیقتر بداهت وجود و چالشهای ادراکی فراهم میآورد.
بخش دوم: بداهت وجود و چالشهای ادراکی
اشکال بداهت وجود و وجوب
یکی دیگر از اشکالات مطرحشده این است که اگر وجود بداهت دارد (یعنی بهصورت بدیهی قابل درک است)، و واجبالوجود همان وجود است، پس واجبالوجود نیز باید بدیهی باشد. اما مشاهده میشود که وجود به معنای عام بدیهی است، درحالیکه واجبالوجود به معنای خاص بدیهی نیست. این اشکال، به تفاوت میان بداهت وجود و بداهت واجبالوجود اشاره دارد.
پاسخ به این اشکال این است که بداهت وجود به ظاهر آن (ظهورش) مربوط میشود، نه به حقیقت یا کنه آن. وجود از منظر ظهور، بدیهی و آشکار است، زیرا همه موجودات تجلیات وجودند. اما واجبالوجود، بهعنوان حقیقت وجود، بدیهی نیست، زیرا درک کنه آن نیازمند تأمل و استدلال است. این تمایز، مانند تفاوت میان دیدن نور خورشید و درک ذات آن است: نور خورشید برای همه آشکار است، اما کنه آن از دسترس عقل و حس دور است.
درنگ: بداهت وجود به ظهور آن مربوط است، نه به حقیقت آن، و واجبالوجود به دلیل کنه عمیقش بدیهی نیست. |
نقد جمعبندی مرحوم حاجی سبزواری
مرحوم حاجی سبزواری در *منظومه*، وجود را از منظر مفهومی بهعنوان آشکارترین اشیا (مظهر الاشیاء) و از منظر کنه و حقیقت بهعنوان مخفیترین اشیا (في غاية الخفاء) توصیف کرده است. این جمعبندی مورد نقد قرار گرفته، زیرا بهجای تمایز میان ظهور و حقیقت وجود، بداهت را به مفهوم و خفاء را به حقیقت نسبت داده است. نقد درسگفتارها این است که وجود بهطور کلی هم آشکار است (از حیث ظهور) و هم مخفی (از حیث حقیقت). این دیدگاه، با تمثیلی ادبی قابلفهم است: وجود، چونان دری است که ظاهرش برای همگان گشوده است، اما ژرفای آن تنها برای اولیاء قابلدرک است.
درنگ: وجود از حیث ظهور، آشکارترین چیزهاست و از حیث حقیقت، در نهایت خفاء قرار دارد، بدون آنکه این دو منافاتی داشته باشند. |
تصدیق فطری و تصور اکتسابی
بداهت وجود به تصدیق آن مربوط است، نه به تصور آن. تصدیق وجود، امری فطری است که حتی در موجوداتی مانند نوزادان، که فاقد تصور مفهومیاند، وجود دارد. برای مثال، نوزاد با احساس گرسنگی یا درد، بهطور فطری وجود را تصدیق میکند، اما قادر به تصور مفهومی آن نیست. این تمایز، مانند تفاوت میان حس کردن گرمای آتش و دانستن چیستی آن است: حس کردن فطری است، اما دانستن اکتسابی.
آیه شریفه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (قرآن کریم، سوره روم، آیه ۳۰، : «فطرت خدایی که مردم را بر آن سرشته است») نشاندهنده آن است که تصدیق حق، امری فطری در همه موجودات است. حتی جمادات، بهنوعی در فطرت خود تصدیق وجود حق را دارند، هرچند این تصدیق در سطح مفهومی نیست.
درنگ: تصدیق وجود، امری فطری است که حتی در موجودات فاقد تصور مفهومی، مانند نوزادان و جمادات، وجود دارد. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی بداهت وجود و تمایز میان تصدیق فطری و تصور اکتسابی، به تبیین یکی از مهمترین مباحث فلسفی و عرفانی پرداخت. بداهت وجود به ظهور آن مربوط است، نه به حقیقتش، و تصدیق حق، امری فطری در همه موجودات است. نقد جمعبندی مرحوم حاجی سبزواری نیز نشان داد که وجود، هم آشکار است و هم مخفی، بدون منافات میان این دو جنبه. این تبیین، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، زمینه را برای کاوش عمیقتر در رابطه میان حق و خلق فراهم میآورد.
بخش سوم: حقیقت حق و ظهورات خلق
وجود بهعنوان حقیقت حق
در عرفان، وجود به معنای حقیقی تنها به واجبالوجود اختصاص دارد و سایر موجودات، بهعنوان ظهورات حق، فاقد وجود مستقلاند. وجود، اگرچه بهعنوان حقیقت حق شناخته میشود، اما بهطور کامل مطابق با حق نیست، زیرا از حیث مفهومی، اخص از حق است. این دیدگاه، وجود را بهعنوان اوسع الاسماء (وسیعترین نامها) معرفی میکند، اما تأکید دارد که وجود غیر واجب وجود ندارد. این تبیین، مانند آینهای است که نور حق را منعکس میکند، اما خود ذات مستقلی ندارد.
درنگ: وجود به معنای حقیقی تنها متعلق به واجبالوجود است و سایر موجودات، بهعنوان ظهورات حق، فاقد ذات مستقلاند. |
نقد تقسیمبندی فلسفی وجود
در فلسفه، وجود به دو دسته واجبالوجود و ممکنالوجود تقسیم میشود. اما در عرفان، وجود تقسیمپذیر نیست و تنها یک وجود حقیقی وجود دارد که همان واجبالوجود است. بنابراین، پاسخ فلسفی مبتنی بر «لا لكونه وجوداً» در عرفان بیمعناست، زیرا وجود غیر واجب در عرفان وجود ندارد. این نقد، مانند نوری است که تاریکی تقسیمبندیهای فلسفی را میزداید و وحدت وجود را آشکار میسازد.
درنگ: عرفان، با رد تقسیمبندی فلسفی وجود به واجب و ممکن، تنها یک وجود حقیقی را میپذیرد که همان واجبالوجود است. |
تمایز میان عدم، ظهور و وجود
در عرفان، سه مفهوم بنیادین وجود دارند: عدم (نیستی)، ظهور (تجلیات بدون ذات مستقل)، و وجود (ذات حقیقی که همان واجبالوجود است). ظهورات، فاقد ذات مستقلاند و تنها بهعنوان تجلیات حق شناخته میشوند، درحالیکه وجود، ذات حقیقی حق است. این تمایز، مانند سه شاخه از یک درخت است: عدم، ریشهای در نیستی دارد؛ ظهور، شاخههایی بیریشه مستقل؛ و وجود، تنه استوار حقیقت.
درنگ: عدم، ظهور و وجود، سه سطح از واقعیتاند که ظهورات فاقد ذات مستقل و وجود منحصر به واجبالوجود است. |
محدودیت ادراک بشری
چشمهای بشری، به دلیل قصور و محدودیت، قادر به تمایز میان حق و ظهوراتش نیست و تنها ظهورات (مانند دیوار و اشیاء مادی) را میبیند، نه حقیقت حق را. این محدودیت، مانند پردهای است که بر دیدگان انسان کشیده شده و مانع از رؤیت وجه الله میگردد. در عرفان، ذات موجود حقیقی همان حق است و خلق، بهعنوان نسب یا ظهورات، فاقد ذات مستقل است.
این دیدگاه، با نقل از محیالدین ابن عربی در *فصوص الحکم* تأیید میشود که حق برای اولیاء و اهل کشف، محسوس و مشهود است، نه صرفاً معقول. برای مومنین و اولیاء، حق محسوس و مشهود است، اما برای دیگران، خلق محسوس و حق معقول است. این تمایز، مانند تفاوت میان دیدن نور و درک منبع آن است: اولیاء نور حق را میبینند، اما دیگران تنها سایههای آن را.
درنگ: چشمهای بشری به دلیل قصور، تنها ظهورات حق را میبینند و از درک حقیقت ذات او عاجزند. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تبیین حقیقت حق و ظهورات خلق، به بررسی یکی از مهمترین مباحث عرفانی پرداخت. وجود به معنای حقیقی تنها به واجبالوجود اختصاص دارد و ظهورات، فاقد ذات مستقلاند. نقد تقسیمبندی فلسفی و تمایز میان عدم، ظهور و وجود، چارچوب عرفانی را برای درک رابطه میان حق و خلق روشن ساخت. محدودیت ادراک بشری نیز نشان داد که تنها اولیاء قادر به رؤیت حقاند. این تبیین، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، عمق مفاهیم عرفانی را برای مخاطبان تخصصی آشکار میسازد.
نتیجهگیری نهایی
کتاب حاضر، با بازنویسی درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 399، به تبیین وجود مطلق، وجوب آن، و نسبت آن با حقیقت حق پرداخت. این اثر، ضمن وفاداری به دیدگاه عرفانی که وجود را منحصر به واجبالوجود میداند، اشکالات کلامی و پاسخهای فلسفی را نقد کرد و بر وحدت وجود تأکید ورزید. بداهت وجود به ظهور آن مربوط است، نه به حقیقتش، و تصدیق حق، امری فطری در همه موجودات است. محدودیت ادراک بشری نیز مانع از رؤیت حقیقت حق میشود، مگر برای اولیاء که حق را محسوس و مشهود مییابند.
با نظارت صادق خادمی |