در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 408

متن درس

 

تأملی در مراتب تعین و ظهورات حق

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 408)

مقدمه: درآمدی بر مراتب وجود و ظهورات الهی

تأمل در مراتب وجود و چگونگی ظهورات حق در عالم هستی، از جمله مباحث بنیادین در عرفان نظری و فلسفه اسلامی است که حکما و عرفا را از دیرباز به خود مشغول داشته است. این نوشتار، با الهام از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 408 از مجموعه مصباح الانس، به بررسی عمیق و تخصصی مراتب تعین معقولیت، جسم کلی، عرش، و ظهورات الهی در چارچوب عرفان اسلامی می‌پردازد.

درس‌گفتار حاضر، با تمرکز بر نقد مفاهیم سنتی مانند طبیعت، هباء، و جسم کلی، و تبیین ظروف علمی و عینی حق، به تحلیل مفاهیم تجلی، جلا، و استجلا می‌پردازد. همچنین، با تأکید بر وحدت وجود و عشق الهی به‌عنوان مبنای ظهورات، راه را برای فهمی دقیق‌تر از رابطه میان ذات حق و خلق هموار می‌سازد. این نوشتار، در ادامه، به تفصیل این مباحث را در بخش‌های مختلف بررسی می‌کند.

بخش اول: مراتب تعین معقولیت و نقد مفاهیم سنتی

تبیین مراتب تعین معقولیت

در عرفان نظری، مراتب تعین معقولیت به‌عنوان مراحلی برای ظهورات نزولی اشیاء در نظر گرفته شده است. بر اساس متون سنتی، این مراتب به سه سطح تقسیم می‌شوند: نخست، مرتبه طبیعت؛ دوم، مرتبه هباء؛ و سوم، مرتبه جسم کلی که با عرش هم‌ارز دانسته شده است. جسم کلی، به‌عنوان کلی‌ترین صورت در ظرف جسم، معرفی شده و اولین تعین آن، عرش است. این مرتبه‌بندی، که ریشه در برخی آثار عرفانی دارد، ظهورات اشیاء را در قالب معقولیت، یعنی امری مجرد و غیبی، تبیین می‌کند. طبیعت، به‌مثابه مرتبه‌ای بنیادین، ظرف ظهور ماده و ناسوت است؛ هباء، به‌عنوان مرتبه‌ای واسطه، غباری وجودی تلقی شده؛ و جسم کلی، به‌سان ظرفی جامع، عرش را در خود جای داده است.

بااین‌حال، درس‌گفتار آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره این تقسیم‌بندی را به دلیل فقدان استنادات قوی شرعی و عقلی مورد نقد قرار می‌دهد. طبیعت، به‌درستی، به عالم ناسوت اختصاص دارد، اما هباء فاقد اساس علمی معتبر است و تنها به نقل‌هایی ضعیف، مانند شباهت به ابر، استناد دارد. جسم کلی نیز، به دلیل تعلق اجسام به عالم ناسوت و جزئیت ذاتی آن‌ها، نمی‌تواند مفهومی معتبر باشد. عرش، برخلاف این دیدگاه، ظرفی تجردی است و از مقوله جسم خارج است.

درنگ: مراتب تعین معقولیت شامل طبیعت، هباء، و جسم کلی در متون سنتی مطرح شده‌اند، اما هباء فاقد اساس علمی و شرعی، و جسم کلی به دلیل جزئیت اجسام، معتبر نیست. عرش، ظرفی تجردی است، نه جسمانی.

نقد مفهوم هباء

هباء، که در برخی متون عرفانی به‌عنوان غبار وجودی و مرتبه‌ای پیش از تعینات وجودی توصیف شده، از دیدگاه درس‌گفتار فاقد اعتبار علمی و شرعی است. این مفهوم، که گاه به شباهت با ابر یا مه ارجاع داده شده، تنها بر پایه نقل‌هایی ضعیف استوار است و در نظام دقیق عرفانی جایگاهی ندارد. به‌مثابه ذره‌ای غبار که در برابر نور خورشید ناپدید می‌شود، هباء نیز در برابر روشنی استدلال عقلی و شرعی محو می‌گردد. این نقد، بر روشمندی عرفان نظری تأکید دارد و از افزودن مفاهیم غیرضروری به نظام وجودشناختی جلوگیری می‌کند.

نقد جسم کلی و تجرد عرش

مفهوم جسم کلی، که در برخی متون با عرش هم‌ارز دانسته شده، به دلیل تعلق اجسام به عالم ناسوت و جزئیت ذاتی آن‌ها مورد نقد قرار گرفته است. جسم، به‌مثابه بخشی از عالم ماده، نمی‌تواند کلی باشد، زیرا کلیت به مراتب تجردی تعلق دارد. عرش نیز، برخلاف این دیدگاه، ظرفی تجردی است که در قرآن کریم با عظمت و اقتدار الهی توصیف شده است. آیه الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ (سوره طه، آیه ۵، : «خدای رحمان بر عرش استیلا یافت») به معنای مادی و جسمانی نیست، بلکه به سلطه و اقتدار الهی اشاره دارد. این آیه، چون نوری درخشان، حقیقت تجردی عرش را آشکار می‌سازد و هرگونه تفسیر مادی را نفی می‌کند.

درس‌گفتار، با تأکید بر این تمایز، از خلط مفاهیم مادی و تجردی جلوگیری می‌کند. جسم کلی، به‌سان ساختمانی خیالی که بر پایه‌ای سست بنا شده، فرو می‌ریزد، درحالی‌که عرش، چون قله‌ای رفیع، در مرتبه‌ای تجردی استوار می‌ماند.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین مراتب تعین معقولیت و نقد مفاهیم طبیعت، هباء، و جسم کلی، به ضعف‌های مفهومی این تقسیم‌بندی سنتی اشاره کرد. طبیعت به عالم ناسوت محدود است، هباء فاقد اساس علمی و شرعی، و جسم کلی به دلیل جزئیت اجسام معتبر نیست. عرش، به‌عنوان ظرفی تجردی، از مقوله جسم خارج است و با اقتدار الهی پیوند دارد. این نقدها، راه را برای فهمی دقیق‌تر از مراتب وجود و ظهورات الهی هموار می‌سازند.

بخش دوم: ظروف علمی و عینی و تقسیم‌بندی عوالم وجود

تبیین ظروف علمی و عینی

در عرفان نظری، ظروف وجود به دو دسته علمی و عینی تقسیم می‌شوند. ظرف علمی، که شامل احدیت، واحدیت، و اعیان ثابته است، قلمرو علم الهی است که در آن کثرت وجود ندارد. احدیت، مرتبه ذات حق است که از هرگونه تعین مبراست؛ واحدیت، مرتبه ظهور اسماء و صفات الهی است؛ و اعیان ثابته، مرتبه تعینات علمی موجودات در علم الهی است. این ظرف، چون دریایی بی‌کران، همه حقایق را در خود جای داده، اما فاقد کثرت و تعین خارجی است.

ظرف عینی، که شامل عوالم جبروت، ملکوت، مثال، ناسوت، و مقام جمع (انسان) است، قلمرو ظهورات خارجی حق است. جبروت، عالم عقول مجرد است؛ ملکوت، عالم نفوس روحانی؛ مثال، عالم صور خیالی؛ و ناسوت، عالم ماده و طبیعت. انسان، به‌مثابه گوهری جامع، همه این مراتب را در خود گرد می‌آورد و مقام جمع را به خود اختصاص داده است. این تقسیم‌بندی، چون نقشه‌ای دقیق، رابطه میان ذات حق و ظهورات آن را ترسیم می‌کند.

درنگ: ظروف وجود به علمی (احدیت، واحدیت، اعیان ثابته) و عینی (جبروت، ملکوت، مثال، ناسوت، انسان) تقسیم می‌شوند. ظرف علمی فاقد کثرت، و ظرف عینی قلمرو ظهورات خارجی است. انسان، مرتبه جامع همه عوالم است.

تمایز میان معقولیت و ظهور وجود

درس‌گفتار، با تأکید بر تمایز میان معقولیت و ظهور وجود، به این نکته اشاره دارد که طبیعت، هباء، و جسم کلی، به دلیل کلی بودنشان، در ظرف علم الهی قرار دارند و وجودشان عقلي و غیبی است، نه خارجی، مثالی، یا حسی. معقولیت این امور، چون نوری که در آیینه علم الهی بازتاب می‌یابد، در ظرف تجرد باقی می‌ماند و به ظهور خارجی نمی‌رسد. به همین دلیل، از تعین معقولیت سخن گفته شده، نه از ظهور وجود، زیرا ظهور وجود به امور خارجی و حسی تعلق دارد.

این تمایز، که ریشه در فلسفه صدرایی و عرفان نظری دارد، از خلط میان ظروف علمی و عینی جلوگیری می‌کند. معقولیت، به‌سان بذری در خاک علم الهی، در ظرف تجرد می‌ماند، درحالی‌که ظهور وجود، چون نهالی که از خاک سر برمی‌آورد، در ظرف خلق متجلی می‌شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین ظروف علمی (احدیت، واحدیت، اعیان ثابته) و عینی (جبروت، ملکوت، مثال، ناسوت، انسان)، چارچوبی منسجم برای درک رابطه میان ذات حق و ظهورات آن ارائه داد. تمایز میان معقولیت و ظهور وجود، بر تفاوت میان ظرف علم الهی و ظرف خلق تأکید کرد. انسان، به‌عنوان مقام جمع، اوج ظهورات الهی معرفی شد، درحالی‌که معقولیت امور کلی، در ظرف تجرد باقی می‌ماند.

بخش سوم: علم الهی، تجلی، و ظهورات وجودی

علم الهی و ظهور معلوم

درس‌گفتار، با تبیین علم الهی، به این نکته اشاره دارد که معلومات الهی در ظرف علم حق وجود دارند، نه در نفس خود. علم الهی، به‌مثابه نوری بی‌کران، به معلوم تعلق نمی‌گیرد، بلکه خود ظهور می‌یابد و معلوم می‌شود. اثر قدرت الهی، در اخراج وجود علمی به وجود عینی است، یعنی تجلی علم به صورت معلوم در ظرف خلق. این دیدگاه، که ریشه در عرفان ابن‌عربی و فلسفه صدرایی دارد، بر وحدت علم و معلوم در ذات حق تأکید می‌کند.

علم الهی، چون چشمه‌ای زلال، همه حقایق را در خود جای داده و بدون نیاز به تعلق خارجی، آن‌ها را متجلی می‌سازد. این تجلی، به‌سان آیینه‌ای است که تصاویر موجودات را در خود بازمی‌تاباند، بدون آنکه تغییری در ذات آیینه پدید آید.

تمایز جلا و استجلا

ظهور الهی، به دو صورت جلا و استجلا تقسیم می‌شود. جلا، ظهور نفسی حق برای خودش است که در ظرف علم الهی رخ می‌دهد. این ظهور، چون نوری که در ذات خود می‌درخشد، فاقد لحاظ خارجی است و به مرتبه احدیت و واحدیت تعلق دارد. استجلا، ظهور خارجی حق برای غیر (خلق) است که در ظرف نزولات عینی، از جبروت تا ناسوت، متجلی می‌شود. این ظهور، به‌سان نوری است که بر آیینه خلق تابیده و تصاویر موجودات را آشکار می‌سازد.

درس‌گفتار، با اشاره به ملائکه مهیمه، جلا را ظهوری نفسی و بدون لحاظ فعلي توصیف می‌کند، درحالی‌که استجلا، ظهوری فعلي و خارجی است. این تمایز، چون خطی روشن، مرز میان ظهورات ذاتی و خلقی را ترسیم می‌کند.

درنگ: جلا، ظهور نفسی حق در ظرف علم الهی است، و استجلا، ظهور خارجی حق در ظرف خلق. این تمایز، بر تفاوت میان ظهورات ذاتی و خلقی تأکید دارد.

تجدد حقایق کلی و ظهور معلومات

پرسش از چگونگی تجدد حقایق کلی (طبیعت، هباء، و جسم کلی) در درس‌گفتار مطرح شده که پاسخ آن، ظهور معلومات الهی به‌واسطه تجلی وجودی است. این تجلی، انتقال معنوی از علم به عین است، اما این انتقال به معنای کثرت یا تعدد نیست، بلکه ظهور حق در قالب معلومات است. درس‌گفتار، با تأکید بر این نکته که علم حق به معلوم تعلق نمی‌گیرد، تجدد را ظهور علم الهی در ظرف خلق می‌داند.

این تجدد، چون جویی زلال که از چشمه علم الهی سرچشمه می‌گیرد، بدون کثرت در ذات حق، موجودات را در مراتب مختلف متجلی می‌سازد. آیه كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹، : «هر روز او در کاری است») بر دائمی بودن این ظهورات دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین علم الهی، جلا، و استجلا، به رابطه میان ذات حق و ظهورات آن پرداخت. علم الهی، خود ظهور می‌یابد و معلومات را متجلی می‌سازد، بدون نیاز به تعلق خارجی. جلا، ظهور نفسی در ظرف علم، و استجلا، ظهور خارجی در ظرف خلق است. تجدد حقایق کلی، ظهور علم الهی در قالب معلومات است که بدون کثرت در ذات حق، عالم را در چرخش دائمی قرار می‌دهد.

بخش چهارم: عشق الهی و چرخش وجودی

عشق به‌عنوان مبنای ظهور

درس‌گفتار، عشق الهی را مبنای ظهورات حق معرفی می‌کند. حق، به‌واسطه عشق، دائماً متجلی می‌شود و این تجلی، بدون نیاز به اراده‌ای متمایز، از جوادیت و خلاقیت دائمی او سرچشمه می‌گیرد. عشق، به‌مثابه نیرویی که عالم را به حرکت درمی‌آورد، موجودات را در مراتب مختلف ظهور می‌دهد. اراده خلق نیز، ظهور عشق است، نه امری مستقل. این دیدگاه، چون نغمه‌ای عاشقانه، عالم را در رقص دائمی ظهورات حق توصیف می‌کند.

درس‌گفتار، با تمایز میان عشق و شوق، به این نکته اشاره دارد که عشق، حفظ موجود است، درحالی‌که شوق، کسب مفقود است. حق، به دلیل کمال ذاتی، نیازی به کسب ندارد و ظهورش خودبه‌خود (ظهر فظهر) است، نه ارادی (اظهر). این تمایز، بر فاعلیت عشقی حق تأکید دارد و ظهورات را جلوه‌هایی از عشق الهی می‌داند.

درنگ: عشق الهی، مبنای ظهورات حق است که بدون نیاز به اراده متمایز، عالم را در چرخش دائمی قرار می‌دهد. عشق، حفظ موجود است، برخلاف شوق که کسب مفقود است.

چرخش وجودی و سلوک عرفانی

سلوک عرفانی، چرخشی وجودی است که در آن سالک میان نزول و صعود در حرکت است. این حرکت، به‌سان مشک زدن دوغ، عالم را در جریان دائمی ظهورات حق قرار می‌دهد. آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (سوره فاتحه، آیه ۵، : «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم») این چرخش وجودی را نشان می‌دهد، جایی که سالک در عبادت و استمداد، میان حق و خلق در نوسان است.

درس‌گفتار، عالم را چون ناقوسی توصیف می‌کند که هرگز از صدا بازنمی‌ایستد. سالک، در این چرخش، با عشق الهی هم‌نوا می‌شود و از غفلت به سوی توجه حرکت می‌کند. این سلوک، به‌مثابه رقصی عاشقانه، سالک را به سوی وحدت با حق هدایت می‌کند.

نقد غفلت و تأثیر آن بر ادراک

غفلت، به عدم ادراک ظهورات حق به‌عنوان جلوه‌های الهی اشاره دارد. تفاوت میان عالم و غافل، یا سالک و غیرسالک، در توجه به حقیقت واحد وجود است. همه موجودات، جلوه‌های حق‌اند، اما غافلان این حقیقت را درک نمی‌کنند. درس‌گفتار، غفلت را چون پرده‌ای تاریک توصیف می‌کند که حقیقت را از دیده‌ها پنهان می‌سازد، درحالی‌که سالک، با نور توجه، این پرده را کنار می‌زند.

این دیدگاه، بر اهمیت شهود و توجه در سلوک عرفانی تأکید دارد. غفلت، مانع ادراک وحدت وجود است، اما سالک، با عشق و توجه، به حقیقت واحد دست می‌یابد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین عشق الهی به‌عنوان مبنای ظهورات، عالم را در چرخش دائمی میان نزول و صعود توصیف کرد. سلوک عرفانی، رقصی عاشقانه است که سالک را به سوی وحدت با حق هدایت می‌کند. غفلت، مانع ادراک حقیقت است، اما توجه و شهود، سالک را به سوی نور حق رهنمون می‌سازد.

بخش پنجم: ظهورات و مراتب تجلی

ظهورات به‌عنوان جلوه‌های حق

درس‌گفتار، عالم را به‌عنوان ظهورات پیوسته حق معرفی می‌کند. حق، خود را در قالب موجودات متجلی می‌سازد و همه موجودات، جلوه‌های حق نازل‌اند. در سیر صعودی، خلق به سوی حق بازمی‌گردد، و این چرخش وجودی، وحدت وجود را نشان می‌دهد. آیه كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹، : «هر روز او در کاری است») بر دائمی بودن این ظهورات دلالت دارد.

این دیدگاه، عالم را چون آیینه‌ای می‌داند که تصاویر حق را در مراتب مختلف بازمی‌تاباند. هیچ غیریتی در عالم وجود ندارد، و همه موجودات، جلوه‌های حق‌اند که در چرخش دائمی میان علم و عین قرار دارند.

مراتب تجلی و پرسش از حاصل

درس‌گفتار، با اشاره به پرسش «من عين الى عين فما الحاصل فى البين» (از عین به عین، حاصل میان چیست؟)، به چرخش وجودی از علم به عین پاسخ می‌دهد. پاسخ، تجدد نسبتی جامع میان علم و عین است که به ظهور اسماء و صفات الهی اشاره دارد. این تجدد، چون نغمه‌ای است که در هر لحظه از ساز وجود نواخته می‌شود، و عالم را در رقص دائمی ظهورات حق قرار می‌دهد.

ظهورات حق، در قالب مجالی (محل ظهور)، مراتب تجلی، منازل تدلی (نزول)، و مرایای ظهور متجلی می‌شوند. این مراتب، به‌سان پلکان‌هایی هستند که حق را از ذات به خلق و از خلق به ذات رهنمون می‌سازند.

درنگ: عالم، ظهورات پیوسته حق است که در چرخش وجودی از علم به عین و از عین به علم متجلی می‌شود. حاصل این چرخش، تجدد نسبتی جامع میان علم و عین است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین ظهورات حق به‌عنوان جلوه‌های الهی، عالم را آیینه‌ای برای بازتاب تصاویر حق توصیف کرد. چرخش وجودی از علم به عین، به ظهور اسماء و صفات الهی منجر می‌شود، و مراتب تجلی، عالم را در رقص دائمی ظهورات قرار می‌دهند. این دیدگاه، وحدت وجود را به‌عنوان حقیقت بنیادین عالم معرفی می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتار آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی عمیق مراتب تعین معقولیت، جسم کلی، عرش، و ظهورات الهی پرداخت. نقد مفاهیم سنتی مانند طبیعت، هباء، و جسم کلی، بر ضرورت استناد به منابع معتبر شرعی و عقلی تأکید کرد. عرش، به‌عنوان ظرفی تجردی، از مقوله جسم خارج شد، و ظروف علمی و عینی، چارچوبی منسجم برای درک رابطه میان ذات حق و خلق ارائه دادند. عشق الهی، به‌عنوان مبنای ظهورات، عالم را در چرخش دائمی میان نزول و صعود قرار داد، و سلوک عرفانی، رقصی عاشقانه برای وحدت با حق توصیف شد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، انسان کامل چند مرتبه دارد؟

2. معرفت خلقی به چه معناست؟

3. ظرف احسان در درسگفتار به چه معناست؟

4. کدام یک از موارد زیر از ویژگی‌های اهل مکنت جامع است؟

5. بر اساس درسگفتار، در زمان غیبت چه کسانی امدادات عام برای خلق دارند؟

6. معرفت حقی به معنای دیدن عالم به واسطه حق یا دیدن حق به حق است.

7. اهل مکنت خاص تنها آثار علمی تولید می‌کنند و آثار عملی ندارند.

8. در زمان غیبت، فیض الهی برای اهلش در ظرف خاص جاری است.

9. مدعیان دروغین در درسگفتار به عنوان اولیای خدا معرفی شده‌اند.

10. تمکین جامع شامل مقام خلافت و استخلاف است.

11. تفاوت اصلی بین معرفت خلقی و معرفت حقی چیست؟

12. چرا در زمان غیبت فیض الهی در ظرف کتمان و پنهانی است؟

13. منظور از اهل مکنت جامع چیست؟

14. چرا مدعیان دروغین در درسگفتار مشکل‌ساز دانسته شده‌اند؟

15. منظور از ملکه در تحقق اسماء الهی چیست؟

پاسخنامه

1. سه مرتبه

2. شناخت خلق و نفس عالم

3. ظرف تمکین و صدور آثار خیرات

4. دارای آثار علمی و عملی هستند و بر اساس مصلحت عمل می‌کنند

5. امام زمان (ع) حتی برای کفار و مشرکین

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. معرفت خلقی دیدن عالم به عالم است، در حالی که معرفت حقی دیدن عالم به حق یا حق به حق است.

12. زیرا فیض الهی در زمان غیبت برای خواص و در ظرف خاص جاری است، نه به صورت آشکار برای همه.

13. اهل مکنت جامع کسانی هستند که هم آثار علمی و هم عملی دارند و بر اساس مصلحت جامعه عمل می‌کنند.

14. زیرا مدعیان دروغین با ادعاهای بی‌اساس مانند ولایت الهی، مردم را گمراه می‌کنند.

15. ملکه حالتی است که سالک با اسماء الهی انس و مراوده پیدا می‌کند و به آنها متصل می‌شود.

فوتر بهینه‌شده