در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 409

متن درس

 

مراتب تجلی حق و نظام مشاعی عالم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 409)

مقدمه: درآمدی بر مراتب تجلی و نظام مشاعی عالم

این نوشتار، بازنویسی و تدوین علمی درس‌گفتار شماره 409 از مجموعه *مصباح الأنْس*، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۷۹، است که به بررسی عمیق مفاهیم عرفانی و فلسفی مرتبط با مراتب تجلی حق، ظروف نزول فیض، و نظام مشاعی عالم در چارچوب عرفان نظری ابن‌عربی و صدرالدین قونوی می‌پردازد. این متن، با تأکید بر مفهوم اشاعه (مشاعیت) به‌عنوان راه‌حلی برای حل مسئله جبر و اختیار، و تبیین مراتب روایت حق، تلاشی است برای روشن‌سازی نظام عرفانی عالم و جایگاه انسان در آن.

بخش نخست: مراتب تجلی حق و ظروف نزول فیض

حقایق عالم به‌مثابه مراتب تجلی حق

درس‌گفتار با نقل قولی از *مصباح الأنْس*، تألیف ابن فناری، آغاز می‌شود: «ثم نقول لما ثبت انّ صور هذه الحقايق مراتب التجلى الحق و هو ظاهر فيها من حيث هذه الحقايق». این حقایق، شامل طبیعت، هباء و جسم کلی، مراتب تجلی حق‌اند که در آن‌ها حق به‌صورت متعین ظهور می‌یابد. این حقایق، مانند آینه‌هایی هستند که نور ذات الهی را در خود بازتاب می‌دهند، بی‌آنکه از مبدأ خود جدا شوند. طبیعت، ظرف ناسوت است؛ هباء، ظرف فیض عام و جبروت؛ و جسم کلی، ظرف عالم مثال و ناسوت. این ظروف، مانند حلقه‌های زنجیری هستند که فیض الهی را از مبدأ به مظاهر متصل می‌کنند.

درنگ: حقایق عالم (طبیعت، هباء، جسم کلی) مراتب تجلی حق‌اند که در آن‌ها ذات الهی به‌صورت متعین ظهور می‌یابد، مانند آینه‌هایی که نور واحد را در صور گوناگون بازتاب می‌دهند.

این دیدگاه، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که همه مظاهر را جلوه‌های حق می‌داند. طبیعت، به‌عنوان پایین‌ترین مرتبه، مانند شاخه‌ای است که از تنه درخت وجود روییده؛ هباء، چون روحی است که در کالبد جبروت دمیده شده؛ و جسم کلی، مانند پرده‌ای است که تصاویر عالم مثال بر آن نقش بسته است. این ظروف، هر یک به اقتضای خود، فیض الهی را دریافت کرده و به مراتب پایین‌تر منتقل می‌کنند.

تقسیم‌بندی ظروف نزول فیض

ظروف نزول فیض، شامل طبیعت، هباء، جسم کلی، لوح، قلم، عرش و کرسی، در نظام عرفانی مراتب مختلفی دارند. طبیعت، مختص عالم ناسوت است، مانند خاکی که بذر وجود در آن کاشته شده است. هباء، ظرف جبروت و فیض عام است، مانند نسیمی که از مبدأ الهی وزیدن گرفته و همه عوالم را دربرمی‌گیرد. جسم کلی، ظرف عالم مثال و ناسوت است، مانند آینه‌ای که صور مثالی را در خود جای داده است. لوح، ظرف تنزیل و قلم، ظرف جبروت است، مانند صفحه و قلمی که احکام الهی را نگاشته‌اند. عرش و کرسی، ظروف استوای فیض رحمانی و رحیمی‌اند، مانند سایبان‌هایی که سایه فیض را بر عوالم می‌گسترانند.

این تقسیم‌بندی، با تمایز میان نظام‌های عرفانی، کیهانی و شرعی، از خلط مفاهیم جلوگیری می‌کند. فیض، که نفس الرحمن نامیده می‌شود، از جبروت تا ناسوت جریان دارد، مانند رودی که از سرچشمه‌ای متعالی سرازیر شده و همه دشت‌ها را سیراب می‌کند. این نظام، مانند باغی است که هر جزء آن، از ریشه تا برگ، در هماهنگی با کل عمل می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، مراتب تجلی حق را در حقایق عالم (طبیعت، هباء، جسم کلی) و ظروف نزول فیض (لوح، قلم، عرش، کرسی) تبیین کرد. این ظروف، مانند آینه‌هایی هستند که نور حق را در مراتب گوناگون بازتاب می‌دهند. تمایز میان نظام‌های عرفانی، کیهانی و شرعی، بر دقت در اصطلاحات تأکید دارد. این مفاهیم، مانند نوری هستند که از مبدأ الهی ساطع شده و در ظروف مختلف، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد.

بخش دوم: تقسیم‌بندی روایت‌کنندگان حق

سه دسته روایت‌کنندگان

اهل عالم، در روایت حق تعالی از مجالی و مظاهر، به سه دسته تقسیم می‌شوند: محجوبون، که حق را از ورای حجاب حقایق می‌بینند؛ رائین حق، که تنها حق را می‌بینند و خلق را نادیده می‌گیرند؛ و عارفان کامل، که حق و خلق را توأمان می‌بینند. این تقسیم‌بندی، مانند سه پنجره است که هر یک منظری متفاوت از حقیقت را به نمایش می‌گذارند: محجوبون، از پس پرده خلق می‌نگرند؛ رائین حق، پرده را کنار زده و تنها نور حق را می‌بینند؛ و عارفان کامل، هم نور و هم پرده را در وحدتی یگانه مشاهده می‌کنند.

درنگ: اهل عالم در روایت حق به سه دسته تقسیم می‌شوند: محجوبون، که در حجاب خلق می‌مانند؛ رائین حق، که خلق را نادیده می‌گیرند؛ و عارفان کامل، که حق و خلق را در وحدتی مشاعی می‌بینند.

محجوبون، مانند مسافرانی هستند که در سایه درخت خلق ایستاده‌اند و نور حق را از ورای شاخ و برگ می‌بینند. رائین حق، مانند کسانی‌اند که به قله‌ای رسیده و تنها نور حق را نظاره می‌کنند، بی‌آنکه به سایه‌های خلق توجه کنند. عارفان کامل اما، مانند باغبانانی‌اند که هم درخت و هم نور خورشید را در هماهنگی می‌بینند.

محجوبون و حجاب حقایق

محجوبون، حق را از ورای حجاب حقایق (طبیعت، هباء، جسم کلی) می‌بینند و گمان می‌کنند معلوماتشان صرفاً این صور است، نه حق. آن‌ها، مانند کسانی‌اند که دیوار را می‌بینند، اما نقاش را از یاد می‌برند. این گروه، شامل مؤمنانی است که حق را قبول دارند، اما در پس حجاب خلق، آن را نمی‌بینند، و کافرانی که حق را به‌کلی انکار می‌کنند. مؤمن غیررائین حق، مانند شاعری است که از وجود معشوق آگاه است، اما چهره او را در پس پرده تخیل می‌بیند.

محجوبون، حق را منزه می‌دانند و به وحدت او معتقدند، اما از شهود مستقیم محروم‌اند. آن‌ها، مانند کسانی‌اند که از ردپای شتر، به وجود آن پی می‌برند، اما خود شتر را نمی‌بینند. آیه قرآن کریم
﴿إِنَّمَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ﴾
[مطلب حذف شد] : «آنان خدا را تنها بر کناره‌ای می‌پرستند.») به عبودیت مفهومی و کلامی این گروه اشاره دارد.

رائین حق و خطر کفر به مخلوقات

رائین حق، کسانی‌اند که تنها حق را می‌بینند و خلق را نادیده می‌گیرند. این گروه، ممکن است به کفر به مخلوقات گرفتار شوند، زیرا «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق». آن‌ها، مانند ستاره‌شناسانی‌اند که به نور ستارگان خیره شده و زمین زیر پای خود را از یاد می‌برند. این دیدگاه، به انکار مظاهر الهی منجر می‌شود، مانند نقاشی که تنها رنگ‌ها را می‌بیند و بوم را نادیده می‌گیرد.

درنگ: رائین حق، با نادیده گرفتن خلق، به کفر به مخلوقات گرفتار می‌شوند، زیرا شکر مخلوق، شرط شکر خالق است.

این نقد، به اهمیت توازن در شهود حق و خلق تأکید دارد. خلق، مانند آینه‌ای است که نور حق را بازتاب می‌دهد، و نادیده گرفتن آن، به انکار جلوه‌های الهی منجر می‌شود.

عارفان کامل و مقام جمع

عارفان کامل، حق و خلق را توأمان می‌بینند، مانند باغبانی که هم درخت و هم نور خورشید را در وحدتی یگانه نظاره می‌کند. این مقام، مانند قله‌ای است که از آن، همه مناظر عالم در یک نگاه دیده می‌شود. در افعال نیز، فعل یا از عبد است (شرک)، یا از حق است (کفر به خلق)، یا از هر دو (مقام جمع). عارف کامل، مانند نقاشی است که هم قلم و هم نقش را در هماهنگی می‌بیند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به تقسیم‌بندی روایت‌کنندگان حق و تحلیل مراتب معرفتی آن‌ها پرداخت. محجوبون، در حجاب خلق می‌مانند؛ رائین حق، خلق را نادیده می‌گیرند؛ و عارفان کامل، به مقام جمع می‌رسند. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی هستند که انسان را از حجاب به شهود و از شهود به وحدت می‌رسانند. نقد کفر به مخلوقات و تأکید بر مقام جمع، اهمیت توازن در معرفت را نشان می‌دهد.

بخش سوم: مسئله جبر و اختیار و راه‌حل اشاعه

چالش تاریخی جبر و اختیار

مسئله جبر و اختیار، یکی از چالش‌های تاریخی فلسفه و عرفان اسلامی است. راه‌حل‌های سنتی، مانند نظریه‌های طولی (خدا مقدم بر خلق) و عرضی (خدا و خلق در عرض هم)، ناکارآمد بوده‌اند. این راه‌حل‌ها، مانند تلاش برای پوشاندن یک کلاه بر دو سر هستند: یا یکی بی‌کلاه می‌ماند یا سر بی‌صاحب می‌شود. متن، این مشکل را به ناتوانی در تبیین وحدت فعل نسبت می‌دهد. آیا فعل از حق است یا از خلق؟ اگر از خلق باشد، شرک است؛ اگر از حق باشد، کفر به خلق است؛ و اگر از هر دو باشد، چگونه یک فعل واحد به دو فاعل نسبت داده می‌شود؟

درنگ: مسئله جبر و اختیار، به دلیل ناتوانی راه‌حل‌های طولی و عرضی در تبیین وحدت فعل، حل‌نشده باقی مانده است.

این چالش، مانند معمایی است که فیلسوفان و عارفان، از ابن‌سینا تا صدرالدین شیرازی، نتوانسته‌اند آن را به‌طور کامل حل کنند. نظریه طولی، مانند برقی است که از مرکز به حاشیه می‌رسد، اما خلق را بی‌قدرت می‌کند. نظریه عرضی، مانند دو منبع نور در کنار هم، وحدت فعل را مختل می‌سازد.

مفهوم اشاعه به‌مثابه راه‌حل

متن، مفهوم اشاعه (مشاعیت) را به‌عنوان راه‌حلی نوآورانه برای حل مسئله جبر و اختیار پیشنهاد می‌دهد. در اشاعه، فعل به‌طور کامل به حق و خلق نسبت داده می‌شود، بدون تفکیک، مانند ملکیتی مشترک که هر جزء آن متعلق به همه است. مثال گندم در خرمن، این مفهوم را روشن می‌کند: یک دانه گندم، در عین حال متعلق به صاحب خرمن است و در کل خرمن حضور دارد. خانه مشاع نیز، مانند باغی است که هر بخش آن، به همه مالکان تعلق دارد، بی‌آنکه قابل تفکیک باشد.

درنگ: اشاعه، فعل را به‌صورت مشاع به حق و خلق نسبت می‌دهد، مانند ملکیتی مشترک که در آن، هر جزء متعلق به همه است، بدون تفکیک.

این دیدگاه، مبتنی بر وحدت وجود است. فعل، مانند نوری است که از حق ساطع شده و در خلق متجلی می‌شود، بی‌آنکه از مبدأ خود جدا گردد. اشاعه، مانند رودی است که از سرچشمه حق جاری شده و در همه مظاهر خلق جریان می‌یابد.

نقد نظریه‌های سنتی

نظریه‌های سنتی، مانند نظریه‌های صدرالدین شیرازی و ابن‌سینا، به دلیل تفکیک فاعلیت (خلق و کسب)، ناکافی‌اند. این نظریه‌ها، مانند تلاش برای تقسیم یک کلاه بین دو نفر هستند: یا بخشی از کلاه به یکی می‌رسد یا کلاه به‌طور کامل از دست می‌رود. اشاعه اما، مانند کلاهی است که به‌طور کامل بر هر دو سر قرار می‌گیرد، بی‌آنکه تقسیم شود.

متن، به حدیث «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» استناد می‌کند. این حدیث، نه جبر (فعل فقط از خداست) و نه تفویض (فعل فقط از خلق است) را تأیید می‌کند، بلکه به امری بین این دو اشاره دارد. امر بین‌الامرین، مانند پلی است که جبر و تفویض را به وحدت مشاعی متصل می‌کند.

نقد جبر به‌مثابه مفهومی استعماری

متن، جبر را مفهومی استعماری می‌داند که توسط خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس برای تبرئه خود ترویج شده است. جبر، مانند زنجیری است که انسان را از آزادی و مسئولیت محروم می‌کند. در مقابل، عرفان مبتنی بر وحدت وجود، همه افعال را ظهور مشترک حق و خلق می‌داند، مانند نوری که از خورشید ساطع شده و در آینه‌های خلق بازتاب می‌یابد.

درنگ: جبر، مفهومی استعماری است که برای تبرئه خلفا ترویج شده و در مقابل، اشاعه، فعل را ظهور مشترک حق و خلق می‌داند.

این نقد، ریشه‌های سیاسی-اجتماعی جبر را برجسته می‌کند و آن را در مقابل نظام عرفانی مبتنی بر وحدت وجود قرار می‌دهد. جبر، مانند سایه‌ای است که نور آزادی انسان را می‌پوشاند، در حالی که اشاعه، مانند نوری است که حق و خلق را در وحدتی یگانه روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به بررسی مسئله جبر و اختیار و ارائه مفهوم اشاعه به‌عنوان راه‌حلی نوآورانه پرداخت. اشاعه، مانند ملکیتی مشترک، فعل را به حق و خلق نسبت می‌دهد، بدون تفکیک. نقد نظریه‌های سنتی و جبر، بر محدودیت‌های فلسفه مشائی و حکمت متعالیه تأکید کرد. حدیث «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین»، مانند چراغی است که مسیر وحدت مشاعی را روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقش معصومین و نظام مشاعی عالم

نفس انسان و نظام مشاعی عالم

نفس انسان، نفس عالم و آدم است و با تغییر تعداد نفوس، کیفیت آن تغییر می‌کند. این دیدگاه، مانند رودی است که با پیوستن شاخه‌های جدید، جریانش دگرگون می‌شود. آیه قرآن کریم
﴿وَلَا يَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ﴾
[مطلب حذف شد] : «و هیچ چیز به وزن ذره‌ای از علم او پنهان نمی‌ماند.») به احاطه کامل علم الهی بر همه چیز اشاره دارد. در نظام مشاعی، هر فعل، مانند موجی است که در دریای وجود پراکنده شده و همه را متأثر می‌کند.

درنگ: نفس انسان، نفس عالم است و در نظام مشاعی، هر فعل، مانند موجی در دریای وجود، همه را متأثر می‌کند.

این نظام، مانند باغی است که هر گل و گیاه آن، بر کل باغ اثر می‌گذارد. نفس، به‌عنوان مظهر فیض الهی، در کل هستی نقش دارد و با هر تغییر، مانند نسیمی، کیفیت عالم را دگرگون می‌سازد.

نقد برداشت‌های نادرست از غیبت

متن، برداشت‌هایی که غیبت امام زمان را به معنای نبود دین یا قرآن کامل می‌دانند، نقد می‌کند. غیبت، مانند خاموشی چراغی است که خانه را تاریک کرده، اما چیزی از محتوای خانه کم نکرده است. قرآن کریم، مانند گنجینه‌ای است که همه اسرار آن در دسترس است، اما ذهن ما، مانند شیری بریده، از دریافت آن ناتوان است. این نقد، مانند آینه‌ای است که ناتوانی ما را در شهود حقیقت نشان می‌دهد.

برداشت‌هایی که قرآن را ناقص یا غایب می‌دانند، مانند ادعای کسی است که کلید گنج را گم کرده و گنج را انکار می‌کند. امام زمان، مانند باغبانی است که با روشن کردن چراغ، همه حقایق را آشکار می‌سازد، بی‌آنکه چیزی جدید بیاورد.

دعای عهد و ارتباط با معصومین

دعای عهد، به‌عنوان راهی برای ارتباط با امام زمان و جمع عقل، توصیه شده است. این دعا، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. انسان، با خواندن دعای عهد صبحگاهان، مانند مسافری است که با سلام به مقصد، مسیر خود را روشن می‌کند. ارتباط با معصومین، مانند نسیمی است که عقل را جمع کرده و قلب را به نور معرفت روشن می‌سازد.

درنگ: دعای عهد، مانند کلیدی است که با ارتباط با معصومین، عقل را جمع کرده و انسان را به شهود حقایق رهنمون می‌شود.

این توصیه، مانند دعوتی است به سوی باغ معرفت، که در آن، هر سلام به معصومین، گلی از نور در قلب می‌کارد. انسان، با این ارتباط، مانند شاگردی است که در مکتب عصمت، درس وحدت می‌آموزد.

اهمیت توجه در لحظه بیداری

متن، به اهمیت توجه در لحظه بیداری و جمع‌آوری پرونده شب تأکید دارد. انسان، مانند کاتبی است که باید پیش از نگارش روز، پرونده شب را مرتب کند. سلام به خدا و معصومین در لحظه بیداری، مانند باز کردن پنجره‌ای است که نور حق را به قلب می‌تاباند. این توجه، مانند جمع‌آوری برگ‌های پراکنده یک کتاب است که بدون آن، داستان زندگی پراکنده می‌ماند.

انسان، با نشستن در جای خود و تأمل در خواب‌های شبانه، مانند باغبانی است که پیش از کاشت، خاک را آماده می‌کند. این عمل، مانند پلی است که شب و روز را به هم متصل می‌کند و عقل را از پراکندگی نجات می‌دهد.

نقد خرافات و تأکید بر توجه واقعی

متن، خرافات در مورد دیدار با امام زمان را نقد کرده و توجه واقعی را در سلام به خدا و معصومین می‌داند. این توجه، مانند نوری است که از قلب مؤمن ساطع شده و به حقیقت متصل می‌شود. خرافات، مانند سایه‌هایی هستند که حقیقت را می‌پوشانند، اما سلام صبحگاهی، مانند نسیمی است که این سایه‌ها را پراکنده می‌کند.

درنگ: توجه واقعی، در سلام به خدا و معصومین است، نه در خرافات، مانند نوری که سایه‌های جهل را پراکنده می‌کند.

این نقد، مانند آینه‌ای است که انسان را به تأمل در حقیقت دعوت می‌کند. توجه واقعی، مانند ریشه‌ای است که درخت معرفت را استوار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به نقش معصومین در تبیین حقایق، نقد برداشت‌های نادرست از غیبت، و اهمیت ارتباط با معصومین از طریق دعای عهد پرداخت. نظام مشاعی عالم، مانند دریایی است که هر موج آن، به کل متصل است. توجه در لحظه بیداری و نقد خرافات، مانند چراغ‌هایی هستند که مسیر معرفت را روشن می‌کنند.

نتیجه‌گیری کلی

این اثر، با بازنویسی درس‌گفتار شماره 409 از *مصباح الأنْس*، به تبیین مراتب تجلی حق، ظروف نزول فیض، تقسیم‌بندی روایت‌کنندگان، و مسئله جبر و اختیار پرداخت. مفهوم اشاعه، به‌عنوان راه‌حلی نوآورانه، فعل را به‌صورت مشاع به حق و خلق نسبت داد، مانند ملکیتی مشترک که تفکیک‌ناپذیر است. نقد نظریه‌های سنتی و جبر، بر محدودیت‌های فلسفه مشائی و حکمت متعالیه تأکید کرد. نقش معصومین و دعای عهد، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. این مفاهیم، مانند نوری هستند که از مبدأ الهی ساطع شده و در مظاهر خلق، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، مراتب تجلی حق در کدام ظروف بیان شده است؟

2. بر اساس درسگفتار، کسانی که فقط مجالی را رویت می‌کنند، در کدام دسته قرار می‌گیرند؟

3. درسگفتار چند دسته برای رویت حق و مجالی ذکر می‌کند؟

4. طبق درسگفتار، کدام مفهوم به معنای جمع بین رویت حق و مجالی است؟

5. بر اساس درسگفتار، نسبت دادن فعل به اسباب چه حکمی دارد؟

6. محجوبان طبق درسگفتار، حق را نمی‌بینند اما وجود آن را قبول دارند.

7. درسگفتار بیان می‌کند که طبیعت به تنهایی ظرف همه مراتب تجلی حق است.

8. طبق درسگفتار، نسبت دادن فعل صرفاً به خدا بدون در نظر گرفتن خلق، شرك محسوب می‌شود.

9. درسگفتار تأکید دارد که مسئله جبر و اختیار به صورت مشاعی قابل حل است.

10. بر اساس درسگفتار، محجوبان کافر و مومن هر دو در یک سطح از حجاب قرار دارند.

11. تفاوت اصلی بین محجوبان و محققان در رویت حق چیست؟

12. چرا درسگفتار نسبت دادن فعل صرفاً به خلق را شرك می‌داند؟

13. مفهوم مشاعی در حل مسئله جبر و اختیار چیست؟

14. طبق درسگفتار، چرا محجوبان مومن حق را تنزیه می‌کنند؟

15. چرا درسگفتار تأکید دارد که هیچ فعلی به طور مستقل از خلق نیست؟

پاسخنامه

1. طبیعت، هباء، جسم کلی

2. محجوبان

3. سه دسته

4. تحقق

5. شرك

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. محجوبان حق را از ورای حجاب ظهورات می‌بینند، در حالی که محققان جمع بین رویت حق و مجالی می‌کنند.

12. زیرا این نسبت دادن، نقش خلق را مستقل از حق فرض می‌کند.

13. مشاعی به معنای اشتراک فعل بین حق و خلق بدون تفکیک یا تقسیم است.

14. برای پرهیز از تشبیه و مفاسد در توحیدشان.

15. زیرا هر فعلی در نهایت به حق مستند است و خلق تنها واسطه است.