در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 414

متن درس

 

تبیین مراتب کمال و وحدت در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 414)

دیباچه

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتارهای عرفانی و فلسفی آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین و تحلیل مراتب کمال، وحدت، و سلوک در چارچوب عرفان نظری ابن عربی و صدرالدین قونوی می‌پردازد. متن حاضر، با تجمیع محتوای درس‌گفتار شماره 414 و تحلیل‌های تفصیلی آن، کوشیده است مفاهیم عمیق عرفانی را ارائه دهد. هدف، بازآفرینی نظام‌مند و منسجم مراتب ولايت، قرب نوافل و فرائض، احدیت، و لاتعین است تا تصویری روشن از سلسله‌مراتب کمالات عرفانی ترسیم شود.

بخش نخست: مراتب ولايت و قرب الهی

مرتبه قرب نوافل: آغاز ولايت

در عرفان نظری، مرتبه قرب نوافل به‌عنوان نقطه آغاز ولايت معرفی شده است. صدرالدین قونوی، با استناد به حدیث قدسی «كنت سمعه وبصره» (من گوش و چشم او می‌شوم)، این مرتبه را اولین مقام ولايت می‌داند. در این مرتبه، حق‌تعالی مظهر سمع و بصر بنده می‌شود و سالک به‌واسطه نوافل، به قرب الهی نائل می‌گردد. این مقام، هرچند سرآغاز ولايت است، اما کمال نهایی نیست، بلکه دروازه‌ای است به سوی مراتب والاتر که خصوصیات بی‌نهایت ولايت در آن‌ها ظاهر می‌شود.

درنگ: قرب نوافل، مرتبه‌ای است که حق‌تعالی سمع و بصر بنده می‌شود و به‌عنوان آغاز ولايت، سالک را به سوی کمالات بی‌نهایت هدایت می‌کند.

این مرتبه، همانند چشمه‌ای است که از دل کوهسار وجود سالک می‌جوشد و او را به سوی اقیانوس بی‌کران وحدت رهنمون می‌سازد. بااین‌حال، قرب نوافل تنها گام نخست است و سالک باید از این مرتبه فراتر رود تا به مقامات والاتر دست یابد.

تفاوت قرب نوافل و فرائض

قرب نوافل و قرب فرائض، هر دو در ظرف واحدیت و اسماء و صفات الهی قرار دارند، اما قرب فرائض به دلیل تعلق به واجبات الهی، مرتبه‌ای والاتر از قرب نوافل است. در قرب نوافل، حق مظهر عبد می‌شود، حال‌آنکه در قرب فرائض، عبد مظهر حق می‌گردد. این تمایز، همانند تفاوت میان آینه‌ای است که نور را بازمی‌تاباند و خورشیدی که خود منشأ نور است. هر دو در ظرف واحدیت‌اند، اما فرائض، به دلیل الزامی بودن، سالک را به مرتبه‌ای نزدیک‌تر به ذات حق می‌رساند.

درنگ: قرب فرائض، به دلیل تعلق به واجبات الهی، مرتبه‌ای برتر از قرب نوافل است و عبد را به مظهریت حق‌تعالی نزدیک‌تر می‌سازد.

این تمایز، به سالک می‌آموزد که عبودیت در برابر واجبات، گوهری است که او را به مقامات والاتر رهنمون می‌سازد، همانند درختی که ریشه‌هایش در خاک واجبات استوار است و شاخسارهایش به سوی آسمان کمال امتداد می‌یابد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به تبیین مراتب ابتدایی ولايت، یعنی قرب نوافل و فرائض، پرداخت. این مراتب، در ظرف واحدیت و اسماء و صفات الهی قرار دارند و هرچند قرب نوافل آغاز ولايت است، قرب فرائض به دلیل تعلق به واجبات، مرتبه‌ای والاتر دارد. این دو مرتبه، همانند دو بال‌اند که سالک را به سوی احدیت و کمال پرواز می‌دهند، اما همچنان در قلمرو تعینات باقی می‌مانند.

بخش دوم: احدیت و مقامات کمال

احدیت جمع: مرتبه کمال

مرتبه کمال، که در ظرف احدیت جمع قرار دارد، فراتر از قرب نوافل و فرائض است. در این مرتبه، همه تعینات به وحدت بازمی‌گردند و سالک از کثرت اسماء و صفات به سوی وحدت ذاتی حق‌تعالی سیر می‌کند. احدیت جمع، همانند اقیانوسی است که همه رودهای تعینات به آن می‌پیوندند و در آن محو می‌شوند. این مرتبه، مقام ختمیت و کمال مطلق است که مختص پیامبر خاتم و اولیای کامل است.

درنگ: احدیت جمع، مرتبه‌ای است که همه تعینات در وحدت ذاتی حق محو می‌شوند و به مقام ختمیت و کمال مطلق اشاره دارد.

این مقام، همانند قله‌ای است که سالک پس از پیمودن دره‌های کثرت، بر فراز آن می‌ایستد و منظر بی‌کران وحدت را به تماشا می‌نشیند. در این مرتبه، نه اسم باقی می‌ماند و نه رسم، و سالک در ذات حق مستحیل می‌شود.

مراتب ولايات و نبوات

ولايات و نبوات به دو دسته عام و خاص تقسیم می‌شوند. ولايات عامه و نبوات عامه در قرب نوافل، و ولايات خاصه و نبوات خاصه (مرسلین) در قرب فرائض قرار دارند. این تقسیم‌بندی، سلسله‌مراتب عرفانی را نشان می‌دهد، همانند نردبانی که هر پله آن سالک را به مرتبه‌ای والاتر می‌رساند. ولايات و نبوات عامه، به مراتب ابتدایی‌تر، و خاصه، به مراتب والاتر در ظرف واحدیت تعلق دارند.

درنگ: ولايات و نبوات عامه در قرب نوافل و خاصه در قرب فرائض قرار دارند و سلسله‌مراتب عرفانی را در ظرف واحدیت نشان می‌دهند.

این مراتب، همانند شاخه‌های درختی‌اند که از تنه واحدیت سر برآورده‌اند و هر شاخه به سوی آسمان کمال امتداد یافته است. سالک در این مسیر، از مراتب عامه به خاصه صعود می‌کند تا به مقامات والاتر دست یابد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به تبیین احدیت جمع و مراتب ولايات و نبوات پرداخت. احدیت جمع، مرتبه‌ای است که همه تعینات در آن به وحدت بازمی‌گردند و مقام ختمیت را نمایان می‌سازد. ولايات و نبوات، در مراتب عامه و خاصه، سلسله‌مراتب عرفانی را در ظرف واحدیت نشان می‌دهند و سالک را به سوی کمال رهنمون می‌سازند.

بخش سوم: لاتعین و مراتب اَکملین

لاتعین مشوب و غیرمشوب

مراتب لاتعین، که کمتر در کتب عرفانی بحث شده‌اند، فراتر از بیان قونوی قرار دارند. لاتعین مشوب، مرتبه‌ای است که هنوز اثری از تعین باقی است، اما لاتعین غیرمشوب، به وحدت مطلق اشاره دارد که هیچ تعینی در آن راه ندارد. این مراتب، همانند آسمانی بی‌کران‌اند که هیچ ابر تعینی سایه بر آن نمی‌افکند. سالک در لاتعین غیرمشوب، از همه تعینات رها شده و در ذات حق مستحیل می‌شود.

درنگ: لاتعین غیرمشوب، مرتبه وحدت مطلق است که هیچ تعینی در آن راه ندارد و سالک را به استهلاک کامل در ذات حق می‌رساند.

این مرتبه، همانند دریای بی‌کران وحدت است که همه موج‌های تعین در آن محو می‌شوند و سالک در ژرفای آن به آرامش ابدی می‌رسد. لاتعین، قله‌ای است که تنها اَکملین به آن دست می‌یابند.

اَکملین و استهلاک در حق

درجات اَکملین، فراتر از مرتبه کمال است و به استهلاک در ذات حق و غیبوبت عبد در غیب ذات رب منجر می‌شود. استهلاک در حق، به فنای عینی و بقای حکمی می‌انجامد، جایی که عبد به حق تبدیل می‌شود. این فرآیند، همانند محو قطره‌ای در اقیانوس است که هویت خود را از دست می‌دهد و به بخشی از بی‌کرانگی اقیانوس بدل می‌شود.

درنگ: اَکملین، سالکانی‌اند که از کمال فراتر رفته و در ذات حق مستحیل شده‌اند، به‌گونه‌ای که فنای عینی و بقای حکمی محقق می‌شود.

اَکملین، همانند ستارگانی‌اند که در آسمان وحدت می‌درخشند و نورشان از ذات حق‌تعالی ساطع می‌شود. این مرتبه، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به وحدت کامل با حق می‌رساند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به بررسی مراتب لاتعین و درجات اَکملین پرداخت. لاتعین غیرمشوب، مرتبه وحدت مطلق است که هیچ تعینی در آن راه ندارد، و اَکملین، سالکانی‌اند که با استهلاک در ذات حق، به فنای عینی و بقای حکمی دست می‌یابند. این مراتب، اوج کمالات عرفانی را نمایان می‌سازند.

بخش چهارم: اسفار اربعه و قانون‌مندی سلوک

اسفار اربعه: مراحل سلوک عرفانی

اسفار اربعه، چهار سفر عرفانی‌اند که سالک در مسیر سلوک طی می‌کند: ۱) من الخلق إلی الحق، ۲) فی الحق، ۳) بالحق، ۴) إلی الخلق. سفر اول، جدایی از خلق و حرکت به سوی حق است؛ سفر دوم، غرق شدن در حق؛ سفر سوم، فنای کامل در حق؛ و سفر چهارم، بازگشت به خلق برای هدایت. این اسفار، همانند چهار فصل‌اند که سالک در هر یک، مرحله‌ای از تحول معنوی را تجربه می‌کند.

درنگ: اسفار اربعه، مراحل سلوک عرفانی‌اند که سالک را از خلق به حق، سپس در حق، با حق، و سرانجام به سوی خلق برای هدایت رهنمون می‌سازند.

این اسفار، همانند سفری است که سالک از کویر کثرت آغاز می‌کند، در اقیانوس وحدت غرق می‌شود، با نور حق روشن می‌گردد، و سرانجام به باغ خلق بازمی‌گردد تا ثمرات کمال را با دیگران قسمت کند.

قانون‌مندی اسفار

تأکید بر قانون‌مندی اسفار، به ضرورت تبیین دقیق و منظم مراحل سلوک اشاره دارد. برخی تبیین‌ها، به دلیل فقدان نظم، ابهام‌آفرین بوده‌اند. قانون‌مندی، همانند نقشه‌ای است که سالک را در مسیر سلوک هدایت می‌کند و از گمراهی و پراکندگی بازمی‌دارد. این ساختار، مراتب سلوک را به‌گونه‌ای نظام‌مند ارائه می‌دهد که هر مرحله به‌وضوح از مرحله دیگر متمایز شود.

درنگ: قانون‌مندی اسفار، به تبیین دقیق و منظم مراحل سلوک اشاره دارد که از پراکندگی و ابهام جلوگیری می‌کند.

قانون‌مندی، همانند رشته‌ای است که مرواریدهای سلوک را به هم می‌پیوندد و از پراکندگی آن‌ها جلوگیری می‌کند. این نظم، سالک را به سوی مقصد نهایی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به تبیین اسفار اربعه و اهمیت قانون‌مندی آن‌ها پرداخت. این چهار سفر، مراحل سلوک عرفانی را نشان می‌دهند و قانون‌مندی آن‌ها، از پراکندگی و ابهام جلوگیری می‌کند. اسفار، سالک را از کثرت به وحدت و از وحدت به هدایت خلق رهنمون می‌سازند.

بخش پنجم: ارادت و نقد عرفانی

ارادت: موتور محرکه سلوک

ارادت، شرط اساسی سلوک است و بدون آن، هیچ‌کس به کمال نمی‌رسد. نمونه‌هایی از ارادت قونوی به ابن عربی و مولوی به شمس تبریزی نشان‌دهنده عمق این رابطه معنوی است. ارادت، همانند شعله‌ای است که قلب سالک را روشن می‌کند و او را در مسیر سلوک به پیش می‌راند. این تسلیم کامل به مراد، موتور محرکه سلوک است و در تاریخ عرفان، به شکل روابط عمیق مرید و مراد تجلی یافته است.

درنگ: ارادت، تسلیم کامل به مراد است و به‌عنوان موتور محرکه سلوک، سالک را به سوی کمال هدایت می‌کند.

ارادت، همانند رودی است که از سرچشمه مراد سرچشمه می‌گیرد و سالک را به دریای کمال می‌رساند. بدون این رود، سفر سلوک به کویر تشنگی بدل می‌شود.

نقد بی‌نظمی در بیان قونوی

عبارات قونوی، اگرچه عمیق و بلندمرتبه‌اند، گاه به دلیل فقدان قانون‌مندی و انسجام، ابهام‌آفرین می‌شوند. این نقد، به ضرورت ساختارمندی در تبیین مفاهیم عرفانی اشاره دارد. قونوی، با پالایش آرای ابن عربی، بیان منطقی‌تر و شفاف‌تری ارائه کرده، اما همچنان در برخی عبارات، خلط مراتب قرب نوافل، فرائض، و غیبوبت مشاهده می‌شود. این نقد، همانند آینه‌ای است که عیوب بیان را نشان می‌دهد تا راه برای تبیین دقیق‌تر هموار شود.

درنگ: بی‌نظمی در عبارات قونوی، گاه ابهام‌آفرین است و ضرورت قانون‌مندی در تبیین مفاهیم عرفانی را نشان می‌دهد.

این نقد، همانند باغبانی است که شاخه‌های پراکنده را هرس می‌کند تا درخت معرفت به شکلی منظم و زیبا رشد کند. قانون‌مندی، کلید فهم دقیق مفاهیم عرفانی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به اهمیت ارادت و نقد بی‌نظمی در بیان عرفانی پرداخت. ارادت، موتور محرکه سلوک است و سالک را به سوی کمال هدایت می‌کند. نقد بی‌نظمی قونوی، به ضرورت قانون‌مندی در تبیین مفاهیم عرفانی اشاره دارد و راه را برای فهم دقیق‌تر هموار می‌سازد.

بخش ششم: دعا و وکالت حق

دعای سالک در سفر

دعای «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ» (خداوندا، تو در سفر همراه منی و در اهل، جانشین من)، نشان‌دهنده مصاحبت حق در سفر و خلافت او در اهل است. این دعا، به حضور دائمی حق در همه ابعاد زندگی سالک اشاره دارد. حق‌تعالی، هم در سلوک و هم در مسئولیت‌های دنیوی، همراه و کفایت‌کننده است.

درنگ: دعای سالک، به مصاحبت و خلافت حق در سفر و اهل اشاره دارد و حضور دائمی حق را در زندگی سالک نشان می‌دهد.

این دعا، همانند نوری است که مسیر سلوک را روشن می‌کند و سالک را از تاریکی‌های تردید و جدایی از حق بازمی‌دارد. حق، همراه و نگهبان سالک در همه اسفار است.

حق به‌عنوان وکیل مطلق

حق‌تعالی، وکیل مطلق سالک است که در همه اسفار، او را همراهی و کفایت می‌کند. این وکالت، به معنای اتکای کامل سالک به اراده الهی است، همانند پرنده‌ای که بال‌هایش را به باد الهی می‌سپارد و در آسمان سلوک به پرواز درمی‌آید. وکالت حق، سالک را از همه نگرانی‌ها رها می‌سازد و او را به سوی مقصد نهایی هدایت می‌کند.

درنگ: حق‌تعالی، وکیل مطلق سالک است و با همراهی و کفایت او، سالک را در همه اسفار به سوی کمال هدایت می‌کند.

این وکالت، همانند سپری است که سالک را در برابر طوفان‌های کثرت محافظت می‌کند و او را به ساحل امن وحدت می‌رساند. حق، همراه ابدی سالک در سفر سلوک است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، به تبیین دعای سالک و وکالت حق پرداخت. دعای سالک، به مصاحبت و خلافت حق در سفر و اهل اشاره دارد، و وکالت حق، سالک را در همه اسفار به سوی کمال هدایت می‌کند. این حضور دائمی حق، سالک را به آرامش و رضایت کامل می‌رساند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با تبیین مراتب ولايت، قرب نوافل و فرائض، احدیت، لاتعین، اسفار اربعه، و نقش ارادت و وکالت حق، کوشید تا منظومه‌ای منسجم از عرفان نظری ارائه دهد. مراتب سلوک، از قرب نوافل تا لاتعین غیرمشوب، همانند نردبانی است که سالک را از کثرت به وحدت و از وحدت به هدایت خلق رهنمون می‌سازد. تأکید بر قانون‌مندی، ارادت، و مصاحبت حق، نشان‌دهنده اهمیت نظام‌مندی و تسلیم در مسیر سلوک است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، مرتبه اول تجلی الهی در سالک به چه صورت است؟

2. در متن، تجلی باطنی به چه نوع سیری اشاره دارد؟

3. مرتبه سوم تجلی که به مقام جمعی اشاره دارد، چه ویژگی‌ای دارد؟

4. عبارت 'رأیت الله فی کل شیء' در متن به چه معناست؟

5. طبق متن، قلب متجلی‌له باید از چه چیزی پاک شود تا به مقام اعلی برسد؟

6. تجلی ظاهری به معنای سیر در آفاق و مشاهده حق در موجودات ظاهری است.

7. در مرتبه دوم، سالک فقط خلق را می‌بیند و حق را نمی‌بیند.

8. تجلی جمعی به معنای دیدن ظاهر و باطن به صورت همزمان است.

9. سالک در مقام احدیت جمعی همچنان تعین دارد و نمی‌تواند لاتعین شود.

10. مفهوم 'بک لا' در متن به معنای بی‌نیازی کامل از خدا حتی در مقابل خواست اوست.

11. تفاوت اصلی بین تجلی ظاهری و تجلی باطنی چیست؟

12. چرا سالک در مرتبه جمعی خود را در همه هستی و هستی را در خود می‌بیند؟

13. منظور از پاک شدن قلب متجلی‌له از علایق بالکلیة چیست؟

14. چرا در متن گفته شده که رؤیت حق در هر چیز مفهومی قابل تجسم نیست؟

15. عبارت 'ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه' به چه معنایی اشاره دارد؟

پاسخنامه

1. تجلی ظاهری

2. سیر انفسی

3. هستی را در خود و خود را در هستی می‌بیند

4. دیدن خدا در هر چیز با رؤیت حالی

5. توجه به حق با اسم خاص

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. تجلی ظاهری سیر آفاقی و مشاهده حق در موجودات ظاهری است، در حالی که تجلی باطنی سیر انفسی و غرق شدن در خود است.

12. زیرا در این مرتبه، سالک به مقام جمع رسیده و ظاهر و باطن را همزمان مشاهده می‌کند.

13. منظور رهایی کامل قلب از هرگونه وابستگی، حتی توجه به حق با اسم خاص یا طمع به خیر خاص است.

14. زیرا این رؤیت حال و تجربه‌ای است که بدون تجربة مستقیم قابل فهم و تجسم نیست.

15. به این معنا که قلب سالک مانند دریا شده و حکمت از آن بر زبانش جاری می‌شود.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده