متن درس
نظام کیهانی و ملائکه: تبیین مراتب فلك الأفلاك و احکام تکوینی در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 419)
دیباچه
این نوشتار، با تأمل عمیق در درسگفتارهای عرفانی و فلسفی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 419 و تحلیلهای تفصیلی مرتبط، به تبیین نظام کیهانی عالم، تقسیمبندی فلك الأفلاك، و نقش ملائکه در احکام تکوینی میپردازد. متن حاضر، با بهرهگیری از چارچوب عرفان نظری و نقد نظام نجومی بطلمیوسی، کوشیده است مفاهیم پیچیده کیهانشناختی و عرفانی را با زبانی علمی ارائه دهد. هدف، بازسازی نظاممند مراتب فلکی، نقش ملائکه، و احکام تکوینی است تا تصویری روشن از سلسلهمراتب کیهانی و معنوی ترسیم شود.
بخش نخست: مراتب کیهانی و محدودیت علم رصد
محدودیت علم رصد در ادراک فلك الأفلاك
در درسگفتار مورد بحث، تأکید شده است که علم رصد، که به مطالعه آسمانها و ستارگان میپردازد، تنها تا مرتبه فلك الأفلاك قادر به ادراک است و از شناخت ماورای آن عاجز میماند: «وَإِلَيْهِ يَنْتَهِي عِلْمُ عُلَمَاءِ الرَّصَدِ وَلَا كَوْكَبَ فِيهِ وَالْبُرُوجُ فِيهِ تَقْدِيرَاتٍ». فلك الأفلاك، بهعنوان مرتبهای متعالی در نظام کیهانی، فاقد کواکب مادی است و تنها تقدیرات بروج در آن وجود دارد. این دیدگاه، ریشه در نظام نجومی بطلمیوسی دارد که آسمانها را بهصورت سلسلهمراتبی از عرش به کرسی و از کرسی به فلك الأفلاك تقسیم میکند. این مرتبه، همانند آسمانی بیکران است که هیچ ستارهای در آن نمیدرخشد، بلکه تنها طرحهای الهی در آن نقش بستهاند.
از منظر عرفانی، فلك الأفلاك مرتبهای معنوی است که فراتر از ادراکات مادی قرار دارد. علم رصد، با همه پیشرفتهایش، به دلیل محدودیت در ابزارهای مادی، نمیتواند حقیقت متعالی این مرتبه را درک کند. این محدودیت، همانند تلاش برای دیدن اقیانوسی بیکران با چشمی است که تنها ساحل را میبیند. نقد درسگفتار بر این نکته تأکید دارد که علم رصد، هرچند در شناخت ظاهری آسمانها توانمند است، اما از فهم ژرفای عالم غیب ناتوان است.
| درنگ: علم رصد تنها تا مرتبه فلك الأفلاك قادر به ادراک است و از شناخت ماورای آن عاجز میماند، زیرا این مرتبه، فراتر از کواکب مادی و در قلمرو تقدیرات الهی قرار دارد. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین محدودیت علم رصد در ادراک مراتب متعالی کیهانی، بهویژه فلك الأفلاك، پرداخت. این مرتبه، بهعنوان آسمانی معنوی و فاقد کواکب مادی، فراتر از دسترس ابزارهای رصدی قرار دارد. نقد درسگفتار، بر ناتوانی علم مادی در فهم حقیقت غیبی تأکید دارد و فلك الأفلاك را دروازهای به سوی مراتب متعالی عالم معرفی میکند.
بخش دوم: تقسیمبندی فلك الأفلاك و نقش ملائکه
تقسیم فلك الأفلاك به دوازده برج
درسگفتار بیان میکند که فلك الأفلاك به دوازده برج تقسیم شده است: «فَهُوَ مُقَسَّمٌ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ قِسْمًا قِسْمًا جَعَلَ فِي كُلِّ قِسْمٍ مَلَكًا مِنَ الْمَلَائِكَةِ». هر برج، با ملکی خاص بهعنوان حاکم و رئيس مرتبط است که احکام تکوینی را در عالم اعمال میکند. این تقسیمبندی، ریشه در نظام نجومی بطلمیوسی دارد که بروج دوازدهگانه (مانند میزان، عقرب، قوس، و غیره) را بهعنوان مظاهر احکام کیهانی معرفی میکند. هر برج، همانند شاخهای از درخت کیهان است که زیر سایه ملکی الهی رشد میکند و احکام تکوینی را در عالم مادی جاری میسازد.
با این حال، درسگفتار به نقد این تقسیمبندی پرداخته و تأکید میکند که برخی از این مفاهیم، مانند نسبت دادن اشکال خیالی به بروج، فاقد پشتوانه علمی است. این نقد، همانند آینهای است که حقیقت را از تخیل جدا میسازد و خواننده را به تأمل در ماهیت این تقسیمبندیها دعوت میکند.
| درنگ: فلك الأفلاك به دوازده برج تقسیم شده و هر برج با ملکی خاص بهعنوان حاکم احکام تکوینی مرتبط است، اما این تقسیمبندیها در نظام بطلمیوسی گاه فاقد اساس علمیاند. |
نقد اشکال خیالی بروج
درسگفتار اشاره دارد که اسامی بروج، مانند میزان، جوزا، و عقرب، بر اساس تخیلات انسانی انتخاب شدهاند: «وَسَمَّوْا بِأَسْمَاءِ صُوَرِهِمْ فِي عَالَمِنَا». این اسامی، از ادراکات بشری در عالم مادی سرچشمه میگیرند و به حقیقت مجرد ملائکه ارتباطی ندارند. ملائکه، بهعنوان موجودات مجرد، فراتر از اشکال مادیاند و نسبت دادن اشکالی مانند عقرب یا میزان به آنها، نوعی تقلیل حقیقت متعالی به سطح ادراکات مادی است. این نقد، همانند نسیمی است که غبار تخیلات را از چهره حقیقت میزداید و بر مجرد بودن ملائکه تأکید میکند.
از منظر عرفانی، ملائکه مظاهر اسماء الهیاند و نقش آنها در اجرای احکام تکوینی، فراتر از تصورات مادی است. این دیدگاه، خواننده را به تأمل در ماهیت حقیقی ملائکه و جدایی آنها از تخیلات بشری دعوت میکند.
| درنگ: اسامی بروج، مانند میزان و عقرب، برگرفته از تخیلات انسانی است و ملائکه، بهعنوان موجودات مجرد، فراتر از این اشکال مادی قرار دارند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین تقسیمبندی فلك الأفلاك به دوازده برج و نقش ملائکه بهعنوان حاکمان این بروج پرداخت. این تقسیمبندی، ریشه در نظام بطلمیوسی دارد، اما درسگفتار با نقد اشکال خیالی بروج، بر مجرد بودن ملائکه و محدودیت ادراکات بشری تأکید میکند. این مراتب، همانند نردبانیاند که سالک عرفانی را به سوی فهم حقیقت کیهانی هدایت میکنند، اما نیازمند پالایش از تخیلات مادیاند.
بخش سوم: طبیعت بروج و احکام تکوینی
خصوصیات طبیعی بروج
درسگفتار به خصوصیات طبیعی بروج اشاره دارد: «وَالطَّبِيعَةُ قِسْمُهُ حَارٌّ رَطْبٌ» یا «بَارِدٌ يَابِسٌ». هر برج با ویژگیهای طبیعی (گرم، سرد، رطب، یابس) تعریف شده و این خصوصیات به احکام تکوینی آن مرتبط است. برای مثال، برج میزان با طبیعت گرم و رطب، و برج عقرب با طبیعت سرد و رطب معرفی میشود. این تقسیمبندی، بر اساس نظام عناصر اربعه (آتش، هوا، آب، خاک) در فلسفه یونانی و بطلمیوسی تنظیم شده است. هر برج، همانند جامهای است که با رنگهای طبیعت الهی آراسته شده و احکام تکوینی را در عالم مادی جاری میسازد.
با این حال، درسگفتار به نقد این خصوصیات پرداخته و تأکید میکند که این ویژگیها بیشتر جنبه خیالی دارند تا واقعی. از منظر علمی، این تقسیمبندیها با دانش مدرن نجوم سازگار نیست، اما از منظر عرفانی، میتوان آنها را بهعنوان مظاهر احکام الهی در عالم تکوین تفسیر کرد. این نقد، همانند چراغی است که تاریکیهای تخیلات را روشن میکند و راه را برای فهم عمیقتر هموار میسازد.
| درنگ: خصوصیات طبیعی بروج (گرم، سرد، رطب، یابس) بر اساس نظام عناصر اربعه تنظیم شدهاند، اما از منظر علمی، فاقد اعتبار و بیشتر جنبه خیالی دارند. |
نقد نسبت دادن احکام خاص به بروج
درسگفتار به اختصاص کلیدهایی مانند نباتات، حیوانات، بهشت، و آخرت به بروج خاص اشاره دارد و آنها را نقد میکند. برای مثال، کلید نباتات به برج قوس (گرم و خشک) و کلید بهشت به برج ثور نسبت داده شده است. این نسبتها غیرمنطقی دانسته شدهاند، زیرا نباتات نیازمند رطوبتاند، اما برج قوس گرم و خشک است. این نقد، نشاندهنده رویکرد انتقادی درسگفتار به نظام بطلمیوسی است که برخی احکام را بهصورت خیالی و بدون پشتوانه منطقی به بروج نسبت میدهد. از منظر عرفانی، این کلیدها میتوانند بهعنوان نمادهای احکام الهی تفسیر شوند، اما از منظر علمی، فاقد اعتبارند.
این نقد، همانند باغبانی است که شاخههای ناسازگار را هرس میکند تا درخت حقیقت به شکلی منظم و زیبا رشد کند. درسگفتار خواننده را به تأمل در این نسبتها دعوت میکند و بر ضرورت پالایش مفاهیم خیالی از حقیقت عرفانی تأکید دارد.
| درنگ: نسبت دادن احکام خاص (مانند کلید نباتات یا بهشت) به بروج، غیرمنطقی و فاقد پشتوانه علمی است، اما از منظر عرفانی، میتوان آنها را بهعنوان نمادهای احکام الهی تفسیر کرد. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به بررسی خصوصیات طبیعی بروج و نقد نسبتهای غیرمنطقی به آنها پرداخت. این خصوصیات، ریشه در نظام عناصر اربعه دارند، اما درسگفتار با نقد علمی آنها، بر خیالی بودن برخی از این مفاهیم تأکید میکند. از منظر عرفانی، این خصوصیات میتوانند نمادهایی از احکام الهی باشند، اما نیازمند پالایش از تخیلات بشریاند.
بخش چهارم: عمر افلاک و تحولات کیهانی
عمر محدود افلاک
درسگفتار به عمر افلاک اشاره دارد: «وَاللَّهِ سِتَّةَ آلَافٍ لِلصَّمَدِ» (شش هزار سال برای برج میزان) و «خَمْسَةَ آلَافٍ السِّنَةِ» (پنج هزار سال برای برج عقرب). این عمرها به طبیعت بروج (مانند رطوبت یا خشکی) نسبت داده شدهاند. با این حال، درسگفتار این اعداد را فاقد سند معتبر میداند و تأکید میکند که افلاک، به دلیل اصطکاک و استهلاک، ازلی و ابدی نیستند: «وَهُمْ لَيْسُوا أَزَلِيِّينَ وَلَا أَبَدِيِّينَ». این دیدگاه، همانند رودی است که از کوهسار حقیقت جاری میشود و بر زوالپذیری صورتهای مادی تأکید دارد.
از منظر عرفانی، این مفهوم با تحول و زوال در عالم مادی همخوانی دارد، اما از منظر علمی، اعداد ذکرشده فاقد پشتوانه تجربیاند. درسگفتار پیشنهاد میکند که این اعداد را نباید بهصورت تحتاللفظی پذیرفت، بلکه باید بهعنوان نمادهایی از تحولات کیهانی تفسیر کرد. این دیدگاه با نظریههای مدرن کیهانشناسی، مانند انبساط عالم و مرگ ستارگان، سازگار است.
| درنگ: افلاک به دلیل اصطکاک و استهلاک، ازلی و ابدی نیستند و عمرهای ذکرشده (مانند شش هزار سال) فاقد سند معتبرند، اما میتوانند نماد تحولات کیهانی باشند. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به بررسی عمر محدود افلاک و نقد اعداد ذکرشده برای آنها پرداخت. درسگفتار بر زوالپذیری صورتهای مادی تأکید دارد و این اعداد را نمادهایی از تحولات کیهانی میداند. این دیدگاه، از منظر عرفانی و علمی، خواننده را به تأمل در ماهیت گذرای عالم مادی دعوت میکند.
بخش پنجم: مفهوم زمان و نقد نسبت آن به نبوت
نقد مفهوم زمان در نظام کیهانی
درسگفتار به این نکته اشاره دارد که ایام بدون شب و روز در فلك الأفلاك پدید آمدهاند: «وَفِيهِ حَدَثَتِ الْأَيَّامُ دُونَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ». اما این ادعا نادرست دانسته شده، زیرا مفهوم ایام بدون شب و روز قابل تعریف نیست. از منظر علمی، زمان بهعنوان یک امر عرضی، نتیجه حرکت افلاک است، و تقسیمبندی آن به شب و روز، از عوارض حرکت کیهانی است. درسگفتار تأکید میکند که سماوات و ارض در یک زمان خاص خلق نشدهاند، بلکه زمان خود معلول حرکت افلاک است.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» (اعراف: ۵۴) («آسمانها و زمین را [مطلب حذف شد] ). در این آیه، «شش ایام» به معنای ظرف تدریج خلقت تفسیر میشود، نه روزهای مادی. این تبیین، همانند نوری است که تاریکیهای سوءتفاهم را از مفهوم زمان میزداید و بر ماهیت عرضی آن تأکید میکند.
| درنگ: زمان، بهعنوان امر عرضی، نتیجه حرکت افلاک است و «شش ایام» در قرآن کریم به معنای ظرف تدریج خلقت است، نه روزهای مادی. |
نقد نسبت دادن زمان به نبوت
درسگفتار ادعا میکند که حرکت فلك الأفلاك در زمان پیامبر (ص) آغاز شده است: «وَقَدِ اشْتَدَّارَ فِي زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ». اما این ادعا فاقد سند معتبر دانسته شده است. از منظر عرفانی، میتوان این عبارت را به معنای تأثیر معنوی نبوت بر نظام کیهانی تفسیر کرد، بهگونهای که ولایت نبوی، ملائکه را به کار انداخته است. با این حال، درسگفتار تأکید میکند که این ادعا نیازمند اثبات است و نمیتوان آن را بهصورت تحتاللفظی پذیرفت. از منظر علمی، حرکت افلاک به زمان خاصی محدود نیست و به نبوت ارتباطی ندارد.
این نقد، همانند آینهای است که حقیقت را از توهم جدا میسازد و خواننده را به تأمل در تأثیر معنوی نبوت بر عالم دعوت میکند، بدون آنکه آن را به حرکت مادی افلاک پیوند دهد.
| درنگ: ادعای آغاز حرکت فلك الأفلاك در زمان پیامبر (ص) فاقد سند معتبر است، اما میتوان آن را به تأثیر معنوی نبوت بر نظام کیهانی تفسیر کرد. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به نقد مفهوم زمان در نظام کیهانی و نسبت آن به نبوت پرداخت. درسگفتار زمان را امر عرضی ناشی از حرکت افلاک میداند و «شش ایام» را ظرف تدریج خلقت تفسیر میکند. همچنین، ادعای ارتباط حرکت افلاک با نبوت را فاقد سند معتبر دانسته، اما امکان تفسیر عرفانی آن را باز میگذارد.
بخش ششم: نقش ملائکه در احوال و تغییرات
کلید احوال و تغییرات در دست ملائکه
درسگفتار بیان میکند که هر ملك، بهعنوان حاکم یک برج، کلید احوال، تغییرات، و زمان را در دست دارد: «وَجَعَلَ بِيَدِ هَذَا الْمَلَكِ مِفْتَاحَ خَلْقِ الْأَحْوَالِ وَالتَّغَيُّرَاتِ وَالزَّمَانِ». این مفهوم، ریشه در دیدگاه عرفانی دارد که ملائکه را واسطههای اجرای احکام الهی در عالم تکوین میداند. ملائکه، همانند قلمهای الهیاند که احکام تکوینی را بر لوح عالم مینگارند و تغییرات کیهانی را رقم میزنند.
از منظر عرفانی، ملائکه مظاهر اسماء الهیاند و نقش آنها در تحقق احوال و تغییرات، نشاندهنده حضور فعال حقتعالی در عالم است. با این حال، درسگفتار برخی جزئیات، مانند نسبت دادن کلید بهشت به برج ثور، را غیرمنطقی میداند و بر ضرورت پالایش این مفاهیم تأکید دارد.
| درنگ: ملائکه، بهعنوان حاکمان بروج، کلید احوال، تغییرات، و زمان را در دست دارند و مظاهر احکام الهی در عالم تکویناند. |
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، به نقش ملائکه در اجرای احکام تکوینی و مدیریت احوال و تغییرات پرداخت. درسگفتار ملائکه را واسطههای الهی میداند، اما برخی نسبتهای غیرمنطقی به بروج را نقد میکند. این دیدگاه، خواننده را به تأمل در نقش معنوی ملائکه در نظام کیهانی دعوت میکند.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با تبیین نظام کیهانی فلك الأفلاك، تقسیمبندی آن به دوازده برج، و نقش ملائکه در احکام تکوینی، کوشید تا منظومهای منسجم از مفاهیم عرفانی و کیهانشناختی ارائه دهد. درسگفتار، ضمن پذیرش چارچوب بطلمیوسی، به نقد علمی و عرفانی برخی مفاهیم، مانند اشکال خیالی بروج، عمر افلاک، و نسبتهای غیرمنطقی، پرداخته و بر ضرورت پالایش این مفاهیم از تخیلات بشری تأکید دارد. از منظر عرفانی، فلك الأفلاك و ملائکه، مظاهر احکام الهیاند و سالک را به سوی فهم حقیقت متعالی هدایت میکنند.
|
با نظارت صادق خادمی |