متن درس
نقد هجده نقص منسوب به ملائکه
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 427)
مقدمه
در گستره معارف الهی و عرفان اسلامی، جایگاه ملائکه بهعنوان موجوداتی معصوم، همواره موضوع تأملات عمیق بوده است. قرآن کریم، این موجودات را با اوصافی چون طهارت، تقدیس، و ایمان وصف کرده و ایمان به آنها را از ارکان ایمان مؤمنان شمرده است. با این حال، برخی متون عرفانی، بهویژه در سنتهای کلامی خاص، نسبتهایی به ملائکه دادهاند که با مقام عصمت و طهارت آنها ناسازگار است. در این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی مرتبط، به نقد و بررسی هجده نقص منسوب به ملائکه در یکی از شروح عرفانی پرداخته میشود. این نقد، با رویکردی منطقی، قرآنی، و عرفانی، نهتنها به پالایش این نسبتهای غیرمستند میپردازد، بلکه جایگاه والای ملائکه و جامعیت انسان را در نظام آفرینش تبیین میکند.
بخش نخست: نقد کلی نسبتهای هجدهگانه به ملائکه
مبنای نقد: بیاساسی اتهامات
در یکی از شروح عرفانی، هجده نقص به ملائکه نسبت داده شده که از منظر عرفان شیعی و آیات قرآن کریم، فاقد بنیاد و اساس است. این اتهامات، از سوء ظن و تفحص از عیوب آدم گرفته تا حسد، حرص، و حتی اعتراض به اراده الهی، نهتنها با مقام عصمت ملائکه ناسازگار است، بلکه به خود شارح نیز قابل بازگشت است. این نسبتها، گویی چون آینهای، نقصهای درونی نگرش شارح را بازمیتابانند، نه حقیقت ملائکه را.
درنگ: نسبت دادن هجده نقص به ملائکه، فاقد مستند قرآنی و منطقی است و با عصمت این موجودات الهی تعارض دارد. |
نقد رویکرد شارح و پیروان محییالدین
شارح مورد بحث، که در سنت عرفانی محییالدین ابنعربی و شاگردانش جای میگیرد، به نظر میرسد تحت تأثیر منش کلامی اهل سنت، که با مفهوم عصمت دشواریهایی دارد، به تخریب جایگاه انبیا و ملائکه پرداخته است. این رویکرد، که حتی در نسبت به ذات اقدس الهی نیز گاه از عدالت و عصمت فاصله میگیرد، در نقد ملائکه به اوج خود میرسد. عرفان شیعی، برخلاف این سنت، با تکیه بر منطق و قرآن کریم، هرگونه نقص را از ملائکه نفی میکند و آنها را مظهر طهارت و تقدیس میداند.
تمایز عرفان شیعی و عرفان متکلمین
عرفان شیعی، با ریشه در منطق صوری و اصول قرآنی، از عرفان متکلمین، که گاه به عامیت و فقدان انسجام منطقی گرفتار است، متمایز میشود. در این دیدگاه، ملائکه نهتنها از نقص مبرا هستند، بلکه بهعنوان قوای الهی در خلقت انسان مشارکت دارند. این تمایز، چون نوری در تاریکی، راه را از بیراهه جدا میسازد و عرفان شیعی را بهعنوان منبعی اصیل و منطقی معرفی میکند.
بخش دوم: بررسی تفصیلی هجده نقص منسوب به ملائکه
نقص پنجم: سوء ظن به آدم
شارح، در نقص پنجم، ملائکه را به سوء ظن نسبت به آدم متهم کرده و به آیه شریفه «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ» (بقره: ۳۰) استناد میکند. این آیه چنین است: «آیا در [زمین] کسی را قرار میدهی که در آن فساد کند و خونها بریزد؟» با این حال، این سخن ملائکه نه سوء ظن، بلکه بیان واقعیتی مبتنی بر طبیعت کلی انسان است. خداوند متعال، این سخن را نفی نکرد، بلکه با «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره: ۳۰)، به غرض الهی فراتر از این واقعیت اشاره فرمود. سوء ظن، آنگاه معنا دارد که بیمورد باشد، حال آنکه ملائکه به حقیقت طبیعت انسان اشاره داشتند.
درنگ: سخن ملائکه در آیه «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ»، پیشبینی منطقی از طبیعت کلی انسان است، نه سوء ظن. |
نقص ششم: تفحص از عیوب آدم
در نقص ششم، شارح ملائکه را به تفحص از عیوب آدم متهم میکند. این اتهام، بیاساس است، زیرا ملائکه در پاسخ به اعلام الهی «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره: ۳۰)، که به معنای «من در زمین خلیفهای قرار میدهم» است، سخن گفتند. این اعلام، خود موضوع را مطرح کرد و ملائکه، نه به ابتکار خویش، بلکه در مقام پاسخ، از طبیعت کلی انسان سخن به میان آوردند. تفحص، گویی چون کندوکاوی بیجا در نهانخانه دیگران است، حال آنکه ملائکه تنها به امر الهی واکنش نشان دادند.
نقص هفتم: اظهار عیوب بالقول
نقص هفتم، اظهار عیوب آدم توسط ملائکه را مطرح میکند. این اتهام نیز باطل است، زیرا ملائکه در پاسخ به سؤال الهی سخن گفتند و اعلام «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»، نه مشورت، بلکه اراده قطعی الهی بود. اظهار عیب، آنگاه معنا دارد که بیمورد و با قصد تخریب باشد، حال آنکه ملائکه، چون آیینهای صاف، تنها حقیقت را بازتاب دادند.
نقص هشتم: استدلال عقلي با آلت فعل
شارح در نقص هشتم، ملائکه را به استدلال عقلي با آلت فعل (شهوت و غضب) بر فساد و سفک دماء متهم میکند. این استدلال، از منظر منطق صوری نادرست است، زیرا قوه (توان) لزوماً به فعل منجر نمیشود، اما فعل، وجود قوه را اثبات میکند. ملائکه، به طبیعت کلی انسان اشاره داشتند، نه به فعل خاص. این تمایز، چون خطکشی میان سایه و نور، مرز میان کلی و جزئی را روشن میسازد.
تمایز کلی و جزئی در استدلال ملائکه
در منطق، طبیعت کلی انسان مقصوره است، یعنی بهطور کلی صادق است، اما نسبت به افراد، مهمله است. قرآن کریم در آیه «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (عصر: ۲)، که به معنای «بهراستی که انسان در زیان است» است، به طبیعت کلی انسان اشاره دارد، اما در افراد، ممکن است صدق نکند. ملائکه نیز به همین طبیعت کلی اشاره کردند، نه به شخص آدم، و استدلالشان منطقی و قرآنی است.
درنگ: استدلال ملائکه به طبیعت کلی انسان، مبتنی بر منطق صوری و آیات قرآن کریم است و اتهام استدلال نادرست به آنها وارد نیست. |
نقص نهم: اعراض از استبصار
نقص نهم، ملائکه را به اعراض از استبصار در طلب یقین متهم میکند. این اتهام، با علم فعلی ملائکه، که برخلاف علم طلبی انسان، ذاتی و بینیاز از تحصیل است، ناسازگار است. ملائکه، چون ستارگانی در آسمان معرفت الهی، نیازی به جستوجوی یقین ندارند، و این اتهام، گویی چون گردی بر آیینه، بیجاست.
نقص دهم: اغتیاب آدم
در نقص دهم، شارح ملائکه را به اغتیاب آدم در حضور الهی متهم میکند. این اتهام، باطل است، زیرا ملائکه از طبیعت کلی انسان سخن گفتند، نه شخص آدم. سخنان آنها، چون نسیمی که حقیقت را آشکار میکند، نه غیبت، بلکه بیان واقعیتی کلی بود.
نقص یازدهم: حسد به آدم
نقص یازدهم، حسد ملائکه به فضیلت و صلاحیت آدم برای خلافت را مطرح میکند. حسد، نقص نفسانی است که با عصمت ملائکه تعارض دارد. ملائکه، چون فرشتگانی که در سایهسار الهی آرام گرفتهاند، از حسد مبرا هستند و این اتهام، فاقد مستند قرآنی است.
نقص دوازدهم: حرص به خلافت
شارح در نقص دوازدهم، ملائکه را به حرص به جایگاه خلافت متهم میکند. این اتهام نیز بیاساس است، زیرا ملائکه نه تنها طلب خلافت نکردند، بلکه به مقام خود راضی بودند. حرص، گویی چون شعلهای در دلهای ناآرام، با طهارت ملائکه ناسازگار است.
نقص سیزدهم: ظن غیرمطابق
نقص سیزدهم، ظن ملائکه به صلاحیت خود برای خلافت را مطرح میکند. این اتهام، فاقد شواهد قرآنی است و با سخنان ملائکه، که تنها به طبیعت انسان اشاره داشتند، ناسازگار است. ظن غیرمطابق، چون گمانی در مه، با حقیقت روشن ملائکه فاصله دارد.
نقص چهاردهم: اعجاب به نفوس
در نقص چهاردهم، ملائکه به خودبزرگبینی متهم شدهاند. این اتهام، با تواضع و عصمت ملائکه، که چون سجدهگزاران در برابر الهیاند، تعارض دارد. اعجاب، نقصی است که در آیینه پاک ملائکه جایی ندارد.
نقص پانزدهم: رويت طاعت به خود
نقص پانزدهم، رويت تسبيح و طاعت ملائکه به خودشان را مطرح میکند. این اتهام، نادرست است، زیرا تسبيح و تقديس ملائکه، به امر الهی و در راستای توحید است، نه خودستایی. تسبيح آنها، چون نغمهای در ستایش حق، تنها برای خداست.
نقص شانزدهم: اضافه فعل به خود
شارح در نقص شانزدهم، ملائکه را به اضافه تسبيح و تقديس به خود، نه به حول و قوه الهی، متهم میکند. این اتهام، با اصول توحیدی ناسازگار است، زیرا اثبات فعل به خود، نفي توحید نیست. ملائکه، چون قاصدانی در خدمت حق، همه افعالشان را به خدا نسبت میدهند.
نقص هفدهم: اعتراض به خدا
نقص هفدهم، ملائکه را به اعتراض به اراده الهی متهم میکند. این اتهام، بیاساس است، زیرا سخنان ملائکه، پرسشی در مقام فهم غرض الهی بود، نه اعتراض. پرسش آنها، چون جویباری در جستوجوی دریا، با عصمتشان سازگار است.
نقص هجدهم: تزکیه انفس
در نقص هجدهم، ملائکه به تزکیه نفس و برائت از نقص متهم شدهاند. این اتهام، با عصمت ذاتی ملائکه، که چون نوری بیغبارند، ناسازگار است. ملائکه، نیازی به تزکیه ندارند و این اتهام، فاقد مستند قرآنی است.
درنگ: ملائکه، به دلیل عصمت ذاتی و علم فعلی، از اتهامات حسد، حرص، اعتراض، و تزکیه نفس مبرا هستند. |
بخش سوم: جایگاه ملائکه در نظام خلقت
نقش ملائکه در خلقت آدم
ملائکه، بهعنوان قوای یمین مقدسه الهی، در خلقت آدم مشارکت دارند، اما بدون قصد و حضور معین. این نقش، چون نسیمی که در خدمت آفرینش درمیوزد، غیرارادی و در راستای اراده الهی است. انسان، بهعنوان مستعد احضار و استحضار ملائکه، با معرفت و اراده، میتواند این قوا را در خود ظهور دهد.
نفخ روح و جامعیت انسان
نفخ روح، که در آیه شریفه «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر: ۲۹) آمده و به معنای «و از روح خود در آن دمیدم» است، ظهور کلی الهی در انسان است. این نفخ، نه جمعی، بلکه الهی و اختصاصی است، که انسان را به قرب صاعد میرساند و او را خلیفه خدا میسازد. انسان، چون آیینهای جامع، همه مراتب وجودی را در خود بازمیتاباند.
سلطنه دوریه و اطوار اربعه
ملائکه، در سلطنه دوریه، که حرکت وجودی از جبروت تا ناسوت است، نقش دارند. این حرکت، انسان را بهعنوان مزاج انسانی و صورت عنصریه آدمیه، جامع موجودات میکند. اطوار چهارگانه خلقت انسان، شامل ترابیه، طینیه، مسنون، و صلصالیه، مراحل تکوین مادی او را نشان میدهد، که با نفخ روح به کمال میرسد.
درنگ: ملائکه، بهعنوان قوای الهی، در سلطنه دوریه و نفخ روح مشارکت دارند و انسان را به جامعیت وجودی میرسانند. |
جمعبندی
این نوشتار، با بررسی هجده نقص منسوب به ملائکه در یکی از شروح عرفانی، نشان داد که این اتهامات، فاقد مستند قرآنی و منطقی است. ملائکه، بهعنوان موجودات معصوم و مظهر اسمای الهی، از نقصهایی چون سوء ظن، حسد، حرص، و اعتراض مبرا هستند. سخنان آنها در قرآن کریم، پیشبینی منطقی از طبیعت کلی انسان بود، نه اتهام به شخص آدم. عرفان شیعی، با تکیه بر منطق و قرآن، از رویکرد عاميانه برخی عرفای اهل سنت متمایز است و ملائکه را قوای الهی در خلقت انسان میداند. مطالعه این متن، همراه با تأمل در آیات قرآن کریم و آثار عرفانی معتبر، به درک عمیقتر جایگاه ملائکه و جامعیت انسان در نظام آفرینش یاری میرساند.
با نظارت صادق خادمی |