در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 428

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 428)

مقدمه

کتاب شریف مصباح الانس اثر صدرالدین قونوی، یکی از آثار برجسته عرفان نظری اسلامی است که به تبیین مفاهیم عمیق هستی‌شناختی و مقام انسان در نظام خلقت می‌پردازد. این اثر، با تمرکز بر مقام جمعي آدم ، دریچه‌ای به سوی فهم وحدت وجود و رابطه میان حق و خلق می‌گشاید. درس‌گفتار حاضر، که برگرفته از جلسه شماره 428 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره است، به شرح و تحلیل بخشی از این کتاب اختصاص دارد.

بخش نخست: مقام جمعي آدم و دوگانگی چهره‌های آن

تبیین مقام جمعي

مقام جمعي آدم، به‌عنوان یکی از مفاهیم بنیادین عرفان نظری، به جامعیت وجودی انسان در برگرفتن مراتب هستی اشاره دارد. این مقام، آدم را به مثابه آیینه‌ای معرفی می‌کند که تمامی عوالم خلقت، از ملکوت تا ناسوت، در آن منعکس می‌شود. آدم، در این جایگاه، دارای دو چهره متمایز است: چهره یل‌الربي، که به نفخه الهی و ارتباط مستقیم با ذات حق تعالی اشاره دارد، و چهره یل‌الخلقي، که نمایانگر ظرف بودن او برای تمامی اجزای عوالم خلقت است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿فَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ (سوره حجر: ۲۹، : «و از روح خود در او دمیدم»).

چهره یل‌الربي، که از نفخه الهی نشأت می‌گیرد، آدم را به مقام قرب الهی متصل می‌سازد، در حالی که چهره یل‌الخلقي، او را به‌عنوان ظرف جامعی برای تجلی مراتب خلقت معرفی می‌کند. این دوگانگی، آدم را به مظهر کامل حق و خلق بدل می‌سازد، گویی او پلی است میان آسمان و زمین، که وحدت میان حق و خلق را در وجود خویش متجلی می‌کند.

درنگ: مقام جمعي آدم، با دو چهره یل‌الربي و یل‌الخلقي، او را به‌عنوان مظهر کامل اسما و صفات الهی و ظرف تمامی عوالم خلقت معرفی می‌کند. این جامعیت، آدم را به آیینه‌ای برای تجلی حق و خلق بدل می‌سازد.

تحلیل دوگانگی چهره‌ها

چهره یل‌الربي، که با نفخه الهی تعریف می‌شود، به بعد معنوی و الهی آدم اشاره دارد. این نفخه، که در قرآن کریم به‌عنوان دمیدن روح الهی در آدم توصیف شده، او را به مقام خلیفة‌اللهی ارتقا می‌دهد. از سوی دیگر، چهره یل‌الخلقي، آدم را به‌عنوان مرکبی از اجزای عوالم مختلف، از جمله ملک، ملکوت و ناسوت، معرفی می‌کند. این دیدگاه، انسان را به مثابه جهانی کوچک (عالم صغیر) در برابر عالم کبیر می‌داند، که تمامی مراتب هستی در وجود او گرد آمده‌اند. این دو چهره، نه تنها در تضاد با یکدیگر نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و وحدت وجودی آدم را در نظام عرفانی تبیین می‌کنند.

بخش دوم: انسان کامل به‌عنوان مظهر اسما و صفات الهی

تمایز میان ذات و مظهر

یکی از اصول بنیادین عرفان نظری، تمایز میان ذات الهی و مظهر آن است. انسان کامل، به‌عنوان مظهر اسما و صفات الهی، آیینه‌ای است که تجلیات حق تعالی در آن منعکس می‌شود، اما خود اسما و صفات نیست. اسما و صفات الهی، مانند خالق، قادر، عالم و حکیم، عین ذات حق‌اند و از او جدایی‌ناپذیرند. انسان، در مقام مظهر، ظرفی است که این اسما و صفات در آن ظهور می‌یابند، نه اینکه خود آنها باشد. این تمایز، از التقاط میان ذات و مظهر جلوگیری می‌کند و بر نقش انسان به‌عنوان آیینه‌ای برای تجلی الهی تأکید دارد.

درنگ: انسان کامل، مظهر اسما و صفات الهی است، نه خود آنها. این تمایز، انسان را به‌عنوان آیینه‌ای برای تجلی ذات الهی معرفی می‌کند و از هرگونه التقاط با توحید ناب جلوگیری می‌نماید.

نقد دیدگاه انسان به‌عنوان اسما

برخی تفاسیر نادرست، انسان را خود اسما و صفات الهی قلمداد کرده‌اند، که این دیدگاه با اصول توحید سازگار نیست. چنین ادعایی، به شبهه التقاط میان ذات و مظهر منجر می‌شود و جایگاه انسان را به اشتباه هم‌ردیف با ذات الهی قرار می‌دهد. در عرفان نظری، انسان به مثابه مجلای ظهور اسما و صفات است، گویی آیینه‌ای که نور خورشید را بازمی‌تاباند، اما خود خورشید نیست. این نقد، بر ضرورت حفظ توحید ناب و پرهیز از تفسیرهای ظاهری تأکید دارد.

بخش سوم: فرآیند خلقت آدم و پیوند ماده و معنا

مراحل خلقت آدم

خلقت آدم، در عرفان نظری، فرآیندی دو مرحله‌ای است که شامل تشکیل اجزای مادی و سپس نفخه روح الهی می‌شود. قرآن کریم این فرآیند را چنین توصیف می‌کند:

﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ﴾ (سوره مؤمنون: ۱۴، : «سپس او را آفرینشی دیگر بخشیدیم»).

مرحله نخست، شامل تشکیل اجزای مادی آدم است که با تعبیر «خمرت اربعین صباحاً» (چهل روز گل سرشته) توصیف می‌شود. این مرحله، مشابه فرآیند خلقت جنین انسانی است که از علقه، مضغه، استخوان و گوشت شکل می‌گیرد. مرحله دوم، نفخه روح الهی است که آدم را به مقام انسان کامل ارتقا می‌دهد. این فرآیند، پیوند میان ماده و معنا را در خلقت انسانی نشان می‌دهد، گویی آدم، چونان نهالی است که از خاک سر برمی‌آورد و با نفخه الهی به درختی تنومند بدل می‌شود.

نقد ترتیب پیشنهادی در خلقت

برخی شارحان مصباح الانس ادعا کرده‌اند که خداوند ابتدا صورت جمعي آدم را تکمیل کرد و سپس اجزای او را. این دیدگاه، از منظر فلسفی و عرفانی، نادرست است، زیرا جمعيت بدون اجزا ممکن نیست. اجزای مادی و معنوی آدم، مقدم بر جمعيت او هستند، زیرا جمعيت نتیجه ترکیب این اجزاست. این نقد، بر اهمیت رعایت ترتیب منطقی در تبیین فرآیند خلقت تأکید دارد و نشان می‌دهد که خلقت آدم، چونان ساخت بنایی است که ابتدا سنگ‌های بنیادین آن چیده می‌شود و سپس به کمال می‌رسد.

درنگ: خلقت آدم در دو مرحله مادی (اجزا) و معنوی (نفخه روح) رخ می‌دهد. نقد ترتیب پیشنهادی شارحان، بر تقدم اجزا بر جمعيت تأکید دارد، زیرا جمعيت بدون اجزا ممکن نیست.

بخش چهارم: نقد مشکلات فلسفی و علمی متن اصلی

محدودیت‌های تاریخی و علمی

متن مصباح الانس، با وجود عمق عرفانی، از مشکلات فلسفی و علمی ناشی از محدودیت‌های دانش طبیعی و خودآموزی شارحان رنج می‌برد. این محدودیت‌ها، گاه به تناقضات یا ابهاماتی در تبیین مفاهیم عرفانی، مانند اسما و صفات الهی و خلقت آدم، منجر شده است. برای مثال، برخی تفاسیر ظاهری از آیات قرآن کریم، مانند:

﴿عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ (سوره اعراف: ۵۴، : «بر عرش استیلا یافت»),

به سوءتفاهم‌هایی مانند جسمانی انگاشتن خداوند انجامیده است. این نقد، بر ضرورت تفسیر باطنی و عقلی آیات تأکید دارد و نشان می‌دهد که فهم دقیق مفاهیم عرفانی، نیازمند استدلال عقلی و پرهیز از برداشت‌های سطحی است.

نقد دیدگاه انسان به‌عنوان مرکب از عوالم

یکی از اشکالات مطرح در متن اصلی، دیدگاه انسان به‌عنوان مرکبی از اجزای عوالم مختلف (ملک، ناسوت، لاهوت) است. این دیدگاه، انسان را به مثابه کشکولی از اجزای پراکنده تصویر می‌کند، که با مفهوم وحدت وجود در عرفان نظری ناسازگار است. انسان، نه مرکب از این عوالم، بلکه ظهور وحدانی آنهاست، گویی نوری که در آیینه‌های متعدد منعکس می‌شود، اما خود یکی است. این نقد، بر اهمیت تبیین انسان به‌عنوان مظهر وحدت تأکید دارد.

بخش پنجم: خاتم و ظهور عالم و آدم

نقش خاتم به‌عنوان فصل نوری

در عرفان نظری، خاتم (پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌عنوان فصل نوری و مظهر کامل اسما و صفات الهی معرفی می‌شود. عالم و آدم، ظهور خاتم‌اند، گویی تمامی مراتب خلقت از نور وجود او ساطع شده است. این دیدگاه، با روایت «أنا نبی و آدم بین الماء والطین» هم‌خوانی دارد و بر نقش خاتم به‌عنوان مبدأ ظهور تأکید می‌کند. خاتم، چونان خورشیدی است که نورش عالم و آدم را روشن می‌سازد و تمامی مراتب هستی را در پرتو خود متجلی می‌کند.

درنگ: خاتم، به‌عنوان فصل نوری، مبدأ ظهور عالم و آدم است. این جایگاه، او را به مظهر کامل اسما و صفات الهی بدل می‌سازد و تمامی مراتب خلقت را در پرتو نور وجود او تبیین می‌کند.

تمایز فصل طینی و نوری

آدم، به‌عنوان فصل طینی (مادی)، و خاتم، به‌عنوان فصل نوری (معنوی)، دو بعد متمایز وجود انسانی را نمایندگی می‌کنند. تعریف سنتی انسان به‌عنوان «حیوان ناطق» تنها به فصل طینی او اشاره دارد، در حالی که فصل نوری، بعد معنوی و عرفانی انسان را برجسته می‌کند. انسان ناطق، نه تنها دارای نطق منطقی، بلکه برخوردار از نطق نوری است که او را به مقام خاتم متصل می‌سازد. این تمایز، انسان را از صرف ماده فراتر برده و به جایگاه والای عرفانی او اشاره دارد.

بخش ششم: احدیت، واحدیت و سلسله‌مراتب ظهور

تبیین احدیت و واحدیت

در عرفان نظری، احدیت به وحدت مطلق ذات الهی اشاره دارد، جایی که هیچ‌گونه تعدد یا کثرتی وجود ندارد. در این مرتبه، تنها خاتم حضور دارد، گویی نور وجود او تمامی مراتب را در بر می‌گیرد. واحدیت، اما، مرتبه ظهور کثرت در وحدت است، جایی که انبیا و آدم ظهور می‌یابند. این سلسله‌مراتب، نظم عرفانی خلقت را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که خاتم، در هر دو مرتبه احدیت و واحدیت، نقش محوری دارد.

امت‌ها به‌عنوان ظهور انبیا

امت‌ها، ظهور انبیای خود و در نهایت ظهور مقام ختمی‌اند، نه اجزای آنها. این رابطه ظهوری، وحدت میان انبیا و امت‌ها را تبیین می‌کند، گویی امت‌ها، چونان شاخه‌هایی از درخت نبوت، از نور انبیا ساطع شده‌اند. این دیدگاه، بر نقش انبیا به‌عنوان سائقان امت‌ها و هدایتگران آنها به سوی مقام ختمی تأکید دارد.

درنگ: در احدیت، تنها خاتم حضور دارد، اما در واحدیت، انبیا و آدم ظهور می‌یابند. امت‌ها، ظهور انبیای خود و در نهایت مقام ختمی‌اند، که این رابطه ظهوری، وحدت میان انبیا و امت‌ها را تبیین می‌کند.

بخش هفتم: ریتم موزون خلقت و محدودیت ادراک انسانی

نظم موزون عالم خلقت

عالم خلقت، دارای ریتمی موزون است که از روح انبیا نشأت می‌گیرد. این نظم، نتیجه ظهور حق در تمامی مراتب هستی است، گویی عالم، چونان تارهایی از یک ساز الهی، با هماهنگی و زیبایی نواخته می‌شود. با این حال، محدودیت‌های ادراکی انسان، مانع از درک کامل این هماهنگی می‌شود. انسان، گاه چونان رهگذری است که در میان سمفونی عظیم خلقت گام برمی‌دارد، اما گوشش از شنیدن نغمه‌های آن ناتوان است.

محدودیت ادراک انسانی

این محدودیت ادراکی، نه از ذات عالم، بلکه از نقصان قوای انسانی ناشی می‌شود. اگر انسان بتواند گوش دل بگشاید، هماهنگی و زیبایی خلقت را در خواهد یافت، گویی پرده‌ای از پیش چشمانش کنار می‌رود و عالم را در رقص موزون خود می‌بیند. این دیدگاه، بر ضرورت تهذیب نفس و ارتقای ادراک انسانی برای فهم عمیق‌تر نظام خلقت تأکید دارد.

درنگ: عالم خلقت، دارای ریتمی موزون است که از روح انبیا نشأت می‌گیرد. محدودیت ادراکی انسان، مانع از درک این هماهنگی می‌شود، اما با تهذیب نفس، این زیبایی قابل ادراک است.

بخش هشتم: علم الاسما و معرفت ذات الهی

تبیین علم الاسما

قرآن کریم، در توصیف آموزش اسما به آدم، می‌فرماید:

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾ (سوره بقره: ۳۱، : «و به آدم همه نام‌ها را آموخت»).

قید «کلها» در این آیه، به شمول تمامی تعینات وجودی اسما اشاره دارد، نه صرفاً مفاهیم لفظی یا رقمی. اسما، در حقیقت، تعینات نور وجودند که ظهورات ذات الهی‌اند و شامل معانی (ذهنی) و حقایق (خارجی) می‌شوند. این آموزش، آدم را به مقام جامعی رساند که توانایی درک و ظهور تمامی اسما را در خود داشت.

نقد ادعای ممتنع بودن علم ذات

برخی شارحان ادعا کرده‌اند که علم به ذات الهی ممتنع است و خداوند تنها اسما را به آدم آموخت. این دیدگاه، مورد نقد قرار گرفته، زیرا ذات الهی برای معرفت باز است و هیچ قرقگاه یا محدودیتی ندارد. محدودیت در ادراک انسانی است، نه در ذات حق تعالی. ذات الهی، چونان دریای بی‌کرانی است که هر که جرات فرو رفتن در آن را داشته باشد، گوهر معرفت را از آن به دست می‌آورد. این دیدگاه، بر توحید ناب تأکید دارد و هرگونه حجاب یا محدودیت را به انسان نسبت می‌دهد.

درنگ: علم الاسما، شامل تمامی تعینات وجودی اسما است. ذات الهی برای معرفت باز است و محدودیت در ادراک انسانی است، نه در ذات حق تعالی.

بخش نهم: سلسله‌مراتب اسما و نظم خلقت

تمایز مفيض و مفاض

اسما یا مفيض‌اند (دارای اقتدار و سیطره) یا مفاض (تحت سیطره مفيض). این سلسله‌مراتب، نظم حاکم بر خلقت و ظهور را نشان می‌دهد. برای مثال، اسم «قادر» بر اسم «ممکن» سیطره دارد، و اسم «عالم» بر اسم «قادر» اقتدار دارد. این نظم، گویی رشته‌ای است که تمامی مراتب خلقت را به هم متصل می‌سازد و هماهنگی میان آنها را تضمین می‌کند.

اسما به‌عنوان تعینات نور وجود

اسما، در حقیقت، تعینات نور وجودند که ظهورات ذات الهی‌اند. این تعینات، شامل معانی (به لحاظ ذهنی) و حقایق (به لحاظ خارجی) می‌شوند. اسما، گویی پرتوهایی از نور وجودند که در مراتب مختلف خلقت ساطع شده و هر مرتبه را با ویژگی‌های خاص خود متجلی می‌سازند. این دیدگاه، اسما را در سلسله‌مراتب وجودی قرار می‌دهد و نقش آنها را در نظم خلقت تبیین می‌کند.

درنگ: اسما، تعینات نور وجودند که شامل معانی و حقایق‌اند. تمایز مفيض و مفاض، نظم سلسله‌مراتبی خلقت را نشان می‌دهد و هماهنگی میان مراتب را تضمین می‌کند.

جمع‌بندی

درس‌گفتار حاضر، با تبیین مقام جمعي آدم ، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر نظام عرفانی گشوده است. مقام جمعي آدم، با دو چهره یل‌الربي و یل‌الخلقي، او را به آیینه‌ای برای تجلی حق و خلق بدل می‌سازد. انسان کامل، به‌عنوان مظهر اسما و صفات، نه خود آنها، بلکه ظرفی برای ظهور آنهاست. فرآیند خلقت آدم، با پیوند ماده و معنا، و نقش خاتم به‌عنوان فصل نوری، نظام خلقت را در پرتو وحدت وجود تبیین می‌کند. نقدهای مطرح‌شده بر مشکلات فلسفی و علمی متن مصباح الانس، بر ضرورت پالایش این مسائل و تأکید بر ظهوری بودن انسان و عالم تأکید دارند. این نوشتار، با زبانی فاخر و علمی، مفاهیم را برای مخاطبان فرهیخته ارائه داده و بر اهمیت استدلال عقلی و توحید ناب در فهم عرفانی تأکید کرده است. عالم خلقت، چونان سمفونی الهی، با ریتمی موزون در جریان است، و انسان با تهذیب نفس می‌تواند این زیبایی را در یابد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، حيرت ممدوح در چه ظرفي رخ مي‌دهد؟

2. متن درسگفتار چه نوع احاطه‌اي را به حق نسبت مي‌دهد؟

3. كدام گروه طبق متن دچار حيرت مذموم مي‌شوند؟

4. بر اساس متن، حيرت ممدوح چه ارتباطي با علم دارد؟

5. متن درسگفتار چه ويژگي‌اي را به عنوان نهايت كمال سالك بيان مي‌كند؟

6. بر اساس متن، علم اولياي خدا در حد علم پروردگار است.

7. متن درسگفتار بيان مي‌كند كه حيرت ممدوح پس از وصول به ذات حق رخ مي‌دهد.

8. حيرت مذموم در متن به اولياي كامل نسبت داده شده است.

9. متن اشاره دارد كه كمال متعين مورد طلب عوام است.

10. بر اساس متن، حيرت ممدوح در بهشت و تعينات آن رخ مي‌دهد.

11. تفاوت اصلي بين حيرت ممدوح و حيرت مذموم در متن چيست؟

12. چرا متن علم اولياي خدا را ظهوري مي‌داند؟

13. مقصود از 'يترقون فيها ابد الاباد' در متن چيست؟

14. چرا متن فرهنگ فقر و گدايي را نقد مي‌كند؟

15. علت حيرت عوام در متن چيست؟

پاسخنامه

1. ظرف علم و كمال اولياي الهي

2. احاطه ذاتي

3. عوام و متوسطين

4. حيرت بعد از علم است

5. حيرت در ذات حق

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. حيرت ممدوح بعد از علم و در ظرف كمال اوليا رخ مي‌دهد، در حالي كه حيرت مذموم قبل از علم و همراه با شك است.

12. زيرا علم اوليا برخلاف علم ذاتي حق، محدود به ظهورات است و احاطه كامل ندارد.

13. يعني اولياي كامل در حيرت حق دائماً در حال ترقي و كمال‌اند بدون توقف.

14. زيرا اين فرهنگ انسان را كوچك و وابسته نگه مي‌دارد و مانع رشد حقيقي او مي‌شود.

15. حيرت عوام ناشي از طلب كمال متعين و فقر ذاتي آن‌هاست.

فوتر بهینه‌شده