در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 429

متن درس

 

تبیین عرفانی تعینات وجودی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 429)

مقدمه

این نوشتار، کوششی است برای بازآفرینی علمی و آکادمیک یکی از درس‌گفتارهای عرفانی آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، که در جلسه‌ای به تاریخ سوم آبان ۱۳۸۰ (نوار شماره 429 مصباح‌الانس) ارائه شده است. موضوع محوری این گفتار، تبیین رابطه میان اسماء و صفات الهی، آدم به‌عنوان مظهر اعظم، و ملائکه به‌مثابه موجودات معصوم و تمام است که در بستر تعینات وجودی و نزولات الهی بررسی می‌شود.

ساختار این کتاب بر سه بخش استوار است: بخش نخست، به تبیین تمایز میان مُظهر و مَظهر و مراتب تعینات وجودی اختصاص دارد؛ بخش دوم، انباء اسماء و نقش آن در اظهار کمال ملائکه را بررسی می‌کند؛ و بخش سوم، نقد دیدگاه‌های شارح و اهمیت ادبیات معرفتی در تکامل علوم دینی را مورد توجه قرار می‌دهد. هر بخش با زیرعناوین تخصصی، توضیحات تکمیلی و جمع‌بندی‌های تفصیلی غنی شده است تا مفاهیم عمیق عرفانی با وضوح و جذابیت به مخاطب منتقل شود. استعارات و تمثیلات ادبی، چون نوری بر مسیر معرفت، راه را برای فهم دقیق‌تر هموار کرده‌اند، در حالی که التزام به زبان علمی و آکادمیک حفظ شده است.

بخش نخست: تمایز مُظهر و مَظهر در مراتب اسماء الهی

تفکیک مُظهر و مَظهر: بنیان معرفت اسمائی

یکی از محورهای بنیادین این درس‌گفتار، تأکید بر تفکیک میان مُظهر (اسماء و صفات الهی) و مَظهر (موجوداتی چون آدم، عالم و ملائکه) است. این تمایز، چون ستونی است که بنای معرفت عرفانی بر آن استوار می‌گردد. مُظهر، اسماء ذاتی و وجوبی الهی‌اند که ظرف عینیت ذات حق را تشکیل می‌دهند، در حالی که مَظهر، موجوداتی‌اند که ظهورات این اسماء را در مراتب وجودی متجلی می‌سازند.

﴿الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾ (الرحمن: ۱-۴)
ترجمه: «رحمان، قرآن کریم را آموخت، انسان را آفرید، و به او بیان آموخت.»
این آیه، به‌سان آینه‌ای، ظهور اسماء در مَظهر انسان را نشان می‌دهد، نه اینکه انسان خود هویت اسماء باشد. آدم، مظهر اسم اعظم است، نه خود اسم اعظم؛ و خاتم، مظهر اتم این اسم است، نه ذات آن.

نزولات اسماء، چون رودخانه‌ای از سرچشمه احدیت به واحدیت و سپس به مظاهر (خاتم، آدم، عالم) جاری می‌شود. انسان، مرکب از اجزای متفرق (ناسوت، مثال، ملكوت) نیست، بلکه حقیقت واحدی است که همه عالم، چون سایه‌ای از او ریشه گرفته است. خلط میان مُظهر و مَظهر، خطایی است که شارح گاه بدان گرفتار شده و آدم را اسم الله خوانده، حال آنکه آدم، تنها آیینه‌دار اسماء است.

درنگ: تمایز مُظهر (اسماء ذاتی و وجوبی) و مَظهر (آدم و عالم)، بنیان معرفت عرفانی است. آدم، مظهر اسم اعظم است، نه خود آن؛ و خلط این دو، به تاریکی معرفت می‌انجامد.

تعینات وجودی: مراتب اسماء و ذوات عاقله

اسماء الهی، تعینات وجودی مطلق‌اند که در مراتب ذاتی (احدیت) و فعلی (واحدیت) متجلی می‌شوند. این تعینات، ذوات عاقله‌اند، چنان‌که قرآن کریم در خطاب به آدم و ملائکه فرموده است:
﴿أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ﴾ (البقرة: ۳۱)
ترجمه: «مرا از نام‌های اینان آگاه کنید.»
«هؤلاء» به ذوات عاقله (آدم و ملائکه) اشاره دارد، نه به موجودات بی‌عقل چون دیوار و خاک. همه موجودات، در حقیقت، ذوات عاقله‌اند، و غیر ذوات عاقله در این مقام جایی ندارد.

شارح، گاه تعلیم اسماء را به مرتبه ثانیه (اسماء فعلی) محدود کرده، حال آنکه قرآن کریم با تأکید بر «کلها» در آیه ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾ (البقرة: ۳۱)، همه مراتب (ذاتی و فعلی) را شامل می‌شود. این «کلها»، چون کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید، و هر اسم الهی، از احدیت تا لا تعین، مظهری دارد. حق، بی‌مظهر نیست، و هر تعینی، چون آینه‌ای، جلوه‌ای از ذات او را بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین تمایز مُظهر و مَظهر و مراتب تعینات وجودی، بنیانی معرفتی برای فهم اسماء الهی فراهم آورد. آدم، مظهر اعظم است، نه خود اسماء؛ و عالم، ظهور اوست، نه ترکیبی از اجزای پراکنده. نقد شارح در خلط مراتب و محدود کردن «کلها»، نشان داد که معرفت عرفانی، نیازمند دقتی است که از کلی‌گویی پرهیز کند. این تبیین، چون نوری است که مسیر بخش‌های بعدی را روشن می‌سازد.

بخش دوم: انباء اسماء و کمال ملائکه

انباء: اعجاز عرشی آدم

انباء اسماء، چون معجزه‌ای است که آدم در نزد ملائکه آشکار کرد. خطاب الهی ﴿أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ﴾ (البقرة: ۳۱)، نه برای رفع نقص ملائکه، بلکه برای اظهار کمال آدم بود. ملائکه، پیش و پس از آدم، کامل و تمام بودند؛ انباء، چون جلایی بر آینه وجودشان، کمالشان را متجلی ساخت.

تمایز میان کمال و تمامیت، از نکات محوری این درس‌گفتار است. تمامیت، کمال ذاتی و تجردی ملائکه است که پیش از آدم محقق بود؛ اما کمال، ظهور این تمامیت به واسطه انباء آدم است. سجده ملائکه، نه رفع نقص، بلکه اظهار این کمال بود. شارح، با نسبت دادن نواقصی چون عصبیت و قتل به ملائکه، از عصمت آن‌ها غفلت کرده است. پاسخ ملائکه در آیه ﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ﴾ (البقرة: ۳۲)، تسبیح و اقرار به عصمت است، نه اعتراف به عجز.

درنگ: انباء اسماء، اعجاز عرشی آدم است که کمال ملائکه را اظهار می‌کند، نه نقص آن‌ها را رفع. ملائکه، معصوم و تمام‌اند، و سجده‌شان، جلای کمالشان است.

اعجاز دوگانه انبیا: عرشی و فرشی

انبیا، چون آدم، دو اعجاز دارند: اعجاز عرشی (انبائی) نزد ملائکه، و اعجاز فرشی (اعطایی) نزد ناس. اعجاز عرشی، مقدم است و در انباء اسماء متجلی می‌شود. ملائکه، امانت‌دار وحی‌اند؛ انباء آدم را دریافت و به ناس اعطا می‌کنند، چنان‌که در آیه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾ (الشعراء: ۱۹۳) آمده است. قرائت قرآن توسط امیرالمؤمنین (ع) پیش از نزول، قرائتی انبائی و عرشی است، نه قرطاسی و فرشی. این قرائت، چون نسیمی از عالم غیب، در لحظه ختم می‌شود، برخلاف قرائت فرشی که به زمان و مکان محدود است.

قرآن کریم نزد مولا (امام زمان)، نه بقچه‌ای از آیات، بلکه حقیقتی انبائی است. این حقیقت، چون گوهری در صدف عالم غیب، از دسترس کلی‌گویی‌ها دور است. ملائکه، در اعجاز عرشی، انباء را دریافت و در اعجاز فرشی، آن را به ناس منتقل می‌کنند. این دوگانگی، چون دو بال است که انبیا را به اوج معرفت می‌رساند.

جمع‌بندی بخش دوم

انباء اسماء، اعجاز عرشی آدم است که کمال ملائکه را متجلی می‌سازد، نه نقصشان را رفع. ملائکه، معصوم و تمام‌اند، و سجده‌شان، اظهار کمال است. اعجاز انبیا، دوگانه است: عرشی (انبائی) و فرشی (اعطایی). قرائت عرشی قرآن، چون نوری از عالم غیب، در لحظه ختم می‌شود و از کلی‌گویی‌های فرشی مبراست. این تبیین، پلی است به بخش سوم که نقد شارح و اهمیت ادبیات معرفتی را بررسی می‌کند.

بخش سوم: نقد شارح و ضرورت ادبیات معرفتی

نقد تناقضات شارح: خلط مراتب و نسبت نواقص

شارح، با خلط مراتب اسماء و نسبت نواقص به ملائکه، از دقت عرفانی دور شده است. محدود کردن تعلیم اسماء به مرتبه ثانیه، با «کلها» در آیه ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾ منافات دارد. نسبت عصبیت و هجده نقص به ملائکه، با عصمت آن‌ها در آیه ﴿سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾ ناسازگار است. خلط کمال و تمامیت، سوء‌فهمی از انباء ایجاد کرده که ملائکه را ناقص و آدم را مرتفع نقص آن‌ها نشان می‌دهد.

روش‌شناسی شارح، چون آشپزی است که به جای پختن غذا، خشت بر دیگ می‌نهد و ادعای مهارت می‌کند. کلی‌گویی درباره «هؤلاء» و «اسماء»، بدون تبیین مصادیق، معرفت را به تاریکی می‌کشاند. این نقد، چون آینه‌ای است که عیوب معرفتی را آشکار می‌سازد.

درنگ: شارح، با خلط مراتب اسماء و نسبت نواقص به ملائکه، از عصمت آن‌ها غفلت کرده است. معرفت عرفانی، نیازمند تبیین دقیق مصادیق «هؤلاء» و «اسماء» است، نه کلی‌گویی.

ادبیات معرفتی: شرط تکامل علوم دینی

اصلاح ادبیات معرفتی، چون آبی است که درخت معارف دینی را سیراب می‌کند. خلط مفاهیم (کمال/تمامیت، مُظهر/مَظهر) و کلی‌گویی (ظاهر/باطن، امکانیه/حقیقیه)، به دلیل فقدان ادبیات دقیق است. راه‌حل، تبیین مفاهیم با تکیه بر قرآن کریم و عرفان است، چنان‌که تمایز احدیت/واحدیت و انباء/اعطاء نشان داد.

آیه ﴿أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾ (المائدة: ۳)، تمایز اكمال (کمال) و اتمام (تمامیت) را روشن می‌سازد. دین، ذاتاً کامل است، اما تمامیتش به عصمت وابسته است. ادبیات معرفتی، چون پلی است که معارف را به علوم دینی (فقه، سیاست، اجتماع) پیوند می‌دهد. بدون این پل، معرفت، چون گوهری در تاریکی، پنهان می‌ماند.

شیطان و پارازیت معرفتی

شیطان، چون مزاحمی است که با پارازیت، قرائت انبائی را مختل می‌کند. هنگام قرائت قرآن کریم، گاه دو صدا (عرشی و شیطانی) درهم می‌آمیزند، چون امواج رادیویی که نظمشان برهم می‌ریزد. حلال‌درمانی، تطهیر نفس برای دریافت معارف انبائی است، نه آب‌درمانی یا رنگ‌درمانی. شناخت شیطان و مصونیت از پارازیت، چون سپری است که عارف را در مسیر معرفت حفظ می‌کند.

تحقیق دقیق درباره «هؤلاء» و «اسماء»، چون کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. کلی‌گویی، راه را به بیراهه می‌برد، اما تحقیق قرآنی، چون نوری است که حقیقت را آشکار می‌سازد. عالم، ظهور انسان است، و شیطان، تنها مزاحم این ظهور است، نه محوکننده آن.

جمع‌بندی بخش سوم

نقد شارح، ضرورت ادبیات معرفتی دقیق را آشکار کرد. خلط مراتب و نسبت نواقص به ملائکه، از کلی‌گویی و فقدان تبیین مصادیق سرچشمه می‌گیرد. ادبیات معرفتی، شرط تکامل معارف دینی است، و حلال‌درمانی، راه تطهیر نفس برای دریافت معارف انبائی. شیطان، با پارازیت، معرفت را تهدید می‌کند، اما تحقیق قرآنی، این تهدید را خنثی می‌سازد.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با بازآفرینی درس‌گفتار آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، تبیینی عرفانی از آدم و ملائکه ارائه کرد. تمایز مُظهر و مَظهر، انباء اسماء به‌مثابه اعجاز عرشی، و نقد شارح، چون سه ستون، بنای این معرفت را استوار ساختند. ادبیات معرفتی دقیق، چون نوری است که تاریکی‌های کلی‌گویی را می‌زداید، و حلال‌درمانی، راه تطهیر نفس برای قرائت انبائی قرآن کریم است.

ملائکه، معصوم و تمام‌اند، و انباء آدم، کمالشان را متجلی کرد. انبیا، با اعجاز عرشی و فرشی، حقیقت را به عالم غیب و ناسوت پیوند می‌دهند. این تبیین، چون گوهری است که در صدف عرفان اسلامی می‌درخشد، و پژوهشگران را به تأمل در اعماق معرفت قرآنی فرا می‌خواند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، مظهر و مُظهر در باب تعینات چه تفاوتی دارند؟

2. بر اساس متن، آدم در چه جایگاهی نسبت به اسم اعظم قرار دارد؟

3. طبق درسگفتار، ملائکه در چه رابطه‌ای با آدم قرار دارند؟

4. مفهوم «انبئونی باسماء هولاء» در متن به چه اشاره دارد؟

5. بر اساس متن، اسمای الهی در چه مرتبه‌ای ذوات عاقله محسوب می‌شوند؟

6. طبق درسگفتار، انسان مرکب از اجزای ملائکه، ناسوت و ملکوت است.

7. ظهور آدم نزد ملائکه به معنای رفع نقص آنها نیست، بلکه اظهار کمال آنهاست.

8. اسمای ذاتیه در مرتبه ثانیه قرار دارند و متمایز هستند.

9. بر اساس متن، تمام موجودات مظهر اسمای الهی هستند و هیچ اسمی بی‌مظهر نیست.

10. ملائکه قبل از ظهور آدم ناقص بودند و آدم آنها را کامل کرد.

11. تفاوت اصلی بین مظهر و مُظهر طبق درسگفتار چیست؟

12. چرا ظهور آدم به عنوان کمال ملائکه در نظر گرفته شده است؟

13. مفهوم «اسمای ثانیه» در متن به چه اشاره دارد؟

14. چرا علم دینی طبق متن نیاز به اصلاح ادبیات معرفتی دارد؟

15. طبق درسگفتار، چرا ملائکه نمی‌توانند از نشئات خود خارج شوند؟

پاسخنامه

1. مُظهر اسمای ذاتی و وجوبی و مظهر ظهورات آنهاست

2. آدم مظهر اتم اسم اعظم است

3. ظهور آدم کمال ملائکه را اظهار کرد

4. ظهور آدم نزد ملائکه

5. مرتبه ثانیه

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. مُظهر اسمای ذاتی و وجوبی الهی است، در حالی که مظهر ظهورات این اسماست.

12. زیرا ظهور آدم کمال ملائکه را اظهار کرد، نه اینکه نقص آنها را برطرف کند.

13. اسمای ثانیه اسمایی هستند که در مرتبه فعل متمایز شده و به وجود عالم تعلق دارند.

14. زیرا عدم تمایز بین مفاهیمی مانند کمال و تمامیت باعث خلط در معارف دینی می‌شود.

15. زیرا ملائکه به حکم عالم و نشئات خود محدود هستند و نمی‌توانند فراتر روند.