در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 430

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 430)

مقدمه: جایگاه انسان و ملائکه در سلسله‌مراتب وجودی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در شرح کتاب شریف «مصباح الانس» اثر ابن فناری، به بررسی عمیق و تخصصی جایگاه انسان، ملائکه، جن، و ابلیس در سلسله‌مراتب وجودی و رابطه آن‌ها با خلافت الهی و تجلیات اسمائی می‌پردازد. متن، با رویکردی عرفانی-فلسفی، به تحلیل مفاهیم پیچیده‌ای چون زياده جلایی ملائکه، انباء اسما به آدم، و انحراف ابلیس پرداخته و با نقد دیدگاه‌های فلسفی و شروح عرفانی، بر ضرورت شناخت دقیق موجودات و شیطان‌شناسی در کنار خداشناسی تأکید دارد.

بخش اول: زياده و ترقی ملائکه در نگاه عرفانی

زياده جلایی ملائکه

درس‌گفتار با نقد دیدگاه فلاسفه آغاز می‌شود که زياده مادی را برای ملائکه نفی می‌کنند. برخلاف این دیدگاه، ملائکه دارای زياده و ترقی‌اند، اما این زياده، نه مادی، بلکه جلایی و نوری است. این زياده، به مثابه تجلی نور ربوبی در مراتب وجودی ملائکه است که با طبیعت مجرد آن‌ها سازگار بوده و از شوونات الهی نشأت می‌گیرد. این شوونات، به مانند امواجی بی‌پایان، لحظه به لحظه در عالم تجلی می‌یابند و ملائکه را به سوی کمال نوری رهنمون می‌سازند.

درنگ: زياده ملائکه، جلایی و نوری است، نه مادی، و با تجرد آن‌ها سازگار است، برخلاف دیدگاه فلاسفه که زياده مادی را نفی می‌کنند.

شوونات الهی و تجلیات ربوبی

آیه شریفه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است») به شوونات الهی اشاره دارد که به معنای زياده ذاتی نیست، بلکه تجلیات ربوبی است که در ملائکه به صورت انباء ظاهر می‌شود. این تجلیات، مانند نوری که از خورشید حقیقت ساطع می‌شود، در مراتب وجودی ملائکه جلوه‌گر شده و آن‌ها را به کمال نوری می‌رساند.

درنگ: شوونات الهی، تجلیات ربوبی‌اند که در ملائکه به صورت زياده جلایی ظاهر می‌شوند و با آیه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» همخوانی دارند.

FLASHBACK

ملائکه مادی و غیرمادی

برخلاف دیدگاه فلاسفه که ملائکه را صرفاً مجرد می‌دانند، درس‌گفتار تأکید دارد که خداوند ملائکه‌ای با مراتب مادی (موکلات ارضی) و غیرمادی (در طبقات زمین، آب، آتش و هوا) آفریده است. این تنوع مراتب، مانند رنگ‌های گوناگون در طیف نور الهی، نشان‌دهنده جامعیت خلقت الهی است که ملائکه را در تمامی عوالم حضور می‌بخشد.

درنگ: ملائکه الهی، شامل مراتب مادی (موکلات ارضی) و غیرمادی‌اند و محدود به تجرد مطلق نیستند، برخلاف دیدگاه فلاسفه.

نقد اشکالات فلسفی

اشکالاتی که به فلاسفه درباره نفی زياده در ملائکه وارد شده، به دلیل عدم تمایز بین زياده مادی و جلایی، نادرست است. اثبات وجود ملائکه مادی، نیازمند دلایل مستقل است و نمی‌توان صرفاً با استناد به انباء، این دیدگاه را نقد کرد. این نقد، مانند کلیدی است که قفل سوءتفاهمات فلسفی را می‌گشاید و بر ضرورت استدلال دقیق تأکید دارد.

درنگ: نقد فلاسفه درباره نفی زياده در ملائکه، به دلیل عدم تفکیک زياده مادی و جلایی، نادرست است و نیازمند استدلال مستقل است.

بخش دوم: خلافت آدم و انباء اسما

خلافت آدم: عنوانی الهی

خلافت آدم، نه از سر مشورت الهی با ملائکه، بلکه عنوانی الهی بود که خداوند برای او برگزید. این خلافت، مانند تاجی از نور معرفت بر سر آدم نهاده شد که او را به مظهر کمال الهی بدل ساخت. انباء، کمال وجودی آدم بود که به ملائکه اظهار شد و مقام جامعیت او را نمایان ساخت.

درنگ: خلافت آدم، عنوانی الهی است و انباء، کمال وجودی اوست که به ملائکه اظهار شد و مقام جامعیتش را نشان داد.

انباء اسما به آدم

خداوند، تمام اسما را به آدم تعلیم داد و آن‌ها را در ظاهر (حس) و باطن (نفس، قلب، روح) او به ودیعت نهاد. این تعلیم، مانند نهری زلال از معرفت الهی است که در وجود آدم جاری شد و او را به مظهر جامعیت اسمای الهی بدل ساخت. آیه شریفه «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا [مطلب حذف شد] : «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید») بر علم مطلق الهی و جایگاه آدم به‌عنوان حامل اسما تأکید دارد.

درنگ: خداوند تمام اسما را به آدم تعلیم داد و آن‌ها را در ظاهر و باطن او به ودیعت نهاد، که نشان‌دهنده جامعیت وجودی اوست.

علم الهی به غیب

آیه شریفه «أَنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ [مطلب حذف شد] : «من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم») به علم الهی به غیب اشاره دارد که آثار اسمای جاری در عالم را لحظه به لحظه ظاهر می‌سازد. این علم، مانند مشعلی است که تاریکی‌های نادانی را می‌زداید و جایگاه آدم را در ظرف ابتدا و نهایت تبیین می‌کند.

درنگ: علم الهی به غیب، آثار اسمای جاری در عالم را لحظه به لحظه ظاهر می‌سازد و جایگاه آدم را تبیین می‌کند.

انقیاد ملائکه به آدم

ملائکه، به امر الهی، در برابر آدم انقیاد و خضوع کردند. این خضوع، مانند سایه‌ای است که در برابر نور وجود آدم فرو می‌افتد، اما نه به معنای خضوع جزء به کل، بلکه ظهوری است که جایگاه آدم را به‌عنوان مظهر کمال الهی نشان می‌دهد.

درنگ: انقیاد ملائکه به آدم، خضوع ظهوری است، نه خضوع جزء به کل، و جایگاه او را به‌عنوان مظهر کمال الهی نشان می‌دهد.

نقد ترکیب مادی و مجرد

انسان، برخلاف تصور برخی، مرکب از ماده و مجرد نیست، بلکه حقیقتی واحد است که بدن، یکی از مراتب ظهور اوست. این حقیقت، مانند گوهر یگانه‌ای است که در مراتب گوناگون تجلی می‌یابد، و ملائکه و عالم، ظهورات انسان‌اند، نه اجزای او.

درنگ: انسان، حقیقتی واحد است و بدن، مرتبه‌ای از ظهور اوست؛ ملائکه و عالم، ظهورات انسان‌اند، نه اجزای او.

بخش سوم: انحراف ابلیس و نقد استدلال‌های شیطانی

انحراف ابلیس و عدم انقیاد

ابلیس، به دلیل انحراف و دوری از قبول حق، از انقیاد به آدم سر باز زد. آیه شریفه «فَسَجَدُوا إِلَّا [مطلب حذف شد] : «همه سجده کردند جز ابلیس») بر استکبار او دلالت دارد. این انحراف، مانند سایه‌ای تاریک است که نور معرفت را در وجود او خاموش ساخت.

درنگ: ابلیس، به دلیل انحراف و دوری از قبول حق، از انقیاد به آدم سر باز زد و به خذلان گرفتار آمد.

نقد نسبت انحراف به نشأت ناری

نسبت دادن انحراف ابلیس به نشأت ناری او (﴿خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ [مطلب حذف شد] : «جن را از شعله‌ای از آتش آفرید») نادرست است، زیرا جن‌های مؤمن نیز دارای نشأت ناری‌اند. این نقد، مانند تیغی است که پرده توهمات را می‌درد و بر تنوع احوال جن‌ها تأکید دارد.

درنگ: انحراف ابلیس به نشأت ناری او نسبت داده نمی‌شود، زیرا جن‌های مؤمن نیز دارای نشأت ناری‌اند و از فساد مبرا هستند.

تمایز ابلیس و شیطان

ابلیس، ذات و معقول اولی (شخص) است، در حالی که شیطان، وصف و معقول ثانی است که می‌تواند به انسان یا جن نسبت داده شود. این تمایز، مانند خطی است که مرز میان حقیقت و صفت را روشن می‌سازد و به تحلیل دقیق‌تر انحراف کمک می‌کند.

درنگ: ابلیس، ذات و شخص است، اما شیطان، وصف و صفتی است که می‌تواند به انسان یا جن نسبت داده شود.

لجاج و استدلال‌های وهمی ابلیس

ابلیس، نه‌تنها انقیاد نکرد، بلکه با لجاج و استدلال‌های وهمی، در برابر امر الهی ایستادگی کرد. او استدلال کرد که خضوع اعلی (آتش) به ادنی (خاک) حکمت ندارد، اما این استدلال، به دلیل اشکال در صغری (برتری آتش بر خاک)، نادرست است. این استدلال‌ها، مانند حبابی هستند که در برابر حقیقت الهی فرو می‌پاشند.

درنگ: استدلال ابلیس مبنی بر برتری آتش بر خاک، به دلیل اشکال در صغری، نادرست است و حکمت خضوع را نفی نمی‌کند.

قدرت استدلالی ابلیس

استدلال‌های شیطانی، از قوی‌ترین حجت‌هایی هستند که در برابر حق اقامه شده‌اند. ابلیس، به‌عنوان شخص دوم عالم در انحراف، با استدلال‌های محکم، در برابر امر الهی ایستادگی کرد. این قدرت استدلالی، مانند تیغی دو لبه است که هم عظمت او را نشان می‌دهد و هم خطر انحرافش را.

درنگ: استدلال‌های شیطانی، از قوی‌ترین حجت‌ها در برابر حق‌اند و ابلیس، به‌عنوان شخص دوم عالم در انحراف، جایگاه ویژه‌ای دارد.

نقد برتری آتش بر خاک

ادعای برتری آتش بر خاک، به دلیل تفاوت کیفی (خاک بالاتر از آتش) و نفی برتری کمّی آتش، نادرست است. خاک، مانند ریشه‌ای است که حیات را در خود حفظ می‌کند، در حالی که آتش، به خاشاک می‌ماند که در برابر حقیقت خاکستر می‌شود.

درنگ: برتری آتش بر خاک، به دلیل تفاوت کیفی و برتری خاک، نادرست است و استدلال ابلیس را باطل می‌کند.

بخش چهارم: ضرورت شیطان‌شناسی و شناخت موجودات

ضرورت شیطان‌شناسی

شناخت شیطان، مقدمه ضروری خداشناسی است. بدون شیطان‌شناسی، جامعه اسلامی نمی‌تواند ایمان کامل داشته باشد، زیرا دشمن را نمی‌شناسد. این ضرورت، مانند چراغی است که راه را در تاریکی وسوسه‌ها روشن می‌سازد و مؤمن را از زهر شیطان مصون می‌دارد.

درنگ: شیطان‌شناسی، مقدمه ضروری خداشناسی است و بدون آن، ایمان کامل ممکن نیست.

منبر شیطان در قیامت

شیطان، در قیامت، با منبر خود، مسئولیت گمراهی انسان‌ها را به خود آن‌ها نسبت می‌دهد و ادعا می‌کند که تنها وسوسه کرده است. این تصویر، مانند آینه‌ای است که حقیقت اعمال انسان را در برابر او قرار می‌دهد و او را به پاسخگویی وا می‌دارد.

درنگ: شیطان در قیامت، با منبر خود، گمراهی انسان‌ها را به خود آن‌ها نسبت می‌دهد و نقش وسوسه‌گر را برجسته می‌سازد.

نقد التباس شیطانی

ابلیس، با القاء شبهه، سعی در ایجاد التباس در میان ملائکه داشت، اما ملائکه الهی (جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، عزرائیل) از شبهات او مصون‌اند. این مصونیت، مانند سپری است که نور حقیقت را در برابر تیرهای وسوسه حفظ می‌کند.

درنگ: ملائکه الهی، از شبهات شیطانی مصون‌اند و القاء شبهه ابلیس در آن‌ها اثری ندارد.

نفی فساد در ملائکه

نشأت ملائکه، فاقد اقتضای فساد و سفک است و لذا آثار فساد از آن‌ها نشأت نمی‌گیرد. این طهارت، مانند چشمه‌ای زلال است که جز نور و خیر از آن جاری نمی‌شود.

درنگ: نشأت ملائکه، فاقد اقتضای فساد و سفک است و آثار فساد از آن‌ها نشأت نمی‌گیرد.

نقد شارح و فرغانی

شارح، به جای ارائه تحلیل مستقل، به نقل عبارات فرغانی و ابن‌عربی اکتفا کرده است. این ضعف تحلیلی، مانند سایه‌ای است که بر نور اصالت عرفانی می‌افتد و بر ضرورت تحلیل مستقل تأکید دارد.

درنگ: شارح، به جای تحلیل مستقل، به نقل عبارات فرغانی و ابن‌عربی اکتفا کرده که نشان‌دهنده ضعف تحلیلی اوست.

ضرورت شناخت موجودات

شناخت دقیق حقیقت ملائکه، جن، ابلیس، و انسان، امری پیچیده و ضروری است. بدون این شناخت، مانند دریانوردی بدون قطب‌نما، انسان در دریای معرفت گمراه خواهد ماند.

درنگ: شناخت دقیق ملائکه، جن، ابلیس، و انسان، کلید رفع مشکلات معرفتی و دستیابی به کمال انسانی است.

بخش پنجم: نقش علوم طبیعی در تحلیل عرفانی

تلفیق علوم طبیعی با عرفان

فلسفه و عرفان، بدون بهره‌گیری از علوم طبیعی (مانند شیمی)، در تحلیل عناصر (خاک و آتش) ناقص‌اند. این تلفیق، مانند پلی است که معرفت عرفانی را به واقعیات مادی پیوند می‌دهد و تحلیل دقیق‌تری از عناصر فراهم می‌آورد.

درنگ: فلسفه و عرفان، بدون علوم طبیعی، در تحلیل عناصر ناقص‌اند و تلفیق این علوم، تحلیل دقیق‌تری فراهم می‌آورد.

ظهور بر اساس استعداد

هیچ موجودی نمی‌تواند چیزی را ظاهر کند مگر بر اساس استعداد بالقوه یا فعلیت خود. ملائکه، فاقد استعداد فساد و سفک‌اند، مانند درختی که جز میوه خیر و برکت نمی‌دهد.

درنگ: ظهور هر موجود، به استعداد بالقوه یا فعلیت او وابسته است و ملائکه، فاقد استعداد فساد و سفک‌اند.

دعا برای دوری از جهل

دعا برای حفظ از جهل مبعد و خسران پراکنده، مانند سپری است که انسان را از گمراهی و انحراف مصون می‌دارد و بر اهمیت علم و تقوا در برابر شبهات شیطانی تأکید دارد.

درنگ: دعا برای دوری از جهل و خسران، بر ضرورت علم و تقوا در مصونیت از انحراف شیطانی تأکید دارد.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با تبیین جایگاه انسان، ملائکه، جن، و ابلیس در سلسله‌مراتب وجودی، به تحلیل عرفانی و فلسفی خلافت آدم و انباء اسما پرداخته است. زياده جلایی ملائکه، نه مادی، بلکه نوری است و با تجرد آن‌ها سازگار است. خلافت آدم، عنوانی الهی است که کمال وجودی او را به ملائکه اظهار کرد. انحراف ابلیس، نه به دلیل نشأت ناری، بلکه به سبب لجاج و استکبار او بود. تمایز ابلیس (ذات) و شیطان (وصف)، به تحلیل دقیق‌تر انحراف کمک می‌کند. ضرورت شیطان‌شناسی، به‌عنوان مقدمه خداشناسی، بر شناخت دشمن و ایمان کامل تأکید دارد. نقد شارح و فرغانی، بر ضعف تحلیلی آن‌ها دلالت دارد و شناخت دقیق موجودات، کلید رفع مشکلات معرفتی است.

اللهم صل على محمد و آل محمد

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، انباء به ملائکه از جانب آدم چه نوع زیاده‌ای به همراه داشت؟

2. در درسگفتار، چه چیزی به اشتباه به فلاسفه نسبت داده شده است؟

3. بر اساس درسگفتار، چرا ابلیس از انقیاد به آدم سر باز زد؟

4. طبق درسگفتار، ملائکه در کدام طبقات وجود دارند؟

5. در درسگفتار، خضوع ملائکه به آدم چگونه توصیف شده است؟

6. طبق درسگفتار، انباء به ملائکه به معنای زیاده جسمانی و مادی است.

7. در درسگفتار، ملائکه مادی نیز وجود دارند و منحصر به موجودات مجرد نیستند.

8. بر اساس درسگفتار، انحراف ابلیس به دلیل ماهیت ناری او بوده و همه جن‌ها باید منحرف باشند.

9. طبق درسگفتار، انسان مرکب از ماده و مجرد نیست، بلکه حقیقت او ظهور مراتب وجودی است.

10. در درسگفتار، شبهه‌افکنی ابلیس میان ملائکه باعث التباس حال آن‌ها شد.

11. تفاوت اصلی بین زیاده نورانی و زیاده مادی در درسگفتار چیست؟

12. چرا طبق درسگفتار، اشکال فلاسفه در مورد زیاده ملائکه وارد نیست؟

13. طبق درسگفتار، چرا ابلیس نتوانست نور هدایت را بپذیرد؟

14. نقش آدم در انباء اسما به ملائکه طبق درسگفتار چیست؟

15. چرا در درسگفتار، انسان به عنوان مرکب از ماده و مجرد تلقی نشده است؟

پاسخنامه

1. زیاده نورانی

2. انکار زیاده و ترقی ملائکه

3. به دلیل انحراف و دوری از قبول حق

4. در طبقات زمینی، آب، آتش و هوا

5. خضوع جزء به کل

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیاده نورانی جلای ربوبی و استجلای نوری است که با تجرد ملائکه سازگار است، در حالی که زیاده مادی جسمانی است و با تجرد منافات دارد.

12. زیرا فلاسفه زیاده مادی را انکار می‌کنند، اما انباء ملائکه زیاده نورانی است که با تجرد آن‌ها منافات ندارد.

13. به دلیل انحراف و دوری از قبول حق، ابلیس از حکمت و نور هدایت محروم شد.

14. آدم اسما را به ملائکه انباء کرد و این اسما در ظاهر و باطن او به ودیعه گذاشته شد.

15. زیرا انسان حقیقت واحدی است که مراتب ظهورش شامل بدن است، نه ترکیبی از ماده و مجرد.