متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 452)
مقدمه
کتاب حاضر، تبیین علمی درسگفتار شماره 452 از مجموعه مصباحالأنس، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در تاریخ سوم خرداد ۱۳۸۱، است. محتوای این درسگفتار، با تمرکز بر رابطه میان مخلوقات بهعنوان مظاهر اسما و صفات الهی و نقش آنها در رؤیت و معرفت حق، دریچهای نو به سوی فهم نظاممند عرفان اسلامی میگشاید.
بخش اول: قمر، مظهر شمس و مثالی برای ظهورات الهی
تبیین مفهوم قمر بهعنوان مظهر شمس
درسگفتار با این بیان آغاز میشود که قمر، مظهر شمس و مفصل احکام و خواص نهفته در ذات خورشید است. قمر، بهمثابه ظرفی برای ظهور نور، حرارت، برودت و سایر کیفیات شمس، نقشی واسطهای در انتقال این صفات به کره زمین ایفا میکند. این رابطه، مثالی است برای ظهورات الهی که از طریق مخلوقات، بهویژه انسان بهعنوان مظهر جامع، متجلی میگردد.
در نظام عرفانی، قمر با تعدیل نور و کیفیات خورشید، امکان حیات و لطافت را در زمین فراهم میآورد. بدون وجود قمر، نور مستقیم خورشید حیات را بر زمین ناممکن میساخت، همانگونه که بدون مخلوقات، ظهور صفات الهی برای انسان قابل درک نبود. این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا
(یونس: ۵؛ : «اوست که خورشید را روشنایی و ماه را نور قرار داد»).
این آیه بر نقش تکمیلی شمس و قمر در نظام خلقت تأکید دارد و قمر را بهعنوان واسطهای برای ظهور نور الهی معرفی میکند.
تحلیل و گسترش مفهوم
قمر، بهسان آیینهای است که نور خورشید را بازمیتاباند و آن را برای زمین قابل تحمل میسازد. در عرفان اسلامی، این تمثیل به رابطه میان حق و خلق اشاره دارد؛ خلق، ظرفی است که صفات الهی در آن متجلی میشود. انسان، بهعنوان مظهر جامع، در این میان جایگاهی ویژه دارد، زیرا تمامی اسما و صفات الهی در او بهصورت بالقوه نهفته است. این دیدگاه، ریشه در حدیث شریف «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ» دارد که انسان را آیینه تمامنمای اسمای الهی معرفی میکند.
بخش دوم: مخلوقات، تابلوی جمال الهی
مخلوقات بهعنوان مظاهر اسما و صفات
تمامی مخلوقات، اعم از زمینی و سماوی، مظاهر اسما و صفات الهیاند و هر یک چهرهای از جمال بیکران حق را نمایان میسازند. انسان، بهعنوان مظهر جامع، در رأس این ظهورات قرار دارد و صفات الهی از طریق او به تعین و ظهور میرسند.
این دیدگاه، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد که مخلوقات را نمادها و تابلوهای وجود حق تعالی میداند. هر ذره از عالم، از ریگ بیابان تا برگ درختان، آیینهای است که گوشهای از جمال الهی را بازمیتاباند. این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم تقویت میشود:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ
(فسلت: ۵۳؛ : «به زودی آیات خود را در افقها و در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد»).
این آیه، مخلوقات و انسان را بهعنوان آیات الهی معرفی میکند که واسطهای برای رؤیت و معرفت حقاند.
ضرورت خلق برای رؤیت حق
درسگفتار تأکید دارد که «حق را بیخلق رؤیت کردن ممکن نیست»، زیرا خلق، تابلوی وجود حق و نمود جمال الهی است. حق تعالی، به دلیل وجود محض بودن، بدون تعینات خلقی قابل رؤیت نیست. مخلوقات، بهویژه انسان، ظرف ظهور و رؤیت حقاند و بدون این ظرف، معرفت و قرب به حق میسر نمیشود.
این مفهوم، خلق را بهسان آیینهای میداند که نور وجود حق را بازمیتاباند. همانگونه که نور خورشید بدون قمر قابل رؤیت نیست، جمال الهی نیز بدون خلق به ظهور نمیرسد. این دیدگاه، با تمثیل قمر و شمس همخوانی دارد و بر نقش واسطهای خلق در معرفت الهی تأکید میکند.
بخش سوم: قرب به خلق، مقدمه قرب به حق
اهمیت محبت به مخلوقات
برای وصول به حق، انسان باید به خلق نزدیک شود: «اگر میخواهد به خدا قرب پیدا کند، باید قرب خلقی داشته باشد». این بخش بر اهمیت محبت و رحمت به مخلوقات تأکید دارد. مهربانی به خلق، از مار و مور تا گرگ، نشانه سلامت قلب و مقدمهای برای قرب الهی است.
این دیدگاه، عرفان را با اخلاق اجتماعی پیوند میزند و محبت به مخلوقات را شرط لازم برای رحمت الهی میداند. حدیث شریف «مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ» این مفهوم را تأیید میکند که رحمت به خلق، زمینهساز دریافت رحمت الهی است.
تحلیل و گسترش مفهوم
محبت به خلق، نهتنها نشانهای از سلامت قلب است، بلکه پلی است به سوی معرفت و قرب الهی. انسان عارف، در هر ذره از عالم، جلوهای از حق را میبیند و با مهربانی به مخلوقات، خود را به مقام وصال نزدیکتر میسازد. این تمثیل، قلب انسان را بهسان باغی میداند که با محبت به خلق، گلهای معرفت و کمال در آن میشکفد.
بخش چهارم: رؤیت، معرفت، کمال و وصول
رؤیت بهعنوان پایه معرفت
کمال انسان در رؤیت دقیق مخلوقات، معرفت در فهم ظهورات الهی، و وصول در قرب به حق نهفته است. درسگفتار تأکید دارد که «کمال در رؤیت، وصول در کرامت میآورد». رؤیت دقیق و جامع مخلوقات، به معرفت الهی منجر میشود و معرفت، زمینهساز وصول به حق است.
این فرآیند، انسان را به مقام عارف کامل میرساند که همه چیز را مظهر حق میبیند. تعریف عرفانی معرفت بهعنوان «صيرورة الإنسان عالمًا عقليًا مضاهيًا للعالم العيني» بر این نکته تأکید دارد که قلب انسان، آیینهای است که عالم را در خود بازمیتاباند.
نقد عدم رؤیت دقیق
درسگفتار، عدم توجه به جزئیات خلق را نقد کرده و معتقد است که انسان به دلیل ضعف رؤیت، از معرفت محروم میشود: «میلیاردها موجود دیدی در این نصف روز، اما خیلی کم به ذهنت میآید». انسان عادی، تنها به وقایع برجسته (مانند تصادف یا مرگ) توجه میکند و از جزئیات خلق غافل میماند، در حالی که اولیای خدا همه ذرات را میبینند و به معرفت میرسند.
این نقد، انسان را به تمرین رؤیت دقیق دعوت میکند. همانگونه که دوربینی که فیلمهایش سیاه میشود، ناکارآمد است، قلب انسان نیز اگر از رؤیت جزئیات خلق عاجز باشد، از معرفت محروم میماند.
بخش پنجم: اولیای خدا و حفظ اسرار الهی
کرامت اولیای خدا در سکوت
اولیای خدا، با وجود علم تفصیلی به جزئیات، اسرار را جز به ضرورت فاش نمیکنند: «آن را که اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند». این بخش، کرامت اولیای خدا را در پرهیز از خودنمایی و حفظ حرمت خلق میداند.
درسگفتار، شعر «مهر کردند و دهانش دوختند» را نقد کرده و تأکید دارد که این سکوت، نتیجه اختیار و کرامت اولیاست، نه اجبار الهی. این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم مرتبط است:
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ
(انعام: ۵۹؛ : «کلیدهای غیب نزد اوست»).
این آیه، علم غیب را مختص خدا و اولیای برگزیده میداند که با کرامت، از افشای غیرضروری آن پرهیز میکنند.
نقد خودنمایی و داستان فرعون و شیطان
درسگفتار، خودنمایی را نشانه ضعف و حقارت میداند و با داستان فرعون و شیطان، ادعاهای کاذب را نقد میکند. شیطان، با وجود کرامات ظاهری، به فرعون میگوید که ادعای خدایی او نشانه پررویی و ناتوانی است، در حالی که اولیای خدا، با علم و کرامت، از خودنمایی پرهیز میکنند.
این داستان، تمثیلی است برای نقد مدعیان کاذب که با خودنمایی، حقارت درونی خود را جبران میکنند. اولیای خدا، در مقابل، با حفظ حرمت خلق و سکوت در برابر اسرار، به مقام وصال میرسند.
بخش ششم: علم تفصیلی حق و ظهورات خلقی
علم تفصیلی حق به مخلوقات
علم حق به مخلوقات، تفصیلی و بر اساس «على ما هو عليه» است، نه کلی به شیوه ابنسینا. درسگفتار، دیدگاه ابنسینا مبنی بر کلی بودن علم الهی را نقد کرده و علم حق را جزئی و مطابق با حقیقت هر موجود میداند.
این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ
(انعام: ۵۹؛ : «کلیدهای غیب نزد اوست»).
این آیه، علم الهی را جامع و محیط بر همه جزئیات معرفی میکند.
تفسیر «حتى نعلم»
آیه شریفه «لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ» (محمد: ۳۱؛ : «شما را میآزماییم تا مجاهدین از شما را بشناسیم») به معنای علم الهی در ظرف ظهورات خلقی تفسیر میشود، نه تأخر در علم حق. این ظرف، شامل ملائکه، نتایج، صعودات و وصولات است که علم تفصیلی حق را متجلی میکند.
لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ
این تفسیر، با دیدگاه عرفانی ابنعربی همخوانی دارد که ظهورات را مظهر علم و اراده الهی میداند.
جمعبندی
درسگفتار شماره 452 مصباحالأنس، با تبیین رابطه شمس و قمر بهعنوان مثالی برای ظهورات الهی، مخلوقات را مظاهر اسما و صفات حق معرفی میکند. رؤیت دقیق خلق، به معرفت الهی منجر میشود و معرفت، زمینهساز وصول به حق است. اولیای خدا، با علم تفصیلی به اسرار الهی، از خودنمایی پرهیز کرده و حرمت خلق را حفظ میکنند. نقد دیدگاههای فلسفی، مانند علم کلی ابنسینا، و تأکید بر علم تفصیلی حق، غنای عرفانی این درسگفتار را نشان میدهد.
با نظارت صادق خادمی