متن درس
تأملاتی در نور، شکل و حرکات سماوی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 459)
دیباچه
در این نوشتار، درسگفتاری از مجموعه گرانسنگ مصباح الأنس، تألیف آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با محوریت تأملات عرفانی و فلسفی در باب نور، شکل و حرکات خورشید به مثابه مظهری از نوریت الهی بررسی میشود. این گفتار، که در تاریخ سوم آبانماه ۱۳۸۱ ایراد شده، با زبانی عمیق و تأملبرانگیز، به کاوش در مفاهیم نور مجرد و مادی، اشکال عارضی و ذاتی، و حرکات سماوی خورشید میپردازد. افزون بر این، نقدی صریح و روشنگرانه بر تحریفهای فرهنگی و خرافات مرتبط با اشیاء منسوب به اولیای الهی ارائه میدهد که از منظر عقلانیت اسلامی، شایسته تأمل است.
بخش نخست: نور و شکل در نظام عرفانی و طبیعی
اشکال به فقدان شکل در نور
در آغاز بحث، اشکالی طرح میشود که نور، از آن حیث که نور است، اقتضای شکل ندارد، چنانکه ارواح نوریه و دیگر موجودات مجرد، فاقد شکلاند. این اشکال، به تمایز بنیادین میان نور مجرد و نور مادی اشاره دارد. نور مجرد، که در مرتبه تجرد از ماده قرار دارد، به دلیل فقدان ابعاد مادی (طول، عرض و عمق)، نمیتواند پذیرای شکل باشد. این دیدگاه، در پی آن است که نور را در ذات خود، فارغ از قیود جسمانی معرفی کند، چنانکه ارواح نوریه، به مثابه جلوههای نور الهی، از قید شکل آزادند.
پاسخ به اشکال: شکل عارضی نور
در پاسخ به این اشکال، بیان میشود که شکل در نور مادی، امری عارضی است که به آن ملحق میشود. برخلاف نور مجرد که از قیود جسمانی مبراست، نور مادی، به دلیل قرار گرفتن در ظرف جسم، ناگزیر از پذیرش شکل است. این شکل، نه ذاتی نور، بلکه عارضی است و از شرایط جسمانی ناشی میشود. برای مثال، نور خورشید، به دلیل کروویت جسم آن، شکلی دایرهای به خود میگیرد که این شکل، عارض بر ذات نور شده و از آن جداییپذیر است.
دوری بودن شکل نور: وحدت و بساطت
شکل نور مادی، به ویژه در خورشید، دایرهای (کروی) است که این دوری، از احدیت و بساطت ذاتی نور ناشی میشود. دایره، در هندسه و عرفان، به مثابه ابسط الاشکال و نماد وحدت شناخته میشود. این بساطت، با طبیعت نور که مظهر احدیت الهی است، همخوانی دارد. خورشید و زمین، هر دو به دلیل کروویت، این وحدت را در شکل دایرهای خود متجلی میسازند. بدینسان، شکل دایرهای نور، نه تنها عارضی است، بلکه به دلیل طبیعت محل (کروویت اجسام سماوی) و بساطت ذاتی نور، ضرورتی کیهانی مییابد.
نقد اشکال اولیه: شکل ذاتی نور مادی
نقدی بر اشکال اولیه وارد میشود که نور مادی، برخلاف نور مجرد، ذاتاً دارای شکل است، زیرا جسم است و هر جسم، به اقتضای طبیعت خود، شکل دارد. این نقد، به خطای خلط میان نور مجرد و مادی اشاره میکند. نور جسمانی، مانند نور خورشید، به دلیل دارا بودن ابعاد مادی (طول، عرض و عمق)، ناگزیر از شکلپذیری است. بنابراین، اشکال مبنی بر فقدان شکل در نور، در مورد نور مادی نادرست است، زیرا شکل، ذاتی جسم است، چه این جسم طبیعی باشد و چه تعلیمی.
جسم طبیعی و تعلیمی
جسم طبیعی، که دارای ابعاد سهگانه (طول، عرض و عمق) است، ذاتاً شکل دارد. در مقابل، جسم تعلیمی، به واسطه تغییراتی که بر آن اعمال میشود، اشکالی مانند دایره، مثلث یا مربع را میپذیرد. برای مثال، خمیری که به شکل گلوله یا صفحه درمیآید، جسم تعلیمی است که اشکال عارضی را میپذیرد. این تمایز، در آموزش هندسه نیز به کار میرفت، جایی که از اجسام تعلیمی برای نمایش اشکال هندسی استفاده میشد. این تمثیل، به روشنی نشان میدهد که جسم، چه طبیعی و چه تعلیمی، همواره با شکل همراه است، اما در نور مجرد، این قاعده صادق نیست.
نور مجرد و فقدان شکل
نورهای مجرد، مانند ارواح نوریه، به دلیل فقدان ماده و ابعاد مادی، فاقد شکلاند. این نورها، در مرتبه تجرد، از قیود جسمانی آزادند و تنها در ظرف عقل و شهود معنا مییابند. برای مثال، جبرئیل، به عنوان روح مجرد، شکل ذاتی ندارد، اما میتواند به اشکال مختلف، مانند صورت انسانی، متشکل شود. این تشکل، عارضی است و به ذات روح تعلق ندارد، بلکه از قابلیتهای آن در تجلی ناشی میشود.
موجود و ماده
موجود، لزوماً مادی نیست. چنانکه در فلسفه ابنسینا در کتاب اشارات بیان شده، موجود اعم از مادی و غیرمادی است. مجردات، مانند روح، عقل و نور نوریه، بدون ماده وجود دارند و از قیود جسمانی آزادند. این دیدگاه، به تمایز میان موجودات مادی (مانند خورشید) و غیرمادی (مانند ارواح) تأکید میکند و نشان میدهد که شکل، مختص اجسام مادی است و در مجردات، معنایی ندارد.
روح و تأثیر بر جسم
روح، هرچند مادی نیست، در التيام جسم، مانند بهبود زخمها، نقشی مؤثر دارد. افرادی با روحیه قوی و اراده استوار، زخمهایشان سریعتر بهبود مییابد، در حالی که ضعف روحی میتواند این فرآیند را کُند کند. این تأثیر، به ارتباط متقابل روح و جسم اشاره دارد، جایی که مزاج، خلق و اراده، بر وضعیت جسمانی اثر میگذارند. برای مثال، جوانی با روحیه قوی ممکن است در ده روز بهبود یابد، در حالی که سالمندی با روحیه ضعیف، در پنجاه روز نیز بهبودی کامل نیابد.
صفات معنوی و تجلی ظاهری
صفات معنوی، مانند تقوا، ایمان و تهجد، در ظاهر افراد نیز اثر میگذارند. شخصی با ایمان و طهارت، چهرهای نورانی و دلانگیز دارد، گویی از بهشتی از صفا و بشاشت آمده است. در مقابل، کدورت نفسانی، چهره را تیره و دل را مکدر میسازد. این اصل، به تأثیر باطن بر ظاهر اشاره دارد و نشان میدهد که نورانیت درونی، در جلوههای بیرونی نیز متجلی میشود.
نور و ضیاء: تبدیل نور به شعاع نازل
نور، هنگامی که با ظلمت جسمی درآمیزد، به ضیاء یا شعاع نازل تبدیل میشود. ضیاء، نور ضعیفشدهای است که در عالم محسوس قابل رؤیت است. این تبدیل، به محدودیتهای جسم در انتقال نور کامل اشاره دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا﴾ [مطلب حذف شد] : «اوست که خورشید را تابان و ماه را روشن قرار داد»). این آیه، جایگاه خورشید را به عنوان مظهر ضیاء و شعاع نازل نور الهی تأیید میکند.
دوری شکل نور و طبیعت محل
دوری شکل نور، به ویژه در خورشید، به طبیعت محل آن (کروویت خورشید و زمین) وابسته است. این کروویت، که مظهر وحدت و بساطت است، شکل دایرهای را به نور عارض میکند. دایره، به دلیل فقدان زوایا و اضلاع، تنها شکلی است که با احدیت نور سازگار است، در حالی که اشکالی مانند مثلث یا مربع، به دلیل کثرت، با این وحدت ناسازگارند.
صفای جوهر و شدت ضیاء
شدت ضیاء خورشید، به صفای جوهر آن و قابلیت پذیرش نور الهی بستگی دارد. جوهر نورانی خورشید، به دلیل خلوص و قابلیت دریافت تجلیات اسمائی، در بالاترین درجه نورانیت قرار دارد. این صفای ذاتی، خورشید را به مظهری برجسته از اسما و صفات الهی تبدیل میکند.
بخش دوم: حرکات خورشید و نظام کیهانی
اقسام حرکات خورشید
خورشید، به عنوان مظهر نور الهی، دارای شش نوع حرکت است: خاصه، عامه، بطیئه، سریعة، قهقرائیة و غیر قهقرائیة. این حرکات، به دو دسته خاص (مختص به خورشید) و عام (مشترک با دیگر کواکب) تقسیم میشوند. حرکات خاص شامل حرکت سریع مستمر تام (وضعی)، حرکت بطیئه مستمر غیر تام (انتقالی)، و حرکت غیر مستمر قهقرائی (طلوع از مغرب) هستند. این تنوع، به پیچیدگی نقش خورشید در نظام کیهانی اشاره دارد.
حرکت سریع مستمر تام
حرکت سریع مستمر تام، همان حرکت وضعی روزانه خورشید است که تابع دورة عظیم عرشی است. این حرکت، که بدون تخلف و به صورت پیوسته انجام میشود، مظهر نظم الهی در عالم خلقت است. خورشید، با این حرکت، نور خود را بر زمین میتاباند و نظم روز و شب را برقرار میسازد، گویی قلمی الهی که بر لوح هستی خطوط نظم را نگاشته است.
حرکت بطیئه غیر تام
حرکت بطیئه غیر تام، حرکت انتقالی خورشید است که روزانه یک جزء کوچک (دقیقهای از سی جزء برج) را طی میکند. این حرکت، به تغییر طول روز و فصول منجر میشود، چنانکه در زمستان و تابستان، روزها کوتاه یا بلند میگردند. این تغییر، به تأثیرات خورشید بر نظام زمانی و طبیعی زمین اشاره دارد، گویی خورشید، با رقصی آرام در آسمان، فصول را به نوبت بر زمین مینشاند.
حرکت قهقرائی و نقد آن
حرکت قهقرائی، که به طلوع خورشید از مغرب نسبت داده میشود، در روایات نبوی به عنوان نشانهای خاص ذکر شده است. با این حال، این حرکت، در نظام طبیعی مستمر نیست و اساس علمی ندارد. ادعای بازگشت خورشید، مانند روایت رد الشمس برای امیرالمؤمنین علیهالسلام، با مقام عصمت ایشان که مانع قضای نماز است، ناسازگار است. این نقد، بر ضرورت تمایز میان معجزه و قواعد طبیعی تأکید میکند، گویی باید حقیقت را از پردههای خرافه جدا ساخت.
بخش سوم: نقد خرافات و تحریفهای فرهنگی
تقدس اشیاء منسوب: نقدی عقلانی
یکی از مهمترین محورهای این درسگفتار، نقد تقدس بخشیدن به اشیاء منسوب به اولیای الهی، مانند عصای پیامبر، پیراهن عثمان یا عینک حاجی سبزواری است. این اشیاء، فاقد قداست ذاتیاند و تقدیس آنها، به تحریف حقیقت و گرایش به خرافات منجر میشود. برای مثال، عضدالدوله دیلمی، با بوسیدن عصای منسوب به پیامبر، به ظاهر احترام گذاشت، اما آن را فاقد ارزش ذاتی دانست. این عمل، به روشنی نشان میدهد که حقیقت پیامبر، در وجود او و اهلبیت علیهمالسلام است، نه در اشیاء مادی.
پیراهن عثمان و تحریف تاریخی
در تاریخ اسلام، اشیائی مانند پیراهن عثمان برای توجیه اغراض سیاسی و تحریف حقایق به کار رفتند. این سوءاستفاده، به تفرقه و تخريب جوامع اسلامی انجامید. حقیقت پیامبر، در اهلبیت علیهمالسلام، یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام متجلی است، نه در پارچهای که به نام پیامبر منسوب شده است. این نقد، گویی تیغی است که پردههای تحریف را میدرد و حقیقت را عیان میسازد.
مؤمن و کعبه: برتری حقیقت بر نماد
مؤمن، به دلیل برخورداری از حیات، روح و حقیقت، از کعبه، که سنگی مادی است، برتر است. این اصل، به ارزش والای انسان مؤمن در نظام ارزشی اسلام اشاره دارد. کعبه، هرچند نمادی مقدس است، اما مؤمن، با نور ایمان و تقوا، گویی مشعلی است که در تاریکی عالم میدرخشد و ارزشی فراتر از سنگ و خاک دارد.
نقد کله ابنسینا
نگهداری کله منسوب به ابنسینا، به جای حفظ اندیشه و آثار فکری او، نمونهای دیگر از گرایش به خرافه است. حقیقت ابنسینا، در فلسفه و حکمت اوست، نه در استخوانی که به او منسوب شده است. این نقد، به اهمیت حفظ میراث فکری و پرهیز از مادیگرایی در ارجنهادن به اولیاء و حکما تأکید میکند، گویی باید گوهر اندیشه را از پوستههای مادی جدا کرد.
عقلانیت و حقیقتجویی
مسلمان باید معقول، متعارف و منطقی باشد و از خرافات، مانند تقدیس اشیاء منسوب، دوری کند. عقلانیت، گویی چراغی است که راه حقیقت را روشن میسازد و انسان را از دام مناسک خرافی میرهاند. تمرکز بر حقایق معنوی، مانند اهلبیت علیهمالسلام، به جای اشیاء مادی، لازمه سلوک عرفانی و دینی است.
جمعبندی
این درسگفتار، با کاوش در مفاهیم نور، شکل و حرکات خورشید، به مثابه مظهر اسما و صفات الهی، دریچهای به سوی فهم عمیقتر نظام کیهانی و عرفانی گشوده است. نور مجرد، فاقد شکل و از قیود مادی آزاد است، در حالی که نور مادی، به دلیل جسمانیت، ذاتاً شکلپذیر است و به شکل دایرهای، مظهر وحدت و بساطت، متجلی میشود. حرکات ششگانه خورشید، از وضعی تا انتقالی و قهقرائی، نقش آن را در نظم کیهانی نشان میدهند، هرچند حرکت قهقرائی، به دلیل ناسازگاری با قواعد طبیعی، تنها در چارچوب معجزه قابل بررسی است. نقد خرافات و تحریفهای فرهنگی، از تقدیس اشیاء منسوب تا سوءاستفاده از نمادهای دینی، بر ضرورت عقلانیت و حقیقتجویی تأکید میکند. حقیقت پیامبر، در اهلبیت علیهمالسلام است، نه در اشیاء مادی، و مؤمن، به دلیل حیات و نور ایمان، از کعبه برتر است. این نوشتار، با زبانی فاخر و ساختاری علمی، مخاطب را به تأمل در این حقایق دعوت میکند، گویی مشعلی است که در تاریکی جهل، راه حقیقت را روشن میسازد.