در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 462

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 462)

دیباچه

این نوشتار، بازنمایی علمی درس‌گفتار شماره 462 از مجموعه «مصباح الانس» است که در تاریخ ۶ مهر ۱۳۸۱ توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره ایراد شده است. این درس‌گفتار، به کاوش در مراتب نزولی عالم، جایگاه عرش، اسمای الهی، و نقش انسان به‌عنوان ظرف جامع عوالم می‌پردازد. با رویکردی نقادانه به تقسیم‌بندی‌های سنتی، متن بر ظهوری بودن تمامی موجودات و امکان ارتباط انسان با حق از طریق هر مظهر تأکید دارد.

بخش نخست: مراتب وجود و جایگاه انسان

تقسیم‌بندی عوالم و انسان به‌مثابه ظرف جامع

عالم وجود، در چارچوب عرفان اسلامی، به مراتب چهارگانه تقسیم می‌شود: جبروت (عالم عقول)، ملکوت (عالم نفوس)، مثال (عالم تمثلات)، و ناسوت (عالم طبیعت). انسان، به‌مثابه آیینه‌ای تمام‌نما، ظرف جمع تمامی این عوالم است: «الْإِنْسَانُ جَامِعُ كُلِّ الْعَوَالِمِ». این جامعیت، هنگامی به کمال می‌رسد که انسان مقام جمع را تحقق بخشد. در غیر این صورت، نقص یا اضلال، سایه بر وجودش می‌افکند، چنان‌که گویی گوهری گران‌بها در خاک مدفون گردد.

درنگ: انسان، به‌مثابه ظرف جامع، مظهر تمامی مراتب وجود است و تحقق مقام جمع، او را به آیینه تمام‌نمای حق بدل می‌کند.

انسان کامل، چونان درختی است که ریشه در جبروت، شاخه در ملکوت، برگ در مثال، و میوه در ناسوت دارد. این جامعیت، او را به مظهری بی‌مانند برای اسمای الهی بدل می‌کند، اما عدم تحقق این مقام، او را به موجودی ناقص یا گمراه فرو می‌کاهد.

نقد اصطلاحات غیرمستند

اصطلاحاتی چون هاهوت، ماهوت، قاروت، و پاروت، فاقد مبنای معتبرند و در عرفان اسلامی جایگاهی ندارند: «لَا هَاهُوتَ وَلَا مَاهُوتَ». لاهوت، به معنای عالم اسمایی، پذیرفته شده، اما سایر اصطلاحات، چونان سرابی فریبنده، از حقیقت دورند. عرفان، چونان جویباری زلال، باید از اصطلاحات غیرمستند پرهیز کند و بر دلایل عقلی و نقلی استوار باشد.

درنگ: عرفان اصیل، از اصطلاحات غیرمستند دوری گزیند و بر مبانی عقلی و نقلی تکیه کند.

جمع‌بندی بخش نخست

انسان، به‌مثابه ظرف جامع عوالم، جایگاهی بی‌مانند در نظام هستی دارد. این بخش، با تبیین مراتب وجود و نقد اصطلاحات غیرمستند، بر ضرورت عرفانی علمی و مستدل تأکید کرد. انسان کامل، چونان گوهری است که نور حق را در تمامی مراتب وجود بازمی‌تاباند.

بخش دوم: عرش و اسمای الهی

عرش: ظرف استوای رحمانی

عرش، به‌مثابه مظهر نخست ظهور الهی، ظرف استوای رحمانی است: «الْعَرْشُ مَحَلُّ الْاسْتِوَاءِ الرَّحْمَانِيِّ». این مرتبه مجرد، چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته، حقیقت الوهیت را به‌صورت مثالی بازمی‌نماید و احاطه‌ای وجودی بر عالم دارد. عرش، دروازه‌ای است که فیض الهی از آن به سوی عوالم فرو می‌ریزد.

درنگ: عرش، مظهر اول ظهور الهی و واسطه فیض اسمای حق در عالم کون است.

نقد نسبت اسما به بروج و ملائکه

نسبت دادن قوای چهارگانه (حیات، علم، قدرت، اراده) به بروج دوازده‌گانه یا ملائکه، فاقد مبناست: «لَا أَسَاسَ لِهَذِهِ الرَّبْطِ». بروج، اجسامی مادی‌اند و فاقد روح: «الْبُرُوجُ جِسْمٌ لَا رُوحَ لَهَا». این دیدگاه، با علوم مدرن همخوان است که حرکت اجرام را به قوانین طبیعی نسبت می‌دهد. همچنین، ملائکه، مظاهر اسمای الهی‌اند، نه حاملان مستقیم آن‌ها.

درنگ: بروج، اجسام مادی‌اند و نسبت دادن ارواح یا اسما به آن‌ها فاقد اعتبار است.

جمع‌بندی بخش دوم

عرش، چونان قلبی تپنده، فیض الهی را به عوالم می‌رساند. نقد نسبت‌های غیرمستند به بروج و ملائکه، بر ضرورت عرفانی علمی و سازگار با واقعیات تأکید دارد. این بخش، عرش را به‌مثابه مظهری بی‌مانند برای ظهور اسمای الهی معرفی کرد.

بخش سوم: حرکات قدسی و نزول فیض

چهار حرکت قدسی

نزول فیض الهی، در چهار حرکت قدسی تجلی می‌یابد:

  1. حبیبیه (غیبی): سرایت وجود در تعین اول (احدیت)، چونان نفخه‌ای الهی که حیات را در کون جاری می‌سازد.
  2. اسمایی: ظهور حقایق در عالم جبروت (قلم)، چونان نوری که از مشکات الهی ساطع می‌شود.
  3. ارواح نوریه: تحقق نفوس و ملائکه در ملکوت، مانند جویبارهایی که از چشمه حیات می‌جوشند.
  4. ملکوتی مثالی: ظهور عالم حس و اجسام در ناسوت، چونان سایه‌ای که از حقیقت نورانی بر خاک می‌افتد.
درنگ: حرکات قدسی، مراحل نزول فیض الهی از احدیت تا ناسوت را بازمی‌نمایند.

احدیت و واحدیت

احدیت، چونان دریایی بی‌کران، ظرف وحدت مطلق و خالی از هر ترکیب است: «الْأَحْدِيَّةُ خَالِيَةٌ مِنَ الْجَمْعِ». واحدیت، ظرف جمع اسمایی است، مانند باغی که گل‌های گوناگون در آن می‌شکفند. اصطلاح «جمع احدی» نادرست است، زیرا احدیت فراتر از کثرت و ترکیب است.

درنگ: احدیت، وحدت مطلق است و صفات در آن بالقوه‌اند، نه بالفعل.

جمع‌بندی بخش سوم

حرکات قدسی، چونان نردبانی نورانی، فیض الهی را از احدیت به ناسوت می‌رسانند. احدیت و واحدیت، مراتب وحدت و کثرت را در نظام هستی تبیین می‌کنند. این بخش، نزول فیض را به‌مثابه جریانی الهی ترسیم کرد.

بخش چهارم: انسان و ارتباط با حق

هویت ساریه و معیت قیومیه

هر موجودی، چونان گلی در بوستان هستی، متصل به هویت ساریه و معیت قیومیه است: «كُلُّ مَوْجُودٍ مَعَ الْهُوَيَّةِ السَّارِيَةِ». این حضور، حسن هر مظهر را تضمین می‌کند، مانند نوری که در هر ذره از عالم می‌درخشد.

درنگ: هویت ساریه، وحدت باطنی را در تمامی موجودات تضمین می‌کند.

ارتباط انسان با حق از طریق هر مظهر

انسان، چونان زائری در معبد هستی، می‌تواند از طریق هر موجودی با حق ارتباط برقرار کند: «الْإِنْسَانُ يَتَوَصَّلُ إِلَى الْحَقِّ بِكُلِّ مَوْجُودٍ». هر سنگ، دیوار، یا گیاه، ضرایح مقدسی است که انسان را به حق می‌رساند.

درنگ: تمامی موجودات، مظاهر الهی‌اند و انسان می‌تواند از طریق آن‌ها به حق متصل شود.

سفر روحانی و موانع سلوک

سفر حقیقی، چونان سفری در ژرفای جان، «ضَرْبٌ فِي النَّفْس» است، نه «ضَرْبٌ فِي الْأَرْض». زیارت، برای عموم سفارش شده، اما اقلان، چونان پرندگانی آزاد، در هر مکان به حق متصل‌اند. موانع سلوک، مانند لباس، لقمه، و نطفه، چونان زنجیرهایی سنگین، سالک را از وصول بازمی‌دارند: «الْمَوَانِعُ ثَقِيلَةٌ كَالْكِسْوَةِ وَاللُّقْمَةِ».

درنگ: سفر روحانی، در نفس است و سبکی از موانع، وصول را آسان می‌کند.

آیه تسلیم بلقیس

قرآن کریم در سوره نمل، آیه ۴۴، می‌فرماید:

قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

: «گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و با سلیمان برای خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم.»
این آیه، چونان گوهری درخشان، تسلیم بلقیس را به‌مثابه رهایی از ظلمت نفس و وصول به حق ترسیم می‌کند.

درنگ: تسلیم بلقیس، نمونه‌ای از رهایی از ظلمت نفس و وصول به حقیقت است.

جمع‌بندی بخش چهارم

انسان، چونان زائری در بوستان هستی، از طریق هر مظهر به حق متصل می‌شود. سفر روحانی، در ژرفای نفس رخ می‌دهد و موانع مادی و نفسانی، سالک را از وصول بازمی‌دارند. آیه تسلیم بلقیس، راه رهایی را روشن می‌سازد.

بخش پنجم: نقد مادیات و حقایق الهی

نقد اغراض مادی

طمع و اغراض مادی، چونان حجابی سیاه، مانع درک حقایق‌اند: «الْأَغْرَاضُ الْمَادِّيَّةُ حِجَابٌ». قلب پاک، مانند آیینه‌ای صاف، برای دریافت حقایق الهی ضروری است.

درنگ: اغراض مادی، مانع درک حقایق‌اند و قلب پاک برای وصول لازم است.

حقایق و زنبور عسل

حقایق، چونان زنبور عسل‌اند که نیش آن‌ها (افشا) به زیان خودشان است: «الْحَقَائِقُ كَالنَّحْلِ». اولیا، مانند باغبانانی حکیم، حقایق را جز در موارد ضروری افشا نمی‌کنند، زیرا آفت دارد.

درنگ: حقایق، مانند زنبور عسل، جز در ضرورت افشا نمی‌شوند.

عالم بی‌پوست

عالم، چونان گوهری یکپارچه، فاقد پوست است و همه‌اش مغز است: «الْعَالَمُ كُلُّهُ لُبٌّ لَا قِشْرَ فِيهِ». هر موجودی، مظهر حق است، مانند نوری که در هر ذره از هستی می‌درخشد.

درنگ: عالم، همه مغز است و هر موجودی مظهر حق است.

جمع‌بندی بخش پنجم

اغراض مادی، چونان حجابی، مانع درک حقایق‌اند. عالم، چونان باغی بی‌پوست، همه مغز است و حقایق، مانند زنبور عسل، با احتیاط افشا می‌شوند. این بخش، بر وحدت وجود و ظهوری بودن موجودات تأکید کرد.

جمع‌بندی نهایی

این اثر، با بازنمایی درس‌گفتار شماره 462 مصباح الانس، مراتب وجود، جایگاه عرش و نقش انسان را در چارچوبی علمی و فاخر تبیین کرد. انسان، به‌مثابه ظرف جامع، از طریق هر مظهر به حق متصل می‌شود و سفر روحانی‌اش، در ژرفای نفس رخ می‌دهد. نقد تقسیم‌بندی‌های سنتی و تأکید بر عرفانی علمی، این متن را به منبعی ارزشمند برای پژوهشگران بدل کرده است. عالم، چونان گوهری بی‌پوست، همه مغز است و هر موجودی، جلوه‌ای از حق.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، سائرین الی الله به چند دسته اصلی تقسیم می‌شوند؟

2. بر اساس درسگفتار، سیر تطوری به چه معناست؟

3. طبق درسگفتار، کدام گروه از سالکین دارای سیر کامل هستند؟

4. بر اساس درسگفتار، سیر حالّی به چه نوع سیری اشاره دارد؟

5. طبق درسگفتار، چه چیزی مانع از تکمیل دایره وجودی برخی سالکین می‌شود؟

6. بر اساس درسگفتار، سیر تطوری مختص محبین است و محبوبین در آن شرکت ندارند.

7. طبق درسگفتار، سالکین موهوب در سیر خود نیازی به تلاش و کسب ندارند.

8. درسگفتار بیان می‌کند که همه سالکین به نشئه برزخی می‌رسند.

9. بر اساس درسگفتار، عارف محقق با حضور تام، مواطن انتقال را می‌شناسد.

10. طبق درسگفتار، سالکین با قصور استعداد می‌توانند به کمال نهایی دست یابند.

11. تفاوت سیر تطوری و سیر حالّی در درسگفتار چیست؟

12. چرا برخی سالکین به دلیل قصور استعداد در سیر ناقص می‌مانند؟

13. مفهوم 'موهوبا' در سیر سالکین به چه اشاره دارد؟

14. عروج تحلیلی در درسگفتار به چه معناست؟

15. چرا شناخت مواطن انتقال برای عارف محقق مهم است؟

پاسخنامه

1. دو دسته

2. سیر از یک عالم به عالم دیگر

3. اولیای محبوبین

4. سیر در احوال متعاقب در یک نشئه

5. قصور استعداد

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. سیر تطوری انتقال از یک عالم به عالم دیگر است، در حالی که سیر حالّی در احوال متعاقب یک نشئه رخ می‌دهد.

12. زیرا استعداد آن‌ها برای تکمیل دایره وجودی و رسیدن به کمال کافی نیست.

13. به سالکینی که کمالاتشان از طریق هبه الهی بدون نیاز به کسب و تلاش حاصل می‌شود.

14. عروج تحلیلی سیری است که سالک در همان نشئه با تعمق در احوال به کمال می‌رسد.

15. زیرا عارف محقق با شناخت مواطن انتقال، احکام عوالم و نشئات را درک می‌کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده