متن درس
تبیین تجلیات و تعینات در عرفان نظری
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 470)
مقدمه: سفری در ژرفای معرفت الهی
این نوشتار، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین و تحلیل مفاهیم بنیادین عرفان نظری در حوزه تجلیات ذاتی و صفاتی، تعینات الهی، و حرکت وجودی و ایجادی میپردازد.
بخش اول: تجلیات الهی: ذات و صفات در آینه وجود
تبیین مفهوم تجلی ذاتی و صفاتی
در عرفان نظری، تجلی، به مثابه آینهای است که ذات بیکران الهی در آن به ظهور میرسد. این مفهوم، در دو مرتبه متمایز تعریف میشود: تجلی ذاتی و تجلی صفاتی. تجلی ذاتی، ظهور ذات الهی در قالب اسماء و صفات است، بیآنکه خلق در آن لحاظ گردد. این مرتبه، به مقام احدیت و واحدیت اشاره دارد، جایی که ذات، در خلوص مطلق، شئون خود را متجلی میسازد. در مقابل، تجلی صفاتی، به ظهور خلق در قالب اعیان ثابته و وجودات خارجی مربوط است، که مظاهر اسماء و صفات الهیاند.
برای فهم این تمایز، میتوان به تمثیلی از نور خورشید متوسل شد: تجلی ذاتی، مانند نور خالص خورشید است که در ذات خود، بینیاز از ظهور در غیر است؛ اما تجلی صفاتی، چونان پرتوهای خورشید است که بر اشیاء میتابد و در آنها به رنگها و اشکال گوناگون نمود مییابد. اعیان ثابته، در این تشبیه، به مثابه قالبهای ازلیاند که نور الهی را در خود پذیرفته و به وجودات خارجی تبدیل میکنند.
|
درنگ: تجلی ذاتی، ظهور ذات در مقام احدیت و واحدیت است، بیلحاظ خلق، و تجلی صفاتی، ظهور خلق در قالب اعیان ثابته و وجودات خارجی، به مثابه مظاهر اسماء الهی. |
کمال ذاتی و کمال اسمائی
کمال ذاتی، کمالی است که در مرتبه ذات، بدون هیچ شرط یا واسطهای، تحقق مییابد. این کمال، به احدیت و واحدیت اختصاص دارد و در آن، ذات الهی در خودبسندگی مطلق، بینیاز از غیر، متجلی است. اما کمال اسمائی، به ظهور اسماء الهی در عالم خلق وابسته است و از طریق غلبه اثر واحدیت در مرتبهای که به برزخیت ثانویه تعبیر میشود، تحقق مییابد.
این تمایز، به مثابه تفاوت میان جوهر یک گوهر و پرتوهای آن است. کمال ذاتی، جوهر گوهر است که در ذات خود کامل و بینیاز است؛ اما کمال اسمائی، پرتوهای آن گوهر است که در آینه خلق، به رنگها و جلوههای گوناگون ظهور مییابد. مرتبه واحدیت، در این میان، به مثابه پلی است که ذات را به خلق متصل میکند، بیآنکه ذات از خلوص خود تنزل یابد.
|
درنگ: کمال ذاتی، در مقام احدیت و واحدیت، بیشرط و بیواسطه تحقق مییابد، و کمال اسمائی، در ظهور خلق از طریق غلبه اثر واحدیت، به منصه ظهور میرسد. |
نقد مفهوم حقیقت السوائیه
یکی از مفاهیم مورد نقد در این درسگفتار، «حقیقت السوائیه» است که در برخی متون عرفانی به معنای حقیقت جدای از ذات الهی به کار رفته است. این مفهوم، از منظر عرفان توحیدی، فاقد اساس است، زیرا هیچ «سوائی» (غیر) در برابر ذات الهی وجود ندارد. تمام ظهورات، از خلق تا اسماء، مظاهر ذاتاند و هرگونه تصور غیریت، به خطا میانجامد.
این نقد، به مثابه پاک کردن غبار از آینه معرفت است. حقیقت السوائیه، چونان سایهای خیالی است که در برابر نور ذات، هیچ واقعیتی ندارد. عرفان توحیدی، با نفی هرگونه دوگانگی، تأکید میکند که هستی، یکپارچه ظهور ذات الهی است، و هر تصور جدایی، به گمراهی منجر میشود.
|
درنگ: حقیقت السوائیه، به دلیل نفی غیریت در برابر ذات الهی، فاقد حقیقت است و تمام ظهورات، مظاهر یگانه ذاتاند. |
جمعبندی بخش اول
این بخش، به تبیین تجلیات ذاتی و صفاتی، کمال ذاتی و اسمائی، و نقد مفهوم حقیقت السوائیه پرداخت. تجلی ذاتی، ظهور ذات در مقام احدیت و واحدیت است، و تجلی صفاتی، ظهور خلق در قالب مظاهر اسماء. کمال ذاتی، بیشرط و بیواسطه، و کمال اسمائی، وابسته به ظهور خلق است. نقد حقیقت السوائیه، بر وحدت وجود و نفی هرگونه غیریت تأکید دارد. این مفاهیم، بنیان نظام هستیشناختی عرفان نظری را تشکیل میدهند و راه را برای فهم عمیقتر شئون الهی هموار میکنند.
بخش دوم: حرکت وجودی و ایجادی: پویایی شئون الهی
مفهوم حرکت وجودی و ایجادی
حرکت، در عرفان نظری، به دو مرتبه وجودی و ایجادی تقسیم میشود. حرکت وجودی، به شئون ذاتی پروردگار اشاره دارد که در آیه شریفه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در شأنی است») متجلی است. این حرکت، ظهوری است بینیاز از قوه و فعل، و به پویایی ذات در شئون خود دلالت دارد. حرکت ایجادی، اما، به ظهور خلق در قالب مظاهر عینی و علمی مربوط است.
حرکت وجودی، چونان جریانی است که از چشمه بیکران ذات میجوشد و بیآنکه به قوه یا استعداد نیازمند باشد، شئون بیپایان را متجلی میسازد. حرکت ایجادی، اما، چونان امواج این چشمه است که بر ساحل خلق مینشیند و به صورت اعیان ثابته و وجودات خارجی ظهور مییابد.
|
درنگ: حرکت وجودی، ظهور شئون ذاتی الهی است که بینیاز از قوه و فعل است، و حرکت ایجادی، ظهور خلق در قالب مظاهر عینی و علمی. |
تمایز حرکت عرفانی از حرکت فلسفی
حرکت در فلسفه، به معنای خروج از قوه به فعل است، مانند تبدیل نطفه به علقه و علقه به مضغه. اما در عرفان، حرکت وجودی و ایجادی، از این تعریف فلسفی فاصله دارد. در عرفان، قوه و ماده وجود ندارد، و حرکت، به معنای ظهور شئون ذاتی بدون نیاز به استعداد است.
این تمایز، به مثابه تفاوت میان چرخش یک چرخ در محور خود و حرکت یک جسم در فضاست. حرکت فلسفی، نیازمند ماده و استعداد است، اما حرکت عرفانی، چونان چرخش بیپایان ذات در شئون خود است که بینیاز از هرگونه قوه، به ظهور میرسد.
|
درنگ: حرکت عرفانی، برخلاف حرکت فلسفی که خروج از قوه به فعل است، ظهور شئون ذاتی بدون نیاز به قوه یا ماده است. |
شئونات بیپایان ذات
هر شأن الهی، خود دارای شئونات بیپایانی است، چنانکه در آیه شریفه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در شأنی است») به آن اشاره شده است. این شئونات، به پویایی مداوم ذات الهی دلالت دارند و نشاندهنده بینهایت بودن ظهورات ذاتیاند.
این مفهوم، چونان دریایی است که هر قطره آن، خود دریایی دیگر را در بر دارد. هر شأن، چونان موجی است که در خود، موجهای بیشمار دیگری را پنهان کرده، و این پویایی، به بیکرانگی ذات الهی اشاره دارد.
|
درنگ: هر شأن الهی، دارای شئونات بیپایانی است که به پویایی و بینهایت بودن ظهورات ذاتی اشاره دارد. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به تبیین حرکت وجودی و ایجادی، تمایز آن از حرکت فلسفی، و شئونات بیپایان ذات پرداخت. حرکت وجودی، ظهور شئون ذاتی است که بینیاز از قوه و فعل است، و حرکت ایجادی، ظهور خلق را در بر میگیرد. شئونات بیپایان ذات، به پویایی و بیکرانگی الهی دلالت دارند. این مفاهیم، به فهم عمیقتر نظام هستیشناختی عرفانی یاری میرسانند.
بخش سوم: نقد مفاهیم عرفانی و تأکید بر وحدت وجود
نقد مفهوم برزخیت
مفهوم برزخیت، بهعنوان یک عالم مستقل، در این درسگفتار رد شده و صرفاً یک وصف انتزاعی و مقارنهای تلقی میشود. برزخ، نه یک حقیقت وجودی، بلکه نتیجه مقایسه میان عوالم مختلف، مانند عالم ماده، عالم مثال، و عالم عقل است.
برزخیت، چونان سایهای است که در اثر قیاس دو نور پدید میآید. عالم مثال، بهعنوان یک حقیقت مستقل، دارای مرتبهای خاص است، اما برزخ، صرفاً یک وصف ذهنی است که از مقایسه این عالم با عوالم دیگر استخراج میشود.
|
درنگ: برزخیت، یک وصف انتزاعی است که از مقایسه عوالم استخراج میشود و هیچ حقیقت وجودی مستقلی ندارد. |
نقد اصطلاحات حضرة الممتنع و حضرة العدم
اصطلاحات «حضرة الممتنع» و «حضرة العدم»، به دلیل فقدان حقیقت وجودی، مورد نقد قرار گرفتهاند. این مفاهیم، که در برخی متون عرفانی به کار رفتهاند، از منظر توحیدی، بیمعنا هستند، زیرا هیچ غیریت یا عدی در برابر ذات الهی وجود ندارد.
این اصطلاحات، چونان سرابهاییاند که در بیابان معرفت، ذهن را به گمراهی میکشانند. در عرفان توحیدی، تنها ذات الهی و مظاهر آن حقیقت دارند، و هرگونه تصور عدم یا ممتنع، به خطا میانجامد.
|
درنگ: حضرة الممتنع و حضرة العدم، به دلیل نفی هرگونه غیریت در برابر ذات الهی، فاقد حقیقتاند. |
تأکید بر وحدت وجود
وحدت وجود، محور اصلی این درسگفتار است. تمام ظهورات، از اسماء تا خلق، مظاهر ذات الهیاند، و هیچ دوگانگی یا غیریتی میان حق و خلق وجود ندارد. این دیدگاه، مفاهیمی مانند سوائیه و برزخیت را نفی میکند.
وحدت وجود، چونان اقیانوسی است که تمام امواج و قطرات آن، از یک جوهر واحد سرچشمه میگیرند. هر مظهری، جلوهای از ذات است، و هرگونه تصور جدایی، چونان خطی خیالی بر آب است که به سرعت محو میشود.
|
درنگ: وحدت وجود، تمام ظهورات را مظهر ذات الهی میداند و هرگونه دوگانگی میان حق و خلق را نفی میکند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به نقد مفاهیم برزخیت، حضرة الممتنع، و حضرة العدم، و تأکید بر وحدت وجود اختصاص داشت. برزخیت، یک وصف انتزاعی است، و اصطلاحات ممتنع و عدم، فاقد حقیقتاند. وحدت وجود، بهعنوان محور عرفان توحیدی، هرگونه غیریت را نفی میکند و تمام ظهورات را جلوه ذات میداند.
بخش چهارم: خدا نشناسی و راههای معرفت الهی
مشکل خدا نشناسی
خدا نشناسی، بهعنوان مشکل اصلی جامعه، از نادانی و فقدان تجربه مستقیم الهی ناشی میشود. این مشکل، با تمثیلی زیبا به «نان زدن به شیشه پنیر» تشبیه شده است، که به تلاش بیثمر انسان برای شناخت خدا بدون شهود اشاره دارد.
خدا نشناسی، چونان تشنگیای است که در کنار چشمه زلال، به سراب پناه میبرد. انسان، در جستوجوی معرفت، به مفاهیم ذهنی و خیالی متوسل میشود، اما بدون شهود، به حقیقت ذات الهی دست نمییابد.
|
درنگ: خدا نشناسی، از فقدان شهود الهی ناشی میشود و با تمثیل نان زدن به شیشه پنیر، به تلاش بیثمر برای شناخت خدا اشاره دارد. |
لزوم شناخت خدا از طریق شهود
شناخت خدا، نیازمند تجربه شهودی و قلبی است و باور ذهنی بدون معرفت عمیق، کافی نیست. این شناخت، فراتر از مفاهیم نظری، به ارتباط مستقیم با ذات الهی وابسته است.
شهود الهی، چونان گشودن پنجرهای به سوی نور بیکران است. انسان، با عبور از حجابهای ذهن و خیال، به حقیقت ذات میرسد و در این دیدار، معرفت حقیقی را تجربه میکند.
|
درنگ: شناخت خدا، نیازمند شهود است و باور ذهنی بدون تجربه مستقیم، به معرفت حقیقی منجر نمیشود. |
نقد افراط در توسل به اولیاء
تمرکز بیش از حد بر اولیاء، مانند امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع)، اگر به غفلت از خدا منجر شود، گمراهی است. هدف انبیاء و اولیاء، رساندن انسان به خداست، نه تبدیل شدن به مانع معرفت الهی.
اولیاء، چونان چراغهاییاند که راه به سوی نور مطلق را نشان میدهند. اما اگر این چراغها، خود مقصد شوند، انسان از مقصود اصلی، که ذات الهی است، بازمیماند.
|
درنگ: افراط در توسل به اولیاء، اگر به غفلت از خدا منجر شود، گمراهی است، زیرا هدف اولیاء، رساندن انسان به ذات الهی است. |
لزوم وقت گذاشتن برای خدا
شناخت خدا، نیازمند تمرکز و تلاش مداوم است. انسان باید وقت خود را برای معرفت الهی اختصاص دهد و از غفلت ناشی از مسائل فرعی پرهیز کند.
وقت گذاشتن برای خدا، چونان کاشتن بذری در خاک دل است. این بذر، با مراقبت و توجه، به درختی تنومند از معرفت تبدیل میشود که میوه آن، قرب الهی است.
|
درنگ: شناخت خدا، نیازمند تمرکز و وقت گذاشتن است که فراتر از مطالعه نظری، به تمرین معنوی وابسته است. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به مشکل خدا نشناسی، لزوم شهود الهی، نقد افراط در توسل به اولیاء، و اهمیت وقت گذاشتن برای خدا اختصاص داشت. خدا نشناسی، از فقدان شهود ناشی میشود، و شناخت خدا، نیازمند تجربه مستقیم است. اولیاء، راه به سوی خدا هستند، نه مانع، و معرفت الهی، با تمرکز مداوم به دست میآید.
بخش پنجم: روششناسی معرفت الهی: انكار و اثبات
اهمیت انكار و اثبات
انكار غیریت و اثبات وجود خدا، دو مرحله مکمل در شناخت الهیاند. بدون انكار غیر، اثبات خدا بیمعناست، زیرا معرفت توحیدی، با نفی هرگونه دوگانگی آغاز میشود.
انكار و اثبات، چونان دو بال پرنده معرفتاند. انكار، حجابهای غیریت را میزداید، و اثبات، حقیقت یگانه ذات را آشکار میسازد.
|
درنگ: انكار غیریت و اثبات وجود خدا، دو مرحله مکمل در مسیر شناخت توحیدیاند. |
اخراج از حد ابطال و تشبیه
حدیث «اخرجوه من الحدين، حد الابطال و حد التشبيه فقولوا حيث ما شئتم» بر این نکته تأکید دارد که خدا را نباید در حد نفی وجود یا شبیهسازی به مخلوقات تعریف کرد. این روش، به تنزیه و تشبیه در شناخت الهی اشاره دارد.
این حدیث، چونان کلیدی است که قفلهای ذهن را میگشاید. خدا، فراتر از نفی و اثباتهای بشری است، و معرفت او، در گریز از ابطال و تشبیه به دست میآید.
|
درنگ: خدا را نباید در حد ابطال یا تشبیه تعریف کرد، و معرفت او، در گریز از این دو حد به دست میآید. |
نقد وضعیت حوزههای علمی
حوزههای علمی، به جای تمرکز بر معرفت خدا، به مسائل فرعی مانند فلسفه و عرفان نظری میپردازند. این غفلت، به گمراهی منجر میشود، زیرا خدا باید محور تمام علوم دینی باشد.
حوزههای علمی، چونان باغهاییاند که به جای پرورش درخت معرفت الهی، به شاخ و برگهای فرعی مشغول شدهاند. این انحراف، از محوریت توحید دور میکند و به گمراهی میانجامد.
|
درنگ: حوزههای علمی، با غفلت از معرفت خدا و تمرکز بر مسائل فرعی، به گمراهی میانجامند. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، به اهمیت انكار و اثبات، اخراج از حد ابطال و تشبیه، و نقد وضعیت حوزههای علمی پرداخت. انكار و اثبات، دو بال معرفت توحیدیاند، و خدا، فراتر از نفی و تشبیه است. حوزههای علمی، باید معرفت خدا را محور قرار دهند تا از گمراهی پرهیز شود.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مفاهیم بنیادین عرفان نظری در حوزه تجلیات، تعینات، و شئون الهی پرداخت. تجلی ذاتی و صفاتی، کمال ذاتی و اسمائی، حرکت وجودی و ایجادی، و شئونات بیپایان ذات، از محورهای کلیدی این اثر بودند. نقد مفاهیمی مانند حقیقت السوائیه، برزخیت، و حضرة الممتنع، بر وحدت وجود و نفی هرگونه غیریت تأکید داشت. مشکل خدا نشناسی، لزوم شهود الهی، و نقد افراط در توسل به اولیاء، به اهمیت معرفت توحیدی اشاره کردند. انكار و اثبات، و اخراج از حد ابطال و تشبیه، روشهایی برای شناخت خدا معرفی شدند. این اثر، با دعوت به تمرکز بر خدا و پرهیز از غفلت، راهی به سوی معرفت حقیقی ارائه میدهد.
این نوشتار، چونان چراغی است که در تاریکی جهل، راه به سوی نور معرفت میگشاید. امید است که پژوهشگران و طالبان حقیقت، با تأمل در این مفاهیم، به ژرفای توحید دست یابند و از حجابهای ذهن و خیال عبور کنند.
|
با نظارت صادق خادمی |