متن درس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 477)
مقدمه
شناخت انسان کامل، در عرفان نظری جایگاهی بیبدیل دارد. این شناخت، نه تنها انسان را به سوی غایت وجودی خویش رهنمون میسازد، بلکه او را در مقام خلیفهالله، به مثابه پلی میان حق و خلق قرار میدهد. درسگفتار شماره 477 از سلسله مباحث «مصباح الانس»، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با طرح پرسشهایی عمیق درباره فاعل، غایت، کمال و رجوع انسان کامل، به تبیین این مفهوم میپردازد.
بخش اول: پرسشهای بنیادین در شناخت انسان کامل
ماهیت پرسشها و نقش آنها در شناخت
درسگفتار با طرح پرسشهایی بنیادین درباره انسان کامل آغاز میشود: فاعل او کیست؟ غایت او چیست؟ کمال او چگونه است؟ و رجوع او به چه معناست؟ این پرسشها، چون چراغی در تاریکی، راه شناخت انسان کامل را روشن میسازند. انسان کامل، آن موجودی است که برای این پرسشها پاسخهایی واصلانه دارد؛ نه صرفاً در مقام علم و مفهوم، بلکه در ساحت فعلیت و وجود. این پرسشها، به مثابه کلیدی برای گشودن درهای معرفت، انسان را به سوی فهم حقیقت وجودی خویش هدایت میکنند.
درنگ: پرسشهای بنیادین درباره فاعل، غایت و کمال انسان کامل، نه تنها راه شناخت او را هموار میکنند، بلکه معیاری برای سنجش عمق معرفت سائل ارائه میدهند.
ارزیابی معرفت سائل از پرسشها
پرسشها، چون آینهای، عمق فهم سائل را بازتاب میدهند. سؤالهای نادرست یا ناقص، نشان از محدودیتهای معرفتی مؤلف یا شارح دارند. همانگونه که شاعر پارسیگو فرمود: «تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد»، پرسشها نیز پرده از عیب و هنر معرفتی سائل برمیدارند. برای نمونه، پرسشهایی که به خطا رجوع انسان را به عين یا مثل مبدأ ارجاع میدهند، نشاندهنده کاستی در فهم عرفانی و فلسفی است.
تبیین عرفانی و فلسفی
این رویکرد، با روششناسی عرفان نظری همخوانی دارد. انسان کامل، به مثابه مظهر اسما و صفات الهی، تنها در پرتو پرسشهایی دقیق و عمیق شناخته میشود. این پرسشها، نه تنها ویژگیهای انسان کامل را آشکار میکنند، بلکه میزان درک سائل از این حقیقت را نیز به محک میگذارند. از اینرو، نقد پرسشهای نادرست، گامی در جهت تصحیح فهم و تعمیق معرفت است.
بخش دوم: غایت خلقت و کمال انسان
غایت وجودی هر موجود
هر موجودی، از جمله انسان، برای غایتی خلق شده است. این غایت، چون مقصدی در افق وجود، انسان را به سوی کمال رهنمون میسازد. اما بسیاری از انسانها، به دلیل کوتاهی و سستی، به جای رسیدن به غایت عالی، به مراتب مادون یا متوسط بسنده میکنند. این حقیقت، با کلام وحی همسوست:
وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى
(قرآن کریم، سوره نجم، آیه ۳۹، : «و اینکه برای انسان جز آنچه کوشیده است نیست»).
درنگ: غایت خلقت انسان، کمال عالی اوست که تنها با جدیت و تلاش بیوقفه در مسیر الهی به دست میآید.
تفاوت مراتب کمال
انسان، در مسیر کمال، ممکن است به مراتب مختلفی دست یابد: کمال عالی، متوسط یا مادون. کمال عالی، همان مقام انسان کامل است که چون خورشیدی درخشان، تمامی استعدادهای وجودی را به فعلیت میرساند. اما بسیاری، به دلیل غفلت یا ضعف اراده، به مراتب پایینتر میرسند. این تمثیل، چون میوهای است که اگر به دست مؤمن نرسد، ممکن است کافر آن را بچشد؛ یعنی به جای غایت مطلوب، به غایتی مادون فرو میغلتد.
تلاش برای رسیدن به غایت
انسان باید با تمام وجود، غایت عالی خویش را بجوید. این تلاش، چون سفری است در دریای بیکران هستی که تنها با هدایت الهی به ساحل مقصود میرسد. اگر انسان به این حقیقت دست یابد که خداوند او را برای هدفی والا آفریده، تمامی امور دیگر در برابر این هدف رنگ میبازند. این شناخت، انسان را از بند تعلقات مادی رها ساخته و به سوی کمال وجودی سوق میدهد.
بخش سوم: نقد رجوع به عين یا مثل مبدأ
نقد پرسش نادرست
یکی از پرسشهای مطرحشده در درسگفتار، رجوع انسان به عين یا مثل مبدأ است که به درستی نادرست خوانده شده است. این پرسش، چون پرتویی گمراهکننده، از فهم دقیق عرفانی دور است. رجوع انسان، نه به عين حق است و نه به مثل آن، بلکه به سوی اسما و صفات الهی است؛ مانند رحمان، جبار، قهار یا ودود. این حقیقت، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
(قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۵۶، : «ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم»).
درنگ: رجوع انسان کامل، نه به عين یا مثل مبدأ، بلکه به سوی اسما و صفات الهی است که مراتب وجودی او را متعین میسازد.
رجوع قوسی و پویا
رجوع انسان، چون قوسی در سپهر هستی، دارای دو مرحله نزول و صعود است. نزول، از علم حق آغاز میشود و صعود، به سوی اسمای الهی با فعلیتهای کسبشده پیش میرود. این حرکت، خطی نیست که انسان به مبدأ اولیه بازگردد، بلکه پویا و قوسی است که در آن، انسان با کسب کمالات، به مراتب وجودی والا صعود میکند.
تبیین فلسفی و عرفانی
این دیدگاه، هستی را جریانی پویا میبیند که در آن، انسان کامل با تلاش خویش، از مقام استعداد به فعلیت میرسد. صعود او، نه بازگشت به مبدأ اولیه، بلکه حرکت به سوی مظاهر اسمایی است که وجود او را متعین میسازد. این تبیین، با مفهوم وحدت وجود همسوست و انسان کامل را به مثابه ظهوری از حق معرفی میکند.
بخش چهارم: تمایز انسان و فرد
انسان در برابر فرد
درسگفتار، تمایزی عمیق میان انسان و فرد قائل است. فرد، چون درختی است که تنها به ریشههای خود مینگرد و در خودمحوری غرق است. اما انسان، چون دریایی بیکران، وجود خویش را در خدمت حقیقت و دیگران میبیند. این تمایز، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ
(قرآن کریم، سوره حشر، آیه ۹، : «و دیگران را بر خود مقدم میدارند، هرچند خودشان نیازمند باشند»).
درنگ: انسان کامل، وجود خویش را در خدمت حقیقت و دیگران میبیند، در حالی که فرد در خودمحوری و محدودیت گرفتار است.
خودشناسی، معیار انسانیت
انسان با تأمل در افکار و اعمال خویش، میتواند دریابد که فرد است یا انسان. این خودشناسی، چون آینهای است که حقیقت وجودی او را بازتاب میدهد. انسانی که صبحگاهان به فکر دیگران است و نه خود، در مسیر انسانیت گام برمیدارد. اما فردی که تنها به نیازهای خود میاندیشد، در مرتبهای مادون باقی میماند.
تبیین عرفانی
این تمایز، ریشه در عرفان نظری دارد که انسان کامل را مظهر وحدت وجود میداند. انسان، با گذر از خودمحوری، به حقیقت وجودی خویش دست مییابد و در مقام خلیفهالله، آیینه تمامنمای اسما و صفات الهی میشود.
بخش پنجم: نفی استقلال در انسان کامل
استقلال، امری ممتنع
انسان کامل، هیچ استقلالی از خود ندارد و وجودش ظهوری از حق است. استقلال، تنها برای ذات باریتعالی ممکن است. انسان کامل، چون سایهای است که در پرتو نور حق معنا مییابد. این حقیقت، با مفهوم وحدت وجود همخوانی دارد که تمامی موجودات را ظهورات حق میداند.
درنگ: انسان کامل، ظهور حق است و هیچ استقلالی از خود ندارد؛ استقلال، تنها از آنِ ذات الهی است.
ارتباط انسان و حق
انسان کامل، در ارتباط با حق معنا مییابد. این ارتباط، چون پلی است که انسان را از مقام استعداد به فعلیت میرساند. او نه در وجود، نه در تعین و نه در ارتباط، مستقل نیست، بلکه در تمامی مراتب، وابسته به حق است.
بخش ششم: عالم در انسان و انسان در عالم
انسان، آینه عالم
درسگفتار این پرسش را مطرح میکند که چه چیزی از عالم در انسان است و انسان در کجای عالم قرار دارد؟ انسان کامل، چون آیینهای است که تمامی حقایق عالم را در خود بازتاب میدهد. او قائم به حقیقت عالم است، نه به سراب. این مفهوم، با مقام خلیفهالله همخوانی دارد که انسان را جامع تمامی مراتب وجودی میداند.
درنگ: انسان کامل، آینه تمامنمای حقایق عالم است و قیام او به حقیقت الهی است، نه به سرابهای مادی.
قیام انسان به حقیقت
انسان کامل، قیامش به حق است، نه به امور مادون مانند خاک یا سراب. او چون گوهری است که در دل عالم میدرخشد و تمامی مراتب وجودی را در خود متجلی میسازد. این قیام، او را از دیگر موجودات متمایز کرده و در مقام خلیفهالله قرار میدهد.
بخش هفتم: انگیزههای وجودی انسان کامل
انگیزههای فاعلی در برابر انگیزههای صوری
انسان کامل، با انگیزههای فاعلی و الهی حرکت میکند، نه با انگیزههای صوری و مادی. این انگیزهها، چون چشمهای زلال، وجود او را از انفعال میرهانند و او را به سوی کمال سوق میدهند. انسان مدرن، اما، اغلب در بند انگیزههای صوری گرفتار است و از حقیقت وجودی خویش غافل میماند.
درنگ: انسان کامل، با انگیزههای الهی، وجودی متراکم و پویا دارد که او را از انفعال و محدودیت رها میسازد.
انفعال انسان مدرن
درسگفتار، با نقدی تیزبینانه، انفعال انسان مدرن را هدف قرار میدهد. انسانهایی که تنها به انگیزههای مادی پاسخ میدهند، چون کشتیهای بیلنگر، در دریای وجود سرگردان میمانند. اما انسان کامل، با تکیه بر محرکهای الهی، چون ستارهای درخشان، مسیر کمال را میپیماید.
جمعبندی
درسگفتار شماره 477 از «مصباح الانس»، با طرح پرسشهایی عمیق درباره انسان کامل، به تبیین جایگاه او بهعنوان مظهر اسما و صفات الهی میپردازد. این متن، با نقد پرسشهای نادرست، مانند رجوع به عين یا مثل مبدأ، و تأکید بر رجوع قوسی به سوی اسمای الهی، عرفان نظری را به معرفتی دقیق و پویا تبدیل میکند. تمایز انسان و فرد، نفی استقلال، و دعوت به خودشناسی، انسان کامل را به مثابه آیینهای تمامنما از حق معرفی میکند. انگیزههای الهی، او را از انفعال میرهاند و به سوی کمال وجودی هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی