در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 478

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 478)

مقدمه

کتاب حاضر، با استناد به درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 478، به تبیین عمیق و تخصصی مفاهیم عرفان نظری و فلسفه اسلامی می‌پردازد. محور اصلی این اثر، نقد مفاهیم سنتی فلسفه ارسطویی، مانند عقول عشره، مقولات عشر، و ماهیت، و ارائه دیدگاهی وجودمحور است که همه موجودات را ظهورات الهی می‌داند. این متن به بررسی جایگاه انسان کامل، تأثیرات متقابل انسان و عالم، و لزوم تحول در حوزه‌های علمی پرداخته است.

بخش یکم: پرسش از اجناس عالم و نقد مفاهیم سنتی

صورت‌بندی پرسش‌های بنیادین

درس‌گفتار با طرح پرسش‌هایی بنیادین درباره اجناس عالم آغاز می‌شود: اجناس عالم چیست؟ تعداد آن‌ها چند است؟ آیا این اجناس همان مقولات عشر یا عقول عشره هستند که فلاسفه مشاء مطرح کرده‌اند؟ رابطه این اجناس با انسان چیست، و چگونه بر یکدیگر اثر می‌گذارند؟ این پرسش‌ها، که ریشه در فلسفه پیش از اسلام و آثار فلاسفه اسلامی مانند فارابی و ابن‌سینا دارند، به بررسی کلیات ماهوی عالم، یعنی جنس، فصل، نوع، و ماهیت، می‌پردازند. اما متن، این سؤال‌ها را به دلیل تحولات علمی و فلسفی جدید، بی‌ربط و منسوخ می‌داند، چنان‌که گویی این مفاهیم، چونان کاخی کهن بر پایه‌های لرزان بنا شده، دیگر توان ایستادگی در برابر طوفان معرفت مدرن را ندارند.

درنگ: پرسش از اجناس عالم، تعداد آن‌ها، و ارتباطشان با عقول عشره و مقولات عشر، به دلیل تحولات علمی و فلسفی جدید، منسوخ و بی‌ربط است.

تحلیل و بسط مفهوم

اجناس عالم، در فلسفه ارسطویی، به کلیات ماهوی اشاره دارند که موجودات را بر اساس جنس، فصل، و نوع دسته‌بندی می‌کنند. این تقسیم‌بندی، در منطق ارسطویی، مبنای فهم عالم قرار گرفته و در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در آثار ابن‌سینا، با مفاهیمی چون عقول عشره و مقولات عشر پیوند خورده است. اما متن، با تأکید بر کاستی این مفاهیم، آن‌ها را به چالش می‌کشد. این نقد، نه‌تنها به رد مفاهیم سنتی می‌انجامد، بلکه دعوتی است به بازسازی فلسفه‌ای که عالم را نه بر پایه ماهیت، بلکه بر اساس وجود و ظهورات الهی تبیین کند، چنان‌که عالم، چونان آینه‌ای زلال، تنها بازتاب وجه الهی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش یکم

پرسش از اجناس عالم، که ریشه در فلسفه ارسطویی و اسلامی دارد، در پرتو تحولات علمی و فلسفی، دیگر موضوعیت ندارد. این بخش، با طرح سؤال‌های بنیادین و نقد آن‌ها، راه را برای ارائه دیدگاهی وجودمحور هموار می‌سازد که عالم و انسان را در چارچوبی نوین تبیین می‌کند.

بخش دوم: نقد عقول عشره و افلاک نه‌گانه

بررسی نظریه عقول عشره

نظریه عقول عشره، که در فلسفه مشاء برای تبیین خلقت عالم مطرح شده، فرض می‌کند خداوند عقل اول را آفرید، سپس هر عقل، با وجود خود عقل بعدی و با ماهیت خود فلکی را ایجاد کرد، تا به عقل دهم، که کُدخدای زمین نامیده می‌شود، رسید. این نظریه، که در آثار ابن‌سینا و فارابی بسط یافته، تلاشی است برای توضیح رابطه خدا با عالم مادی از طریق واسطه‌های عقلی. اما متن، این نظریه را به دلیل نادرستی مفهوم افلاک و پیشرفت‌های علمی، منسوخ می‌داند.

درنگ: نظریه عقول عشره، که برای تبیین خلقت افلاک نه‌گانه ارائه شده، به دلیل نادرستی مفهوم افلاک و تحولات علمی، منسوخ و بی‌اساس است.

نقد مفهوم افلاک نه‌گانه

متن، مفهوم افلاک نه‌گانه را، که در فلسفه بطلمیوسی و مشاء به‌صورت لایه‌های پوست‌پیازی تصور می‌شد، به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. این دیدگاه، که عالم را به نه فلک متحدالمرکز تقسیم می‌کرد، با اکتشافات نجومی مدرن، مانند یافته‌های گالیله و هابل، باطل شده است. علوم جدید نشان داده‌اند که عالم، نه محدود به افلاک نه‌گانه، بلکه گستره‌ای بی‌کران و پیچیده است، چنان‌که گویی آسمان، نه سقفی تنگ، بلکه اقیانوسی بی‌انتها از ستارگان و کهکشان‌هاست. متن بر لزوم حذف این مفاهیم منسوخ از کتب حوزه‌های علمی تأکید دارد، تا علوم دینی از خرافات پاک شوند و با معرفت روز همگام گردند.

درنگ: مفهوم افلاک نه‌گانه، به دلیل پیشرفت‌های نجومی مدرن، باطل شده و باید از کتب حوزه‌های علمی حذف گردد.

تحلیل و بسط مفهوم

نقد عقول عشره و افلاک نه‌گانه، نه‌تنها به رد یک نظریه فلسفی محدود نمی‌شود، بلکه دعوتی است به بازاندیشی در نظام فلسفی و دینی. این دیدگاه، که عالم را به واسطه‌های عقلی و افلاک محدود می‌کرد، دیگر با واقعیت‌های علمی سازگار نیست. متن، با تأکید بر وجودمحوری، عالم را ظهور مستقیم الهی می‌داند، بی‌نیاز به واسطه‌های عقلی یا افلاک، چنان‌که نور وجود، بی‌حجاب، در همه هستی ساری و جاری است.

جمع‌بندی بخش دوم

نظریه عقول عشره و مفهوم افلاک نه‌گانه، به دلیل ناسازگاری با علوم جدید و دیدگاه وجودمحور، منسوخ‌اند. این بخش، با نقد این مفاهیم، راه را برای تبیین عالم به‌عنوان ظهورات الهی باز می‌کند و بر لزوم به‌روزرسانی علوم دینی تأکید می‌ورزد.

بخش سوم: رد ماهیت و مقولات عشر

نقد مفهوم ماهیت

متن، مفهوم ماهیت را، که در فلسفه مشاء پایه تقسیم‌بندی موجودات به واجب و ممکن قرار گرفته، نادرست می‌داند. در این دیدگاه، همه موجودات، ظهورات وجود الهی هستند و ماهیت، جنس، و فصل، مفاهیمی انتزاعی و غیرواقعی‌اند. این تبیین، با آیه ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ (القصص: ۸۸، : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است») هم‌خوانی دارد، که بر وحدت وجودی هستی تأکید می‌ورزد.

درنگ: ماهیت، جنس، و فصل، مفاهیمی انتزاعی‌اند و همه موجودات، ظهورات وجود الهی هستند، نه موجوداتی مستقل با ماهیت.

نقد مقولات عشر

مقولات عشر، که در منطق ارسطویی شامل جوهر و نه عرض است، به دلیل اختلاف در تعداد (دو، ده، یا چهارده) و وابستگی به مفهوم ماهیت، در متن مورد نقد قرار گرفته‌اند. این تقسیم‌بندی، که برای تحلیل موجودات در فلسفه مشاء به کار می‌رفت، با رد ماهیت، بی‌معنا می‌شود. متن تأکید دارد که موجودات، نه مقولات ماهوی، بلکه تعینات وجودی‌اند، چنان‌که هر موجود، چونان موجی بر سطح اقیانوس وجود، تنها جلوه‌ای از حقیقت الهی است.

درنگ: مقولات عشر، به دلیل ناسازگاری با دیدگاه وجودمحور و وابستگی به ماهیت، بی‌معنا و منسوخ‌اند.

تحلیل و بسط مفهوم

رد ماهیت و مقولات عشر، گامی اساسی در بازسازی فلسفه اسلامی است. در فلسفه ملاصدرا، وجود اصالت دارد و ماهیت، امری اعتباری است. متن، این دیدگاه را تعمیق می‌بخشد و هرگونه دوگانگی وجود و ماهیت را نفی می‌کند. این تبیین، عالم را چونان بوم نقاشی می‌بیند که هر نقش و نگار آن، با قلم وجود الهی ترسیم شده، و هیچ موجودی جز ظهور وجه حق نیست.

جمع‌بندی بخش سوم

ماهیت و مقولات عشر، به دلیل انتزاعی بودن و ناسازگاری با دیدگاه وجودمحور، از اعتبار ساقط‌اند. این بخش، با تأکید بر اصالت وجود، عالم را ظهورات الهی معرفی می‌کند و بنیان‌های فلسفه سنتی را به چالش می‌کشد.

بخش چهارم: وجودمحوری و نفی دوگانگی واجب و ممکن

تبیین دیدگاه وجودمحور

متن، همه موجودات را ظهورات وجود الهی می‌داند و مفاهیمی چون واجب، ممکن، جنس، و فصل را رد می‌کند. خدا و مخلوقات، وجود و ظهورات آن هستند، نه واجب و ممکن. این دیدگاه، با آیه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ (الحدید: ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن») هم‌خوانی دارد، که بر وحدت وجودی خدا و ظهوراتش تأکید می‌ورزد.

درنگ: خدا و مخلوقات، وجود و ظهورات آن هستند، نه واجب و ممکن. همه موجودات، تعینات الهی‌اند.

نقد دوگانگی واجب و ممکن

متن، تقسیم‌بندی واجب و ممکن را، که در فلسفه مشاء و متکلمان رایج بود، نادرست می‌داند. این تقسیم‌بندی، وجود را به دو قسم واجب و ممکن تقسیم می‌کند، اما متن استدلال می‌کند که وجود، واحد است و واجب الوجود، کوچکتر از وجود نمی‌تواند باشد، زیرا وجود، عام‌تر از واجب است. این نقد، با حکمت متعالیه ملاصدرا هم‌سو است، که وجود را اصیل و ماهیت را اعتباری می‌داند.

تحلیل و بسط مفهوم

دیدگاه وجودمحور، عالم را چونان جویباری می‌بیند که از چشمه‌ی وجود الهی سرچشمه گرفته و همه موجودات، قطراتی از این جریان بی‌انتها هستند. نفی دوگانگی واجب و ممکن، به معنای رفع حجاب میان حق و خلق است، چنان‌که عالم، نه موجودی مستقل، بلکه آینه‌ای است که تنها وجه الهی را بازمی‌تاباند. این تبیین، فلسفه اسلامی را از بند مفاهیم سنتی رها می‌سازد و به سوی فهمی نوین از هستی رهنمون می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

دیدگاه وجودمحور، با نفی دوگانگی واجب و ممکن، عالم را ظهورات الهی معرفی می‌کند. این بخش، با تأکید بر وحدت وجود، بنیان‌های فلسفه سنتی را بازسازی کرده و راه را برای تدوین فلسفه‌ای مدرن هموار می‌سازد.

بخش پنجم: انسان کامل و تأثیرات متقابل انسان و عالم

انسان به‌عنوان مظهر خدا

انسان، به‌عنوان مظهر جامع اسماء الهی، در مرکز دایره‌ی وجود قرار دارد. متن تأکید دارد که خلقت انسان، مورد تحسین الهی قرار گرفته، چنان‌که در قرآن کریم آمده: ﴿تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ (المؤمنون: ۱۴، : «تبارک الله، بهترین آفرینندگان»). این آیه، جایگاه ویژه انسان را به‌عنوان اوج تجلی الهی نشان می‌دهد.

درنگ: انسان، مظهر جامع اسماء الهی است و خلقت او، مورد تحسین الهی قرار گرفته، چنان‌که در آیه «تبارک الله أحسن الخالقین» آمده است.

تأثیرات متقابل انسان و عالم

متن تأکید دارد که انسان و عالم، بر یکدیگر اثر می‌گذارند. نفس انسان، بر همه هستی، از ملائکه تا گیاهان و حیوانات، تأثیر دارد. حتی انسان کامل، می‌تواند بر خدا اثر بگذارد، چنان‌که در حدیث «إن الله یغضب لغضب فاطمة» آمده است. این تأثیرگذاری، نه‌تنها در ساحت خلقی، بلکه در مقام الهی نیز رخ می‌دهد، چنان‌که انسان، چونان قلبی است که ضربانش، همه عالم را به تپش می‌آورد.

درنگ: انسان بر همه هستی، از ملائکه تا گیاهان، و حتی بر خدا اثر می‌گذارد، چنان‌که حدیث «إن الله یغضب لغضب فاطمة» نشان می‌دهد.

انسان دارای دو فصل: صلصالی و نوری

انسان، دارای دو فصل است: فصل صلصالی، که به جنبه مادی و حیوان ناطق او اشاره دارد (﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ﴾، الرحمن: ۱۴، : «انسان را از گل خشکیده آفرید»)، و فصل نوری، که به مقام الهی، ختمی، ولوی، و عصمت او مربوط است (﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾، الحجر: ۲۹، : «وقتی او را سامان دادم و از روح خود در او دمیدم»).

درنگ: انسان دارای دو فصل است: صلصالی (جنبه مادی، حیوان ناطق) و نوری (جنبه الهی، مقام عصمت و ولایت).

تحلیل و بسط مفهوم

انسان کامل، چونان آیینه‌ای است که همه اسماء و صفات الهی در آن متجلی می‌شوند. او، نه‌تنها مظهر وجود الهی است، بلکه با تأثیرگذاری بر عالم، نقش محوری در نظام خلقت ایفا می‌کند. این تأثیرگذاری، از نفس ساده انسان تا کنش‌های معنوی اولیای الهی، چون حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، گسترده است. انسان، چونان سنگی است که در اقیانوس هستی انداخته شود و موج‌هایش، تا دورترین کرانه‌ها پیش رود.

جمع‌بندی بخش پنجم

انسان کامل، به‌عنوان مظهر خدا، با دو فصل صلصالی و نوری، در مرکز وجود قرار دارد و بر همه هستی، حتی خدا، اثر می‌گذارد. این بخش، جایگاه والای انسان را در نظام خلقت تبیین کرده و نقش او را به‌عنوان قلب عالم برجسته می‌سازد.

بخش ششم: رد پایان عالم و تداوم خلقت

نفی پایان عالم

متن، نظریه پایان عالم، مانند دیدگاه ابن‌عربی درباره جمع شدن اسماء الهی، را رد می‌کند و تأکید دارد که عالم و انسان، تا خدا هست، ادامه دارند. این تداوم، نه آغاز مطلق دارد و نه پایان مطلق، چنان‌که در آیه ﴿إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ﴾ (هود: ۱۰۷، : «همانا پروردگارت انجام‌دهنده آن چیزی است که اراده کند») بر تداوم فعل الهی تأکید شده است.

درنگ: عالم و انسان، تا خدا هست، ادامه دارند و نه آغاز مطلق دارند و نه پایان مطلق.

تحلیل و بسط مفهوم

تداوم خلقت، چونان جریانی است که از چشمه‌ی بی‌انتهای الهی سرچشمه می‌گیرد و هرگز خشک نمی‌شود. این دیدگاه، محدودیت‌های ذهنی را در هم می‌شکند و عالم را نه محدود به زمان و مکان، بلکه امتدادی بی‌کران از وجود الهی می‌داند. نفی پایان عالم، دعوتی است به گشودن افق‌های نوین در فهم هستی، چنان‌که انسان، نه در قفس زمان، بلکه در وسعت ابدیت سیر می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

عالم و انسان، با تداوم الهی، بی‌آغاز و بی‌پایان‌اند. این بخش، با رد نظریه پایان عالم، بر تداوم خلقت تأکید کرده و دیدگاهی نوین از هستی ارائه می‌دهد.

بخش هفتم: نقد حوزه‌های علمی و لزوم تحول

نقد وضعیت حوزه‌های علمی

متن، حوزه‌های علمی را به دلیل وابستگی به مفاهیم منسوخ، مانند جوهر و عرض، و عقب‌ماندگی از تحولات علمی، مورد انتقاد قرار می‌دهد. این حوزه‌ها، به جای رقابت علمی، به تشریفات، مانند اعطای تابلو به افراد در حال مرگ، مشغول‌اند. این وضعیت، چونان باغی است که به جای باروری، در خزان سنت‌های فرسوده گرفتار شده است.

درنگ: حوزه‌های علمی، به دلیل وابستگی به مفاهیم منسوخ و عدم رقابت علمی، از تحول عقب مانده‌اند و به تشریفات مشغول‌اند.

لزوم رقابت علمی

متن پیشنهاد می‌دهد که امتحانات حوزه، نه برای کسب درآمد، بلکه برای رقابت علمی و شناسایی استعدادها باشد. حوزه‌ها باید محیطی برای بحث و چالش علمی فراهم کنند، چنان‌که چونان میدان پهلوانی باشد که عالمان، با شمشیر معرفت، به مصاف یکدیگر روند.

درنگ: امتحانات حوزه باید برای رقابت علمی و شناسایی استعدادها باشد، نه کسب درآمد.

تحلیل و بسط مفهوم

نقد حوزه‌های علمی، دعوتی است به بازسازی نظام آموزشی و علمی. این تحول، نه‌تنها به حذف مفاهیم منسوخ، بلکه به ایجاد فضایی برای رقابت و نوآوری نیاز دارد. حوزه‌ها، چونان کشتی‌ای هستند که باید بادبان‌های خود را با نسیم معرفت نوین برافرازند تا در اقیانوس دانش جهانی به پیش روند.

جمع‌بندی بخش هفتم

حوزه‌های علمی، با وابستگی به مفاهیم منسوخ و عدم رقابت علمی، نیازمند تحول‌اند. این بخش، با تأکید بر ضرورت بازسازی نظام آموزشی، راه را برای تولید علم جدید هموار می‌سازد.

بخش هشتم: نقد جوهر و عرض

مشکلات جوهر و عرض

متن، مباحث جوهر و عرض را، که در منطق ارسطویی برای تحلیل موجودات به کار می‌روند، به دلیل اشکالات علمی مورد نقد قرار می‌دهد. حتی عالمانی چون علامه مطهری و استاد مطهری، به دلیل این اشکالات، از چاپ مباحث مربوط به جوهر و عرض خودداری کردند.

درنگ: مباحث جوهر و عرض، به دلیل اشکالات علمی، از سوی عالمانی چون علامه مطهری چاپ نشدند و منسوخ‌اند.

تحلیل و بسط مفهوم

جوهر و عرض، چونان ابزارهایی کهنه‌اند که دیگر برای تحلیل عالم مدرن کارایی ندارند. این مفاهیم، که در فلسفه مشاء و اسفار ملاصدرا چالش‌برانگیز بودند، با دیدگاه وجودمحور، جای خود را به فهمی نوین از هستی می‌دهند، چنان‌که عالم، نه مجموعه‌ای از جواهر و اعراض، بلکه تجلی نور وجود است.

جمع‌بندی بخش هشتم

جوهر و عرض، به دلیل کاستی علمی، از اعتبار ساقط‌اند. این بخش، با نقد این مفاهیم، بر ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی بر پایه وجود تأکید می‌ورزد.

بخش نهم: عرفان و ذوق در شناخت انسان و عالم

شناخت از طریق ذوق عرفانی

متن، شناخت رابطه انسان و عالم را از طریق ذوق عرفانی ممکن می‌داند و هستی را در سه زاویه حق، عالم، و انسان تحلیل می‌کند. این سه‌گانه، نظام وحدت وجود را تبیین می‌کند، چنان‌که در قرآن کریم آمده: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (البقرة: ۱۵۶، : «ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم»).

درنگ: شناخت رابطه انسان و عالم، از طریق ذوق عرفانی و در سه زاویه حق، عالم، و انسان ممکن است.

تحلیل و بسط مفهوم

ذوق عرفانی، چونان کلیدی است که درهای معرفت حضوری را می‌گشاید. این دیدگاه، که در عرفان ابن‌عربی و ملاصدرا بسط یافته، هستی را چونان کتابی می‌بیند که حق، عالم، و انسان، صفحات آن‌اند. انسان، با ذوق عرفانی، نه‌تنها این کتاب را می‌خواند، بلکه خود، قلمی است که بر آن می‌نگارد.

جمع‌بندی بخش نهم

ذوق عرفانی، راهی است برای شناخت رابطه انسان و عالم در چارچوب وحدت وجود. این بخش، با تأکید بر سه‌گانه حق، عالم، و انسان، دیدگاهی عرفانی از هستی ارائه می‌دهد.

نتیجه‌گیری کلی

کتاب حاضر، با تبیین دیدگاه وجودمحور و نقد مفاهیم سنتی فلسفه، مانند عقول عشره، مقولات عشر، و ماهیت، عالم را ظهورات الهی معرفی می‌کند. انسان کامل با دو فصل صلصالی و نوری، در مرکز وجود قرار دارد و بر همه هستی، حتی خدا، اثر می‌گذارد. نقد حوزه‌های علمی و تأکید بر رقابت علمی، دعوتی است به بازسازی نظام آموزشی و فلسفی. این اثر، با ارائه دیدگاهی عرفانی و وجودمحور، راهکاری برای اصلاح فلسفه اسلامی و تعامل با جهان مدرن ارائه می‌دهد، چنان‌که گویی چراغی است که در تاریکی محدودیت‌های ذهنی، راه معرفت را روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، چرا رجوع انسان به عين ما صدر محال است؟

2. بر اساس متن، مفهوم 'انا لله و انا اليه راجعون' به چه معناست؟

3. طبق متن، ویژگی اصلی حركت عالم چیست؟

4. بر اساس متن، اهل الله چه كساني هستند؟

5. طبق متن، چرا اعاده معدوم ممتنع است؟

6. طبق متن، تمام موجودات عالم در لحظه به لحظه تغيير مي‌كنند و مثليت ندارند.

7. متن مي‌گويد كه حركت عالم دايره‌اي است و به نقطه آغازين بازمي‌گردد.

8. بر اساس متن، نفس كشي و رياضت‌هاي بي‌مورد به كمال عرفاني منجر مي‌شود.

9. متن اشاره دارد كه صراط مستقيم شامل هر دو حالت شاكر و كفور است.

10. طبق متن، عالم ماده متناهي است و محدوديت دارد.

11. چرا رجوع انسان به عين ما صدر يا مثل آن ممكن نيست؟

12. منظور از 'لا تكرار بالتجلي' در متن چيست؟

13. چرا متن نفس كشي را رد مي‌كند و به جاي آن چه را پيشنهاد مي‌دهد؟

14. تفاوت حركت افقي و عمودي در عالم از ديدگاه متن چيست؟

15. منظور از طول عمر در متن چيست؟

پاسخنامه

1. چون ظرف نزول و صعود متفاوت است

2. حركت به سمت تعينات خلقي و اسماي الهي

3. تمايز لحظه به لحظه در تمام موجودات

4. كساني كه قلبشان زنده و نفسشان مرده است

5. چون معدوم شدن اساساً رخ نمي‌دهد

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زيرا ظرف نزول و صعود متفاوت است و هيچ موجودي در عالم مثل يا عين ديگري نيست.

12. خداوند هر تعين را يك‌بار خلق مي‌كند و تجلياتش تكراري نيست.

13. نفس كشي به انزوا و انحراف منجر مي‌شود، اما رام كردن نفس كمال عرفاني است.

14. حركت افقي سطحي است، اما حركت عمودي به عمق و كمال وجودي اشاره دارد.

15. طول عمر به كيفيت و بهره‌وري عمر اشاره دارد، نه صرفاً مدت زمان آن.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده