متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 479)
مقدمه
در قلمرو معرفت الهی، انسان به مثابه آیینهای تمامنما از اسما و صفات حق تعالی، جایگاهی بیهمتا دارد. درسگفتار شماره 479 از سلسله مباحث «مصباح الانس» آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نگاهی عمیق به مفهوم انسان کامل، او را به عنوان قرآن الوجود و تجلیگاه وحدت حقایق عالم معرفی میکند. این درسگفتار، با تمایزیابی میان جمع و جمعیت عالم، نقدی بر دیدگاههای متداول ارائه کرده و با دعوت سالک به خودشناسی وجودی، او را به درک حقیقت جامع و استنشاق رایحه وجود رهنمون میسازد.
بخش اول: انسان کامل، قرآن الوجود و مظهر وحدت
تبیین مفهوم انسان کامل
انسان کامل، در نگاه عرفانی آیتالله نکونام قدسسره، تجلیگاه جمعية الكمالات و قرآن الوجود است. این تعبیر، انسان را نه صرفا مجموعهای از اشیاء مادی، بلکه وحدتی وجودی معرفی میکند که حقایق عالم را در خود متبلور ساخته است. عالم، به مثابه فرقان الوجود، تفصیل موجودات است؛ آسمان، زمین، عرش و فرش، همگی در آن پراکنده و متمایزند. اما انسان، چونان قرآنی جامع، این پراکندگی را به وحدتی متعالی بدل میسازد. این وحدت، نه انضمام مادی، بلکه حقیقتی است که در وجود انسان متجلی شده و او را به کعبه عالم وجود بدل کرده است.
درنگ: انسان کامل، قرآن الوجود است که وحدت حقایق عالم را در خود دارد، در مقابل عالم که فرقان الوجود و تفصیل موجودات است.
تمایز جمع و جمعیت عالم
یکی از محوریترین نکات درسگفتار، نقد دیدگاه متداول «مجموع عالم در انسان» و اصلاح آن به «جمعیت عالم در انسان» است. مجموع، به معنای انباشت مادی اشیاء (به شرط لا) است؛ مانند کیسهای که نان، ماست، قند و چای در آن ریخته شده، بدون وحدتی حقیقی. اما جمعیت، وحدت وجودی (لا به شرط) است که حقیقت عالم را در انسان متجلی میسازد. آهن در انسان نیست، اما حقیقت آهن در او حاضر است؛ نه به صورت مادی، بلکه به مثابه جوهرهای وجودی. این تمایز، از سطح ظاهر به باطن عالم نفوذ کرده و انسان را نه انباری از اشیاء، بلکه آیینهای از حقایق میداند.
برای فهم این معنا، میتوان به تمثیلی ادبی توسل جست: عالم، چونان کتابی پراکنده است که هر صفحهاش داستانی جداگانه دارد؛ اما انسان کامل، نسخهای جامع از این کتاب است که تمامی صفحات را در یک جلد متحد ساخته، نه به صورت انباشت کاغذها، بلکه به مثابه روحی که در کلمهها دمیده شده است.
درنگ: انسان، جمعیت عالم (وحدت حقایق) را در خود دارد، نه مجموع عالم (انباشت مادی اشیاء).
جمعبندی بخش اول
انسان کامل، به عنوان قرآن الوجود، مظهر وحدت حقایق عالم است. تمایز میان جمع و جمعیت، از دیدگاه عرفانی آیتالله نکونام قدسسره، نشاندهنده عمق معرفتی است که انسان را از سطح مادی به حقیقت وجودی ارتقا میدهد. این دیدگاه، با نفی انباشت مادی و تأکید بر وحدت، انسان را به جایگاه کعبه وجود رهنمون میسازد.
بخش دوم: تنازل و تفاضل، محور وحدت هستی
نفی تقابل عالم و انسان
درسگفتار، با نقدی عمیق بر مفهوم تقابل عالم و انسان، این دو را نه در برابر یکدیگر، بلکه در جریان تنازل و تفاضل میبیند. هستی، از حق تعالی به سوی مظاهرش تنازل مییابد و از مظاهر به سوی حق تفاضل میکند. این جریان، با آیه شریفه
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
(: ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم) همخوانی دارد. تقابل، دوئیت و شراکت را به ذهن متبادر میسازد، اما تنازل و تفاضل، وحدت هستی را آشکار میکند. انسان کامل، در این جریان، چونان مرکزی است که تمامی مظاهر در او متحد میشوند.
درنگ: هستی، جریانی از تنازل (از حق به مظاهر) و تفاضل (از مظاهر به حق) است، نه تقابل عالم و انسان.
انسان نوری، مقدم بر عالم
درسگفتار، با استناد به حدیث «أنا نبی وآدم بین الماء والطین»، انسان کامل را در مقام نوری (خاتم) مقدم بر عالم و در مقام طینی (آدم) متأخر از آن میداند. انسان نوری، محور خلقت است و پیش از عالم وجود داشته است. این معنا، با حدیث «لولاک لما خلقت الأفلاک» تأیید میشود که خلقت عالم را به وجود انسان کامل وابسته میداند. انسان طینی، پس از عالم ظهور مییابد، اما انسان نوری، چونان نوری پیشین، سرچشمه تمامی مظاهر است.
این مفهوم را میتوان با تمثیلی روشن کرد: عالم، چونان شاخههایی است که از درخت وجود روییدهاند، اما انسان کامل، ریشهای است که پیش از شاخهها بوده و حیات تمامی درخت را تأمین میکند.
درنگ: انسان نوری (خاتم) مقدم بر عالم و انسان طینی (آدم) متأخر از آن است.
جمعبندی بخش دوم
نفی تقابل و تأکید بر تنازل و تفاضل، هستی را جریانی یکپارچه معرفی میکند که انسان کامل در مرکز آن قرار دارد. انسان نوری، به عنوان محور خلقت، پیش از عالم بوده و تمامی مظاهر را در خود متحد میسازد. این دیدگاه، وحدت وجودی را به زیبایی آشکار میکند.
بخش سوم: علم و معلومات، دو سوی معرفت
تفاوت علم و معلومات
آیتالله نکونام قدسسره، با تمایزی عمیق میان علم و معلومات، علم را چونان چشمهای زلال و ابداعی میدانند که از خلاقیت و کشف سرچشمه میگیرد. معلومات، اما، چونان کیسهای است که اطلاعات انباشته در آن ریخته شده، بدون وحدتی حقیقی. علم، جمعیت است و به حقیقت متصل است، اما معلومات، مجموع است و در سطح ظاهر باقی میماند. این تمایز، با تمثیلی روشن میشود: معلومات، چونان استخری است که با یک شیشه جوهر آلوده میشود و دیگر به کار نمیآید؛ اما علم، چونان کاسهای زلال است که هر آلودگی را در لحظهای پاک میسازد.
درنگ: علم، ابداعی و زلال است؛ معلومات، انباشت اطلاعات بدون وحدت حقیقی است.
نقد نظام آموزشی
درسگفتار، با نقدی صریح بر نظامهای آموزشی دانشگاهی و حوزوی، تمرکز بر معلومات به جای علم را مانع رشد علمی جوامع اسلامی میداند. این نظامها، با تأکید بر حافظهمحوری و انباشت اطلاعات، از پرورش خلاقیت و کشف بازماندهاند. در تمثیلی فاخر، این نظامها به کیسهای تشبیه شدهاند که گدایان شبهای جمعه در آن قند، چای و نان میریختند؛ انبوهی از اشیاء بدون وحدت و خلاقیت. این نقد، خواستار اصلاح نظام آموزشی و بازگشت به علم ابداعی است که جوامع اسلامی را از عقبماندگی رهایی بخشد.
درنگ: نظامهای آموزشی حافظهمحور، مانع رشد علمی جوامع اسلامیاند و نیازمند اصلاح به سوی علم ابداعیاند.
جمعبندی بخش سوم
تمایز علم و معلومات، از دیدگاه آیتالله نکونام قدسسره، به نقد نظامهای آموزشی منجر شده و راهی به سوی علم ابداعی میگشاید. علم، چونان چشمهای زلال، خلاقیت و وحدت را به ارمغان میآورد، در حالی که معلومات، انباشتی بیروح است که جوامع را از پویایی محروم میسازد.
بخش چهارم: انسان کامل، قطب ظهورات هستی
انسان، کعبه عالم وجود
درسگفتار، انسان کامل را قطب ظهورات هستی و کعبه عالم وجود معرفی میکند. مؤمن، به دلیل دارا بودن وحدت هستی، افضل از کعبه است. این معنا، با روایت «بنا عبدالله، بنا عرف الله» تأیید میشود که انسان کامل را کلید غیب و مفتاح وجود میداند. انسان، چونان مرکزی است که تمامی مظاهر در او ظهور مییابند و هر چه ظاهر یا پنهان میشود، از اوست. این جایگاه، انسان را به محور خلقت بدل کرده و او را مسئول ظهور حقایق عالم میسازد.
درنگ: انسان کامل، کعبه عالم وجود و قطب ظهورات هستی است.
نقد جنس و نوع در عالم
درسگفتار، با رد تقسیم عالم به جنس و نوع (جوهر، نامی، حساس، ناطق)، حقایق عالم را ربوبيات و اسمای الهی میداند. این دیدگاه، منطق ارسطویی را نفی کرده و عالم را مظهر اسما و صفات حق میبیند. انسان، نه نوع یا جنسی در میان موجودات، بلکه حقیقتی است که تمامی ربوبيات را در خود متجلی ساخته است. این اصلاح، از سطح منطق صوری به معرفت عرفانی ارتقا یافته و عالم را آیینهای از حقایق الهی میداند.
درنگ: حقایق عالم، ربوبيات و اسمای الهیاند، نه جنس و نوع منطقی.
جمعبندی بخش چهارم
انسان کامل، به عنوان کعبه وجود، محور ظهورات هستی است و حقایق عالم را در خود متجلی ساخته است. نفی جنس و نوع، عالم را از چارچوب منطق صوری رهایی بخشیده و آن را مظهر اسما و صفات الهی معرفی میکند.
بخش پنجم: شهود و خودشناسی، راهی به سوی حقیقت
استشمام رایحه وجود
درسگفتار، سالک را به شهود حضرة علمية عمائيه دعوت میکند تا رایحه وجود را استنشاق کند. این شهود، انسان را به حقیقت جامع متصل ساخته و او را قادر میسازد تا مزاحات و مشابهتهای حقیقت انسانی را با حقیقت الهی در یابد. سالک، با درک وحدت عالم، از سطح ظاهر به باطن نفوذ کرده و حقایق را در خود متبلور میسازد. این معنا، با فیض رحمانی و شهود عرفانی همخوانی دارد و انسان را به مقامی میرساند که تمامی حقایق در او ظهور مییابند.
درنگ: سالک با شهود حضرة عمائيه، رایحه وجود را استنشاق کرده و به حقیقت جامع متصل میشود.
خودشناسی وجودی
آیتالله نکونام قدسسره، سالک را به چکاب وجودی دعوت میکنند تا ببیند چه مقدار از هستی با او «دور بر میدارد». این معیار، میزان جمعیت انسان را نشان میدهد. انسان، با سنجش تأثیر خود بر هستی، به مقام خود پی میبرد. این تأثیر، گاه جسمانی، گاه تجردی، گاه ظاهری و گاه باطنی است. سالک، با این آزمایش، از خودفریبی رهایی یافته و به حقیقت وجود خود دست مییابد. این روش، خودشناسی عملی را پیشنهاد میکند که نیازی به ابزارهای مادی ندارد و در عین سادگی، عمیق و مؤثر است.
برای فهم این معنا، میتوان به تمثیلی متوسل شد: انسان، چونان ستارهای در آسمان هستی است که با درخشش خود، سیارات و کهکشانها را به گردش درمیآورد. هرچه درخشش او فزونتر باشد، گستره تأثیرش وسیعتر است و این درخشش، همان جمعیت وجودی اوست.
درنگ: سالک با چکاب وجودی، میزان تأثیر خود بر هستی را سنجیده و به حقیقت خود پی میبرد.
جمعبندی بخش پنجم
شهود و خودشناسی، دو بال سالک در مسیر حقیقتاند. استنشاق رایحه وجود، انسان را به حقیقت جامع متصل ساخته و چکاب وجودی، او را از خودفریبی رهایی میبخشد. این دو، راهی به سوی مقام کعبه وجود گشوده و انسان را به مرکز هستی بدل میکنند.
نتیجهگیری کل
درسگفتار شماره 479 «مصباح الانس»، با نگاهی عمیق به انسان کامل، او را قرآن الوجود و تجلیگاه وحدت حقایق عالم معرفی میکند. تمایز جمع و جمعیت، نفی تقابل و تأکید بر تنازل و تفاضل، نقد نظام آموزشی و دعوت به علم ابداعی، و بالاخره شهود و خودشناسی، همگی در راستای آشکارسازی جایگاه بیهمتای انسان در هستیاند. انسان کامل، کعبه عالم وجود است که تمامی مظاهر در او ظهور مییابند و سالک، با شهود و خودشناسی، به این مقام متعالی دست مییابد.
با نظارت صادق خادمی