متن درس
مراتب رؤیت حق در سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 485)
دیباچه
در این نوشتار، به بازنمایی و تبیین درسگفتار شماره 485 از مجموعه «مصباح الانس»، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، پرداخته شده است. این درسگفتار، که در تاریخ ۲۱/۰۹/۱۳۸۲ ایراد گردیده، به کاوش در مراتب رؤیت حق در سلوک عرفانی، شامل رؤیت حالی، وجودی و جمعی، با تکیه بر تجلیات ذاتی و اسمائی میپردازد. همچنین، نقدی عمیق بر توزیع تاریخی انبیا و ضرورت وجود دائمی حجت الهی ارائه شده است.
بخش نخست: مراتب رؤیت حق در سلوک عرفانی
مفهوم رؤیت حق و مراتب آن
رؤیت حق، در عرفان اسلامی، به معنای شهود حقیقت الهی در مراتب گوناگون وجود است. این رؤیت، که از تجلیات ذاتی و اسمائی حق سرچشمه میگیرد، در سه مرتبه متمایز تعریف میشود: رؤیت حالی، رؤیت وجودی و رؤیت جمعی. هر یک از این مراتب، جلوهای خاص از توحید را نمایان میسازد و سالک را به مرتبهای والاتر از معرفت رهنمون میکند. این مراتب، همچون نردبانی است که سالک از آن به سوی قله وحدت صعود میکند، و هر پله، افقی نو از حقیقت را بر او میگشاید.
درنگ: مراتب رؤیت حق شامل رؤیت حالی (دیدن حق در هر چیز)، رؤیت وجودی (دیدن صرف حق) و رؤیت جمعی (دیدن حق و مظاهر با هم) است. این مراتب، مراحل سلوک عرفانی را از تجلی ظهری تا وحدت کامل ترسیم میکنند. |
رؤیت حالی: شهود حق در کثرت
رؤیت حالی، ابتداییترین مرتبه رؤیت حق است که در آن، سالک حقیقت الهی را در هر موجودی مشاهده میکند. این مرتبه، با عبارت «رأیت الله فی کل شیء» توصیف میشود، به این معنا که حق در هر چیز، با هر چیز، بر هر چیز، پیش از هر چیز و پس از هر چیز دیده میشود. این رؤیت، مانند نگریستن به یک گوهر از زوایای گوناگون است: هر زاویه، جلوهای از همان حقیقت را آشکار میکند، اما حقیقت، فراتر از این زوایا باقی میماند. سالک در این مرتبه، هنوز در کثرت مظاهر سیر میکند، اما حق را در پس هر مظهر میبیند.
برای تبیین این مفهوم، میتوان به تمثیلی از عکاسی تاریخی اشاره کرد: عکاسی که از یک بنای باشکوه از زوایای مختلف تصویر میگیرد، هر بار جلوهای نو از همان بنا را ثبت میکند. سالک نیز، در رؤیت حالی، حق را از زوایای گوناگون مظاهر میبیند، اما به حقیقت واحد پشت این مظاهر پی میبرد. این رؤیت، با تجلی ظهری و آفاقی پیوند دارد، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
سَيَرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ (آل عمران: ۱۳۷)
این آیه، دعوت به سیر در عالم آفاقی است که در رؤیت حالی، بستری برای شهود حق فراهم میآورد.
رؤیت وجودی: وصول به احدیت وجود
در مرتبه رؤیت وجودی، سالک از کثرت مظاهر فراتر میرود و صرف حقیقت حق را مشاهده میکند. این مرتبه، با «معرفة أحدية الوجود» تعریف میشود، جایی که جز حق، هیچ موجودی در نظر سالک باقی نمیماند. در این حالت، مظاهر ظاهری زائل میشوند و سالک، تنها وجود حق را در مرتبه عقل و باطن خویش شهود میکند. این مرتبه، مانند غرق شدن در اقیانوسی بیکران است که در آن، قطرههای کثرت به کلی در وحدت ذات محو میشوند.
این رؤیت، با تجلی باطنی و انفسی همخوانی دارد، چنانکه سالک در نفس خویش غرق میشود و جز حق نمیبیند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (ذاریات: ۲۱)
این آیه، به سیر انفسی اشاره دارد که در رؤیت وجودی، محور شهود سالک قرار میگیرد. در این مرتبه، سالک از موجودات ظاهری زهد میجوید و تنها حق را در مرتبه عقلی خویش میبیند.
درنگ: رؤیت وجودی، مرتبهای است که سالک جز حق نمیبیند و مظاهر ظاهری در نظر او زائل میشوند. این مرتبه، با معرفت احدیت وجود و سیر انفسی پیوند دارد. |
رؤیت جمعی: توحید کامل در وحدت و کثرت
رؤیت جمعی، عالیترین مرتبه رؤیت حق است که در آن، سالک حق و مظاهر را با هم میبیند. این مرتبه، با «الجمع بین الحسنیین» توصیف میشود، به این معنا که سالک هم غیب و هم شهادت، هم ظاهر و هم باطن را در وحدتی متعالی شهود میکند. این حالت، مانند نگریستن به دریایی است که هم موجهای کثرت و هم ژرفای وحدت آن دیده میشود. سالک در این مرتبه، خود را در همه هستی و همه هستی را در خود میبیند، چنانکه آینهای است که هم تصویر حق و هم مظاهر را در خود بازمیتاباند.
این رؤیت، با تجلی جمعی پیوند دارد که ترکیبی از تجلیات ظهری و باطنی است. سالک در این مقام، به توحید کامل دست مییابد و حق را در همه مراتب وجود مشاهده میکند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره: ۱۱۵)
این آیه، به وجهالله اشاره دارد که در هر سو و هر چیز، جلوهگر است و در رؤیت جمعی، محور شهود سالک قرار میگیرد.
جمعبندی بخش نخست
مراتب رؤیت حق، از رؤیت حالی تا جمعی، سفری عرفانی است که سالک را از کثرت مظاهر به وحدت ذات رهنمون میکند. رؤیت حالی، با تجلی ظهری، حق را در هر چیز میبیند؛ رؤیت وجودی، با تجلی باطنی، صرف حق را شهود میکند؛ و رؤیت جمعی، با تجلی وحدتی، حق و مظاهر را در توحیدی کامل متحد میسازد. این مراتب، نهتنها مراحل سلوک، بلکه مراتب توحید را نیز بازنمایی میکنند.
بخش دوم: تجلیات ذاتی و اسمائی
مفهوم تجلی و انواع آن
تجلی، در عرفان اسلامی، به معنای ظهور حقیقت الهی در مراتب وجود است. این ظهور، یا بهصورت ذاتی است که مستقیماً از ذات حق سرچشمه میگیرد، یا بهصورت اسمائی که از طریق اسماء و صفات الهی جلوه میکند. تجلیات، در سه نوع ظهری، باطنی و جمعی دستهبندی میشوند که هر یک، بستری برای مراتب رؤیت حق فراهم میآورند.
درنگ: تجلیات الهی شامل تجلی ظهری (آفاقی)، باطنی (انفسی) و جمعی (وحدتی) است. این تجلیات، بستر مراتب رؤیت حق را فراهم میکنند. |
تجلی ظهری: سیر آفاقی
تجلی ظهری، با سیر آفاقی همخوانی دارد و در آن، حق در عالم خارج و مظاهر ظاهری جلوه میکند. این تجلی، مانند خورشیدی است که نور خود را بر همه موجودات میتاباند و هر چیز را در پرتو خویش آشکار میسازد. سالک در این مرتبه، حق را در آسمانها، زمین، انسانها و دیگر موجودات میبیند و به توحید ظهری دست مییابد. این سیر، با دعوت قرآنی به تأمل در عالم آفاق همراستاست.
تجلی باطنی: سیر انفسی
تجلی باطنی، با سیر انفسی پیوند دارد و در آن، حق در نفس سالک جلوه میکند. این تجلی، مانند آینهای است که در آن، تنها تصویر حق بازتاب مییابد و دیگر مظاهر محو میشوند. سالک در این مرتبه، از کثرت ظاهری زهد میجوید و به معرفت احدیت وجود میرسد. این سیر، با تأمل در نفس و باطن انسان همخوانی دارد.
تجلی جمعی: وحدت در کثرت
تجلی جمعی، ترکیبی از تجلیات ظهری و باطنی است که در آن، سالک حق را هم در عالم خارج و هم در نفس خویش میبیند. این تجلی، مانند دریایی است که هم موجهای کثرت و هم ژرفای وحدت را در خود دارد. سالک در این مرتبه، به مقام «الجمع بین الحسنیین» میرسد و توحید کامل را شهود میکند.
جمعبندی بخش دوم
تجلیات ذاتی و اسمائی، بستری برای رؤیت حق در مراتب گوناگون فراهم میآورند. تجلی ظهری، با سیر آفاقی، حق را در مظاهر ظاهری نشان میدهد؛ تجلی باطنی، با سیر انفسی، حق را در نفس سالک جلوهگر میسازد؛ و تجلی جمعی، با وحدت کثرت و وحدت، توحید کامل را به سالک ارزانی میدارد. این تجلیات، محور سلوک عرفانی و توحید سالکاند.
بخش سوم: پاکی قلب و عشق بیطمع
پاکی قلب از علایق
پاکی قلب، شرط اساسی وصول به احدیت و رؤیت حق است. قلب سالک باید از همه علایق، حتی التجاء به اسم خاص الهی، خالی شود. این پاکی، مانند صیقل دادن آینهای است که تنها تصویر حق را بازتاب دهد، بدون هیچ غباری از کثرت. سالک در این مرتبه، نهتنها از تعلقات دنیوی، بلکه از طمع به اسماء و صفات الهی نیز رها میشود و به مقام «تطهر القلب عن العلائق بالکلیة» میرسد.
درنگ: پاکی قلب از همه علایق، حتی اسم خاص الهی، شرط وصول به احدیت است. این پاکی، قلب را مرآت ذات حق میسازد. |
عشق بیطمع: محبت به ذات حق
عشق بیطمع، اوج سلوک عرفانی است که در آن، سالک حق را به خاطر ذاتش دوست میدارد، نه برای حاجتی. این عشق، مانند گلی است که بدون انتظار باران، تنها برای زیبایی خویش میشکفد. سالک در این مقام، به حق میگوید: «أحببتك لذاتك»، و از هر طمع، حتی طمع به خدا، رها میشود. این حالت، با تمثیلی از مهمانی که تنها برای دیدار دوست آمده، نه برای حاجتی، تبیین میشود. قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل عمران: ۳۱)
این آیه، به محبت خالص به خدا اشاره دارد که در عشق بیطمع، تجلی مییابد.
مفهوم و معنا در عرفان
بسیاری از الفاظ عرفانی، مانند «رأیت الله فی کل شیء»، مفهوم دارند، اما معنای آنها تنها با تجربه عرفانی درک میشود. این الفاظ، مانند نقشهای هستند که مقصد را نشان میدهند، اما خود، مقصد نیستند. سالک باید این مفاهیم را در وجود خویش تجسم کند تا به معنای حقیقی آنها دست یابد. این تمایز بین مفهوم و معنا، مانند تفاوت دانستن نام یک شهر و زیستن در آن است.
جمعبندی بخش سوم
پاکی قلب و عشق بیطمع، دو رکن اساسی سلوک عرفانیاند. قلب سالک، با خلو از علایق، مرآت ذات حق میشود، و عشق بیطمع، او را به محبت خالص به خدا میرساند. این دو، با تجربه عرفانی و فراتر رفتن از الفاظ، سالک را به حقیقت توحید رهنمون میکنند.
بخش چهارم: اولیا و صید حقیقی
اولیا و صفا: وصول با عشق
اولیای الهی، نه با ریاضتهای سخت، بلکه با عشق و صفا به حق رسیدهاند. این عشق، مانند جویباری است که بدون تلاش، به دریا میپیوندد. اولیا، با لذت معرفت، به مقامات عالی دست یافتند، چنانکه ریاضت برایشان نه تلخ، بلکه شیرین بود. این حالت، با تمثیلی از میهمانی که غذای لذیذ را با شوق میخورد، تبیین میشود.
درنگ: اولیای الهی، با عشق و صفا، نه ریاضت سخت، به حق رسیدند. لذت معرفت، انگیزه اصلی آنهاست. |
صید و صیاد: حق، صید سالک
در عرفان، صید حقیقی، حق است که سالک را اسیر خویش میکند. سالک، نه صیاد، بلکه صید حق است که در دام عشق او گرفتار میشود. این حالت، مانند پرندهای است که خود را به دامن صیاد میسپارد، نه برای اسارت، بلکه برای رهایی در عشق. اولیا، بهویژه محبوبین، در این دام گرفتارند و حق، خود آنها را به سوی خویش میکشاند.
مضاهات با حق: قلب، مرآت ذات
در مرتبه احدیت جمعی، قلب سالک چنان صیقل مییابد که مشابه حق میشود. این مضاهات، مانند آینهای است که گاه با خود شخص اشتباه گرفته میشود. سالک در این مقام، خود را با حق مشتبه میبیند و به مقام «صح للقلب الإنسانی مقام المضاهات» میرسد. این حالت، اوج وحدت با حق است که در آن، سالک و حق در آینه وجود یکدیگر بازتاب مییابند.
جمعبندی بخش چهارم
اولیای الهی، با عشق و صفا، صید حق میشوند و قلبشان مرآت ذات او میگردد. این وصول، نه با ریاضت، بلکه با لذت معرفت و تسلیم عاشقانه به حق میسر میشود. مضاهات با حق، اوج این سلوک است که سالک را به وحدت متعالی با ذات الهی میرساند.
بخش پنجم: نقد توزیع انبیا و ضرورت حجت دائمی
نقد توزیع تاریخی انبیا
یکی از مباحث برجسته درسگفتار، نقد توزیع ۱۲۴۰۰۰ نبی در ۶۰۰۰ سال ابتدایی تاریخ بشر است. این توزیع، در برابر نیاز عالم متمدن امروزی به حجت الهی، عادلانه به نظر نمیرسد. این نقد، مانند پرسشی است که از تقسیم ناعادلانه غذا در میهمانیای بزرگ برمیخیزد: چرا همه غذا در ابتدا سرو شد و برای آیندگان چیزی نماند؟ عالم، همواره به حجت الهی نیازمند است، و عدالت الهی اقتضا میکند که این نیاز برآورده شود.
درنگ: توزیع ۱۲۴۰۰۰ نبی در ۶۰۰۰ سال ابتدایی تاریخ بشر، در برابر نیاز دائمی عالم به حجت، عادلانه نیست. عدالت الهی، ضرورت وجود حجت دائمی را ایجاب میکند. |
حجت بیسند: امکان نبوت باطنی
امکان وجود انبیا و اولیا بدون سند ظاهری، از دیگر نکات درسگفتار است. این حجتها، مانند گوهری هستند که بدون قباله، ارزش ذاتی خویش را حفظ میکنند. سالک میتواند به نبوت باطنی دست یابد، بدون آنکه شرع ظاهری بیاورد. این نبوت، در ظرف غیب محقق میشود و با ولايت باطنی پیوند دارد. اما خطر مدعیان جعلی، مانند اسناد تقلبی، این مقام را تهدید میکند.
کربلا و عشق: امام حسین (ع)، نبی عشق
کربلا، میدان عشق امام حسین (ع) است که با عبارت «یا سیوف خذینی» به اوج تسلیم عاشقانه میرسد. این تسلیم، مانند فریادی است که از ژرفای عشق برمیخیزد و حق را در برابر همه تیغها میستاید. امام حسین (ع)، بهعنوان نبی عشق، تجلی کامل محبت بیطمع به حق است که در کربلا، به جهانیان نشان داده شد.
جمعبندی بخش پنجم
نقد توزیع انبیا، ضرورت وجود دائمی حجت الهی را برجسته میکند. حجت بیسند، امکان نبوت باطنی را تأیید میکند، اما خطر مدعیان جعلی، این مقام را تهدید مینماید. کربلا، بهعنوان میدان عشق، تجلی تسلیم عاشقانه به حق است که در سلوک عرفانی، الگویی بینظیر ارائه میدهد.
بخش ششم: احدیت جمعی و قیامت مختصه
احدیت جمعی: قلب، مرآت ذات
در مرتبه احدیت جمعی، قلب سالک مرآت ذات حق میشود و شمس ذات، بر آن میتابد. این حالت، مانند آینهای است که همه هستی را در خود بازمیتاباند و در عین حال، خالی از هر تعینی باقی میماند. سالک در این مقام، به وحدت کامل با حق میرسد و قلبش، مانند دریایی میشود که رودخانههای حکمت از آن جاری میگردد.
درنگ: در احدیت جمعی، قلب سالک مرآت ذات حق میشود و شمس ذات، تعین او را میسوزاند. این مقام، وحدت کامل با حق است. |
حرق تعین: وصول به لاتعین
شمس ذات، تعین سالک را میسوزاند و او را به مقام لاتعین میرساند. این حرق، مانند ذوب شدن فلزی در کوره است که از هر ناخالصی پاک میشود و به جوهره خویش بازمیگردد. سالک در این مرتبه، از تعین خویش دست میکشد و مظهر لاتعین حق میشود.
قیامت مختصه: تحول وجودی سالک
قیامت مختصه، تحول وجودی سالک است که در آن، همه مراتب وجودش در پرتو حق دگرگون میشود. این قیامت، مانند رستاخیزی است که در قلب سالک برپا میشود و او را به مقام «لمن الملک الیوم» میرساند. در این حالت، سالک به لسان اسم حق سخن میگوید و به وحدت متعالی با ذات الهی دست مییابد.
جمعبندی بخش ششم
احدیت جمعی، حرق تعین و قیامت مختصه، اوج سلوک عرفانیاند که سالک را به وحدت کامل با حق میرسانند. قلب سالک، در این مراتب، مرآت ذات حق میشود و از هر تعینی رها میگردد. این تحول وجودی، قیامتی است که در وجود سالک برپا میشود و او را به مقام وحدت متعالی میرساند.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار شماره 485 از مجموعه «مصباح الانس»، مراتب رؤیت حق، تجلیات ذاتی و اسمائی، پاکی قلب، عشق بیطمع، نقش اولیا و ضرورت حجت دائمی را تبیین کرد. مراتب رؤیت، از حالی تا جمعی، سالک را از کثرت به وحدت رهنمون میکنند. تجلیات، بستری برای این رؤیت فراهم میآورند، و پاکی قلب و عشق بیطمع، شروط وصول به احدیتاند. اولیا، با صفا و عشق، صید حق میشوند و قلبشان مرآت ذات او میگردد. نقد توزیع انبیا، ضرورت حجت دائمی را تأیید میکند، و کربلا، تجلی تسلیم عاشقانه است. احدیت جمعی و قیامت مختصه، اوج این سلوکاند که سالک را به وحدت متعالی با حق میرسانند. این اثر، با زبانی فاخر و علمی، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان ارائه میدهد.
با نظارت صادق خادمی |