متن درس
کیفیت وجود انسان: کاوشی در صدور و ظهور مراتب انسانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 499)
دیباچه
این اثر، بازنویسی علمی درسگفتار شماره 499 از سلسله مباحث «مصباح الانس» آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، ایرادشده در تاریخ هفدهم بهمن ۱۳۸۲، است که با رویکردی فلسفی-عرفانی به پرسش بنیادین کیفیت وجود انسان میپردازد. پرسش محوری این جلسه، «کیف وجد الإنسان»، از دو منظر بررسی میشود: نخست، چگونگی صدور انسان از حق تعالی بهمثابه اشرف مخلوقات و مظهر جامع موجودات؛ دوم، ظهور خصوصیات و مراتب انسان در اطوار وجودیاش.
بخش نخست: صورتبندی پرسش از کیفیت وجود انسان
دو وجه پرسش: صدور و ظهور
پرسش «کیف وجد الإنسان» (انسان چگونه پدید آمده است؟) چونان کلیدی است که دروازه معرفت به حقیقت انسان را میگشاید. این پرسش، در دو ساحت بنیادین مطرح میشود: نخست، چگونگی صدور انسان از حق تعالی، که به مقام اشرف، اقدم و اکمل مخلوقات اشاره دارد؛ دوم، چگونگی ظهور خصوصیات و مراتب انسان در سیر وجودی و اطوار گوناگونش. این دو وجه، چون دو بالاند که روح معرفت را به سوی فهم حقیقت انسانی پرواز میدهند. وجه نخست، با نظریه صدور در حکمت متعالیه ملاصدرا و فلسفه ابنسینا همراستاست، که انسان را مظهر جامع حق میداند. وجه دوم، با نظریه مراتب وجود ابنعربی در «فتوحات مکیه» پیوند دارد، که ظهورات انسان را در اطوار استعدادی (بالقوه) و استقراری (بالفعل) تبیین میکند. قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان میفرماید: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ (مؤمنون: ۱۴، : «بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است»).
درنگ: پرسش از کیفیت وجود انسان، دو وجه دارد: صدور از حق بهمثابه اشرف مخلوقات و ظهور خصوصیات در مراتب و اطوار وجودی. |
انسان: مظهر جامع موجودات
انسان، بهمثابه مظهر جامع موجودات، چون آیینهای تمامنما، همه اسمای الهی را در خود بازتاب میدهد. این جامعیت، او را از سایر مخلوقات متمایز ساخته و به مقام خلیفهاللهی رهنمون میسازد. قرآن کریم این جایگاه را چنین توصیف میکند: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ (اعراف: ۱۱، : «و شما را آفریدیم، سپس شما را صورتبندی کردیم»). این آیه، به سیر خلقت انسان از مرتبه کلی به مراتب جزئی اشاره دارد، که در آن، انسان نهتنها مخلوق است، بلکه مظهر تام اسمای الهی نیز هست. این دیدگاه، با نظریه ابنعربی در «فصوص الحکم» همسوست، که انسان را مظهر اسم جامع «الله» میداند.
جمعبندی بخش نخست
پرسش از کیفیت وجود انسان، چونان نوری است که دو ساحت صدور و ظهور را روشن میسازد. انسان، بهمثابه اشرف مخلوقات، از حق صادر شده و در مراتب وجودی، خصوصیات و اطوار گوناگون را ظهور میدهد. این دو وجه، بنیان کاوش عرفانی و فلسفی در حقیقت انسان را تشکیل میدهند و راه را برای تأملات عمیقتر هموار میسازند.
بخش دوم: محدودیت و امکان معرفت وجودی
محدودیت علم ذاتی: مفاتیح الغیب
کیفیت وجود انسان از حیث صدور ذاتی از حق، چونان رازی است که در پرده غیب الهی نهفته است. این مرتبه، جز برای ذات باریتعالی منجلی نیست، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِيحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾ (انعام: ۵۹، : «کلیدهای غیب نزد اوست و جز او کسی آنها را نمیداند»). این آیه، به علم ذاتی حق اشاره دارد که مختص اوست و از دسترس خلق خارج است. قونسی در «مفتاح الغیب» این دیدگاه را تأیید میکند، اما تأکید دارد که علم ظهوری برای انسان ممکن است. این محدودیت، نه به معنای نادانی مطلق، بلکه به معنای تفاوت میان علم ذاتی حق و علم ظهوری خلق است.
درنگ: علم ذاتی کیفیت وجود انسان مختص حق است، اما علم ظهوری برای انسان به قدر ظرفیتش ممکن است. |
امکان سیر در فعل حق
انسان، با سیر در مراتب وجود، میتواند فعل حق را تماشا کند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ (عنکبوت: ۶۹، : «و کسانی که در راه ما کوشیدند، به راههایمان هدایتشان میکنیم»). این سیر، چونان سفری است که سالک را از مراتب نظری به شهودی و عیانی رهنمون میسازد. انسان میتواند مظهر «لا تعین» شود و بیمرتبه حق را رویت کند، اما این رویت، به قدر ظرف خلقی اوست، نه کما هو فی علم الحق. این دیدگاه، با نظریه شهود ملاصدرا در «اسفار اربعه» و تجلی ابنعربی در «فتوحات مکیه» همسوست.
استجلای متفاوت: مراتب کمال و نقص
ظهور حق در انسان، چون نوری است که شدت و ضعف آن، مراتب کمال و نقص را رقم میزند. این استجلا، به قدر مرتبه ناظر متفاوت است، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ﴾ (یوسف: ۷۶، : «و بالای هر صاحب علمی، دانایی است»). انسان میتواند از علم نظری به شهودی و از شهودی به عیانی صعود کند، اما این صعود، همواره در ظرف مرتبه اوست. این مراتب، با نظریه وجودی ملاصدرا و استجلای ابنعبری همخوانی دارد.
درنگ: ظهور حق در انسان، به قدر مرتبه ناظر متفاوت است و مراتب نظری، شهودی و عیانی را در بر میگیرد. |
جمعبندی بخش دوم
علم ذاتی کیفیت وجود انسان، مختص حق است، اما علم ظهوری به قدر ظرف خلقی ممکن است. انسان میتواند با سیر در فعل حق، مراتب نظری، شهودی و عیانی را طی کند و حق را به قدر ظرفیتش رویت نماید. این امکان، چونان دریچهای است که معرفت عرفانی را به روی سالک میگشاید.
بخش سوم: مفاتیح الاول و اسمای فتحیه
نقش مفاتیح الاول در گشایش وجود
کیفیت وجود انسان، با «مفاتیح الاول» (کلیدهای اولیه) پیوند دارد که شامل اسمای فتحیه (فاتح، فتاح، مفتح، مفتاح) است. این اسما، چون کلیدهاییاند که قفلهای وجود را گشوده و ظهور اسمای الهی را ممکن میسازند. مفاتیح الاول، در ظرف ذات الهی، جز برای حق معلوم نیستند، اما در ظرف ظهور، برای انسان قابل درکاند. این دیدگاه، با نظریه ابنعبی در «فصوص الحکم» همسوست، که اسمای الهی را عامل گشایش وجود میداند.
درنگ: مفاتیح الاول (اسمای فتحیه) گشایش وجود را ممکن میکنند و در ظرف ظهور برای انسان قابل درکاند. |
نقد ادعای نادانی مطلق
ادعای «لا یعلمها إلا الله» به معنای نفی علم ظهوری نیست، بلکه علم ذاتی را مختص حق میداند. عرفان، چونان اقیانوسی از معرفت است که نادانی در آن جایی ندارد. انسان میتواند مفاتیح الغیب را به قدر ظرفیتش درک کند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيْ﴾ (احقاف: ۹، : «نمیدانم با من و شما چه خواهد شد، جز آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم»). این آیه، به علم وحیانی اشاره دارد که معصومین علیهمالسلام از آن بهرهمندند. روایت «أنا علم الله» از امام علی علیهالسلام نیز این حقیقت را تأیید میکند.
جمعبندی بخش سوم
مفاتیح الاول، چون کلیدهاییاند که گشایش وجود را ممکن میسازند و در ظرف ظهور برای انسان قابل درکاند. عرفان، معرفت است و نادانی در آن جایی ندارد. ادعای نادانی مطلق، نفی علم ظهوری نیست، بلکه علم ذاتی را مختص حق میداند.
بخش چهارم: حیرت ممدوح و مذموم
تمایز حیرت ممدوح و مذموم
حیرت، چونان دو راهی است که سالک را به دو مسیر متفاوت رهنمون میسازد: حیرت ممدوح و حیرت مذموم. حیرت ممدوح، پس از علم و شهود، در مواجهه با عظمت حق رخ میدهد، چنانکه امام علی علیهالسلام فرمود: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً». این حیرت، چونان قلهای است که عارف پس از صعود به آن، در برابر بیکرانگی حق متحیر میماند. حیرت مذموم، از کوتاهفکری و نادانی ناشی میشود و سالک را در تاریکی جهل فرو میبرد. این تمایز، با نظریه «حیرة العارف» ابنعبی همسوست.
درنگ: حیرت ممدوح پس از علم و شهود رخ میدهد، اما حیرت مذموم از نادانی و کوتاهفکری ناشی میشود. |
حیرت کاملین: نقد و تبیین
ادعای حیرت کاملین، چونان پردهای است که حقیقت را از نظر پنهان میدارد. کاملین حقیقی، معصومین علیهمالسلاماند که به علم وحیانی و شهودی دست یافتهاند. حیرت آنها، ممدوح و ناشی از عظمت حق است، نه نادانی. این دیدگاه، با روایت «نحن أسماء الحسنی» از معصومین همخوانی دارد، که آنها را مظهر تام اسمای الهی میداند.
جمعبندی بخش چهارم
حیرت ممدوح، کمال شهود است و در مواجهه با عظمت حق رخ میدهد، اما حیرت مذموم، از نادانی سرچشمه میگیرد. کاملین حقیقی، معصومین علیهمالسلاماند که حیرتشان ممدوح و نشانه کمال است.
بخش پنجم: عرفان اصیل و محوریت معصومین
عرفان معصومین: رأس معرفت الهی
عرفان اصیل، چونان جریانی زلال است که از سرچشمه عصمت معصومین علیهمالسلام جاری میشود. در رأس این عرفان، رسولالله صلیاللهعلیهوآله، امیرالمؤمنین علیهالسلام، حضرت زهرا سلاماللهعلیها و ائمه اطهار علیهمالسلام قرار دارند. اینان، چونان ستارگان هدایتاند که راه معرفت را روشن میسازند. محدود کردن عرفان به عرفای غیرمعصوم، چونان انحرافی است که نور حقیقت را در سایه تحریف قرار میدهد.
درنگ: عرفان اصیل در رأس به معصومین علیهمالسلام تعلق دارد و محدود کردن آن به غیرمعصومین، انحرافی استعماری است. |
نقد تحریفات استعماری
استعمار، چونان سایهای شوم، با بزرگنمایی عرفای غیرمعصوم (مانند بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر) و کمرنگ کردن نقش معصومین، عرفان را تحریف کرده است. این تحریف، با نیت تضعیف محوریت عصمت انجام شده است. روایت دیدار بایزید با امام جواد علیهالسلام در «مسند جواد» این برتری را آشکار میسازد، که معصوم، حتی در کودکی، بر عارف غیرمعصوم برتری دارد.
حضرت معصومه: محور عرفان قم
حضرت معصومه سلاماللهعلیها، چونان گوهری درخشان، محور عرفان در خطه قماند. عرفان صافی، فارغ از ظواهر (ریش و پشم)، در محضر ایشان جلوهگر است. این بانوی کریمه، چونان دری است که به سوی معرفت الهی گشوده میشود و سالکان را به حقیقت رهنمون میسازد. جایگاه ایشان، با روایات شیعه و لقب «کریمه اهل بیت» همسوست.
درنگ: حضرت معصومه سلاماللهعلیها، محور عرفان صافی در قماند و عرفان حقیقی، فارغ از ظواهر است. |
جمعبندی بخش پنجم
عرفان اصیل، در محوریت معصومین علیهمالسلام قرار دارد و تحریفات استعماری، با بزرگنمایی غیرمعصومین، این حقیقت را مخدوش کردهاند. حضرت معصومه سلاماللهعلیها، چونان محور عرفان قم، راه معرفت را روشن میسازند.
بخش ششم: مراتب عرفان و وظیفه اصلاح
مراتب عرفان: از عصمت تا عرفای عادی
عرفان، چونان نردبانی است که مراتب آن از عصمت تا عرفای عادی امتداد دارد: نخست، معصومین علیهمالسلام؛ سپس، انبیا؛ آنگاه، اولیای الهی؛ و در نهایت، عرفای عادی. محدود کردن عرفان به «کمل ممل» (غیرمعصومین)، چونان خطایی است که حقیقت را واژگون میسازد. این مراتب، با تأکید امام صادق علیهالسلام بر محوریت عصمت همسوست.
درنگ: عرفان دارای مراتب است: معصومین، انبیا، اولیا، و عرفای عادی. محدود کردن آن به غیرمعصومین نادرست است. |
وظیفه حوزهها و نظام: احیای عرفان اصیل
حوزهها و نظام، چونان نگهبانان معرفت، وظیفه دارند عرفان اصیل را با تبیین جایگاه معصومین و خنثیسازی تحریفات استعماری احیا کنند. قرآن کریم این وظیفه را چنین بیان میفرماید: ﴿وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا﴾ (جن: ۱۶، : «و اگر بر راه راست پایداری کنند، آنان را با آب فراوان سیراب میکنیم»). این اصلاح، با دیدگاههای اصلاحی سید جمالالدین اسدآبادی همسوست.
جمعبندی بخش ششم
عرفان، دارای مراتب مشخصی است که در رأس آن معصومین علیهمالسلام قرار دارند. حوزهها و نظام، با احیای این مراتب و خنثیسازی تحریفات، راه معرفت اصیل را هموار میسازند.
جمعبندی نهایی
این اثر، با بازنویسی درسگفتار شماره 499 آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در کیفیت وجود انسان از دو منظر صدور و ظهور پرداخته است. انسان، مظهر جامع اسمای الهی است که با سیر در مراتب وجود، میتواند فعل حق را تماشا کند. مفاتیح الاول، گشایش وجود را ممکن میسازند و عرفان، معرفتی است که نادانی در آن جایی ندارد. حیرت ممدوح، کمال شهود است و عرفان اصیل، در محوریت معصومین علیهمالسلام قرار دارد. حضرت معصومه سلاماللهعلیها، محور عرفان قماند و حوزهها باید با احیای این حقیقت، تحریفات استعماری را خنثی کنند.
با نظارت صادق خادمی |