در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 508

متن درس

 

‌بازنویسی درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 508)

دیباچه

این نوشتار، بازنمایی و تبیین علمی و تخصصی درس‌گفتار شماره 508 از مجموعه «مصباح الانس»، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ ۱/۳/۱۳۸۳، است که به بررسی عمیق مفاهیم عرفانی و فلسفی، با محوریت حیرت ممدوح و رابطه وجودی میان حق و خلق، اختصاص دارد.

بخش نخست: حیرت ممدوح و نقد دلایل سست

مفهوم حیرت ممدوح و جایگاه آن در عرفان نظری

درس‌گفتار با تبیین مفهوم حیرت ممدوح آغاز می‌شود، حالتی عرفانی که سالک در مواجهه با کمال الهی، اسما و صفات، و ذات حق تجربه می‌کند. این حیرت، نتیجه ارتقای معرفتی و شهودی است و در ظرف کمال رخ می‌دهد. برخلاف حیرت‌های ناشی از جهل یا قصور ادراک، حیرت ممدوح نشانه‌ای از غوطه‌وری در حقیقت الهی و شهود وحدت وجود است. این حالت، مانند سرگردانی عاشقی است که در زیبایی بی‌کران معشوق الهی محو شده و از شدت حضور، به شگفتی و سرگشتگی رسیده است.

در عرفان نظری، به‌ویژه در آرای ابن‌عربی و قونوی، حیرت ممدوح به‌عنوان مقامی والا شناخته می‌شود که سالک را به درک عمیق‌تری از وحدت وجود و تجلیات الهی رهنمون می‌سازد. این مفهوم با آیاتی از قرآن کریم، مانند آیه شریفه فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ (سوره یس: ۸۳، : «منزه است آن که ملکوت هر چیز به دست اوست»)، هم‌خوانی دارد که بر عظمت و یکتایی حق تأکید می‌کند.

درنگ: حیرت ممدوح، حالتی عرفانی است که از کمال معرفت و شهود وحدت وجود ناشی می‌شود، نه از قصور ادراک.

نقد دلایل سست برای توجیه حیرت ممدوح

درس‌گفتار، دلایل ارائه‌شده برای توجیه حیرت ممدوح را سست و بی‌اساس می‌داند، هرچند اصل مفهوم را تأیید می‌کند. این دلایل، به دلیل فقدان استحکام منطقی و عرفانی، قادر به تبیین عمق این حالت عرفانی نیستند. نقد این دلایل، بر لزوم ارائه استدلال‌های قوی‌تر و مبتنی بر شهود عرفانی تأکید دارد. به‌عنوان مثال، استدلال‌هایی که حیرت را به عدم یا نفی وجود خلق نسبت می‌دهند، از منظر عرفانی ناکافی‌اند، زیرا حیرت ممدوح از شهود وجود حق و ظهورات آن سرچشمه می‌گیرد، نه از مفاهیم کلامی مانند عدم محض.

این نقد، مانند زلال‌سازی جویباری است که از سنگ‌ریزه‌های بی‌ربط پاک شده تا جریان حقیقت با وضوح بیشتری نمایان گردد. درس‌گفتار، با این رویکرد، مخاطب را به تأمل در عمق عرفانی حیرت ممدوح دعوت می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

حیرت ممدوح، مقامی عرفانی است که از کمال معرفت و شهود تجلیات الهی ناشی می‌شود. نقد دلایل سست برای توجیه این حیرت، بر ضرورت استدلال‌های عمیق‌تر و مبتنی بر شهود عرفانی تأکید دارد. این بخش، مانند دریچه‌ای است که حقیقت حیرت ممدوح را در پرتو معرفت الهی نمایان ساخته و جایگاه آن را در سلوک عرفانی روشن می‌کند.

بخش دوم: رابطه وجودی حق و خلق

نفی رابطه ظرف و مظروف به معنای مادی

درس‌گفتار به بررسی رابطه میان حق و خلق پرداخته و اظهار می‌دارد که عالم، نه مظروف حق است و نه ظرف آن، به معنای مادی. این ادعا، به ظاهر، هرگونه رابطه ظرف و مظروف را نفی می‌کند، اما با تأمل عمیق‌تر، روشن می‌شود که عالم می‌تواند هم ظرف ظهور حق باشد و هم مظروف علم الهی. عالم، به‌عنوان تجلی و ظهور حق، از علم او سرچشمه گرفته و آیینه جمال الهی است که خود نوعی ظرف ظهور محسوب می‌شود.

این مفهوم، با آیه شریفه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره: ۱۵۶، : «ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم») هم‌خوانی دارد که بر سرچشمه الهی عالم و بازگشت آن به حق تأکید می‌کند. عالم، مانند جویباری است که از چشمه علم الهی جاری شده و در عین حال، آیینه‌ای است که جمال حق را بازمی‌تاباند.

درنگ: عالم، نه مظروف حق و نه ظرف آن به معنای مادی است، بلکه ظرف ظهور و مظروف علم الهی محسوب می‌شود.

عالم به‌عنوان مظروف علم حق

عالم، از علم حق ظهور یافته و می‌تواند به‌عنوان مظروف علم الهی در نظر گرفته شود، هرچند نه به معنای ظرف مادی. انسان، به دلیل جایگاه برزخی خود، هم ظرف ظهور صفات الهی است و هم مظروف علم او. این دیدگاه، با مفهوم وحدت وجود هم‌خوانی دارد که عالم را به‌عنوان تجلیات علم و اراده الهی می‌بیند. انسان، مانند آیینه‌ای است که هم نور حق را بازمی‌تاباند و هم از علم او سرچشمه گرفته است.

درس‌گفتار تأکید دارد که عالم، نه از عدم محض و نه از وجود مستقل، بلکه از علم حق ظهور یافته است. این ظهور، مانند شکوفه‌هایی است که از شاخسار علم الهی روییده و هر یک، جلوه‌ای از حقیقت را نمایان می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

عالم، نه مظروف حق و نه ظرف آن به معنای مادی، بلکه ظرف ظهور و مظروف علم الهی است. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، عالم را به‌عنوان تجلیات علم حق معرفی می‌کند. این بخش، مانند نوری است که رابطه وجودی حق و خلق را در آینه عرفان نظری بازمی‌تاباند.

بخش سوم: نقد مفهوم «کان و لا شیء معه»

تبیین عبارت «کان و لا شیء معه»

درس‌گفتار به نقد عبارت «کان و لا شیء معه» (خدا بود و هیچ‌چیز با او نبود) می‌پردازد و بیان می‌کند که این عبارت، به معنای نفی ظهورات الهی نیست، بلکه بر یگانگی ذات حق دلالت دارد. این عبارت، هرگونه معیت قیومی یا قرین ذاتی برای حق را نفی می‌کند، اما ظهورات حق، به‌عنوان فعل و تجلی او، از ازل همراه او هستند. این همراهی، مانند پرتوهایی است که از خورشید ذات الهی ساطع شده، اما از جنس قرین یا شریک نیست.

این دیدگاه، با آیه شریفه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص: ۱، : «بگو اوست خدای یگانه») هم‌راستاست که بر یکتایی ذات الهی تأکید دارد. ظهورات الهی، مانند امواجی هستند که از اقیانوس بی‌کران حق برخاسته‌اند، اما ذات او را محدود یا مشروط نمی‌سازند.

درنگ: عبارت «کان و لا شیء معه» بر یگانگی ذات حق دلالت دارد، نه نفی ظهورات و تعینات الهی.

نقد برداشت‌های نادرست

برخی برداشت‌ها از این عبارت، به نفی هرگونه ظهور یا فعل الهی منجر شده که از منظر عرفانی نادرست است. درس‌گفتار تأکید دارد که حق تعالی، از ازل دارای ظهورات و تعینات است که به‌عنوان فعل او شناخته می‌شوند. این ظهورات، مانند سایه‌هایی هستند که از نور ذات الهی پدید آمده‌اند، اما از جنس ذات او نیستند. نفی معیت قیومی، به معنای نفی شریک یا قرین است، نه نفی ظهورات.

این نقد، مانند پاک‌سازی آینه‌ای است که غبار برداشت‌های نادرست، وضوح آن را کدر کرده بود. درس‌گفتار، با این تبیین، حقیقت وحدت ذات و ظهورات الهی را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

عبارت «کان و لا شیء معه» بر یگانگی ذات حق تأکید دارد و ظهورات الهی را نفی نمی‌کند. نقد برداشت‌های نادرست، جایگاه ظهورات به‌عنوان فعل حق را تثبیت می‌کند. این بخش، مانند دریچه‌ای است که حقیقت وحدت ذات و ظهورات الهی را در پرتو عرفان نظری نمایان می‌سازد.

بخش چهارم: نفی عدم محض و ظهور عالم از علم حق

نفی عدم محض برای عالم

درس‌گفتار تأکید می‌کند که عالم، عدم محض نیست و از عدم به وجود نیامده، زیرا این امر مستلزم انقلاب حقایق است. مفهوم انقلاب حقایق (تبدیل عدم به وجود) در عرفان نظری رد می‌شود، زیرا عالم از علم حق ظهور یافته و نه از عدم محض. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود سازگار است که عالم را به‌عنوان تجلیات وجودی حق می‌بیند.

عالم، مانند نقشی است که بر لوح علم الهی ترسیم شده و هیچ‌گونه استقلال وجودی ندارد. این تبیین، در برابر دیدگاه‌های کلامی که عالم را از عدم محض می‌دانند، قرار می‌گیرد و بر ظهور عالم از علم حق تأکید دارد.

درنگ: عالم، عدم محض نیست و از علم حق ظهور یافته، نه از عدم، زیرا انقلاب حقایق محال است.

ظهور عالم از علم حق

عالم، نه از عدم و نه از وجود مستقل، بلکه از علم حق ظهور یافته و تعینات الهی است. این دیدگاه، بر وحدت وجود تأکید دارد و هرگونه کثرت ذاتی یا تباین میان حق و خلق را نفی می‌کند. عالم، مانند جلوه‌هایی است که از نور علم الهی ساطع شده و در مراتب خلقی تعین یافته‌اند. این ظهور، با آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن: ۲۹، : «هر روز او در کاری است») هم‌خوانی دارد که بر تجدید مداوم خلقت و ظهورات الهی تأکید می‌کند.

درس‌گفتار، با این تبیین، عالم را به‌عنوان مظهر علم حق معرفی کرده و هرگونه استقلال وجودی را از آن سلب می‌کند. این مفهوم، مانند رودی است که از سرچشمه علم الهی جاری شده و در هر موج، جلوه‌ای از حقیقت را نمایان می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

عالم، نه از عدم محض و نه از وجود مستقل، بلکه از علم حق ظهور یافته است. نفی انقلاب حقایق، جایگاه عالم به‌عنوان تجلیات علم الهی را تثبیت می‌کند. این بخش، مانند آینه‌ای است که ظهور عالم از علم حق را در پرتو وحدت وجود بازمی‌تاباند.

بخش پنجم: نقد استدلال‌های کلامی و تأکید بر عشق الهی

نقد استدلال‌های کلامی

درس‌گفتار، استدلال‌های کلامی را که سعی در توجیه حیرت ممدوح یا رابطه حق و خلق دارند، بی‌ربط و ناکافی می‌داند. این استدلال‌ها، مانند بحث‌های فخر رازی درباره موجود و معدوم، به دلیل گرفتار شدن در چارچوب‌های منطقی و غیرعرفانی، قادر به تبیین عمق مفاهیم عرفانی نیستند. در مقابل، دیدگاه عرفانی، حیرت را نتیجه شهود و تجلی حق می‌داند و رابطه حق و خلق را بر اساس عشق الهی تبیین می‌کند.

این نقد، مانند پاک‌سازی باغی است که از علف‌های هرز چارچوب‌های کلامی آزاد شده تا گل‌های معرفت عرفانی در آن بشکفد. درس‌گفتار، با این رویکرد، مخاطب را به تأمل در دیدگاه عرفانی دعوت می‌کند.

درنگ: استدلال‌های کلامی، به دلیل محدودیت در چارچوب‌های عقلی، قادر به تبیین حیرت ممدوح و رابطه حق و خلق نیستند.

عشق الهی به‌عنوان مبنای خلقت

درس‌گفتار، دیدگاه‌های کلامی مانند اختیار و اجبار را نقد کرده و بیان می‌کند که رابطه حق و خلق، بر اساس عشق الهی شکل گرفته است. این عشق، زمینه‌ساز ظهور و تعین خلق است و هرگونه چارچوب کلامی را فراتر می‌برد. خلقت، مانند تابلویی است که با قلم محبت الهی ترسیم شده و هر نقش آن، جلوه‌ای از فیض و عشق حق را نمایان می‌سازد.

این دیدگاه، با مفهوم عرفانی عشق الهی هم‌خوانی دارد که خلقت را نتیجه فیض و محبت الهی می‌داند. درس‌گفتار، با این تبیین، رابطه حق و خلق را از محدودیت‌های کلامی آزاد کرده و در افق عرفانی قرار می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پنجم

نقد استدلال‌های کلامی، بر محدودیت‌های چارچوب‌های عقلی تأکید دارد. عشق الهی، به‌عنوان مبنای خلقت، رابطه حق و خلق را در افق عرفانی تبیین می‌کند. این بخش، مانند نوری است که حقیقت عشق الهی را در آینه خلقت بازمی‌تاباند.

بخش ششم: وجود بحت و ظهورات آن

وجود بحت و نفی نتیجه‌گیری مستقیم

درس‌گفتار به بحث وجود بحت (وجود صرف) پرداخته و اظهار می‌دارد که وجود بحت، به معنای متعارف، نتیجه‌ای (ظهور) تولید نمی‌کند، زیرا این امر مستلزم تحصيل حاصل است. بااین‌حال، این دیدگاه نقد شده و بیان می‌شود که وجود بحت، از طریق تجلی و تعین، ظهورات خلقی را پدید می‌آورد. وجود، مانند خورشیدی است که نور آن، بدون ایجاد وجودی جدید، ظهورات را پدید می‌آورد.

این تبیین، تفاوت میان وجود و ظهور را روشن می‌سازد. وجود، ذات حق است و ظهور، تجلیات او در مراتب خلقی. این تمایز، در عرفان نظری، کلیدی است و هرگونه تحصيل حاصل را نفی می‌کند.

درنگ: وجود بحت، از طریق تجلی و تعین، ظهورات خلقی را پدید می‌آورد، بدون آنکه نتیجه‌ای به معنای تحصيل حاصل تولید کند.

نفی ضد برای وجود

درس‌گفتار تأکید می‌کند که وجود، ضد ندارد و بنابراین، نمی‌توان گفت که وجود با ضد خود (عدم) رابطه‌ای دارد. عدم، حقیقتی وجودی نیست و هرگونه بحث درباره رابطه وجود و عدم، به دلیل فقدان ضد برای وجود، بی‌معناست. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود هم‌خوانی دارد که وجود را حقیقتی یگانه می‌داند.

وجود، مانند اقیانوسی بی‌کران است که هیچ ساحلی جز خود ندارد و عدم، صرفاً غیاب آن است، نه حقیقتی در برابر آن. این تبیین، هرگونه تقابل میان وجود و عدم را نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

وجود بحت، از طریق تجلی، ظهورات خلقی را پدید می‌آورد و فاقد ضد است. این دیدگاه، جایگاه وجود را به‌عنوان حقیقت یگانه تثبیت می‌کند. این بخش، مانند آینه‌ای است که حقیقت وجود و ظهورات آن را در پرتو عرفان نظری بازمی‌تاباند.

بخش هفتم: خلق به‌عنوان ظهور حق

خلق، نه وجود مستقل و نه عدم

درس‌گفتار بیان می‌کند که خلق، نه وجود مستقل است، نه عدم، نه عین وجود، و نه مثل وجود، بلکه ظهور و تعین وجود حق است. این دیدگاه، بر وحدت وجود تأکید دارد و خلق را به‌عنوان جلوه‌های ظهوری حق می‌بیند. خلق، مانند سایه‌هایی است که از نور وجود حق پدید آمده‌اند، اما هیچ استقلال وجودی ندارند.

این مفهوم، با آیه شریفه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (سوره شوری: ۱۱، : «چیزى مانند او نیست») هم‌راستاست که بر یگانگی و بی‌همتایی حق تأکید می‌کند. خلق، تنها ظهور حق است و هیچ شباهت ذاتی با او ندارد.

درنگ: خلق، نه وجود مستقل، نه عدم، نه عین وجود، و نه مثل وجود، بلکه ظهور و تعین وجود حق است.

تبیین ظهور و تعین

ظهور و تعین خلق، از ذات حق سرچشمه گرفته و هیچ استقلال وجودی ندارد. این ظهورات، مانند نقش‌هایی هستند که بر پرده علم الهی ترسیم شده‌اند و هر یک، جلوه‌ای از اسما و صفات حق را نمایان می‌سازند. درس‌گفتار، با این تبیین، هرگونه کثرت ذاتی یا تباین میان حق و خلق را نفی کرده و بر وحدت وجود تأکید دارد.

این مفهوم، مانند باغی است که هر گل آن، از ریشه واحد حق تغذیه کرده و در عین تنوع، وحدت وجودی خود را حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش هفتم

خلق، به‌عنوان ظهور و تعین وجود حق، هیچ استقلال وجودی ندارد. این دیدگاه، وحدت وجود را تثبیت کرده و هرگونه کثرت ذاتی را نفی می‌کند. این بخش، مانند نوری است که حقیقت خلق را در آینه ظهورات الهی بازمی‌تاباند.

بخش هشتم: نقد شرح فناری و تمجید قونوی

نقد شرح فناری

درس‌گفتار، شرح فناری بر مصباح الانس را به دلیل ضعف در فهم عرفانی نقد کرده و آن را ناکافی می‌داند. این شرح، به دلیل رویکرد کلامی و عدم عمق عرفانی، نتوانسته حق مطلب را ادا کند. شارح، مانند نقاشی است که با قلم کلامی، تابلوی عرفانی قونوی را بازآفرینی کرده، اما رنگ و روح اصلی آن را از دست داده است.

این نقد، بر اهمیت انتخاب شارحان مناسب برای متون عرفانی تأکید دارد. متون عرفانی، نیازمند شرح‌هایی هستند که درکی عمیق از مفاهیم عرفانی داشته باشند.

درنگ: شرح فناری، به دلیل ضعف عرفانی و رویکرد کلامی، ناکافی است و حق مطلب را ادا نکرده است.

تمجید متن قونوی

در مقابل، متن مصباح الانس قونوی، به‌عنوان اثری عمیق و عرفانی ستایش شده است. قونوی، شاگرد برجسته ابن‌عربی، عارفی چیره‌دست بوده و اثر او، مانند گوهری است که نور معرفت عرفانی را در خود جای داده است. این متن، به دلیل عمق و اصالت عرفانی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری محسوب می‌شود.

تمجید قونوی، مانند ارج‌نهادن به چشمه‌ای زلال است که معارف الهی را به سوی تشنگان حقیقت جاری ساخته است.

جمع‌بندی بخش هشتم

نقد شرح فناری، بر ضعف عرفانی آن تأکید دارد، در حالی که تمجید قونوی، جایگاه والای مصباح الانس را تثبیت می‌کند. این بخش، مانند ترازویی است که ارزش متون عرفانی را در برابر نقد علمی می‌سنجد.

بخش نهم: نقد حکایت سقاخانه اسماعیل طلایی

تبیین حکایت و نقد ادعاهای غیرمستند

درس‌گفتار، با اشاره به حکایت سقاخانه اسماعیل طلایی، به نقد ادعاهای غیرواقعی و غیرمستند در حوزه عرفان و معنویت می‌پردازد. این حکایت، به‌صورت طنزآمیز، داستان فردی را روایت می‌کند که با ادعای زیارت مشهد، در حالی که هرگز به آنجا نرفته، سعی در فریب دیگران دارد. این حکایت، مانند آینه‌ای است که کذب ادعاهای غیرمستند را در برابر حقیقت عرفانی نمایان می‌سازد.

نقد این حکایت، بر اهمیت صداقت و اصالت در ادعاهای عرفانی تأکید دارد. ادعاهای معنوی، مانند گوهری هستند که تنها در صدف حقیقت ارزشمندند و هرگونه کذب، آن‌ها را بی‌اعتبار می‌سازد.

درنگ: حکایت سقاخانه اسماعیل طلایی، به نقد ادعاهای غیرمستند در حوزه عرفان پرداخته و بر اهمیت صداقت تأکید دارد.

پیام عرفانی حکایت

این حکایت، به‌عنوان تمثیلی برای نقد ادعاهای غیرواقعی، مخاطب را به تأمل در اصالت تجربه‌های عرفانی دعوت می‌کند. عرفان، راهی است که تنها با صدق و صفا پیموده می‌شود و هرگونه ادعای بی‌اساس، مانند گردبادی است که خاک بر چهره حقیقت می‌پاشد.

درس‌گفتار، با این نقد، بر ضرورت تمییز میان حقیقت و کذب در سلوک عرفانی تأکید کرده و مخاطب را به سوی معرفت اصیل هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش نهم

حکایت سقاخانه اسماعیل طلایی، به نقد ادعاهای غیرمستند پرداخته و بر اهمیت صداقت در عرفان تأکید دارد. این بخش، مانند نوری است که حقیقت را از کذب جدا ساخته و راه سلوک اصیل را روشن می‌کند.

بخش دهم: حیرت ممدوح و کمال معرفت

حیرت ممدوح، نتیجه شهود و معرفت

درس‌گفتار تأکید می‌کند که حیرت ممدوح، نتیجه کمال معرفت و شهود است، نه قصور ادراک. این حیرت، از اطلاع تام بر احدیت وجود و معاینه اسرار موجودات سرچشمه می‌گیرد و نشانه‌ای از کمال عرفانی است. سالک، مانند دریانوردی است که در اقیانوس بی‌کران حقیقت الهی غوطه‌ور شده و از شدت عظمت آن، به حیرت و سرگشتگی رسیده است.

این دیدگاه، با مفهوم عرفانی «کمال استهلاک فی‌الله» هم‌خوانی دارد که سالک را به مقام فنای در حق و شهود وحدت وجود می‌رساند. حیرت ممدوح، مانند تاجی است که بر سر اولیای کامل نهاده شده و نشانه اتصال آن‌ها به حقیقت الهی است.

درنگ: حیرت ممدوح، نتیجه کمال معرفت و شهود احدیت وجود است و نشانه‌ای از مقام والای عرفانی است.

تبیین مقام سار و نقد تصحیحات اشکوری

درس‌گفتار، مقام «سار» را به‌عنوان مقامی عرفانی معرفی کرده که سالک در آن، با سیر در حقیقت الهی، به حیرت ممدوح می‌رسد. این مقام، در مقابل «سیار» قرار دارد که به اشتباه در تصحیحات مرحوم اشکوری جایگزین شده است. درس‌گفتار، تصحیحات اشکوری را، به‌ویژه تغییر «لسار» به «لسیار»، نادرست دانسته و تأکید دارد که «لسار» صحیح است. «سار»، به معنای سیر طبیعی در حقیقت الهی، در مقابل «سیار» و «طیار» قرار دارد که ممکن است به سیر غیرطبیعی اشاره کند.

این نقد، مانند اصلاح نقشه‌ای است که مسیر سلوک عرفانی را دقیق‌تر ترسیم می‌کند. درس‌گفتار، با این تبیین، بر اهمیت دقت در تصحیح متون عرفانی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش دهم

حیرت ممدوح، نتیجه کمال معرفت و شهود است و مقام «سار»، نشانه سیر طبیعی در حقیقت الهی است. نقد تصحیحات اشکوری، بر ضرورت دقت در متون عرفانی تأکید دارد. این بخش، مانند نوری است که حقیقت حیرت ممدوح را در آینه کمال عرفانی بازمی‌تاباند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازنمایی درس‌گفتار شماره 508 از مجموعه «مصباح الانس»، به تبیین عمیق حیرت ممدوح و رابطه وجودی میان حق و خلق پرداخت. حیرت ممدوح، مقامی عرفانی است که از کمال معرفت و شهود وحدت وجود سرچشمه می‌گیرد. عالم، نه از عدم محض و نه از وجود مستقل، بلکه از علم حق ظهور یافته و هیچ استقلال وجودی ندارد. نقد استدلال‌های کلامی و تأکید بر عشق الهی، رابطه حق و خلق را در افق عرفانی تبیین کرد. وجود بحت، از طریق تجلی، ظهورات خلقی را پدید می‌آورد و فاقد ضد است. نقد شرح فناری و تمجید قونوی، جایگاه والای مصباح الانس را تثبیت کرد. حکایت سقاخانه اسماعیل طلایی، بر اهمیت صداقت در ادعاهای عرفانی تأکید داشت. این اثر، مانند نوری است که حقیقت الهی را در آینه عرفان نظری بازتابانده و راهی به سوی معرفت و کمال گشوده است.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، استجلاء الهی به چه معناست؟

2. طبق درسگفتار، سالک در چه مرحله‌ای عالم را به صورت ظهورات الهی می‌بیند؟

3. بر اساس درسگفتار، تفاوت محبین و محبوبین در چیست؟

4. طبق درسگفتار، چرا واژه استهلاک در عرفان نادرست تلقی می‌شود؟

5. بر اساس درسگفتار، انسان کامل در چه صورتی به مرتبه الوهیت می‌رسد؟

6. درسگفتار بیان می‌کند که استجلاء الهی به معنای نورانی شدن سالک در قرب به حق است.

7. بر اساس درسگفتار، همه سالکان کامل برای ارشاد و تکمیل خلق به سوی خلق بازمی‌گردند.

8. طبق درسگفتار، محبین بدون ریاضت به قرب الهی می‌رسند.

9. درسگفتار تأکید دارد که بدون قرب خلقی، قرب حقی ممکن نیست.

10. بر اساس درسگفتار، انسان کامل همه عالم را به صورت ظهورات کثرت می‌بیند.

11. تفاوت استهلاک و استجلاء در درسگفتار چیست؟

12. چرا درسگفتار قرب خلقی را شرط قرب حقی می‌داند؟

13. منظور از مرتبه اَکملین در درسگفتار چیست؟

14. چرا درسگفتار محبین را از محبوبین متمایز می‌کند؟

15. منظور از الوهیت انسان کامل در درسگفتار چیست؟

پاسخنامه

1. دیدن همه هستی به صورت تعینات و ظهورات الهی

2. بعد از استجلاء یا در مرتبه کمال

3. محبین ابتدا عالم را می‌بینند و سپس به خدا می‌رسند

4. چون مفهومی خشن و مذموم است

5. با کسب صفات الهی و ظهور تعینات حق

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. استهلاک واژه‌ای خشن و نادرست است که به هلاکت اشاره دارد، اما استجلاء به معنای نورانی شدن و دیدن هستی به صورت ظهورات الهی است.

12. زیرا بدون انس با مخلوقات الهی، انسان نمی‌تواند به قرب و انس با خدا دست یابد.

13. مرتبه اَکملین مرحله‌ای است که سالک پس از استجلاء در مراتب کمال ترقی می‌کند یا برای ارشاد خلق بازمی‌گردد.

14. محبین ابتدا عالم را می‌بینند و با ریاضت به خدا می‌رسند، اما محبوبین پیش از عالم، خدا را می‌بینند.

15. الوهیت انسان کامل یعنی کسب صفات الهی و ظهور تعینات حق در وجود او، نه الوهیت به معنای خدایی.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده