در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 519

متن درس

 

مراتب ظهور و وحدت وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 519)

مقدمه: درآمدی بر عرفان نظری و مراتب وجود

عرفان اسلامی، به مثابه شاخه‌ای ژرف از معرفت دینی، همواره کوشیده است تا حقیقت وجود را از منظری وحدت‌گرایانه تبیین نماید. در این میان، اثر سترگ «مصباح الانس» به قلم صدرالدین قونوی، یکی از برجسته‌ترین متون عرفانی است که با نگاهی وجودشناختی و معرفت‌شناختی، به بررسی مفاهیم بنیادینی چون ذات الهی، مراتب ظهور، و تمایز میان حق و خلق می‌پردازد. درس‌گفتار حاضر، برگرفته از سخنان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل و تبیین بخشی از این اثر با شماره 519 اختصاص دارد که با تمرکز بر مراتب وجود و نفی ذات مستقل برای موجودات، دیدگاهی عمیق و نقادانه نسبت به فلسفه کلاسیک و حکمت صدرایی ارائه می‌دهد.

این متن، با الهام از عرفان نظری قونوی، موجودات را چون آیینه‌هایی می‌نگرد که تنها بازتاب نور ذات الهی‌اند و هیچ استقلال وجودی ندارند. همان‌گونه که آب در چشمه‌ای زلال، گاه به رنگ آسمان و گاه به رنگ خاک درمی‌آید، موجودات نیز در مراتب گوناگون ظهور، احکام و آثاری متفاوت می‌یابند، بی‌آنکه ذاتی مستقل داشته باشند. این دیدگاه، نه تنها عرفان اسلامی را از فلسفه مشائی و صدرایی متمایز می‌سازد، بلکه نقدی جسورانه بر مفاهیم نوعیت، ماهیت، و امکان ارائه می‌دهد.

بخش نخست: تبیین مراتب وجود و نفی ذات مستقل

مفهوم مراتب و احکام وجودی

یکی از اصول بنیادین عرفان نظری، تأکید بر این است که احکام و آثار موجودات، نه به ذات یا اعیان وجودی آنها، بلکه به مراتب ظهورشان وابسته است. به بیان دیگر، هر اثر یا حکمی که در عالم مشاهده می‌شود، نتیجه تجلی مرتبه‌ای خاص از وجود است، نه ذات مستقل موجودات. برای مثال، حرارت در گیاهانی چون ریحان یا شاهی، نه از ذات این گیاهان، بلکه از مرتبه ظهور آنها در شرایط خاص محیطی نشأت می‌گیرد. این دیدگاه، وجود را منحصر به ذات حق می‌داند و موجودات را مظاهر و تجلیات اسما و صفات الهی می‌شمارد.

این اصل، به مثابه کلیدی برای فهم وحدت وجود، نقدی عمیق بر فلسفه مشائی و حتی حکمت متعالیه صدرایی وارد می‌سازد. در فلسفه مشائی، وجود به اعیان مستقل نسبت داده می‌شود، حال آنکه عرفان نظری، با نفی ذات مستقل برای موجودات، مفاهیم ماهیت و نوعیت را اعتباری و غیرواقعی می‌داند. همان‌گونه که نور خورشید در شیشه‌های رنگین، به رنگ‌های گوناگون جلوه می‌کند، موجودات نیز در مراتب مختلف ظهور، آثار و احکامی متفاوت می‌یابند، بی‌آنکه ذاتی جدا از حق داشته باشند.

درنگ: احکام و آثار موجودات، نتیجه مراتب ظهور آنهاست، نه ذات مستقل آنها. وجود، تنها به ذات حق تعلق دارد و موجودات، مظاهر تجلیات الهی‌اند.

ظهورات خلقی و فقدان ذات مستقل

عرفان نظری قونوی، با تأکید بر اینکه ظهورات خلقی (نظیر گیاهان، حیوانات، و انسان‌ها) فاقد ذات مستقل‌اند، وجود را یک حقیقت واحد می‌داند که تنها به ذات حق تعلق دارد. اعیان وجودی، از منظر این دیدگاه، هیچ وجود ذاتی ندارند و آثار و احکام آنها صرفاً به مراتب ظهورشان وابسته است. برای نمونه، تفاوت میان آهن، چدن، مس، یا شیشه، نه به ذات این مواد، بلکه به مراتب ظهور آنها در شرایط خاص، مانند حرارت یا فشار، بازمی‌گردد.

این دیدگاه، با نقد مفهوم اعیان وجودی در فلسفه صدرایی، استدلال می‌کند که حتی وجود اعیان نیز بدون آثار مرتبه‌ای بی‌معناست. همان‌گونه که رودخانه‌ای در مسیر خود، گاه آرام و گاه خروشان است، موجودات نیز در مراتب مختلف ظهور، حالات و خصوصیاتی متفاوت می‌یابند، بی‌آنکه ذاتی ثابت داشته باشند. این اصل، به نفی مفاهیم فلسفی نوعیت و ماهیت می‌انجامد و موجودات را صرفاً تعینات و مظاهر حقیقت الهی می‌شمارد.

مراتب ظهور به مثابه محور تفاوت‌ها

تمامی خصوصیات و حالات موجودات، از سختی فولاد تا شکنندگی شیشه، نتیجه مراتب ظهور آنهاست. برای مثال، شیشه در مرتبه‌ای خاص شکننده است، اما در مرتبه‌ای دیگر، با انجماد در دمایی خاص، از فولاد مقاوم‌تر می‌شود. این انعطاف‌پذیری وجودی، نشان‌دهنده فقدان ذات ثابت برای موجودات و وابستگی آنها به شرایط مرتبه‌ای است.

این دیدگاه، با فلسفه صدرایی که وجود را اصیل و ماهیت را اعتباری می‌داند، در تعارض است، زیرا عرفان نظری، حتی وجود اعیان را نیز اعتباری و وابسته به مراتب ظهور می‌شمارد. همان‌گونه که نسیمی در دشتی گل‌ها را به رقص می‌آورد و در کوهساری به خروش می‌آید، موجودات نیز در مراتب گوناگون، آثار و احکامی متفاوت از خود بروز می‌دهند.

درنگ: تفاوت‌های موجودات، از سختی فولاد تا شکنندگی شیشه، به مراتب ظهور آنها وابسته است، نه به ذات مستقلشان. این اصل، انعطاف‌پذیری وجودی و نفی ذات ثابت را تبیین می‌کند.

انسان و فقدان ذات ثابت

انسان، مانند سایر موجودات، فاقد ذات ثابت است و رفتارها و خصوصیات او، از مهربانی تا خشونت، به مراتب ظهور او وابسته است. برای مثال، انسانی که در یک موقعیت با فرزند خویش مهربان است، ممکن است در موقعیتی دیگر نسبت به دیگران بی‌تفاوت یا خشن باشد. این دیدگاه، انسان را از قید مفهوم «نوعیت» فلسفی، مانند تعریف انسان به عنوان «حیوان ناطق»، آزاد می‌کند و او را مجموعه‌ای از مراتب ظهور می‌داند.

این اصل، نقدی بر مفهوم «انسان کلی» در فلسفه مشائی وارد می‌سازد و انسان را به مثابه مجموعه‌ای از تجلیات متغیر معرفی می‌کند. همان‌گونه که ابرها در آسمان گاه به شکل گل و گاه به شکل اژدها درمی‌آیند، انسان نیز در مراتب مختلف ظهور، حالات و خصوصیاتی متفاوت از خود نشان می‌دهد.

نفی نوعیت و ماهیت در فلسفه

عرفان نظری، با رد مفاهیم نوعیت، ماهیت، و امکان در فلسفه، استدلال می‌کند که این مفاهیم اعتباری و غیرواقعی‌اند، زیرا موجودات صرفاً مراتب ظهور حق‌اند و ذات مستقلی ندارند. این نقد، یکی از جسورانه‌ترین مواجهات عرفانی با فلسفه کلاسیک است که مفاهیم بنیادی مانند «نوع انسان» یا «نوع حیوان» را غیرواقعی می‌داند.

این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، تنها ذات حق را دارای وجود اصیل می‌شمارد و موجودات را تعینات الهی می‌داند. همان‌گونه که امواج دریا، هرچند گوناگون به نظر آیند، همه از یک آب‌اند، موجودات نیز، هرچند در مراتب مختلف متفاوت جلوه کنند، همه مظاهر حقیقت واحد الهی‌اند.

بخش دوم: سیر وجودی و تمایز میان کاملین و غیرکاملین

دو نوع سیر در عالم ناسوت

در عالم ناسوت، دو نوع سیر وجودی متصور است: سیر کامل، مختص اولیا و محبوبین الهی، که از موانع تأثیر نمی‌پذیرد، و سیر غالبی، مختص غیرکاملین، که تحت تأثیر موانع تغییر می‌کند. سیر کامل، به مثابه سفری است که در آن هیچ طوفانی راه را سد نمی‌کند، در حالی که سیر غالبی، چون راهپیمایی در مسیری پر از سنگلاخ است که موانع، مسیر را دگرگون می‌سازند.

برای مثال، فردی که به دلیل فقدان مربی یا تحصیل، در مرتبه‌ای پایین‌تر باقی می‌ماند، در سیر غالبی قرار دارد، حال آنکه اولیای الهی، حتی در دشوارترین شرایط، از سیر به سوی کمال بازنمی‌مانند. این تمایز، تفاوت میان انسان‌های متعالی، مانند انبیا و اولیا، و انسان‌های عادی را روشن می‌سازد.

درنگ: سیر کامل، مختص اولیای الهی است که از موانع مصون‌اند، در حالی که سیر غالبی، تابع شرایط و موانع است و به انسان‌های عادی تعلق دارد.

مصونیت اولیای کامل از موانع

اولیای کامل، به دلیل اتصال به حقیقت الهی، از تأثیر موانع مصون‌اند. برای نمونه، حضرت یونس علیه‌السلام، در دل ماهی، همچنان به ذکر الهی ادامه داد:
سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (الأنبیاء: ۸۷). : «پاکا که تو! من از ستمگران بودم». این مصونیت، نشان‌دهنده سیر احدی اولیاست که حتی در دشوارترین شرایط، از حرکت به سوی کمال بازنمی‌مانند.

این اصل، اولیا را چون ستارگانی می‌نگرد که در تاریک‌ترین شب‌ها نیز می‌درخشند. موانع، هرچند عظیم، نمی‌توانند نور الهی آنها را خاموش کنند، زیرا سیرشان احدی و متصل به مشیت الهی است.

تفاوت میان سیر احدی و سیر اقلبی

سیر احدی، مختص اولیای الهی است که مسیری مستقیم و بدون انحراف به سوی کمال دارند، در حالی که سیر اقلبی، متعلق به غیرکاملین است که تحت تأثیر موانع، متغیر و ناپایدار است. سیر احدی، چون جویباری است که بی‌هیچ مانعی به دریا می‌رسد، اما سیر اقلبی، چون رودی است که در مسیر خود، گاه به باتلاق و گاه به سنگ می‌رسد.

این تمایز، تفاوت میان انسان‌های متعالی و عادی را آشکار می‌سازد. اولیا، با سیر احدی، از هر مانعی عبور می‌کنند، در حالی که انسان‌های عادی، با سیر اقلبی، تحت تأثیر شرایط محیطی و موانع، تغییر می‌یابند.

شاخص‌های شناخت اولیای کامل

برای شناخت اولیای کامل، دو شاخص ارائه شده است: کیفیت سیر، که به حرکت مستقیم و بدون انحراف آنها اشاره دارد، و کمیت موانع، که نشان‌دهنده توانایی آنها در غلبه بر موانع عظیم است. برای مثال، اولیایی چون امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا امام حسین علیه‌السلام، در برابر جنگ‌ها و مصائب، پایدار ماندند، که نشانه سیر احدی آنهاست.

این شاخص‌ها، اولیا را چون کوه‌هایی استوار می‌نمایانند که هیچ طوفانی آنها را از جای نمی‌کند. کیفیت سیرشان، چون نوری است که راه را روشن می‌کند، و کمیت موانع، چون امتحانی است که عظمت آنها را آشکار می‌سازد.

درنگ: اولیای کامل، با کیفیت سیر احدی و توانایی غلبه بر موانع عظیم، از انسان‌های عادی متمایز می‌شوند. این شاخص‌ها، عظمت وجودی آنها را آشکار می‌سازد.

بخش سوم: نقد فلسفه و تبیین وحدت وجود

نقد مفهوم انسان کلی و ناطقیت

عرفان نظری، با رد تعریف فلسفی انسان به عنوان «حیوان ناطق»، استدلال می‌کند که ناطقیت در افراد مختلف، معانی متفاوتی دارد. برای مثال، ناطقیت معاویه، به حیله و کلک تعبیر می‌شود، در حالی که ناطقیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به حکمت و معرفت الهی متصل است. این نقد، مفهوم «انسان کلی» را غیرواقعی می‌داند و انسان را مجموعه‌ای از مراتب متغیر معرفی می‌کند.

این دیدگاه، انسان را چون کتابی می‌نگرد که هر صفحه‌اش داستانی متفاوت دارد. ناطقیت، نه یک صفت ثابت، بلکه جلوه‌ای است که در مراتب گوناگون، از شيطانيت تا رحمانيت، متغیر است.

جاهلیت و نجاست و مصونیت اولیا

اولیای الهی، در میان جاهلیت و نجاست، مصون می‌مانند. برای مثال، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، در محیط جاهلیت رشد یافت، اما نجاست آن محیط بر او اثر نگذاشت. این مصونیت، نتیجه سیر احدی و اتصال به حقیقت الهی است که اولیا را از انفعال در برابر نجاست‌ها حفظ می‌کند.

این اصل، اولیا را چون گلی می‌نمایاند که در میان خارها می‌روید، اما عطرش همچنان آسمانی است. جاهلیت و نجاست، هرچند فراگیر، نمی‌توانند نور الهی آنها را آلوده سازند.

تنوع ظهورات از یک نطفه واحد

نطفه‌ای واحد می‌تواند به انسان‌هایی با خصوصیات متضاد، مانند شمر و مؤمن آل داود، منجر شود. این تنوع، نتیجه مراتب ظهور است، نه ذات مستقل. همان‌گونه که یک بذر در خاک‌های مختلف، گل‌ها یا خارهای متفاوت می‌دهد، نطفه نیز در مراتب گوناگون، انسان‌هایی با خصوصیات متغیر پدید می‌آورد.

این دیدگاه، با اشاره به آیه شریفه وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (التحریم: ۶) از قرآن کریم، که آن «سوختش مردم و سنگ‌هاست» است، تأکید می‌کند که انسان و سنگ، هر دو مراتب ظهور حق‌اند، اما در مراتب مختلف، آثار متفاوتی دارند.

درنگ: تنوع ظهورات، از شمر تا مؤمن آل داود، نتیجه مراتب ظهور است، نه ذات مستقل. این اصل، وحدت منشأ وجودی و تنوع تجلیات را تبیین می‌کند.

تبیین احکام و آثار به مثابه ظهورات مرتبه‌ای

هر آنچه به موجودات افزوده می‌شود، از احکام و آثار، نتیجه ظهور مرتبه آنهاست. برای مثال، آب در یک مرتبه مطهر است و در مرتبه‌ای دیگر کر. اثر، به وصف ظاهری یک شیء، مانند طهارت آب، اشاره دارد، در حالی که حکم، به معنای حقیقی آن، مانند اذن در صلاة، است. این تمایز، شناخت موجودات را به درک احکام و آثار آنها در مراتب مختلف وابسته می‌سازد.

این اصل، موجودات را چون آینه‌هایی می‌نگرد که در هر زاویه، جلوه‌ای متفاوت از نور الهی بازمی‌تابانند. احکام و آثار، چون رنگ‌های این آینه‌اند که در مراتب گوناگون، تغییر می‌کنند.

تأثیر احاطه در غلبه مراتب

غلبه مراتب، نتیجه احاطه مرتبه بالاتر بر مرتبه پایین‌تر است. برای مثال، چای در مرتبه تازه‌دم گواراست، اما در مرتبه جوشیده تلخ می‌شود. این تفاوت، نتیجه احاطه مرتبه‌ای است که شرایط ظهور را تعیین می‌کند. احاطه، چون سیطره‌ای است که مرتبه بالاتر بر پایین‌تر دارد و آثار و احکام را در مراتب مختلف متمایز می‌سازد.

این دیدگاه، مراتب را چون طبقات یک عمارت می‌نگرد که هر طبقه، منظری متفاوت از شهر دارد. احاطه، چون معماری این عمارت است که هر طبقه را به جای خود می‌نشاند.

ارتباط میان بدایت و نهایت در سیر موجودات

میان بدایت (آغاز) و نهایت (فرجام) موجودات، تناسبی وجود دارد، به‌گونه‌ای که نطفه اولیه، سرانجام موجود را تعیین می‌کند. این اصل، با آیه شریفه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ (الحدید: ۳) از قرآن کریم همخوانی دارد که آن «اوست اول و آخر» است. این تناسب، نظم الهی در سیر وجودی موجودات را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، سیر وجودی را چون سفری می‌نگرد که مقصدش در مبدأ نهفته است. نطفه، چون بذری است که در خود، درخت آینده را پنهان دارد.

بخش چهارم: اتصال امر الهی و ظهورات در عالم مولدات

اتصال امر الهی به عالم مولدات

هنگامی که امر الهی وجودی انسانی به عالم مولدات (نباتات، حیوانات، و انسان) متصل می‌شود، دو نوع سیر پدیدار می‌گردد: سیر کامل و سیر غالبی. عالم مولدات، همان عالم ناسوت است که شامل موجودات مادی می‌شود. اتصال امر الهی به این عالم، به ظهور مراتب مختلف منجر می‌شود.

این اصل، عالم مولدات را چون باغی می‌نگرد که امر الهی، چون بارانی بر آن می‌بارد و هر بذر، بسته به مرتبه‌اش، گلی یا خاری می‌شود. سیر کامل، مختص اولیاست که از موانع مصون‌اند، در حالی که سیر غالبی، تابع شرایط و موانع است.

مثال‌های عینی از مراتب ظهور

مثال‌هایی مانند تفاوت میان ریحان و شاهی، یا سختی شیشه و فولاد، نشان‌دهنده وابستگی آثار موجودات به مراتب ظهورشان است. گرمی ریحان و شاهی، هر دو به مرتبه ظهورشان وابسته است، نه به ذات مستقل آنها. همچنین، شیشه در مرتبه‌ای شکننده و در مرتبه‌ای دیگر سخت‌تر از فولاد است، که تغییر آثار بر اساس مراتب را نشان می‌دهد.

این مثال‌ها، مراتب را چون رنگ‌های یک نقاشی می‌نمایانند که هر رنگ، در جای خود، زیبایی خاصی به تابلو می‌بخشد. ریحان و شاهی، هرچند از یک حقیقت‌اند، در مراتب مختلف، عطر و طعمی متفاوت دارند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

درس‌گفتار شماره 519 از «مصباح الانس»، با تبیین مفاهیم عمیق وجودشناختی و معرفت‌شناختی، یکی از برجسته‌ترین متون عرفانی است که با زبانی پیچیده و مفهومی، به بررسی مراتب ظهور و وحدت وجود می‌پردازد. این متن، با تأکید بر فقدان ذات مستقل برای موجودات، نفی مفاهیم فلسفی نوعیت و ماهیت، و تمرکز بر مراتب ظهور حق، دیدگاهی وحدت‌گرایانه ارائه می‌دهد که وجود را منحصر به ذات الهی می‌داند. تمایز میان سیر کامل و سیر غالبی، و مصونیت اولیای الهی از موانع، از دیگر نکات کلیدی این متن است که تفاوت میان انسان‌های متعالی و عادی را روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، کدام یک از موارد زیر به درستی تفاوت بین محبین و محبوبین را بیان می‌کند؟

2. بر اساس متن، کدام حیوان به عنوان مثال در آیه 'أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت' ذکر شده است؟

3. طبق متن، چرا از فعل مجهول 'کیف خلقت' در آیه استفاده شده است؟

4. در متن، عرفان محبوبین با چه ویژگی‌ای توصیف شده است؟

5. طبق متن، کدام دعا به عنوان نشانه عرفان محبوبین ذکر شده است؟

6. محبوبین خدا را بدون واسطه خلق می‌بینند و از بالا به پایین حرکت می‌کنند.

7. محبین در عرفان خود به خلق به عنوان ظهور خدا نگاه می‌کنند و از خلق به حق می‌رسند.

8. طبق متن، عرفان محبین به دلیل تمرکز بر خدا از عرفان محبوبین برتر است.

9. در متن، شتر به عنوان مثالی از خلقت ذکر شده چون با مزاج انسان آشناست و قابل خوردن است.

10. عرفان محبوبین به موسیقی و غزل وابسته است، برخلاف عرفان محبین.

11. تفاوت اصلی بین عرفان محبین و عرفان محبوبین چیست؟

12. چرا در آیه 'أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت' از شتر به عنوان مثال استفاده شده است؟

13. چرا در متن، عرفان محبوبین به عنوان عرفانی بدون خطر توصیف شده است؟

14. منظور از 'تعشق خلقی' در عرفان محبین چیست؟

15. چرا در متن، دعای 'اللهم عرفنی نفسک' به محبوبین نسبت داده شده است؟

پاسخنامه

1. محبین خدا را در خلق می‌بینند، در حالی که محبوبین خلق را در خدا می‌بینند.

2. شتر

3. برای پنهان کردن فاعل و تمرکز بر فعل خلقت

4. دیدن خدا در هر چیز و پر شدن دل از خدا

5. اللهم عرفنی نفسک

6. درست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. محبین خدا را در خلق می‌بینند و از پایین به بالا حرکت می‌کنند، در حالی که محبوبین خلق را در خدا می‌بینند و از بالا به پایین می‌آیند.

12. شتر به دلیل بزرگی و آشنایی با مزاج انسان به عنوان مثالی برجسته از خلقت ذکر شده است.

13. چون محبوبین خدا را موضوع اصلی قرار می‌دهند و زیر پایشان خلق نیست، در نتیجه در خطر عظیمی قرار ندارند.

14. تعشق خلقی به معنای عاشق شدن به خلق به عنوان موضوع معرفت است، در حالی که خدا در خلق دیده می‌شود.

15. زیرا این دعا نشان‌دهنده شناخت مستقیم خدا بدون واسطه خلق است، که ویژگی محبوبین است.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده