در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 530

متن درس





مراتب انسانی و سیر صعودی در عرفان اسلامی

مراتب انسانی و سیر صعودی در عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 530)

مقدمه: درآمدی بر مراتب انسانی و سیر وجودی

عرفان اسلامی، چونان گوهری درخشان در گنجینه معارف الهی، به تبیین مراتب وجودی انسان و سیر او در مسیر قرب به حق پرداخته است. درس‌گفتار شماره 530 از مجموعه «مصباح الانس»، برگرفته از سخنان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی عمیق تقسیم‌بندی انسان‌ها به سه مرتبه محبوبین، محبین، و عادی‌ها، و سیر صعودی و نزولی آنان در چارچوب عرفان نظری می‌پردازد. این نوشتار، با نگاهی علمی و آکادمیک، به تحلیل مفاهیمی چون احدیت، وفق، فعلیت وجودی، انسلاخ، معراج تحلیلی، و نقش اسمای الهی در سلوک انسانی پرداخته و با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، تمثیلات ادبی، و توضیحات تکمیلی، چارچوبی جامع برای فهم رابطه میان حق و خلق ارائه می‌دهد. همان‌گونه که نسیمی در دشتی، گاه گل‌ها را به رقص می‌آورد و گاه در کوهساری به خروش می‌آید، حقیقت وجود نیز در مراتب گوناگون خلقی، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد.

محور اصلی این درس‌گفتار، تبیین مراتب انسانی و نحوه سیر انسان در مسیر صعود به سوی کمال الهی است. با تأکید بر فعلیت مطلق حق، تفاوت میان علم لدنی و اکتسابی، و نقش نزول در تعیین صعود، این متن دیدگاهی متمایز از سلوک عرفانی ارائه می‌دهد. این نوشتار، دعوتی است برای تأمل در حقیقت انسان و سیر او در مسیر معرفت الهی، آن‌گونه که ستاره‌ای در آسمان شب، راه را به رهپویان نشان می‌دهد.

بخش نخست: مراتب انسانی و تقسیم‌بندی وجودی

سه طایفه در خلق: محبوبین، محبین، و عادی‌ها

یکی از مفاهیم بنیادین عرفان نظری، تقسیم‌بندی انسان‌ها به سه مرتبه وجودی است: محبوبین، محبین، و عادی‌ها. محبوبین، اولیای کامل و احدی‌السیرند که تحت هدایت مستقیم الهی قرار دارند و حقیقت حق در آن‌ها غالب است. این گروه، چونان چشمه‌ای زلال، بی‌هیچ حجابی نور الهی را بازمی‌تابانند. محبین، اغلب‌السیرند که با ریاضات متعبه، تعبد، و تلاش‌های دشوار، خود را به سوی کمال می‌کشند. آنان، مانند ابرهایی‌اند که گاه نور خورشید را منعکس می‌کنند و گاه در سایه تعینات خلقی فرومی‌روند. عادی‌ها، اما، کسانی‌اند که تحت سیطره اسباب مادی قرار دارند و ممکن است از لطف الهی محروم شده، به شقاوت برسند. این گروه، چونان رودی است که در مسیر سنگلاخ‌ها، از مقصد اصلی خود منحرف می‌شود.

این تقسیم‌بندی، مراتب قرب و بُعد انسان‌ها را در سلوک وجودی آشکار می‌سازد. محبوبین، به دلیل اتصال به سرّ احدی، از تأثیرات تعینات خلقی مصون‌اند، در حالی که محبین در نوسان میان حق و خلق‌اند و عادی‌ها تحت سیطره کامل اسباب مادی قرار دارند. این تمایز، نه تنها تفاوت‌های وجودی انسان‌ها را نشان می‌دهد، بلکه چارچوبی برای درک سیر صعودی و نزولی در عرفان اسلامی ارائه می‌کند.

نکته کلیدی: انسان‌ها به سه مرتبه محبوبین (احدی‌السیر)، محبین (اغلب‌السیر)، و عادی‌ها تقسیم می‌شوند. محبوبین تحت هدایت مستقیم الهی‌اند، محبین با تلاش به قرب می‌رسند، و عادی‌ها در معرض حرمان از لطف الهی‌اند.

محبوبین: مصدر هدایت و جایگاه ویژه

محبوبین، به دلیل اتصال مستقیم به حقیقت الهی، فراتر از مراتب عادی وجود، مانند برزخ، حشر، و قیامت، قرار دارند. برزخ و قیامت آن‌ها فعلی است، به این معنا که در هر لحظه در حال تجلی حق‌اند و رزقشان برزخی و ورائی است. این گروه، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، خود مصدر هدایت‌اند و دیگران، اعم از محبین و عادی‌ها، مایصدر (صادر شده) از این مصدرند. همان‌گونه که خورشید، نور خود را بر آینه‌های گوناگون می‌تاباند، محبوبین نیز نور هدایت را بر قلوب محبین و عادی‌ها می‌افشانند.

این جایگاه ویژه، با آیه شریفه إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳) از قرآن کریم، که ترجمه فولادوند آن «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاس‌گزار است یا ناسپاس» است، هم‌خوانی دارد. محبوبین، خود نفس صراط مستقیم‌اند و محبین و عادی‌ها، یا با شکر به سوی این صراط هدایت می‌شوند یا با کفر از آن دور می‌افتند.

نکته کلیدی: محبوبین، مصدر هدایت و نفس صراط مستقیم‌اند. برزخ و قیامتشان فعلی است و رزقشان ورائی است، در حالی که محبین و عادی‌ها، مایصدر از این مصدرند.

انعامی‌ها و اهدئی‌ها: تفاوت در مراتب هدایت

در سوره حمد، آیه شریفه اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ (فاتحه: ۶-۷)، که ترجمه فولادوند آن «ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی» است، به تمایز میان انعامی‌ها و اهدئی‌ها اشاره دارد. انعامی‌ها، همان محبوبین‌اند که خود صراط مستقیم‌اند و مورد انعام الهی قرار گرفته‌اند. اهدئی‌ها، محبین‌اند که به سوی این صراط هدایت می‌شوند. این تمایز، مانند تفاوت میان چشمه و جویباری است که از آن سرچشمه می‌گیرد: چشمه، خود منبع آب است و جویبار، از آن بهره می‌برد.

این اصل، مراتب وجودی انسان‌ها را روشن می‌سازد. محبوبین، به دلیل اتصال به حقیقت الهی، اصل مسیر هدایت‌اند، در حالی که محبین، با تلاش و سلوک، به سوی این مسیر حرکت می‌کنند. عادی‌ها، اما، ممکن است از این هدایت محروم شوند و به حرمان و شقاوت گرفتار آیند.

نکته کلیدی: انعامی‌ها (محبوبین) خود صراط مستقیم‌اند، در حالی که اهدئی‌ها (محبین) به سوی این صراط هدایت می‌شوند. عادی‌ها در معرض حرمان‌اند.

بخش دوم: سیر صعودی و نزولی در عرفان اسلامی

انسلاخ و معراج تحلیلی: رهایی از قیود مادی

یکی از مراحل کلیدی در سیر صعودی انسان، انسلاخ و معراج تحلیلی است. انسلاخ، به معنای رهایی از قیود مادی و ناسوتی، و معراج تحلیلی، به تجزیه و تحلیل وجود برای بازسازی در مرتبه‌ای متعالی‌تر اشاره دارد. هنگامی که انسان به کمال رشد و استواری می‌رسد، عروجش با انسلاخ در معراج تحلیلی شکل می‌گیرد تا ترکیب ثانوی، یعنی بازسازی وجودی در مرتبه‌ای بالاتر، برای عارفین پس از فتح الهی حاصل شود. این فرآیند، مانند پروانه‌ای است که از پیله خویش رها شده و بال‌هایش را به سوی آسمان می‌گشاید.

این مرحله، با آیه شریفه لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (انشقاق: ۱۹)، که ترجمه فولادوند آن «به یقین از حالتی به حالت دیگر منتقل می‌شوید» است، هم‌خوانی دارد. این آیه، به پیوستگی مراتب وجودی و حرکت انسان از یک مرتبه به مرتبه دیگر اشاره دارد، که گاه به صعود و گاه به انحطاط منجر می‌شود.

نکته کلیدی: انسلاخ، رهایی از قیود مادی، و معراج تحلیلی، تجزیه وجود برای بازسازی در مرتبه‌ای متعالی است. این فرآیند، پس از فتح الهی برای عارفین محقق می‌شود.

توهم انحطاط و دو نوع کمال

در سیر وجودی، گاه عروج انسان به ظاهر انحطاط به نظر می‌آید، اما در باطن، ممکن است کمال باشد. این توهم انحطاط، ناشی از برداشت نادرست از سیر نزولی است. انسان دارای دو نوع کمال است: کمال فعلی (فعلیت در مقابل قوه) و کمال ثانوی (صعودی یا نزولی). کمال فعلی، برای همه انسان‌ها محقق می‌شود، زیرا هر کس به فعلیت وجودی خود می‌رسد. اما کمال ثانوی، یا به شکر و سعادت (کمال صعودی) منجر می‌شود یا به کفر و شقاوت (کمال نزولی). این اصل، با آیه شریفه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین: ۴-۵)، که ترجمه فولادوند آن «ما انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پایین‌ترین مراتب بازگرداندیم» است، هم‌خوانی دارد.

احسن تقویم، به ساختار وجودی کامل انسان، شامل قوه و فعله، اشاره دارد. همه انسان‌ها، از جمله مؤمن و کافر، به کمال فعلی می‌رسند، اما مسیر صعودی یا نزولی آن‌ها، بر اساس شکر یا کفر تعیین می‌شود. این تمایز، مانند تفاوت میان دو مسافر است که هر دو به مقصد می‌رسند، اما یکی به قله‌ای رفیع و دیگری به دره‌ای عمیق.

نکته کلیدی: انسان دارای دو کمال است: کمال فعلی (فعلیت) برای همه محقق می‌شود، اما کمال ثانوی، صعودی (سعید) یا نزولی (شقی) است، که بر اساس شکر یا کفر تعیین می‌گردد.

نشآت چهارگانه و پیوستگی مراتب وجودی

سیر وجودی انسان در چهار نشأه تعریف می‌شود: نزول، برزخ، حشر، و جنانیه ابدیه. هر نشأه، نتیجه نشأه پیشین است و از یک وجه، همه نشآت، یک نشأه واحدند، زیرا حقیقت انسان، کیفیت تعین او در علم الهی است. این پیوستگی، مانند رشته‌ای است که مهره‌های گوناگون را به هم متصل می‌کند: هر مهره، جایگاهی خاص دارد، اما همه در یک رشته واحد قرار دارند. آیه شریفه لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (انشقاق: ۱۹) بر این پیوستگی تأکید دارد، که هر مرتبه وجودی، نتیجه مرتبه پیشین است.

نزول، ظرف علل و اسباب است و صعود، ظهور آن در مراتب بالاتر. ارزش انسان به نزولش وابسته است، زیرا صعود، نتیجه نزول است. همان‌گونه که بذری در خاک کاشته می‌شود و سپس به درختی تنومند بدل می‌گردد، نزول انسان نیز مبنای صعود او را شکل می‌دهد.

نکته کلیدی: نشآت چهارگانه (نزول، برزخ، حشر، جنانیه ابدیه) پیوسته‌اند و هر نشأه، نتیجه نشأه پیشین است. ارزش انسان به نزولش وابسته است، زیرا صعود، ظهور نزول است.

بخش سوم: نقش نزول در سیر صعودی

تأثیر پدر و مادر در نزول

نزول انسان، متأثر از علل مادی، به‌ویژه پدر و مادر، است. اما خلقت انسان، فراتر از تولید مثل صرف است و ماهیتی الهی دارد. ساختار وجودی خلقت، مانند تار و پودی است که با نخ‌های مادی و الهی بافته شده است. پدر و مادر، به عنوان علل مادی، در شکل‌گیری این ساختار نقش دارند، اما حقیقت خلقت، به اراده الهی بازمی‌گردد. شناخت این علل، کلید موفقیت در سیر صعودی است، زیرا انسان باید گذشته و سوابق خود را بشناسد تا بتواند مسیر کمال را طی کند.

این اصل، مانند تمثیل باغبانی است که خاک و بذر را آماده می‌کند، اما رشد گیاه، به نور الهی وابسته است. انسان باید با شناخت نزول خود، از مشکلات صعودی پیشگیری کند، وگرنه مانند مسافری است که بدون نقشه، در بیابانی بی‌انتها سرگردان می‌شود.

نکته کلیدی: نزول انسان، متأثر از پدر و مادر است، اما خلقت، ماهیتی الهی دارد. شناخت نزول، کلید پیشگیری از مشکلات صعودی است.

اهمیت پیشگیری و شناخت خویش

انسان برای موفقیت در سلوک، باید با پیشگیری و شناخت خویش، از موانع صعودی جلوگیری کند. بدون شناخت، سلوک به شکست می‌انجامد، مانند ماشینی که بدون سرویس، در میانه راه متوقف می‌شود. جامعه کنونی، به دلیل فقدان شناخت و پیشگیری، دچار مشکلات عدیده‌ای است. انسان باید مانند پزشکی باشد که پیش از بروز بیماری، علائم آن را تشخیص داده و درمان می‌کند.

این شناخت، شامل آگاهی از منشأ وجودی، سوابق، و علل مادی و معنوی است. بدون این آگاهی، انسان ممکن است در سلوک دچار یأس، غرور، حسرت، یا انکسار شود، مانند پرنده‌ای که بدون بال، به سوی آسمان پر می‌کشد و فرو می‌افتد.

نکته کلیدی: پیشگیری و شناخت خویش، کلید موفقیت در سلوک است. بدون شناخت، انسان در معرض یأس، غرور، یا حسرت قرار می‌گیرد.

نقش مربی در سلوک

سلوک بدون مربی و نظام‌مندی، به انحطا می‌انجامد. مربی، مانند راهنمایی است که مسیر را به رهپو نشان می‌دهد و از گمراهی‌ها حفظش می‌کند. جامعه‌ای که مربی‌پذیر نباشد، مانند زمینی است که بذر در آن نمی‌روید. فقدان مربی، انسان را به دام یأس، غرور، یا حسرت می‌اندازد. این اصل، مانند تمثیل کارگاهی است که در آن، استاد، شاگرد را به مهارت می‌رساند، اما بدون استاد، کار به سرانجام نمی‌رسد.

جامعه کنونی، گاه به دلیل مقاومت در برابر هدایت، از پذیرش مربی باز می‌ماند. انسان باید با قلب و ذهن باز، در خدمت مربی باشد تا مسیر سلوک را به کمال طی کند.

نکته کلیدی: مربی و نظام‌مندی، لازمه سلوک موفق است. فقدان مربی، انسان را به یأس، غرور، یا حسرت گرفتار می‌کند.

بخش چهارم: علم لدنی در برابر علم اکتسابی

تفاوت علم لدنی و علم اکتسابی

علم به دو قسم لدنی (وحیانی و انشایی) و اکتسابی (حفظی و دستمالي) تقسیم می‌شود. علم لدنی، خلاق و ادراکی است و از مبدأ الهی سرچشمه می‌گیرد، مانند چشمه‌ای که مستقیماً از دل کوه می‌جوشد. علم اکتسابی، اما، تکراری و محدود است و به حافظه وابسته است، مانند آبی که در ظروف کهنه ریخته شده است. در زمانه‌ای که امام زمان (عج) ظهور کند، علم لدنی غالب می‌شود و حافظه جای خود را به فععیت و انشا می‌دهد.

این تمایز، مانند تفاوت میان شاعری است که شعرش از دل می‌جوشد و کاتبی که اشعار دیگران را تکرار می‌کند. علم لدنی، حقیقت را بی‌واسطه آشکار می‌کند، در حالی که علم اکتسابی، در بند تکرار و محدودیت است.

نکته کلیدی: علم لدنی، خلاق و وحیانی است، در حالی که علم اکتسابی، تکراری و محدود است. در جامعه مهدوی، علم لدنی غالب می‌شود.

جاهل مهدوی و فعلیت کمال

در زمان امام زمان (عج)، جامعه بر اساس فعلیت و انشا شکل می‌گیرد، نه حافظه و تکرار. حافظه، مانند لباسی کهنه است که با هر بار استفاده، فرسوده‌تر می‌شود، اما فعلیت، مانند لباسی نو است که هر روز تازه می‌گردد. در این جامعه، علم نو به نو غالب می‌شود و انسان‌ها از بند حافظه رها می‌شوند. این اصل، مانند تمثیل باغی است که هر روز گل‌های تازه در آن می‌شکفد و عطر جدیدش فضا را پر می‌کند.

سلطنت امام زمان (عج)، نتیجه فعلیت کمالی است که همه حافظه‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. انسان‌ها، با دیدن این فعلیت، به سوی حقیقت راه می‌یابند، مانند پروانه‌هایی که به سوی نور شمع پرواز می‌کنند.

نکته کلیدی: در جامعه مهدوی، فعلیت و علم نو به نو غالب می‌شود و حافظه جای خود را به انشا می‌دهد. سلطنت امام زمان، نتیجه فعلیت کمالی است.

مشکلات جامعه کنونی و وابستگی به حافظه

جامعه کنونی، به دلیل وابستگی به حافظه، از رشد و خلاقیت بازمانده است. نظام‌های آموزشی، به‌ویژه در حوزه و دانشگاه، بر حفظ و تکرار تأکید دارند، مانند کارخانه‌ای که محصولات کهنه تولید می‌کند. این وابستگی، مانع ظهور علم واقعی، یعنی علم ادراکی و انشایی، می‌شود. انسان باید از حافظه به سوی فهم و انشا حرکت کند، مانند پرنده‌ای که از قفس رها شده و به سوی آسمان پرواز می‌کند.

این مشکل، مانند بیماری‌ای است که درمانش، تغییر رویکرد به سوی علم لدنی و ادراکی است. حوزه و دانشگاه باید به جای حفظ، به تحقیق و خلاقیت روی آورند تا جامعه به سوی کمال حرکت کند.

نکته کلیدی: وابستگی جامعه کنونی به حافظه، مانع رشد و خلاقیت است. علم واقعی، ادراکی و انشایی است و باید جایگزین حفظ و تکرار شود.

بخش پنجم: حقیقت انسان و سیر الهی

حقیقت انسان: کیفیت تعین در علم الهی

حقیقت انسان، کیفیت تعین او در علم الهی است که ماده و خمیره نشآتش را تشکیل می‌دهد. انسان، مظهر وجود حق و سرّ الهی است، مانند آینه‌ای که نور خورشید را بازمی‌تاباند. این حقیقت، با آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (رحمن: ۲۹)، که ترجمه فولادوند آن «هر روز او در کاری است» است، هم‌خوانی دارد. سیر خلقی انسان، ظهور سیر حقی است و تمام نشآت، از یک وجه، یک نشأه واحدند.

این اصل، مانند تمثیل رودی است که از چشمه‌ای واحد سرچشمه می‌گیرد، اما در مسیرهای گوناگون، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد. انسان، با شناخت این حقیقت، می‌تواند سیر الهی خود را درک کند و به سوی کمال حرکت نماید.

نکته کلیدی: حقیقت انسان، کیفیت تعین او در علم الهی است که مظهر وجود حق و سرّ الهی است. سیر خلقی، ظهور سیر حقی است.

خودشناسی و رب‌شناسی

خودشناسی، دروازه رب‌شناسی است. انسان با شناخت خویش، می‌تواند سیر الهی خود را درک کند، مانند مسافری که با دانستن مبدأ و مقصد، مسیر را به درستی طی می‌کند. این اصل، با حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هم‌خوانی دارد. انسان باید بداند از کدام اسم الهی برخاسته و تا کجا با حق همراه است.

این شناخت، مانند آینه‌ای است که حقیقت وجودی انسان را نشان می‌دهد. با نگاه به این آینه، انسان می‌تواند سیر حق را در خویش ببیند و به سوی معرفت الهی گام بردارد.

نکته کلیدی: خودشناسی، مقدمه رب‌شناسی است. انسان با شناخت خویش، سیر الهی خود را درک می‌کند.

تجلی نفسی رحمانی و احدیت علمی

انسان، مظهر تجلی نفسی رحمانی و حقیقت احدیت علمی است. این تجلی، مانند نوری است که در آینه‌های گوناگون، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد. حقیقت انسان، در علم الهی متعین شده و مظهر سرّ الهی است. این اصل، مانند تمثیل نقاشی است که هر رنگ و طرحش، بخشی از زیبایی کل را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، نشان می‌دهد که انسان، آیینه تمام‌نمای حق است و سیر او، ظهور شأن الهی در عالم خلق است.

نکته کلیدی: انسان، مظهر تجلی نفسی رحمانی و حقیقت احدیت علمی است. سیر او، ظهور شأن الهی در عالم خلق است.

بخش ششم: جایگاه اولیای الهی در سیر خلقت

امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س): ابوتراب و ام ابیها

جایگاه اولیای الهی، مانند امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س)، در سیر خلقت و هدایت انسان، بی‌نظیر است. لقب «ابوتراب» برای امیرالمؤمنین (ع)، به معنای پدر آدم و نقش محوری ایشان در خلقت است، که این مقام از سوی حضرت زهرا (س) اعطا شده است. لقب «ام ابیها» نیز به شأن والای حضرت زهرا (س) اشاره دارد، که ناموس حق و فراتر از مراتب عادی وجودند. این دو وجود مقدس، مانند دو ستاره درخشان در آسمان هدایت، راه را به انسان‌ها نشان می‌دهند.

مباحثی مانند سؤالم از حضرت زهرا (س) در برزخ، به منابر محدود است و شأن والای ایشان، فراتر از این امور است. این اصل، مانند تمثیل گلی است که در باغ الهی می‌روید و عطرش، آسمان‌ها را پر می‌کند.

نکته کلیدی: امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س)، با القاب ابوتراب و ام ابیها، نقش محوری در سیر خلقت و هدایت دارند. شأآن‌ها فراتر از مراتب عادی است.

محبوبین و برزخ: فراتر از مراتب عادی

محبوبین، به دلیل اتصال به سرّ احدی، فراتر از برزخ، حشر، و قیامت‌اند. برزخ آن‌ها فعلی است و رزقشان ورائی، مانند چشمه‌ای که بی‌وقفه می‌جوشد. این گروه، خود مصدر هدایت‌اند و از سؤالم و جواب‌های برزخی مبرا هستند. این اصل، مانند تمثیل کوهی است که در برابر طوفان‌ها استوار می‌ماند و پناهگاه رهپویان است.

این جایگاه، با آیه شریفه وَالله غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ (یوسف: ۲۱)، که ترجمه فولادوند آن «و خدا بر کار خود چیره است» است، هم‌خوانی دارد. محبوبین، تحت سیطره حق‌اند و از تعینات خلقی مصون.

نکته کلیدی: محبوبین، فراتر از برزخ و قیامت‌اند و رزقشان ورائی است. آن‌ها مصدر هدایت‌اند و از سؤالم برزخی مبرا هستند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

درس‌گفتار شماره 530 از «مصباح الانس»، با تبیین مراتب انسانی (محبوبین، محبین، و عادی‌ها) و سیر صعودی و نزولی در چارچوب عرفان اسلامی، یکی از عمیق‌ترین متون عرفانی است که رابطه میان حق و خلق را با دقتی فلسفی و عرفانی بررسی می‌کند. محبوبین، به عنوان مصدر هدایت، فراتر از مراتب عادی وجود قرار دارند، در حالی که محبین و عادی‌ها، در ظرف صعود، به شکر یا کفر می‌رسند. آیات قرآن کریم، مانند لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ و لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ، بر فعلیت و پیوستگی مراتب وجودی تأکید دارند. حقیقت انسان، کیفیت تعین او در علم الهی است که مظهر سیر حقی و تجلی رحمانی است.

علم لدنی، در مقابل علم اکتسابی، مبنای معرفت واقعی است و در جامعه مهدوی، فعلیت و انشا جایگزین حافظه و تکرار می‌شود. شناخت نزول و پیشگیری، کلید موفقیت در سیر صعودی است.

با نظارت صادق خادمی


کد فوتر