در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 541

متن درس

 

تجلی حق و خلقت انسان

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 541)

مقدمه

این نوشتار، بازنویسی علمی و فاخر درس‌گفتار شماره 541 از مجموعه مصباح الانس، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، است که به پرسش بنیادین «چرا خداوند انسان را آفرید؟» با رویکردی عرفانی و فلسفی پاسخ می‌دهد.

بخش اول: تجلی ذات و اسمای الهی

مفهوم تجلی و کمال ذاتی

تجلی حق، به معنای ظهور کمال ذاتی خداوند در قالب اسما و صفات الهی است که از ازل و ابد، به اقتضای ذات کامل حق، تحقق می‌یابد. این تجلی، نه از سر نیاز، بلکه به دلیل کمال ذاتی و سرریز فیض الهی رخ می‌دهد. خداوند، به‌عنوان ذات کامل، اسما و صفات خود را در عالم متجلی می‌سازد تا عالم به مثابه آیینه‌ای برای ظهور این کمالات باشد. این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری ابن‌عربی دارد که عالم را مظهر اسمای الهی می‌داند.

درنگ: تجلی حق، ظهور کمال ذاتی خداوند است که در قالب اسما و صفات، عالم را به وجود می‌آورد و انسان را به‌عنوان مظهر جامع این اسما متجلی می‌سازد.

هدف خلقت انسان

خلقت انسان، به‌منظور تجلی اسمای الهی است. انسان، به‌عنوان مظهر جامع اسما، آیینه‌ای است که تمامی کمالات الهی را در خود بازمی‌تاباند. این هدفمندی خلقت، نه از سر نیاز خداوند، بلکه به اقتضای فیض ذاتی اوست. انسان، به‌ویژه انسان کامل، مظهر فعلی اسما و انسان عادی، مظهر استعدادی این تجلی است.

درنگ: انسان به‌عنوان آیینه تمام‌نمای اسمای الهی آفریده شده است تا تجلی کامل حق را در مراتب وجودی خود متبلور سازد.

مراتب تجلی اسمائی

تجلی اسمائی، به سه مرتبه تقسیم می‌شود:

  1. تجلی جزئی: در موجودات غیرانسانی که تنها بخشی از اسما را متجلی می‌کنند و فاقد جامعیت‌اند.
  2. تجلی استعدادی: در انسان عادی که بالقوه ظرفیت تجلی همه اسما را دارد، اما به فعلیت نرسیده است.
  3. تجلی فعلی: در انسان کامل که به دلیل فعلیت یافتن همه اسما، مظهر کامل تجلی الهی است.

این سلسله‌مراتب، نظم وجودی عالم را بر اساس ظرفیت‌های تجلی اسما تبیین می‌کند و انسان کامل را در قله این مراتب قرار می‌دهد.

تحلیل و تبیین

تجلی اسمائی، به مثابه رودی است که از سرچشمه ذات الهی سرریز شده و در مراتب مختلف خلقت، از موجودات جزئی تا انسان کامل، جریان می‌یابد. انسان کامل، چونان خورشیدی است که همه پرتوهای اسما را در خود جمع کرده و عالم را روشن می‌سازد. موجودات غیرانسانی، به دلیل محدودیت وجودی، تنها پرتوهایی جزئی از این نور را بازمی‌تابانند، در حالی که انسان عادی، چونان زمینی مستعد است که می‌تواند به باغی پرثمر بدل شود، مشروط بر آنکه در سیر ربوبی به فعلیت برسد.

بخش دوم: سیر وجودی و پویایی خلقت

قانون کل فی کل

قانون «کل شیء فی کل شیء» بیانگر پویایی وجودی عالم است که هر موجود جزئی، بالقوه قادر است به مراتب بالاتر ارتقا یابد. این قانون، به امکان تحول وجودی از جزئیت به کلیت اشاره دارد. برای مثال، سنگ می‌تواند در سیر ربوبی به استعداد انسانی و سپس به فعلیت انسان کامل برسد.

درنگ: قانون «کل شیء فی کل شیء» نشان‌دهنده پویایی عالم است که هر موجودی می‌تواند با کسب استعداد، به مراتب بالاتر وجودی دست یابد.

نقش اولیای الهی

اولیای الهی، چونان باغبانانی هستند که موجودات را در مسیر سیر ربوبی به سوی کمال هدایت می‌کنند. گاه این هدایت با آتش (همچون ابراهیم علیه‌السلام) و گاه با نور و گل (همچون موسی علیه‌السلام) صورت می‌گیرد. این تنوع در هدایت، نشان‌دهنده ظرفیت‌های متفاوت موجودات در دریافت فیض الهی است.

سیر همگانی هستی

همه موجودات در سیر و حرکت به سوی حق‌اند، اما بسیاری از انسان‌ها به دلیل محدودیت معرفتی، این سیر را درک نمی‌کنند. اولیای الهی، با شهود عرفانی، این تحولات وجودی را مشاهده می‌کنند: سنگ به غنچه، حیوان به انسان، و انسان به کمال بدل می‌شود. این پویایی، چونان جریانی است که همه هستی را به سوی مقصد الهی سوق می‌دهد.

درنگ: همه موجودات در سیر ربوبی به سوی کمال الهی در حرکت‌اند و اولیای الهی این سیر را هدایت می‌کنند.

تحلیل و تبیین

سیر وجودی عالم، به مثابه سفر کاروانی است که هر موجود، از سنگ تا انسان، در آن به سوی مقصد الهی ره می‌سپارد. اولیای الهی، چونان راهنمایانی هستند که با نور شهود، مسیر این کاروان را روشن می‌کنند. این سیر، نه تنها در انسان، بلکه در همه مراتب خلقت جاری است و عالم را به مثابه تابلویی زنده و پویا به تصویر می‌کشد که هر جزء آن، در هماهنگی با کل، به سوی کمال حرکت می‌کند.

بخش سوم: هویت ساریه و معیت قیومیه

مفهوم هویت ساریه

هویت ساریه و معیت قیومیه، به حضور فراگیر حق در همه موجودات اشاره دارد. هیچ موجودی از این حضور الهی خالی نیست. حدیث شریف «وقتی مؤمن به مؤمن دست می‌دهد، دست خدا میان آن‌هاست» این معیت را به زیبایی نشان می‌دهد. این حضور، نه به معنای اختلاط یا مفارقت، بلکه به‌صورت اشرافی و طلوعی است.

درنگ: هویت ساریه و معیت قیومیه، حضور اشرافی حق در همه مراتب خلقت را نشان می‌دهد که عالم را به مثابه آیینه‌ای از تجلی الهی متبلور می‌سازد.

آیات قرآنی مرتبط

بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ

«بلکه هر دو دست او گشاده است» (قرآن کریم، [مطلب حذف شد] ). این آیه، به فراگیری هویت ساریه و معیت قیومیه اشاره دارد که حق، همه هستی را در بر گرفته است.

تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ

«بر دل‌ها آگاه است» (قرآن کریم، [مطلب حذف شد] ). این آیه، به اشراف طلوعی حق بر دل‌ها اشاره دارد که از آلودگی مبراست.

تحلیل و تبیین

هویت ساریه، چونان آبی است که همه هستی را در بر می‌گیرد، نه آنکه هستی آن را در بر گیرد. این تشبیه، به وابستگی وجودی عالم به حق و اشراف الهی بر خلقت اشاره دارد. حق، چونان خورشیدی است که نورش بر همه موجودات می‌تابد، اما از اختلاط با آن‌ها مبراست. این حضور اشرافی، مبنای وحدت وجود است که عالم را به مثابه ظهوری از حق معرفی می‌کند.

بخش چهارم: عشق الهی و خلقت

عشق به‌عنوان مبنای خلقت

خلقت، نتیجه عشق الهی است، نه جبر، اختیار، رضا یا عنایت. عشق، وصف جامع اسما و صفات الهی است که فراتر از فاعلیت‌های فلسفی قرار می‌گیرد. برخلاف دیدگاه‌های فلسفی که فاعلیت الهی را به جبر، اختیار یا عنایت محدود می‌کنند، عشق الهی، چونان جریانی بی‌نیاز و ذاتی است که عالم را به وجود می‌آورد.

درنگ: عشق الهی، مبنای خلقت است که عالم را به مثابه میوه‌ای شیرین از درخت حق متجلی می‌سازد.

نقد فاعلیت‌های فلسفی

فاعلیت‌های جبری، اختیاری، رضایی و عنایی، همگی ناقص‌اند، زیرا نمی‌توانند جامعیت و بی‌نیازی ذات الهی را به‌صورت کامل تبیین کنند. عشق، به‌عنوان فاعلیت کامل، همه محدودیت‌های این دیدگاه‌ها را رفع می‌کند. این نقد، به تکامل‌یافتگی مفهوم عشق در برابر فاعلیت‌های تاریخی فلسفه اشاره دارد.

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ

«هر روز او در کاری است» (قرآن کریم، [مطلب حذف شد] ). این آیه، به پویایی ذات الهی و ظهور مداوم شئون حق در خلقت اشاره دارد.

تحلیل و تبیین

عشق الهی، چونان نسیمی است که از ژرفای ذات حق می‌وزد و همه هستی را به رقص درمی‌آورد. این عشق، نه جبر است و نه اختیار، بلکه جریانی ذاتی است که عالم را به مثابه شعری الهی می‌سراید. خلقت، چونان میوه‌ای شیرین از درخت عشق الهی است که هیچ موجودی از طعم آن بی‌بهره نیست.

بخش پنجم: نقد وهم‌انگاری و حقیقت هستی

نقد وهم‌انگاری عالم

برخلاف برخی عرفا، مانند ابن‌عربی و حافظ، که عالم را وهم می‌دانستند، عالم رقّیق و حقیقت است. هستی، ظهوری است که فاقد ذات مستقل، اما تحت اشراف حق است. این دیدگاه، به تمایز میان وهم‌انگاری و حقیقت‌انگاری عالم تأکید می‌کند.

درنگ: عالم، رقّیق و حقیقت است، نه وهم محض، و ظهور آن تحت اشراف حق، به مثابه آیینه‌ای از کمالات الهی است.

وجود و ماهیت

وجود، اصیل و حقیقت است، و ماهیت، فرع و غیرمستقل است، اما نه به معنای نیستی. ظهور، به معنای نقص یا ضعف نیست، بلکه به معنای عدم استقلال است. این تمایز، به رفع شبهه ضعف در خلقت کمک می‌کند.

وَاللَّهُ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ

«و خدا از جهانیان بی‌نیاز است» (قرآن کریم، [مطلب حذف شد] ). این آیه، به غنای ذات و اسمای الهی از عالمیان تأکید می‌کند.

تحلیل و تبیین

هستی، چونان سایه‌ای است که از نور حق بر زمین خلقت افتاده است. این سایه، نه وهم است و نه ذات مستقل دارد، بلکه ظهوری است که تحت اشراف حق، حقیقت می‌یابد. انسان، چونان کسی است که به دیواری تکیه کرده؛ اگر دیوار حق نباشد، فرو می‌افتد. این تشبیه، وابستگی وجودی عالم به حق را به زیبایی نشان می‌دهد.

بخش ششم: تحول در معرفت و آموزش

نقد روش‌های آموزشی حوزه‌های علمیه

حوزه‌های علمیه باید از روش‌های کاغذی و حفظ‌محور به سوی تجربه عملی و شهود حرکت کنند. معرفت حقیقی، در مواجهه عملی با حقیقت و تجربه زنده در طبیعت حاصل می‌شود. مثال کالبدشکافی و نگاه به چشمان حیوانات، نشان‌دهنده ضرورت حضور در طبیعت و شهود حقیقت در خلقت است.

درنگ: معرفت حقیقی، از تجربه عملی و شهود در طبیعت حاصل می‌شود، نه از حفظ کاغذی و مطالعه نظری.

تحلیل و تبیین

معرفت، چونان گوهری است که در دل طبیعت و تجربه عملی نهفته است. حوزه‌های علمیه، چونان باغ‌هایی هستند که باید با آب تجربه و نور شهود آبیاری شوند تا میوه معرفت حقیقی به بار آورند. نگاه به چشمان یک حیوان، چونان دریچه‌ای است که عظمت خلقت را به روی انسان می‌گشاید و او را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با بازنویسی درس‌گفتار شماره 541 مصباح الانس، به تبیین پرسش «چرا خداوند انسان را آفرید؟» با رویکردی عرفانی و فلسفی پرداخت. خلقت، ظهور عشق الهی است که از سرچشمه ذات حق، در قالب اسما و صفات، به سوی عالم جاری می‌شود. انسان، به‌عنوان مظهر جامع اسما، در مرکز این تجلی قرار دارد و سیر ربوبی او، از استعداد به فعلیت، هدف خلقت را متبلور می‌سازد. نقد وهم‌انگاری عالم، تأکید بر حقیقت رقّیق هستی و اشراف حق بر آن، و ضرورت تحول در روش‌های آموزشی حوزه‌ها، از مهم‌ترین محورهای این بحث‌اند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، هدف از خلقت انسان چیست؟

2. طبق درسگفتار، تجلی اسمایی در انسان به چند نوع تقسیم می‌شود؟

3. بر اساس درسگفتار، کدام موجودات می‌توانند به مقام تجلی جمعی برسند؟

4. طبق درسگفتار، کدام ویژگی ظهور اسمایی را از ذات متمایز می‌کند؟

5. بر اساس درسگفتار، فاعلیت الهی در خلقت به چه صورت توصیف شده است؟

6. طبق درسگفتار، همه موجودات دارای ظهور اسمایی هستند.

7. بر اساس درسگفتار، اسما و صفات الهی طالب ظهور هستند و فاقد آن می‌باشند.

8. درسگفتار بیان می‌کند که انسان کامل دارای تجلی فعلی و جمعی است.

9. بر اساس درسگفتار، ظهور اسمایی به معنای نقصان یا ضعف در موجودات است.

10. طبق درسگفتار، همه موجودات از جمله سنگ می‌توانند به استعداد انسانی برسند.

11. تفاوت اصلی بین تجلی فعلی و تجلی استعدادی در انسان چیست؟

12. چرا طبق درسگفتار، ظهور اسمایی متوقف بر خلق نیست؟

13. منظور از معیت قیومیه در درسگفتار چیست؟

14. چرا درسگفتار خلقت را به عشق نسبت می‌دهد؟

15. طبق درسگفتار، چگونه موجودات جزیی می‌توانند به مقام جمعی برسند؟

پاسخنامه

1. تجلی اسمای الهی

2. دو نوع

3. همه موجودات با استعداد

4. عدم استقلال

5. عشقی

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. تجلی فعلی در انسان کامل به صورت جمعی و بالفعل است، در حالی که تجلی استعدادی در انسان عادی به صورت بالقوه است.

12. زیرا اسما و صفات الهی واجد هستند و نیازی به خلق برای ظهور ندارند.

13. معیت قیومیه به معنای حضور و اشراف کامل حق بر همه هستی است.

14. زیرا خلقت ظهور ذاتی و عشقی حق است، نه اختیاری یا جبری.

15. موجودات جزیی با سیر ربوبی و رسیدن به استعداد انسانی و سپس فعلیت کمال می‌توانند به مقام جمعی برسند.